سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اخلاق و حقوق بشر


خدیجه مقدم


• موضوع اخلاق و حقوق بشر را از این روی به مناسبت سومین سالگرد جنبش سبز و بزرگداشت یاد و خاطره ی، مهندس سحابی – هاله سحابی و هدی صابر، برگزیده ام، که از طرفی، به نظر من، هر سه ی این عزیزان انسان های اخلاق مداری بودند و از طرف دیگر، به اخلاق مدار بودن شورای سبز امید نقد دارم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۴ خرداد ۱٣۹۱ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱۲


موضوع اخلاق و حقوق بشر را از این روی به مناسبت سومین سالگرد جنبش سبز و بزرگداشت یاد و خاطره ی، مهندس سحابی – هاله سحابی و هدی صابر، برگزیده ام، که از طرفی، به نظر من، هر سه ی این عزیزان انسان های اخلاق مداری بودند و از طرف دیگر، به اخلاق مدار بودن شورای سبز امید نقد دارم.
یاد همه ی شهدای راه آزدای – عدالت و برابری گرامی باد!

من هم مثل بسیاری از هم نسلان خودم که در خانواده های سیاسی - غیرمذهبی رشد کرده اند، متاسفانه فرصت آشنایی و معاشرت با دوستان ملی – مذهبی را کمتر داشته ام و به طور مشخص می توانم بگویم از دوازده سال پیش و در جریان کنفرانس برلین بود که از نزدیک با این دوستان آشنا شدم و ارادت خاصی به آنان پیدا کردم و بعدها در جریان هم اندیشی زنان و شورای ملی صلح و مادران صلح، این ارادت بیشتر شد.
در کنفرانس برلین، برایم باور کردنی نبود که یکی از بزرگ مردان تاریخ سیاسی ایران، آقای مهندس سحابی، چنین فروتن و متواضع، بر روی نقاط مشترک ما، تکیه و پافشاری کند و باورم نمی شد یک روحانی مثل آقای اشکوری بتواند در این حد، دگراندیش باشد و بعدتر در مادران صلح وقتی با قلب بزرگ هاله آشنا شدم که برای همه می تپید.
فضای بسته ی گفتگو، آشنایی با این عزیزان را از من و امثال من دریغ کرده بود.
ذکر یک خاطره، از اخلاق مداری هاله، با تعاریف امروزین اخلاق از فیلسوفان معاصر، به عنوان یک مصداق عینی، خالی از لطف نیست.
یک روز زمستانی در جلسه مادران صلح بودیم که از زندان اوین، شهلا جاهد که خودش هم بعدا اعدام شد به من تلفن زد که راحله زمانی یکی از زندانیان زیر حکم قصاص را به قرنطینه برده اند و فردا صبح اعدام اش خواهند کرد. من که در جریان حکم راحله بودم و پیش از آن هم برای اثبات بیگناهی اش به کمک برخی از دوستانم، تلاش هایی کرده بودم از جمله آقای تقی رحمانی که مرا با دوستان اش در تبریز و اردبیل و سراب مرتبط کرده بود تا حداقل بتوانم رضایت خانواده مقتول را بگیرم، موضوع را در جلسه با بغض گفتم، داشتم به سرعت خارج می شدم که هاله با همان صورت مهربانی که سیرت اش را هم نشان می داد، جلو آمد و در حالی که داشتم کفش هایم را می پوشیدم گفت: تو خیلی انسان خوبی هستی ولی من نمی دانم چرا از قاتل ها دفاع می کنی. من که بغض ام بیشتر شده بود، با گریه به او گفتم: راحله قاتل نیست. قاتل دیگرانند و گفتم: بعدا برایت توضیح می دهم و به سرعت از آن جا خارج شدم. هاله حتی در یکی از شعرهایش به طنز مرا به عنوان "حامی زن قاتلان" معرفی کرده است. ولی بعد از چند روز، وقتی داستان راحله را برایش تعریف کردم با چشمانی غمگین به من نگاه کرد و گفت باید بیشتر در این زمینه کار کنیم و یک سال بعد، تهیه ی پیش نویس بیانیه ی مخالفت با اعدام از طرف مادران صلح را او به عهده گرفت. می خواهم بگویم هاله وقتی با واقعیتی روبرو می شد، فرا ایدئولوژی و فراسازمانی رفتار می کرد و خودش رای صادر می کرد. برای هاله خودی و غیرخودی مفهومی نداشت و به عبارت درست تر، دیگری را هم به رسمیت می شناخت و این نشانه ی اخلاقی بودن هاله بود.

هدی صابر هم حتمن چنین انسانی بوده، البته من از نزدیک با ایشان آشنا نبودم ولی به واسطه ی همکاری و دوستی با فیروزه صابر در انجمن زنان مدیر کارآفرین باور دارم که ایشان هم انسان با اخلاقی با معیارهای امروزین بوده اند و انسانیت خود را فدای ایدئولوژی یا سیاست نکرده اند و برای همین در دل مردم جای داشتند و دارند.

چند روز پیش مطلبی با عنوان "نسل در حال انقراض؟" از آقای اشکوری می خواندم و بسیاری از نکات آن برایم جالب بود. چون هردو متعلق به یک نسل هستیم، خاطرات مان از نسل گذشته ی خود تقریبن مشترک است با این که، در دو فضای کاملن متفاوت از هم رشد کرده ایم.
من هم مثل آقای اشکوری از وقتی که خودم را شناختم انسان های شریف و درستکاری را درکنار خود دیدم و کار و زندگی ام، تا این لحظه هم تحت تاثیر آموزش های آنان بوده است. آنانی که حتی بدون چشمداشتی از پاداش بهشت، جان و مال شان را در راه هدف شان که همان عدالت خواهی و آزادی و برابری بود، نثار کردند.
ولی از بین آنان، کسانی در دل توده ی مردم هنوز جای دارند که همراه مردم، کار و زندگی کرده اند و فراتر از ایدئولوژی و تعلق سازمانی، با منش و مرام خود و با معیارهای اخلاقی خودشان به دنبال واقعیت های موجود در جامعه بوده اند و چه بسا بیشتر به دین ومذهب و آیین و حزب و سازمان خود خدمت کرده باشند.
یکی از دوستان جوان ام که به تازگی از پاریس برگشته بود و در آن جا با آقای تاجیک ملاقات کرده بود، می گفت: اگر آقای تاجیک مسلمان است و این مسلمانی است، من هم مسلمان ام.
و دقیقن به همین شکل بود که ما از جوانی، جذب پدران و مادران و رفقایمان شدیم. وقتی، جز، راستی و درستی وعشق و دلسوزی و کار و زحمت، چیزی ندیدیم.
متاسفانه، عکس این اتفاق در سطح وسیعتری هم رخ داده است که افراد جامعه از هرچه مسلمانی و فعالیت سیاسی و مارکسیسم و فمینیسم و حقوق بشر، گریزان شده باشند و می بینیم که بی اخلاقی در جامعه ایرانیان چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور، به چه میزانی رشد کرده است. و غم انگیزتر آن که بیشتر از جانب کسانی که ادعای دفاع از حقوق بشر را دارند و سنگ عدالتخواهی و آزادیخواهی و برابری را به سینه می زنند مشاهده می شود، والبته به درستی که آنان در ویترین جامعه قرار دارند و همواره مورد قضاوت مردم اند.
من ، گاهی از این همه ادعا و از این همه بی اخلاقی شوکه می شوم، وقتی می بینم، یک مدافع حقوق بشر که بیش از بیست سال در خارج از کشور زندگی کرده اند، هنگام دریافت جایزه ی حقوق بشر، حتی در بین شهدا و جان باختگان گروه ها و احزاب سیاسی مختلف تبعیض قائل می شود تا به رسد به جان به دربردگان آن احزاب و سازمان ها.
غمگین می شوم و باور نمی کنم، چه طور یک نفر با دستبند سبز، خود را نماینده جنبش سبز می داند، ولی حاضر نمی شود در کنار یک هموطن بهایی در جلسه ای بنشیند و چه طور به خود اجازه می دهد به ملیت ها و اقوام توهین کند وزنان و اقلیت های جنسی دیگر را به دیده ی تحقیر بنگرد.
و چه غم انگیز است وقتی میهن پرستانی را می بینم که از طریق "دخالت بشر دوستانه"، در انتظار نجات ایران هستند.
و وامصیبتا از دست کسانی که، با حقوق بشر، به قیمت خون جوانان ایران معامله می کنند و از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف خود که جز، قدرت و ثروث، چیز دیگری نیست ، استفاده می کنند.
من قصدم از عنوان کردن این بی اخلاقی ها، نه درددل است نه گله گزاری و نه افشاگری.
می خواهم بگویم، اگر ما، مدافعان حقوق بشر، بدون مصلحت اندیشی سیاسیون به مساله اخلاق و حقوق بشر، و مصداق های عینی آن، بیشتر بپردازیم و آن را باز تعریف کنیم، شاید فرصت کمتری برای بی اخلاقی های رایج باقی بماند و معتقدم که اعلامیه جهانی حقوق بشر، به رغم انتقاداتی که به درستی به آن وارد است، هنوز در کشورهایی چون ایران که حتی حکومت مداران آن، سنگ اخلاق و کرامت انسانی را به سینه می زنند، جهت دفاع از حقوق انسان ها کاربرد دارد و می توان و باید از آن استفاده کرد.

میراث تاریخی اخلاق
به نظر می رسد یکی از دلایلی که مانع بازتعریف اخلاق در جامعه می شود، میراث تاریخی و فرهنگی غنی ای ما ایرانیان در مورد اخلاق است. افتخاری که به کتیبه های ۲۵۷۰ سال پیش داریم، از جمله کتیبه ی معروف کوروش که آروز کرده خداوند مردم ایران را از دروغ و خشکسالی و دشمن، مصون بدارد (حالا چه طور آن امپراطوری عظیم توانسته بدون دروغ به وجود بیاید و گسترش پیدا کند، جای سوال دارد، که بحث دیگری است).
و یا چون میراث دار آیین زرتشت هستیم و به پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، مفتخریم، نیازی نیست به موضوع اخلاق بپردازیم و نیک و بد را باز تعریف کنیم و چون وارث یک فرهنگ و تمدن کهن هستیم، همه چیز را می دانیم و نیاز به تعاریف جدید هم نداریم.

اخلاق و حقوق بشر در منشور سبز
سومین سالگرد جنبش سبز است و هواداران جنبش، برنامه سومین سالگرد جنبش سبز را تدارک دیده اند و تعدادی از افراد همراه جنبش سبز را با تفکر سیاسی متفاوت و ایدئولوژی های مختلف دعوت کرده اند که در جای خود، حرکت بسیار مبارک و امیدوار کننده ای است. ولی یک هوادار جنبش سبز در سطح رهبری، باید به میثاق هایی که در جریان جنبش با مردم و سران جنبش در بند، بسته است، وفادار باشد. یکی از آن میثاق ها، منشور سبز است که پس از تدوین آن تو سط آقای موسوی، در اختیار بیش از صد نفر از صاحب نظران و اندیشمندان قرار گرفت ولی طبق ادعای خود منشور، این منشور ناقص است. در بخش "اصول مسلم و بنیادین حقوق بشر منشور" آمده است: "متاسفانه به علت امنیتی بودن فضای اجتماعی، تلاش در این مرحله به انجام نظرخواهی محدود بوده و امید آن که با بهره گیری از خرد جمعی و خواست ملی، منشور، کامل و نقایص آن مرتفع گردد." ولی تا به امروز یعنی در سومین سالگرد جنبش و عمر دوساله ی منشور، دریغ از یک سطر که به آن اضافه یا از آن کم شده باشد.
در منشور سبز بیش از ده بار از حقوق بشر – اخلاق و دروغ نام برده شده، بدون این که تعریفی از آنها ارائه شده باشد.
در بخش اهداف جنبش از "پای بندی به اصول و ارزش های بنیادین انسانی، اخلاقی" نام برده شده و در چشم انداز های بنیادین آمده است: "دیده بانی حقوق ملت و طرح راهکار برای نظارت و هدایت عملی سیر حرکت جنبش از سوی همه فعالان و به ویژه صاحبان اندیشه و تجربه، امری حیاتی است..."
و در بسیاری از بخش های آن به کرات از ملت یا همه ی ایرانیان نام برده شده است.
من می خواهم از واژه ملت شروع کنم و پرسشی را مطرح کنم.
این ملت یا همه ی ایرانیان چه کسانی هستند.
واقعیت این است که ملت در درجه اول از زنان و مردان و اقلیت های جنسی تشکیل شده است. طبق آمارهای سازمان بهداشت جهانی که هم دولتمردان و هم روشنفکران از این آمارها همیشه استفاده می کنند، بیش از ده درصد از هر جامعه ای را اقلیت های جنسی یا جامعه ی ال. جی . بی . تی ها تشکیل می دهند که حداقل در ایران بالغ بر هفت میلیون نفر می شوند. وعلاوه بر این که هیچ گونه حقوقی ندارند و اساسا وجودشان هم انکار می شود. این جمعیت در تمام زمینه ها مشغول به خدمت اند. در زمینه های علمی – هنری – اقتصادی و اجتماعی و ورزشی و غیره و چون اجازه ی بیان هویت جنسی خود را ندارند بیشتر از سایر هموطنان تحت ستم اند. هم از طرف خانواده، هم از طرف جامعه و هم قانون مورد تبعیض شدید قرار دارند و متاسفانه دوستان حقوق بشری هم، تابوهای موجود را نمی شکنند.
امیدوارم، دوستان، با تکرار بحث های همیشگی، بر من خرده نگیرند که "در جامعه ای که زنان حقوق برابر ندارند، چه جای صحبت از اقلیت های جنسی است؟ گام به گام باید پیش رفت و زمان طرح این مسائل هنوز نرسیده است." و همان استدلال های انقلابی سی سال پیش که هر انتقادی را خفه می کردند، تا آب به آسیاب امپریالیسم ریخته نشود.
از بحث پذیرفتن و انکار نکردن این اقلیت بزرگ جامعه تا حقوق برابر آنان نمی دانم چند صد سال در ایران فاصله خواهیم داشت ولی مگر تا رفع تبعیض از زنان و حقوق برابر وجود و حضور زنان در جامعه، انکار می شود؟ تابوها را باید شکست.
خبر موثق دارم یکی از دوستان مبارزمان در همین چند سال اخیر که زندانی بود و در مقابل اعترافات دروغین علیه خودش توسط بازجوها مقاومت می کرد، وقتی بازجو به او گفت اگر توبه نامه را امضا نکنی، اعلام خواهیم کرد که پسرت همجنس باز است، او را در زندان شکست و توبه نامه امضا کرد. من البته این عزیز را درک می کنم ولی می خواهم بگویم شکستن این تابوها مثل تابوهای دیگر که شکسته شد، آن قدر ها هم که ما فکر می کنیم سخت نیست.
شاید برخی از دوستان فکر کنند چون یک سالی است از ایران خارج شده ام، شرایط ایران را فراموش کرده ام و در فرهنگ غرب ذوب شده ام و یا با افکار دایی جان ناپلئونی مرا متهم خواهند کرد.
ولی مثال دیگری دارم. در یکی از احضارهای من به ستاد پیگیری وزارت اطلاعات در سال ٨٨ به خاطر تجمع مادران در پارک لاله برای دادخواهی، بازجوی پرونده به عنوان تهدید از من پرسید: "چرا از هم جنس بازها حمایت می کنی؟" (فیلم مصاحبه ی یک فیلمساز با من به دست ماموران اطلاعاتی افتاده بود که در آن فیلم من به پرسش فیلمساز در این زمینه پاسخ داده بودم). گفتم: من از همجنس بازها حمایت نمی کنم من از همجنسگراها حمایت می کنم، چون مدافع حقوق بشرم و آنها هم بشرند. شاید چون من زن بودم، بازجو، سرش را پایین انداخته و سرخ شده بود و ترجیح داد در مورد این مساله دیگر با من صحبت نکند. می خواهم بگویم اگر ما خودمان اعتقاد به حقوق برابر همه ی انسان ها داشته باشیم، حتی می توانیم تهدیدها را تبدیل به فرصت کنیم و تابوها را بشکنیم.
وقتی منشور سبز، ادعای دیده بانی حقوق ملت را دارد و از حقوق ملت، آزادی دین و مسلک و مرام، صحبت می کند و از مقاومت جدی در مقابل تبعیض های قومی، جنسیتی، طبقاتی و مذهبی می گوید، باید به طور مشخص، همه ی ملت: زن، مرد، اقلیت های جنسی – اقلیت های مذهبی – ملیت ها و اقوام مختلف –و مشخصن، هموطنان بهایی و نوکیشان مسیحی را به رسمیت بشناسد.
باید به طور صریح تعریف خود را از دین و مسلک و مرام مشخص کند و مقاومت در برابر تبعیض های جنسیتی را روشن کند و بر اساس واقعیت های موجود در جامعه، اخلاق مدار باشد.
آقای خمینی گفتند: مارکسیست ها آزادند و بعد دستور دادند گردن هر که را که گفت من مارکسیست ام بزنند. در این منشورکه حتی اشاره ای به حقوق آنها نشده است چگونه ادعای دیده بانی حقوق ملت را دارد؟
و حق خانواده های کشته شدگان حوادث اخیر – مفقودان و مجروحان و جان باختگان دهه ۶۰ چه می شود. مادران داغدیده، مادران عزادار، فضایی برای بیان خواسته هایشان پیدا خواهند کرد؟ آزادی بیان شامل مادران خاوران نیز خواهد شد؟
کمیته های حقیقت یاب غیردولتی، اجازه ی فعالیت خواهند داشت؟
آزادی احزاب برای چه گروه هایی است؟
آیا زبان مادری ما به رسمیت شناخته خواهد شد؟ و پرسش های دیگری که مردم در طی این سه سال بارها و بارها تکرار کرده اند و من به عنوان یک عضو کوچک از آن جامعه بدون این که نمایندگی گروهی را داشته باشم، می خواهم، صدای آنها را فریاد بزنم تا شاید شنیده شود.
در منشور سبز از "حل مسالمت آمیز مناقشات ملی، منطقه ای و صلح طلبی جهانی..." صحبت شده. موضع سران جنبش سبز در قبال انرژی هسته ای باید برای هواداران جنبش روشن باشد. آیا انرژی هسته ای حق مسلم مردم ایران و جهان است؟ و به طور کلی آیا محیط زیست سالم یک حق بشری است؟
و با طرح این پرسش ها و بسیاری پرسش های دیگر و تولید گفتمانی در بین هواداران خاموش جنبش سبز، و استفاده از تجربه جنبش زنان در ایران، می توان، خون تازه ای به شریان های جنبش وارد ساخت، تا جنبش زنده بماند.

تجربه زنان در جنبش
برای پیشبرد اهداف جنبش سبز می توان از تجربه جنبش زنان استفاده کرد و من می خواهم کوتاه ذکر کنم که فعالان زن در ایران به ویژه پس از کنفرانس جهانی زن در سال ۱۹۹۵ در پکن، که دغدغه های زنان در ۱۲ محور: حقوق زنان –زنان و آموزش – زنان و بهداشت – زنان و اقتصاد – زنان و سیاست – زنان و فقر –زنان و مناقشات جنگی و...طبقه بندی شد، حول محورهای یاد شده، به صورت سازمان یافته ای کار کردند.
ولی در دوران اصلاحات و با باز شدن نسبی فضای جامعه برای فعالیت های مدنی، زنان، این هوشمندی را داشتند که ائتلافی از بین همان فعالان "هم اندیشی زنان" را تشکیل دهند و فعالان زن، توانستند، برای اولین بار در ایران با هر ایدئولوژی و تفکر سیاسی گرد هم بیایند و مسائل و تبعیض ها و نابرابری ها علیه زنان را با تظاهرات خیابانی در ۲۲ خرداد ٨۴ مقابل دانشگاه تهران و در سالگرد آن در میدان هفت تیر عمومی کنند و پس از آن با حرکت کمپین یک میلیون امضا برای تعییر قوانین تبعیض آمیز، مطالبات زنان را به گفتمانی عمومی در جامعه، تبدیل کنند. این رویداد مهم، آسان به دست نیامد.
فعالان زن در جریان این حرکت،گاه، در کنار هم و شانه به شانه ی هم حرکت کردند و گاه در مقابل هم ایستادند و گفتمانی دیگر را طرح کردند.
انتخاب ساختار افقی کمپین، برای اولین بار در ایران و اجرایی کردن آن هم، کار ساده ای نبود. برخی فعالان که رهبری جنبش زنان را از آن خود می دانستند یا به صورت جدی، به کمپین نپیوستند و یا در عمل نتوانستند تحمل کنند، دختر جوانی که تازه از گرد راه رسیده، ساختار شکنی کند و آنان را مورد انتقاد قرار دهد و بعد از مدتی از کمپین خارج شدند ولی از تجربیات خود در فضا و مکانی دیگر مانند همگرایی زنان در انتخابات ریاست جمهوری استفاده کردند و با همان ساختار پیش رفتند. خوشبختانه از این دستاورد جنبش زنان، در جنبش سبز نیز به خوبی استفاده شد و در منشور سبز به ساختار افقی اشاره شده است که امید است در عمل نیز چنین باشد.
حرکت سیال و افقی کمپین، جنبش زنان را چنان پیش برد تا جایی که به قوی ترین جنبش مدنی قبل از جنبش سبز تبدیل شد.
نیرو و انرژی موتور حرکتی این جنبش مطالبات ملموس زنان بود و خیل عظیم زنان جوانی که بدان پیوسته بودند و با هویتی جدید برای از بین بردن تبعیض ها تلاش می کردند. و این تلاش ها به اشکال مختلف با همه ی فشارها و محدودیت ها، همچنان ادامه دارد.
جسارت زنان در بیان خواسته های روشن شان، همواره، رمز موفقیت آنان در حرکت های مدنی بوده است.
و همان طور که می دانیم در جریان جنبش سبز، باز، زنانی برای دادخواهی خون ملت به پا خاستند و خود را مادر عزادر (پارک لاله ) همه ی فرزندان ایران نامیدند و با استفاده از تمام تجربیات شان به صورتی افقی و سیال و خواسته محور تا روز دادخواهی ایستاده اند.
در پایان می خواهم بگویم: تجربه ی کار و تلاش و مبارزه ی زنان در ایران می گوید، با اجرای بی تنازل قانون اساسی، منشور ناقص سبز، هم قابل اجرا نخواهد بود ولی با تغییر قانون اساسی و ارتقاء فرهنگ عمومی، قطعن به حداقلی از خواسته های مان خواهیم رسید.
همان طور که با تغییر قوانین تبعیض آمیز و ترویج فرهنگ برابری، زنان به کف مطالبات خود دست خواهند یافت.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست