یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پوپر: متفلسف سرمایه داری و بیسوادان
قسمت های دوم و سوم


فرهاد قابوسی


• من پیشتر زمینه ایدئولوژیک پوپر را که برکشیده سرمایه داری دوران "جنگ سرد" بوسیله "جامعه مون پلرین" تاسیس شده وسیله اقتصاددان فاشیست آلمانی "ف. آ. هایک" بود، تحلیل کرده ام. لذا با اشاره به رابطه منفی میان "محافظه کاری" و "بیسوادی علمی" و "عوام فریبی" متفلسفینی نظیر پوپر مطلب را خاتمه میدهم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ تير ۱٣۹۱ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۱۲


خلاصه نظرات استاد بخش سوم (ا. ف.): نوشتم که اشکال عمده پوپر سیاسی نگریستن به علم و فلسفه و یعنی "آژیتاسیون سیاسی" در فلسفه و علم است؛ همچنانکه اورا متفلسف بیسوادان تحصیلکرده خاصه در ایران خطاب کردم (1). اما انصاف اینست که در تعلیل این نظر اضافه کنم که طرفداران او در غرب نیز شامل بیسوادان تحصیلکرده و سیستمداران دست راستی بوده و هستند که صرفا با دکوراسیون "علمی" عقاید قرون وسطی ای خود در پی عوام فریبی اند. همچنانکه سرمایه داری ورشکسته امروز نیز که ابائی از قمار (!) برسر آب (!) و گندم نان (!) گرسنگان عالم در آفریقا و آسیا در مراکز بورسهای نظیر لندن (!) ندارد، با تظاهر به آمار و ارقام خود ساخته سعی در نمایش خود بعنوان "بدون آلترناتیو" و عادی و اجباری نمودن ورشکستگی امروزین خود دارد. در حالیکه متفلسفینی چون پوپر ساکن لندن سالها بر علیه "جبر تاریخی" قلم زده اند.

نشان دادم که هر سه ایراد "علمی" که پوپر در کتابش "پیامبران دروغین" به هگل آورده است در ارزیابی دقیق علمی برعکس رساننده صحت نظر هگل و بیسوادی علمی پوپر هستند (1). معمولا طرفداران پوپر هم نظیر او از شدت بیسوادی علمی چون دلیلی منطقی برای نظرات متحجر خود ندارند با رفتن به حاشیه و مغالطه میان "سیاره" و "آستروئید" مطلب را لوث میکنند. در حالیکه هیچ ایراد اساسی پوپر به افلاطون، هگل و مارکس نیست که ناشی از بیسوادی پوپر و عدم دقت پوپر به اساس مطلب نباشد. برای اینکه نشان دهم که هم حد بیسوادی پوپر وحشتناک است و هم طرفداران ایرانی پوپر نوشته های اورا نخوانده و در صورت سعی بخواندن آنها قادر به فهم باصطلاح دلایل وی نیستند: نظر پوپر و فیزیکدان نامی "هایزنبرگ" را در مورد سیستم فیزیکی ـ ریاضی عالم در "تیماوُس" افلاطون با هم مقایسه میکنم تا بحث روشنتر شود.

پوپر در نوشته "پیامبران دروغین" که همچنانکه آوردم انجیل جدید سرمایه داری و بیسوادان دست راستی متظاهر به علم دبستانی در غرب و شرق محسوب میشود، بخش دوم "هگل و اسطوره ..." (ترجمه آلمانی چاپ 1958، ناشر فرانکه، برن (سویس))، از آنجائیکه هگل را مخصوصا در رابطه با اندیشه دیالکتیکی (!) تالی افلاطون میشمارد، در مورد افلاطون مینویسد:
هگل " ... در ادامه تیماوس افلاطون و رازگرائی اعداد بوسیله او ... موفق شد با روشهاس صرفا فلسفی اثبات کند ... (مسئله آسترئید سرس)" (... و پرانتز از ما). غرض من در اینجا انتساب "اعتقاد به راز و خرافات اعداد به افلاطون در تیماوس" از سوی پوپر است و نه نتیجه گیری پوپر از آن در ایراد به هگل که نشان دادم غلط است (1). پوپر با این تمسخر میخواهد افلاطون را بعنوان کسی که معتقد به خرافات اعداد در رابطه با "فیثاغورثیان" است تخطئه کند. در حالیکه تیماوس افلاطون ناظر بر ساختمان هندسی عالم است. من در اینجا وارد این بحث که این ساختار هندسی ساختاری منحنی (!) و غیر مستقیم الخط است نمیشوم و خواننده را به رل اساسی ساختارهای منحنی در فیزیک و ریاضیات حواله میکنم، چون بحث آن از سر پوپر و طرفدارانش هم زیادی است. اما برای اینکه خواننده متوجه بیسوادی پوپر بشود نظر عالمانه "هایزنبرگ" معروف را در صحت امروزین نظرات افلاطون و یعنی نسبت به تطابق بینش فیزیک جدید با بینش افلاطون در همان "تیماوس" می آورم تا خواننده متوجه تفاوت نظر یک عالم درجه اول چون هایزنیرگ و نظر یک عامی مثل پوپر در مورد یک متن علمی چون "تیماوس افلاطون" بشوند. هایزنبرگ در کتابش "فیزیک و فلسفه" (بزبان آلمانی، ناشر اولشتین 1959، ضفحه 52 ) در رابطه با ذرات اساسی فیزیک مینویسد: " فیزیک جدید در مورد (ساختمان اتمها) ... متمایل به افلاطون و فیثاغورث است ... اما شباهت بینش مدرن (ما) با بینش افلاطون و فیثاغورث بیشتر از این است. ذرات اساسی در دیالوگ تیماوس افلاطون (نظیر بینش امروزی ما نسبت به آنها) در نهایت نه اینکه اشیاء بلکه اشکال ریاضی هستند". غرض هایزنبرگ مشخصا متوجه بیان فیزیک مدرن از هر ذره اساسی بعنوان "مدل ریاضی" آنست و این مدل ریاضی را با مدل هندسی اقلاطون مقایسه کرده است.

باین ترتیب هایزنبرگ بنیانگذار "مکانیک کوانتومی" و از متخصصین و بینانگذاران نظریه ذرات اساسی بعنوان یکی از برجستگان علم تاریخ که موثر در تعیین مسیر عمومی علم بوده است، معتقد است که بینش فیزیک مدرن در مورد ذرات اساسی مطابق بینش افلاطون در تیماوس است. و پوپر کارمند موسسه تبلیغاتی "مدرسه اقتصاد لندن" (!) که در فیزیک جدید مطلقا بیسواد محسوب میشود چون سواد فهم فیزیک را ندارد تیماوس افلاطون را محتوی "خرافات اعداد" می بیند. از آنجائیکه دلایل افلاطون در تیماوس براساس هندسه و مثلثات متکی هستند، چنین بنظر میرسد که پوپر حتی مثلثات متوسطه را هم نفهمیده است.

اما نظر من نسبت به بیسوادی فلسفی و علمی پوپر نظری است که همچنانکه پیشتر نیز اشاره کرده ام همکاران برجسته من نیز موید آن اند (2). سالها پیش (1985) در کنفرانسی در باره فیزیک کوانتومی در "ایتالیا" که راقم نیز سخنرانی داشتم، قرار بود پوپر نیز که یکی از شاگردانش مقاله ای در تفسیر احتمالی مکانیک کوانتومی سر هم کرده بود، شرکت کند، چون سطح کنفرانس بالا بود، پیری را بهانه کرد و نیامد. در صحبتی که با "جرج آ. ویلر " فیزیکدان نامی (استاد و سرپرست تز دکتری "فاینمن" معروف که یکی از سه مدل اساسی فیزیک کوانتومی را در جوار هایزنبرگ و شرودینگر ارائه کرده است) در باره "اصل ابطال پذیری" پوپر در نظریه های فیزیک داشتم، ایشان به صراحت نظر پوپر را رد کرد و گفت: "هیچ فیزیکدانی در تاریخ در تقریر یک نظریه به هیچ وجه از این اصل من در آوردی استفاده نکرده و نخواهد کرد" (در مورد این اصل کذائی رجوع کنید به (2)).

اما همچنانکه نوشتم دعوی اصلی کمتر بر سر این ایرادات ابلهانه پوپر بلکه بیشتر بر سر دو دیدگاه مخالف در علم، فلسفه، جامعه و سیاست است (1): افلاطون در عصر پیش از آلودگی علم و فلسفه به "کلام" که علما رابطه ای مستقیم بدون واسطه "مقولات کلام" (ایجاد شده از عصر ارسطو تا قرون وسطی در اروپا ) با طبیعت داشتند، برای فهم تنوع پدیده های طبیعی آنها را در "وحدت" باهم و در حالت ارتباط فی مابین ملاحظه کرده است؛ و تفاوتهای صرفا مرعی را حمل بر ظاهر "کثرت" می شناسد. لذا گروهی از علما و فلاسفه در همین مسیر برای یافتن راه حلی میان "وحدت و کثرت پدیده ها" در پی یافتن "ماده المواد" بعنوان اساس واحد کثرت ظاهری پدیده ها در طبیعت رفته اند. این نگرش به پدیده ها بعنوان یک "کل واحد" در ارتباط با "واحد" های دیگر در قرون اخیر در تعمیم به "جوامع انسانی" بعنوان پدیده های طبیعی طبعا جنبه ای اجتماعی ـ سیاسی بخود یافته است که مخصوصا در فهم روابط اساسی میان قسمتهای ظاهرا مجزای ساختمانهای پیچیده اجتماعی که ساختارهائی نامتعادل اند، مفید بوده است. نتایج چنین بینشی که با درک کیفیت مشترک این روابط سعی در تغییر آن و گذار بسوی تعادلهای اجتماعی میداشت البته موافق مزاج عوامل "سرمایه داری واقعا موجود" نمی توانست باشد که سعی بر تحکیم وضع نامتعادل موجود داشت. من پیشتر زمینه ایدئولوژیک پوپر را که برکشیده سرمایه داری دوران "جنگ سرد" بوسیله "جامعه مون پلرین" تاسیس شده وسیله اقتصاددان فاشیست آلمانی "ف. آ. هایک" بود، تحلیل کرده ام (2). لذا با اشاره به رابطه منفی میان "محافظه کاری" و "بیسوادی علمی" و "عوام فریبی" متفلسفینی نظیر پوپر مطلب را خاتمه میدهم.

توضیحات و حواشی:
(1) www.akhbar-rooz.com
(2) www.akhbar-rooz.com


پوپر: متفلسف سرمایه داری و بیسوادان 3

خلاصه: چون قبلا به نقد نظرات باصطلاح فلسفی پوپر پرداخته ام (1) آنچه که در این سه نوشته اخیر آوردم بیشتر نقد "دلایل علمی" پوپر بر علیه افلاطون و هگل بود. لذا با آوردن نقد فلسفی نظزات "فلسفی" پوپر وسیله اهل فلسه مایلم این مبحث را خاتمه دهم.
فلاسفه و متخصصینی نظیر ب. لوینسون، والتر کافمان و موریس کورنفورث نظرات فلسفی پوپر را بدقتی بیش از آنچه که در امکان پوپر و طرفدارانش هست، نفد کرده اند (2). مثلا لوینسون در کتابش (دفاع از افلاطون) آشکار کرده است که (نقل به مضمون): پوپر در آثار انتقادی اش بجای نقد نظرات فلاسفه دیگر صرفا در پی تبلیغ نظرات خود است. و در باره نظرات پوپر نسبت به افلاطون مینویسد: پوپر در نقد افلاطون نوشته های افلاطون را نه اینکه تکرار بلکه تفسیر (!) میکند: او این نوشته ها را عمدا بطرزی تفسیر کرده است که یک نوشته "توتالیتر" از آنها در آورد. پوپر برای اینکار حتی به ترجمه غلط و جانبدارانه نوشته های افلاطون (از یونانی قدیم ) نیز دست زده است (پاسخهای بعدی پوپر به این ایرادات نه اینکه آنهارا برطرف کند بلکه نشان دادند که ایرادات مذکور به پوپر کاملا درست اند.
همچنانکه من بجهت عدم تحصیلات تخصصی پوپر در فلسفه و علوم استدلال کرده ام (1) فلاسفه حرفه ای (اساتید دانشگاه) پوپر را فاقد صلاحیت شناخته اند. درستی نظر من و دیگر همکاران را نیز میتوان در این واقعیت دید که باوجود سعی بسیار او و سیاستمداران دست راستی اروپا هیچ کرسی دانشگاهی در فلسفه به پوپر داده نشد و او به "مدرسه اقتصاد و علوم سیاسی لندن" که یک مرکز تبلیغاتی سیاسی سرمایه داری انگلیس محسوب میشود "تبعید" شد.
از دلایل عدم صلاحیت پوپر در نظر متخصصین دانشگاهی اشتباهات عمده پوپر در نقل قول هائی بود که مورد انتقاد قرار داده است. مثلا والتر کافمان نشان میدهد که: پوپر از ترجمه های غلط انگلیسی آثار هگل بنفع نظرات غلط خود نسبت به هگل سوء استفاده کرده است: نظیر ترجمه غلط از هگل به انگلیسی ( ترجمه فارسی): "دولت رژه (سمبل) خدا دردنیاست" . یا اینکه مینویسد: پوپر از نوشته های مهم هگل و بنظر میرسد از تمامی بعضی از متون اصلی هگل، که محتوی موارد مورد انتقاد پوپر هستند، مطلع نیست. پوپر در کار خود صداقت ندارد (بر خلاف تاکیدش که بدنبال صداقت علمی است ) و از رجوع به متون اصلی ضروری موارد نقد خود صرفنظر کرده است .
کافمان معتقد است که: پوپر بعوص نقد نظرات مشخص فلاسفه مورد انتقادش به روانکاوی آنها پرداخته است: پوپر نه اینکه دلایل این فلاسفه را ملاحظه کند بلکه شاید در بیشتر موارد "انگیزه" آنهارا (بنظرخویش) نقد کرده است. این یعنی نقد روانکاوانه و نه مشخص دلایل فلسفی. و یعنی پوپر اول تفسیر میکند و بعد نه اینکه دلایل متن بلکه صرفا محتوی تفسیر خود از آنها را نقد میکند.

توضیحات و حواشی:
(1) www.akhbar-rooz.com
(2) Ronald Bartlett Levinson: In defense of Plato, Russell & Russell, 1970, ASIN B0006C2PG4؛
      Walter Kaufmann: Hegel: Legende und Wirklichkeit (PDF) In: Zeitschrift für philosophische
      Forschung Band X, 1956, 191–226 ؛
      Maurice Cornforth: The Open Philosophy and the Open Society: A Reply to Dr. Karl Popper’s
      Refutations of Marxism, New York: International Publishers, 1968. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست