سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چند نکته‌ی کوچک درباره‌ی
گفتگو با رییس دانا: گنجی و هیستری چپ‌ستیزی


هادی پاکزاد


• هر چه آن «گفتگو» در باره‌ی ماهیتِ لیبرالیسم، امپریالیسم، تجاوز به فلسطین، لبنان و حیله‌های امپریالیست‌ها آورده، کاملاً درست و به‌جاست. آن‌جا که عاشقانه از طبقه‌ی کارگر می‌گوید و حرف‌های بسیارِ دیگر، همه آسودگی و آرامش به‌وجود می‌آورند. اما بسیار موضوعاتِ دیگر دارد که نباید با آن‌ها شتاب‌زده و هیجانی برخورد نمود! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ مرداد ۱٣٨۵ -  ۲٨ ژوئيه ۲۰۰۶


وقتی «گفتگو» با فریبرز رییس دانا با سهیل آصفی را خواندم ابتدا از تَه دل کیف کردم! درست مثل نوجوانی که احساس کرده باشد یک بلندگوی شجاع، صریح و بی‌پروا دارد حرف‌های فروخورده‌اش را که توانِ بازگو کردنش را نداشته فریاد می‌زند، به یک‌باره همه‌ی وجودم را احساس خوش‌آیندی تسخیر کرد. این فریاد آن‌چنان به‌دلم نشست که برای مدتی فراموش کردم تا کمی هم تعمق را به هنگامِ شنیدنِ این نوای منطبق با نگاه‌های دوردستم که داشت مرا از خود بی‌خود می‌کرد، چاشنی‌اش سازم. در ابتدا لزومی هم نداشت که خودم با دست خودم کیفم را منغص سازم! اما مگر نه‌این است ‌که پیش‌شرطِ خوشبختی درکِ واقعیت‌ها و حقیقت‌هاست؟ پس باید که کیف‌های لحظه‌ای را فدا سازیم تا باشد که استمرارِ آن را هرگز از دست ندهیم. بنابراین لازم آمد تا به‌خود آیم. پس،   با آن همه‌ کیفی که نصیب برده بودم، احساس کردم که باید خود را موردِ سوآل قرار داده و بسنجم؛ به بیانی دیگر به انتقاد از خود... به‌پردازم:
 
چندی پیش مطلب مختصری داشتم با عنوانِ «درباره‌ی درک مفهومِ اتحاد، جدی‌تر بیاندیشیم!» که در شروعش آمده بود: «اگر ما هم‌چنان به جنگ با یک‌دیگر ادامه دهیم، مشکل بتوانیم دوستدار صلح باشیم! اگر ما هم‌چنان به جنگ با یکدیگر ادامه دهیم، باید انتظار داشته باشیم که امپریالیسم و عواملِ خودآگاه و ناخودآگاه آن، هم‌چنان تمامی زحمت‌کشانِ فیزیکی و فکری را در سراسر جهان فریب دهند و استثمار کنند و از همه‌ی ما ممنون باشند که نقش ما، بگوییم چپ‌ها، قاطی کردنِ مداومِ جاهای اصلی اضداد شده است! که نتیجه‌ی حاصله‌اش همین است که امروز همگی شاهد و ناظر عربده‌جویی‌های امپریالیست‌ها هستیم تا حدی که هر جیره‌خوار ریز و درشتی، بی‌پروا و وقیحانه فریاد خصوصی‌سازی سرمایه را سر می‌دهد و از دموکراسی جنایت‌کاران به مثابه عالی‌ترین دستاوردهای بشری سخن‌ها می‌گویند.»
  راستش وقتی به خود آمدم   دو سه بار دیگر متنِ «گفتگو با رییس دانا: گنجی و هیستری چپ ستیزی» را خواندم و با هربار خواندن بیش‌تر به فکر وادار شدم!
تردید ندارم که ناصر زرافشان سمبل همه‌ی آن ارزش‌هایی است که هر انسان آزادی‌خواهِ ضد مناسبات ظالمانه‌ی طبقاتی، ضد امپریالیسم و ضد بشریت آرزو دارد تا برخوردار از آن‌ها باشد که بتواند هم‌چون زرافشان معناساز زندگی شود. این احساس و نظر بنده است، توجه داشته باشیم که نظر آقای گنجی در همان حد و اندازه‌ای بود که چند بار یادآوری کردند که «دوستم ناصر زرافشان».
  اگر بنده در شرایطی قرار بگیرم که آقای گنجی قرار گرفت، نامِ آقای زرافشان را اول و اسامی سه نفر دیگر را به‌دنبال می‌آورم!!. آیا اگر این‌چنین می‌شد همه‌ی مسایل حل می‌گشت؟ از همین واژه‌ای که دو بار در متنِ شما آمده استفاده می‌کنم و می‌گویم؛ ولله این دیدگاه خیلی احساساتی و بحث درباره‌ی آن چندان سالم و مفید به‌نظر نمی‌رسد. تنها چیزی که می‌توان از آن بیرون کشید این است که آقای گنجی، آقای گنجی است و هر انسانِ دیگر هم تعلقاتِ طبقاتی خودش را دارد. اما آیا این تعلقات به گونه‌ای است که امروز، و دقیقاً امروز باید آن را طرد کرد و حذف نمود؟ آیا جای اصلی تضاد‌ها را گم نکرده‌ایم؟ اگر علت‌العللِ فقر عالم‌گیر، وجودِ دیکتاتورها، فاشیست‌ها، فقدانِ آزادی و دموکراسی، چپاول و غارت‌ها، جنگ و آدم‌کشی‌ها... و همه‌ی بلایا امپریالیسم و امپریالیست‌های ریز و درشت و عواملِ آن‌ها هستند، پس باید بپذیریم که آیا گنجی و یا حتا آقای مثلاً بشار اسد که در مقطعی با ما بسیار در تضاد است، اکنون در چه جایگاهی قرار دارد و با فهم این موضوع حکم صادر گردد که البته این حکم باید کاربرد عملی هم داشته باشد که آن نیز باید برآمده از درک و فهمِ مسولانه از شرایط باشد تا در عمل نتایجِ معکوس به‌بار نیاورد و ما را هم‌چنان در داریره‌ی بسته‌ی خود نگه ندارد!.
بی‌پرده بگویم؛ فکر می‌کنم که حداقل به این سوال نمی‌توانیم با شتاب و عجله پاسخ دهیم و فوراً انگی به هم بچسبانیم و قضیه را فیصله ببخشیم! زیرا، در حالی‌که شما مجاز هستید از بیانِ موضع فلان آخوندِ فرضی در بیرجند که کلام و گفتاری به حق گفته است دفاع کنید و حق دارید که از بعضی مواضع حکومتِ خود در قبال فلسطین و لبنان بگویید و با آن‌ها هم‌سو شوید و ترس از انگِ وابستگی نداشته باشید و...، پس باید حق داده شود   که بعضی مواضع آقای گنجی نیز که کمی هم با ما هم‌سویی دارد با آن شدت و حدت مورد بی‌مهری قرار نگیرد!
البته بسیار تعجب‌آور به‌نظر می‌رسد که گویا ما انتظار داشته‌ایم که دیگر گرایشاتِ فکری روشنفکری، حامی و سینه‌چاکِ طبقه‌ی کارگر باشند! آن‌جا که آمده است: «بله، وقتی از به کار بردن واژه "طبقه" تاول می زنند،آبله مرغون می گیرند! از شنیدن کلمه کارگر که غش می کنند. باید کاهگل بگیریم جلوی دهان همه این روشنفکران دینی را. من چه اتحادی دارم با این‌ها بکنم. کشور ما نه میلیون کارگر شاغل دارد. چهار و نیم میلیون هم بی‌کار. اینها را ضربدر خانواده هایشان بکنید ببینید چقدر می‌شوند. ما زارعان داریم، معلمان و... من می‌خواهم مسایل این‌ها مطرح شود».
باید اعتراف کنم که دارم کمی گیج می‌شوم! ... ولله اندیشه کنیم و ببینیم آیا درست است: از طرفی «جلوی دهان همه این روشنفکران دینی را باید کاهگل بگیریم» از طرف دیگر برای همین لیبرال‌ها جلوی دانشگاه تهران «... من فریبرز رییس دانا را در آستانه شصت سالگی جلوی دانشجویانم و جلوی دانشگاه تهران خواباندند و کتک زدند به ‌خاطر اکبر گنجی بود...» خود را برای آزادیشان هلاک کنیم. آیا باید نتیجه گرفت که دیگر و برای همیشه نباید از این روشنفکران دینی حمایت نمود؟ آیا این‌گونه استدلال کردن کار را به‌جایی نمی‌رساند که باید فقط و فقط خود را دید و هرکسی با هر نگرش، توان و سابقه‌ای که داشته است... در جایی قرار نگیرد و وادارش کرد تا حسابش را و سفره‌اش را درکنار ما پهن نکند. واقعاً آیا با این شیوه‌ی کار معلوم می‌شود ما که هستیم؟
سخن چنین آمده که ایشان در سَفرشان با استقبال جناح‌های کاملاً متضاد مواجه شده است!: «در این سفری هم که هستند در برابر الفاظ تندی مانند «مزدور» و... که توسط سلطنت‌خواهان یا گروه‌هایی مانند «حزب کمونیست کارگری» و... به ایشان گفته شد،». حرکاتی بدتر از این که هر کس بنا بر موقعیت و منافع و شخصیتِ خودش در برخورد و مواجهه با گنجی بروز داده است که متاسفانه از اول تا آخرِ همین «گفتگو» هم‌چنین نمونه‌هایی را در هر صفحه‌اش می‌توان ملاحظه نمود! واژه‌هایی مانند؛ فوتینا، انگار ما بچه‌ایم، از شنیدنِ کارگر و طبقه تاول می‌زنند و آبله مرغون می‌گیرند و... حرف‌هایی در این ردیف که «من چه اتحادی دارم با آقای گنجی که مدافع سلطه ستمگرانه سرمایه جهانی است؟ اتحاد من با زحمتکشان است. مردم! مردم کوچه و بازار. این‌جا وطن من است. خانه من است. من چه اتحادی می‌توانم داشته باشم با کسانی که پایگاه نیویورکی دارند؟ در حالی که می‌دانم هرآینه جر می‌زنند و زیر همه توافق‌ها و دستاوردها می‌زنند. من می‌دانم آقایان چه نوع دموکراسی را می‌خواهند. دموکراسی که خود از صندوق بیرون بیاید. ما با این‌ها اتحاد نمی‌کنیم.».- تأکیدها در متن اصلی نیست- اما معلوم نیست چرا وقتی یکی از همین آقایان برای آزادیش نیاز به پشتیبان داشته باشد، به حکم وظیفه که می‌گوید از آزادی بیان باید حمایت کرد چون عضو کانون نویسندگان هستی، از او حمایت و پشتیبانی می‌کنیم؟!
اگر ما می‌دانیم که آقای گنجی‌ها عواملِ سرمایه، آن هم از نوعِ جهانی شده‌اش هستند، دفاع از آنان هرگز معنایی نخواهد داشت، درست به این می‌ماند که جناب دبلیو بوش در زندان است و ما خواهان آزادی ا‌و شده‌ایم!!. و اگر بپذیریم که همه چیز در این زمانه‌ی آشفته‌بازار، که خودمان هم سهمی در سردرگم کردنِ خودمان داریم، کاملاً سیاه و سفید نیست، دیگر لزومی ندارد که آدم‌ها را با مجموعه جنبه‌های مثبت و منفی‌اشان آن‌چنان بچِلانیم که دیگر و هرگز نیم‌نگاهی به‌هم نیاندازند و همیشه خطوطِ خود را از یاد نبرند و بدانند که معنای انسان‌های درجه‌ی یک و دو از نگاه هر آدمی ممکن است عینیت بیابد، پس   نباید از نگاه دیگران به خود شگفت زده شویم که قرن‌هاست از نگاهِ طبقات بهره‌گیر و استثمار کننده، ما کارگران، دهقانان، معلمان و دیگر نیروهای مولدِ فکری و فیزیکی جوامعِ تحت ستمِ طبقاتی، انسان‌های درجه‌ی دو، سه و... بوده‌ایم.
هر چه آن «گفتگو» در باره‌ی ماهیتِ لیبرالیسم، امپریالیسم، تجاوز به فلسطین، لبنان و حیله‌های امپریالیست‌ها آورده، کاملاً درست و به‌جاست. آن‌جا که عاشقانه از طبقه‌ی کارگر می‌گوید و حرف‌های بسیارِ دیگر، همه آسودگی و آرامش به‌وجود می‌آورند. اما بسیار موضوعاتِ دیگر دارد که نباید با آن‌ها شتاب‌زده و هیجانی برخورد نمود!.
درباره‌ی هر پاراگراف این «گفتگو» حرف دارم و باز هم باور دارم که باید به خودمان دقیق‌تر نگاه کنیم و قدرت و توانِ خود را (طبقه‌ای که خود را به آن وابسته می‌دانیم، یعنی تمامی نیروهای مولدِ جامعه) در ابراز عقاید و نظراتمان لحاظ گردانیم تا آنان که به ما نزدیک‌ترند جو‌گیر نشوند و بیهوده از واقعیت‌ها و حقیقت‌های امروزِ جهانِ عصر جهانی سازی امپریالیست‌ها جدا افتاده و بی‌گانه نشوند. بگذار از هرکس به اندازه‌ی توانش که مایل است بها بپردازد انتظار داشته باشیم و هیچ کسی را که می‌خواهد و ضروری می‌داند که با امپریالیسم و ظلم و اختناق سرستیز داشته باشد از صف‌هایمان بیرون نیاندازیم.
دوست دارم مثل   همیشه شما را ناصر زرافشان ببینم و ناصر زرافشان را رییس دانا... که به‌حق هم همیشه چنین بوده‌اید. انگیزه‌ی عصبانیتِ شما را در آن «گفتگو» احساس می‌کنیم و به آن انگیزه که از نیات پاک و بی‌گانه از هر آلودگی است احترام می‌گذاریم.
 
[email protected]


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست