سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

نقش اخلاق در حرکت‌های اجتماعی (۳)
شمّه‌ای از دیدگاه‌های اخلاقی یورگن هابرماس


آلب ارسلان صرافی


• به‌عقیده‌ی هابرماس برقراری این اصول اخلاقی تنها در جوامعی میسر می‌شود که به درجه‌ای از آزادی و دموکراسی رسیده‌ باشند. تنها فرد خودسامان است که می‌تواند برمبنای اصول اخلاقی عام و مجرد، رفتار و هنجار مناسبی از خود نشان دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۹ تير ۱٣۹۱ -  ۲۹ ژوئن ۲۰۱۲


یورگن هابرماس (۱۹۲۹-آلمان) جامعه‌شناس، فیلسوف و وارث مکتب فرانکفورت است، تمرکز پژوهش‌های او بر روی شناخت‌شناسی، مدرنیته و تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته‌ی صنعتی سرمایه‌داری و سیاست روز آلمان به‌ویژه با توجه به نقش رسانه‌های همگانی است. شهرت او بیشتر به ابداع اصطلاح و تز "گستره‌ی همگانی" یا "فضای عمومی" است که فضایی فکری و اجتماعی را مدّ نظر دارد که در آن، فعالیت‌های آگاهی‌بخش رسانه‌ای به ایجاد زمینه برای مباحثات اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی می‌داند، می‌انجامد.

به نظر وی اطلاعات که اکسیژن دموکراسی هستند، در این گستره فرآوری می‌شود و هرچه فرآیندها و روندهای این تولید، آزادتر و خردورزانه‌تر و با مشارکت حداکثری همه‌ی نیروهای اجتماعی باشد، مزایای دموکراسی واقعی‌تر و تأثیرگذارتر می‌شود. گستره‌ی همگانی فضای اجتماعی‌ای است که در آن مردم آزادانه شرایط اجتماعی خود را نقد کرده و مشکلات را برشمرده و بر جریان تصمیم‌گیری سیاسی تأثیر می‌گذارند. به نظر هابرماس گستره‌ی همگانی خاستگاه افکار عمومی است. گستره‌ی همگانی میانجی فضای خصوصی و فضای عمومی است و هرچه آزادتر و فکورانه‌تر باشد مناسبات اجتماعی خردورزانه‌تر و انسانی‌تر خواهد بود.

گفتنی‌ست وی در سال ۱۳۸۱به دعوت مرکز گفتگوی تمدّن‌ها در دوره‌ی ریاست جمهوری خاتمی به ایران آمد و در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. در این سخنرانی او به نقد جامعه‌ی سکولار غرب و نتایج سکولار شدن جامعه پرداخت و به سوالات حاضرین پاسخ داد.

یورگن هابرماس برای اخلاق در جامعه‌شناسی اهمیت ویژه‌ای قائل است. برای او، زندگی فکری یک بازی، شغل و یا پرورش هوش و استعداد نیست؛ بلکه قبل از هر چیز، احساس انجامِ وظیفه ‌است و می‌توان گفت همین احساسِ انجامِ وظیفه از طریقِ جدیت اخلاقی، بر تمام کارهای او سایه افکنده‌ است. تنها هدفِ تحقیقاتی هابرماس، پیش‌بینی و توجیهِ جامعه‌ی بهتر جهانی‌ست که فرصت‌های بیشتری را برای نیکبختی و صلح فراهم کند. جامعه‌ای عقلانی‌تر و منطبق با نیازهای جمعی و نه منطبق با خواسته‌های قدرت‌های خودکامه.

هابرماس پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر در گفت‌وگویی مسئله‌ی ناهمزمانی تفکر و ابزار را مطرح می‌کند، که در جوامع درحال‌گذار موجب خشونت و تروریسم می‌شود.
به‌زعم یورگن هابرماس شناخت زندگی اجتماعی بدون شناسائی نقش اخلاق در تنظیم روابط میان انسان‌ها امکان‌پذیر نیست. رفتار انسان‌ها تنها این نیست که ضمن ملاحظه‌ی امیال و خواست‌های دیگران به دنبال منافع شخصی خویش باشند. نمی‌توان ارتباط با دیگران را صرفا در چارچوب منافع شخصی خود استوار کرد، بایستی هنجارهایی وجود داشته باشند که افراد را از خدشه‌دارکردن ارتباط با دیگران بر حذر دارد. هنجارهایی که افراد را از منافع شخصی و آنی دور ‌سازد و عملکرد آنان را در پیوند با منافع عمومی دیگران قرار دهد. این هنجارها همان هنجارهای اخلاقی در جامعه هستند.
در جوامع بدوی انسان‌ها در جریان یک زندگی پرمشقت روزمره به‌طور طبیعی حس نزدیکی به خود را تجربه می‌کنند، علاوه بر آن وجود سنت‌ها نیز رفتار آن‌ها را تحت کنترل درآورده با یکدیگر هماهنگ می‌سازد. اما در جوامع بزرگتری چون جوامع مدرن امروزی شرکت افراد در پروسه‌ی کنش متقابل و زندگی هماهنگ بستگی به میزان درک آن‌ها از تاثیر این پروسه دربرآورده شدن نیازها و منافع‌شان دارد.
افراد را به‌زور نمی‌توان وارد این پروسه کرد. انسان‌ها باید خود با انگیزه‌ی شخصی به‌طور فعال در آن شرکت جویند، لذا هر نظم اجتماعی باید خود را از نظر برآوردن نیازها و منافع اعضایش مشروع جلوه دهد.
هرچند نیازها و منافع اصلی انسان‌ها ثابتند، اما در طول تاریخ نیازها و منافع فرعی و غیرپایه‌ای همواره متغیر بوده‌ و گاه دامنه‌ی بسیار وسیعی داشته‌اند، اینکه کدام یک از این نیازهای فرعی بر دیگری تقدم دارد و در برآورده کردن آنها تا چه حد و مرزی باید پیش رفت، موضوعی‌ست که هابرماس دقیقاً از همین‌جا وارد بحث اخلاقیات می‌شود.
وی توضیح می‌دهد که برآورده‌کردن این نیازها و منافع بر مبنای هنجارهای اخلاقی صورت می‌گیرد. این هنجارهای اخلاقی هستند که به انسان‌ها نشان می‌دهند کدام نیازها و منافع را مقدم‌تر بشمارند و تا چه حد و حدودی برآورده سازند و چون اعضای یک جامعه مجموعا از یک رشته هنجارهای اخلاقی پیروی می‌کنند، وحدت رویه‌ی عمومی برای کنش متقابل و هماهنگی با یکدیگر از این راه به دست می‌آید که:

هیچ فردی نباید نیازها و منافعی را دنبال کند که دیگران در چارچوب کنش‌های متقابل از عهده‌ی برآورده کردن آن برنیایند.

از سویی هنجارهای اخلاقی نیز متغیر هستند و همین تغییرات به نوبه‌ی خود موجب تغییر در تقدم-تاخر نیازها و منافع انسان‌ها می‌شود. هر چه اطلاعات جامعه افزایش می‌یابد، افراد جامعه مهارت و دانش بیشتری در حوزه‌های گوناگون زندگی از تولید مایحتاج مادی زندگی و سازمان‌دهی کار تا تنظیم هنجارهای اخلاقی برای پیش‌بردن یک زندگی اجتماعی عقلائی به‌دست می‌آورند. به‌نظر هابرماس هنجارهای اخلاقی همواره در جهت مجرد شدن، عمومی‌تر شدن و جهانشمول‌تر شدن تکامل می‌یابند.
این تکامل زمانی به اوج می‌رسد که وجدان فرد در راستای اصولی اخلاقیی که جهان‌شمول و همگانی است، دست به تصمیم‌گیری و عکس‌العمل بزند. در این هنگام اصول اخلاقی، هیچ رفتار کلیشه‌ای و از پیش آماده‌ای را توصیه نمی‌کنند. این اصول اخلاقی همه اصولی عام هستند مانند: عدالت جهان‌شمول، برابری حقوق انسان‌ها و احترام به ارزش هر شخص. به‌نظر هابرماس در دوران مدرن است که جامعه‌ی بشری امکان دسترسی به چنین اصولی را می‌یابد.
به‌عقیده‌ی هابرماس برقراری این اصول اخلاقی تنها در جوامعی میسر می‌شود که به درجه‌ای از آزادی و دموکراسی رسیده‌ باشند. تنها فرد خودسامان است که می‌تواند برمبنای اصول اخلاقی عام و مجرد، رفتار و هنجار مناسبی از خود نشان دهد، فرد بایستی دارای توانائی و شایستگی کافی باشد که بتواند بر مبنای چند اصول عام و مجرد، یک تصمیم درست اخلاقی اتخاذ کند، چنین توانایی در اعضای یک جامعه‌ی دیکتاتوری و بسته امکان رشد و فرصت بروز ندارد.

در جامعه‌ای که در آن دیکتاتوری فردی حاکم بوده و دخالت‌های بی‌جای قدرت سیاسی در زندگی مردم مرتبا جریان دارد، انسان‌ها هرگز فرصت دستیابی به فرهنگ دموکراسی و خودسامانی فردی را نمی‌یابند. چرا که فرصت اظهار نظر و مداخله در سرنوشت خویش را ندارند و لاجرم حکومتی دیکتاتور نیابتاً از طرف مردم تصمیم می‌گیرد و عمل می‌کند.
لذا رابطه‌ی انسان‌ها را هنجارهای اخلاقیی که آگاهانه پذیرفته باشند تنظیم نمی‌کند، بلکه این قوانین و مقررارت حاکم و یا ترس از مجازات است که نظمی کاذب و ناپایدار می‌آفریند به‌نحوی که با بروز خللی در ارکان قدرت حاکمه به‌ زودی شاهد بروز ناهنجاری‌های اخلاقی می‌شویم.
اعضای یک جامعه‌ی آزاد مرتبا در حال گفتگوی دو یا چند جانبه هستند، به عقیده‌ی هابرماس هر گفتگویی باید به صورت بحث آزاد و غیرمحدود باشد و افراد حق داشته باشند که بدون هراس از هرگونه مجازاتی سئوال کنند و نظرات خویش را ابراز دارند. همچنین حق داشته‌ باشند در پروسه‌ی بحث، نظرات اولیه‌ی خویش را اصلاح کنند و تغییر دهند و در پایان بحث به‌ نوعی به تفاهم برسند.
بی‌شک هیچ‌کس در بحثی و گفتگوئی شرکت نمی‌کند که در آن اجازه‌ی بیان افکار و عقاید خود را نداشته‌باشد! همچنین اگر افراد مطمئن باشند که در بحث امکان تاثیرگذاری بر روی دیگران را نخواهند داشت از شرکت در آن بحث بیهوده صرف‌ نظر خواهند کرد. به عبارت دیگر اگر طرف مقابل اجازه‌ی اظهار نظر به دیگری ندهد و یا حاضر به شنیدن سخنان وی نباشد عملا گفتگوی متقابل منتفی خواهد بود.
در واقع با بحث و گفتگوی آزاد است که انسان‌ها به مرحله‌ی خودسامانی فردی می‌رسند. اصول و هنجارهای اخلاقی جهان مدرن در قواعد پیشبرد یک بحث آزاد مستتر است و هابرماس تاکید می‌کند که گسترش دامنه‌ی خودسامانی فردی و آزادی و دموکراسی با این شرط تامین می‌شود که افراد هرچه بیشتر در پروسه‌ی بحث آزاد شرکت جویند و به تفاهم و همبستگی با یکدیگر برسند.
اصول پیشبرد بحث و گفتمان آزاد که طرفین مباحثه را به قبول و تحقق بخشیدن به آزادی طرف مقابل در بحث و نامحدود بودن دامنه‌ی سوالات و اظهار نظرات وی می‌رساند، نیز یک سری قواعد اخلاقی هستند.
هابرماس آنها را تحت عنوان اصول "اخلاق مباحثه" نام‌گذاری می‌کند که عبارتند از:

۱ - هر کس اجازه دارد در هر مباحثه‌ای شرکت کند.

۲ -
الف) هر کس مجاز است هر گذاره و حکمی را مورد سئول قرار دهد.
ب) هر کس مجاز است هر گذاره و هر حکمی را که بخواهد مطرح کند.
ج‌) هر کس مجاز است امیال و گرایشات و نیازهایش را بیان کند.

۳ - هیچ کس را نمی‌توان تحت فشار (چه فشار درونی یا بیرونی) از بهره‌برداری از حقوق فوق‌الذکر (اصول بندهای اول و دوم) بازداشت.

به‌زعم هابرماس پیروی از اخلاق گفتمانی می‌تواند جهان مدرن را از مشکل از هم گسیختگی و عارضه‌ی فردیت خودخواهانه برهاند و لزومی ندارد که اشخاص آگاهانه اخلاق مباحثه را به‌کار گیرند، کافی‌ست در گفتگوها و مباحثات هرچه آزاد و غیرمحدود توام با آزادی ذهن و سعه‌ی صدر شرکت کنند تا اصول اخلاق مباحثه‌ اعمال شود. هرچه انسان‌ها مشکلات خود را از راه گفتگو و تبادل‌نظر حل و فصل کنند به همان اندازه اخلاقی کار کرده‌اند و به همان اندازه در راه استقرار اصول خودسامانی فردی و دموکراسی قدم برداشته‌اند.

____________________________
در قسمتِ‌ بعدی سعی خواهم کرد به جمع‌بندی نکته نظرات ماکس وبر، امیل دورکهایم و یورگن هابرماس پیرامون اخلاق پرداخته و فصل مشترک نظریات آنان را بازگو کنم.
 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست