یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

حتماً در پای همسایه خاری هست؛ اما...


محمدعلی اصفهانی


• با این نیت شروع کرده بودم که خدمت داعیه داران «میراث داری» و سخنگویی «جنبش سبز» برسم و بر آنان بانگ بر کشم. اما به اینجا که رسیدم دیدم تناقضی در میان است؛ و شاید بهتر آن باشد که خودم، و خودمان را مخاطب قرار دهم که: مشکلی دارم، ز دانشمند مجلس باز پرس/ توبه فرمایان، چرا خود توبه کمتر می کنند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۰ تير ۱٣۹۱ -  ٣۰ ژوئن ۲۰۱۲


۲۲ خرداد امسال هم آمد و رفت و خبری نشد. اما بدخواهان، دل خودشان را خوش نکنند. خیر! نه فقط «جنبش خرداد» که معنایی فراگیر تر دارد، بلکه «جنبش سبز» به همان معنای متداول آن نیز، همچنان زنده است و زنده خواهد ماند.
اگر این جنبش را در چند سلسله تظاهرات و آکسیون، خلاصه ببینیم، مشکل در نوع نگاه کردن ما ست؛ و نه در خود جنبش.
جنبش را باید در کلیت آن نگاه کرد. آکسیون و تظاهرات، فقط نمود هایی از این کلیت هستند، که گرچه به دلیل چشمگیر بودنشان، بیشتر مورد توجه قرار می گیرند، به جز در موارد معینی و شرایط معینی، بهایی کمتر از تأثیر و تأثرات جنبش در ساختار حاکمیت از یکسو، و در ساختار و فرهنگ جامعه از سوی دیگر، و در برآیند این تأثیر و تأثرات، در هریک از این دو حوزه به طور جداگانه، و در این هر دو حوزه به طور پیوسته، با هم و بر هم دارند.

پرداختن به نقش بسیار تعیین کننده ی جنبش خرداد در فروپاشی اجزای مختلف حاکمیت، و پرداختن به نقش باز هم بسیار تعیین کننده ی این جنبش در رشد و ارتقا و جهش کیفی فرهنگ جامعه، موضوع این مقاله ی خاص نیست. چرا که به واکاوی های دقیق و مستند و مستدل فراوانی نیازمند است که هر کدام می تواند موضوع مقاله یا مقالاتی جداگانه باشد.

اما فراموش نکنیم که نفْس حیات جنبش، به هیچ عنوان نمی تواند تضمین کننده ی پیروزی آن باشد.
پیروزی، در گرو بهره برداری های سنجیده، به موقع، متشکل، هماهنگ، و رهبری شده، از موقعیت های پیش رو ست.

کم نبودند و نیستند و نخواهند بود کسانی که از ناتوانی مدعیان پاسداری و سخنگویی و به نوعی «میراث داری» جنبش، دستاویزی ساختند و می سازند و خواهند ساخت برای برگزاری مراسم ختم جنبش. حالا یا با تقسیم حلوا بین شرکت کنندگان در مراسم؛ و یا با تقسیم شیرینی بین خود به نشانه ی شادمانی یی زودگذر و وهم آلود از گشاده شدن بخت فروبسته و فروبسته تر شونده ی خویش.
و بگذار که به کار خود مشغول باشند؛ که به هر حال، این کار هم برای خودش کاری است در خور این کاره ها!

بی عملی، بدعملی، ناشایستگی، اشتباه، عمد، حسابگری های از سر نادانی یا از سر «رند»ی، کوتاه تر از قامتِ حتی پایین ترین دامنه ها و نه قله های جنبش بودن، و خنجر از پشت و یا از رو زدنِ مدعیان پاسداری و سخنگویی و «میراث داری» جنبش (کدام میراث؟ مگر جنبش، مرده است؟) نقشی غیرقابل انکار، و غیر قابل گذشت در به وجود آمدن موقعیت بد فعلی دارد.

اما این، همه ی ماجرا نیست. بخش دیگری از مسئولیت آنچه پیش آمده است را افراد و نیروهای مبارز و آگاهی به عهده دارند که به هزار و یک بهانه، و از جمله پروای نام و ننگ، در روی هم ریختن خرد فردی و جمعی خود با خرد جمعی و فردی کلیه ی نیروها و افرادی که از منتهی الیه راست تا منتهی الیه چپ صف درون خلق را تشکیل می دهند، در یک تشکل واره، در یک ائتلافِ نوشته یا نانوشته، و یا دستکم در یک هماهنگی سازنده، پرهیز کرده اند و می کنند. و یا اگر ـ به هر دلیل ـ چنین کاری را نادرست می دانند، هیچ راهکار عملی و عینی و به اجرا در آمدنی و قابل اتکایی را به عنوان بدیل، ارائه نمی دهند. یا برای یافتن آن دست به کار نمی شوند. یافتن آن در همین نزدیکی ها. نه در دوردست های رؤیایی.

آن که می خواهد خود را برای خود و همفکران خود ثابت کند، در خود و همفکران خود مدفون خواهد شد. با شاید گنبدی از طلا بر مزار خویش. و زائرانی همیشگی پیرامون خود.
اما آن که نه دغدغه ی اثبات خود برای خود و همفکران خود، بلکه دغدغه ی رهایی و بهروزی خلق را دارد، در سینه ی تاریخ خلق، تا همه ی فردا ها زنده خواهد ماند. با اگرچه شاید پذیرش تلخی نگاه های خیره و شماتت گر همراهان تنزه طلب امروز خود. یعنی همان ها که فقط در پی اثبات خود برای خود و همفکران خود هستند و سرانجامشان مدفون شدن در خود است.

تا زمانی که «همراهان جنبش»، گرفتار «حصر» ولی فقیه نشده بودند، با هر کم و زیادی و خوب و بدی که داشتند، هم به دلیل نفوذ کلام اشان، و هم به دلیل سعه ی صدر دموکراتیک اشان در برابر تنوع خواست های افراد و نیروهای متنوع درون جنبش (با استفاده از حق طبیعی بیان نقطه نظرهای شخصی خودشان البته) کمبود مشکل رهبری، و ناتوانی جنبش در هماهنگی ضمن ناهمگونی، کمتر حس می شد.
وجود داشت. خیلی هم زیاد. اما کمتر حس می شد.

آن سه تن، تا آخرین لحظه ی آزادی، و بعد از آن نیز در حصر، پایبندی عملی خود را نه فقط به آنچه از آغاز اعلام کرده بودند، بلکه به بسی فراتر از آن ـ به آنچه در حرکتِ رو به جلو، به آن رسیده اند ـ در عمل به مردم ثابت کردند. به خصوص با دعوت اشان از مردم به راه پیمایی ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ با هدف رسماً اعلام شده ی حمایت از خیزش های مردم منطقه که شعارشان «الشّعب یُرید اسقاط النظام» بود، در عین آگاهی کامل از تنوع شعارهای جنبش که بارها و بارها، و به خصوص در عاشورا، تکرار شده بودند. و در عین آن که مقامات رسمی نظام، آن راه پیمایی را ممنوع اعلام کرده بودند.
و مردم نیز اعتماد نسبی خود به آن سه تن را (اعتماد، همیشه باید نسبی باشد؛ وگرنه ضربه پذیر است و ضربه زننده.) در اجابت وسیع دعوت آنان نشان دادند.
دعوتی که زمینه ساز حضور مردم شد؛ و مردمی که هم زمینه ساز آن دعوت شدند، و هم از زمینه ی آن دعوت برای طرح چندین و چند باره ی شعار های متنوع خود، و اعلام چندین و چند باره ی انتظارات متنوع خود از جنبش استفاده کردند.

اما امروز که آن سه تن بهای ثبات قدم و عدم تزلزل و سازش ناپذیری خود را در حصر اهریمن جماران می پردازند، ماجرا تغییر کرده است:
«آن ها که داعیه ی میراث داری، و یا سخنگویی «جنبش سبز» را دارند، دیری است که در غیاب «همراهان جنبش» نشان داده اند که به تنهایی، و رها شده به حال خود و اشتباه محاسبه های خود، کاری از دستشان بر نمی آید که هیچ؛ بلکه بدتر از این: اگر همچنان به حال خود و اشتباه محاسبه های خود رها شوند، و باب گفتگو و احیاناً تفاهم بر سر حداقل های مطلوب (یعنی همان «کف خواسته های جنبش») میان انقلاب گرایان با آن ها بسته بماند، و جنبش نیز ـ به غلط ـ با آن ها و گفتار و کردارشان معرفی شود، نقشی به جز تخریب جنبش، بدنام کردن جنبش، و نه حتی ایستا کردن، بلکه به عقب باز گردانیدن جنبش ایفا نخواهند کرد.» ٭

و این، اما به عبارت دیگر یعنی:
علاوه بر نقد عملکرد آن گروه ـ که هزینه یی بر نمی دارد و ساده ترین و بی دردسرترین کار است ـ وظیفه یی مهم تر هم بر عهده ی ما هست.
منظورم از «ما»، آن «ما»یی است که در پی ثبت خود در سینه ی تاریخ خلق خویش است حتی به بهای خریدن نگاه های خیره و شماتت گر همراهان تنزه طلب خود. و نه آن «ما»یی که می خواهد خود را در خود مدفون کند. با شاید گنبدی از طلا بر مزار خویش. و زائرانی همیشگی پیرامون خود.

با این نیت شروع کرده بودم که به تفصیل، و قشنگ و درست و حسابی و تند و تیز، خدمت داعیه داران «میراث داری» و سخنگویی «جنبش سبز» برسم و بر آنان بانگ بر کشم که:
نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند؟

اما راستش به اینجا که رسیدم دیدم که تناقضی در میان است؛ و شاید بهتر آن باشد که نوشتن آنچه در دل داشتم را موقتاً نیمه کاره رها کنم تا بتوانم نخست خودم، و خودمان را مخاطب قرار دهم که:
مشکلی دارم، ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان، چرا خود توبه کمتر می کنند!

۱۰ تیر ۱۳۹۱

توضیحات:

٭ ولی وقت، تنگ است و دشمن به راه ـ نجنبیم اگر، خلق گردد تباه
www.ghoghnoos.org

در همین حول و حوش، از جمله به عنوان نمونه:
اگر همینطوری که می رویم، به راه ادامه دهیم زمین خواهیم خورد
www.ghoghnoos.org

٭ تا آنجا که به خودم بر می گردد، از همان زمان آغاز جنبش تا به امروز، راهنمای عمل من همان بود و هست که در جایی در باب خود نوشته ام:
کسی که گرچه معتقد است که امکان رفرم در این نظام وجود ندارد، و «بی انقلاب، کار میسر نمی شود»، اما می داند این را هم که همین مطرح کردن خواست رفرم از سوی رفرمگرایان ـ همانطور که دیده ایم ـ با تبَعاتی که خواسته یا ناخواسته با خود دارد، باعث تسریع در در هم پاشیده شدن هرچه بیشتر نظام بی نظام کنونی می شود. کسی که ذره یی از این بابت نگرانی ندارد که اصلاح طلبان غیر حکومتی را، بر مبنای «تحلیل مشخص از شرایط مشخص»، تا منتهی الیه مرز پرنسیپ ها، متحد عینی و مشروط انقلاب گرایان بداند، و بعضی ها را که در پی نام و ننگ هستند و «نصیحت» اش می کنند، به همان دست های «پاک» در جیب نهاده اشان حواله دهد. منظورم از حواله دادن، ارجاع دادن است. سوء تفاهم نشود یک وقت.
دریاچه یی به وسعت ایران، با آسمانی از رنگین کمان
www.ghoghnoos.org


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست