ما به راه سوم می رویم
مواجهه ی ایرانیان با جنبش ضد جنگ و تحریم
علی عبدی
•
اهمیت فعالیتِ گروه هوار نه فقط در پیگیری هدفهای ذکر شده، بلکه در بیش از پیش ایزوله کردنِ حامیانِ حاکمانِ فعلی جمهوری اسلامی در امریکا و تأثیر گذاشتنِ روی جنبش ضد جنگ در امریکاست به شکلی که متحدان یا طرفدارانِ دولتِ ایران نتوانند از این جنبش به نفعِ خود بهرهبرداری کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۰ تير ۱٣۹۱ -
٣۰ ژوئن ۲۰۱۲
قرار است یکشنبه در اعتراض به اِعمال تحریمهای جدید علیه مردم ایران، گروهی از ایرانیان و همراهانِ غیرایرانیشان در امریکا تظاهراتی جلوی دفترهای سازمان ملل دولتهای آلمان، فرانسه، انگلیس و امریکا در نیویورک برگزار کنند. گروهی که بانیِ این کار است، نام «هَوار» را با خود دارد. گروهِ «ضد جنگ، ضد تحریم، و ضد سرکوب دولتی در ایران» که حدود شش ماه از آغاز به کار فعالیتهایش در نیویورک میگذرد.
یکی از دغدغههایی که معمولن در پی برگزاری تجمعهای ضد جنگ و ضد تحریم در خارج از کشور، در خاطر بعضی از دموکراسیخواهانِ ایرانی نقش میبنند این است که «تظاهرات و اعتراضهای اینگونه باید حتمن با حفظ تمامی مرزها با حامیان جمهوریاسلامی صورت گیرد ... همهی ما با جنگ علیه ایران مخالفیم٬ اما نباید فراموش کرد که دلیل اینکه جنگ هر روز به ما نزدیکتر میشود چیزی نیست جز رفتارهای غیرعاقلانهی جمهوریاسلامی».
این دغدغه، که در شکلهای دیگری نیز مطرح میشود ، گاهی از طرف مدافعانِ تحریم یا جنگ – که گاه نام «دخالت بشردوستانه» بر آن مینهند مطرح میشود – و گاه از طرف افرادی که به درستی عقیده دارند که حاکمانِ ایران ممکن است از این تجمعها به نفعِ خوراکِ تبلیغاتیِ خود بهره ببرند.
در پی این انتقاد، بنا دارم تا مواردی را با دموکراسیخواهانِ ایرانی در میان بگذارم. موارد ذیل، نه فقط در پاسخ به این انتقاد است و نه فقط دربارهی گروهِ «هوار» که قصد برگزاری تجمع را دارد. این متن در گفتگو با دامنهی وسیعی از فعالان ایرانی خارج از کشور و نیز دموکراسیخواهانِ داخل ایران است، تا هم به شناختِ بیشترِ ما از یکدیگر کمک کند و هم سهمی در کاهشِ خشونتهای کلامی داشته باشد. در این متن از ایرانیانِ دموکراسیخواهِ ضد جنگ و تحریم که با سیاستهای خارجی دولت امریکا و اسرائیل همراه نیستند، گاه به گاه با عنوانِ «گروهِ سوم» نام بردهام.
اول؛ گروهِ «هوار» - که نگارنده یکی از اعضای آن است - چند ماهی از شکلگیریش در نیویورک میگذرد و یک گروه «ضد تحریم، ضد جنگ و ضد سرکوبِ دولتی در ایران» است. فعالیتهایی که این گروه در این چند ماه انجام داده در راستای سه هدفی است که برای خود ترسیم کردهست. در این مدت نه مخالفت با تحریم و جنگ باعث شدهست که به سرکوبِ دولتی در ایران مشروعیت بدهد، نه مخالفت با سرکوبِ دولتی در ایران باعث شده با مدافعان تحریم و جنگ همصدا شود. در تمامیِ تظاهراتها، سخنرانیها و فعالیتهای دیگرش نیز همزمان به «ضد تحریم، ضد جنگ و ضد سرکوب دولتی» بودنِ خود اشاره کردهست.
دوم؛ اهمیت فعالیتِ گروه هوار نه فقط در پیگیری هدفهای ذکر شده، بلکه در بیش از پیش ایزوله کردنِ حامیانِ حاکمانِ فعلی جمهوری اسلامی در امریکا و تأثیر گذاشتنِ روی جنبش ضد جنگ در امریکاست به شکلی که متحدان یا طرفدارانِ دولتِ ایران نتوانند از این جنبش به نفعِ خود بهرهبرداری کنند. این شاید برای یکی از نخستین دفعهها در تاریخ جنبش ضد جنگ در امریکا باشد که فعالیتهای هدفمند و سازمانیافتهای در خیابان انجام میشود تا نشان داده شود که مردمانِ کشوری که امریکا در پی تحریم و جنگ علیه آن است میتوانند هم دموکراسیخواه باشند و هم با سیاستهای خارجیِ دولت امریکا مخالفت کنند. یکی از مشکلاتی که عراقیهای ساکن در امریکا در جنبش ضد جنگ سالهای آغازین قرن داشتند این بود که در عین حال که هم مخالفِ صدام بودند و هم مخالفِ جنگ، راهی برای نشان دادنِ موضعِ دموکراسیخواهانهی خود نداشتند. آنها از زبانِ جمعیِ اعتراض و بیان مطالباتِ دموکراسیخواهانهشان بیبهره بودند. جنبش سبز این زبان را به ما عطا کردهست.
سوم؛ همان طور که ایدئولوژیِ امریکا ستیزِ و اسرائیل ستیزِ جمهوری اسلامی، اوپوزوسیونی را پرورش داده که هوادارِ سیاستهای خارجیِ دولت امریکاست و گاهاً آپارتایدِ دولتِ اسرائیل را نیز مشروع میداند، ایدئولوژی «ما آقای دنیا هستیمِ» دولت امریکا، مخالفانی را در این کشور تربیت کرده که نسبت به رنج و دردِ مردم کشورهایی که دولتهاشان ضدامریکاییست بیتوجهاند. این مشکل شاید در اروپا کمتر به چشم بیاید یا به شکل دیگری خود را نشان دهد، اما تلاش گروه سوم، یعنی ایرانیان دموکراسیخواهِ ضد جنگ و تحریم در نیویورک و دیگر شهرهای اروپا، در پی آن است تا نشان دهد که همان طور که دوگانهی مدافعان و مخالفانِ «جمهوری اسلامی» دوگانهی غلطیست، دوگانهی مدافعان و مخالفانِ «امپریالیسم» نیز دوگانهی غلطیست. منطقِ «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است» که هنوز هم بین بعضی فعالان دموکراسیخواه ایرانی و نیز برخی فعالانِ جنبشهای اجتماعی در امریکا و اروپا هواخواه دارد، دیگر منطق کارسازی نیست. واضحتر بنویسم: حامیانِ جمهوری اسلامی یا سوریه نباید بتوانند با استناد به این که «ما مخالف امپریالیسم هستیم» در جنبش ضد جنگ در امریکا صدای بالا را داشته باشند، و اوپوزوسیون ایرانی نمیبایست با استناد به «ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم» با هر سیاست دولت امریکا و اسرائیل موافقت کنند.
چهارم؛ راهی که گروهِ سوم – دست کم در امریکا - طی میکند، با دشواریهایی روبهروست. بخشی از این دشواریها به خاطر عدم وجود صدایی مانندِ صدای مشابه در طول سالهای دراز در بین فعالانِ پا به سن گذاشتهی امریکاییست که هنوز میراث جنگ سرد را با خود دارند، و بخشی ناشی از عدمِ ارتباطِ ارگانیکِ نسلهای مختلفِ ایرانیانِ دموکراسی خواه در امریکا با جامعهی میزبان که نتوانستهاند صدای اعتراضِ مشروعِ مردمِ ایران را - آن طور که بایستهست - به میانِ فعالان اجتماعیِ امریکایی ببرند. تلاشِ گروهِ سوم در این جهت است که این مهم را علیرغمِ همهی سختیهایی که دارد انجام دهند.
پنجم؛ اما ایجاد این تغییرات نه در کوتاهمدت میسر است و نه به آسانی ممکن میشود. در تظاهراتِ ضد جنگِ چهارم فوریه در نیویورک، که گروه هوار نیز با لباسهای سبز و شعارهای «ضدجنگ و ضد سرکوب دولتی» حاضر شده بود، این گروه مورد خشونتِ حامیانِ ایرانی و امریکاییِ جمهوری اسلامی قرار گرفت. همچنین اعضای گروهِ سوم گاه از سوی هوادارانِ ایرانی و غیرایرانیِ دولت ایران در کشور میزبان، که تنها مبارزه با امپریالیسم را سرلوحهی کار خود دارند، با خشونتهای کلامی مواجه میشوند. مثلن اعضای گروهِ هوار از طرف بعضی از فعالان جنبش ضد جنگ در امریکا متهم شدهاند که از حامیانِ انقلابِ مخلمی در ایراناند، از جورج سوروس پول گرفتهاند، حامی براندازیِ جمهوری اسلامیاند، و علیرغمِ این که میگویند ضد جنگ هستند دروغ میگویند و میخواهند جنبش ضد جنگ را به بیراهه ببرند.
ششم؛ حملههای فیزیکی و زبانی از طرف ضد امپریالیستهای حامی جمهوری اسلامی البته بخشی از ماجراست. دستهی دیگر آن گروه از دموکراسیخواهانِ ایرانیاند که جز دو اردوگاهِ حامیان و مخالفانِ جمهوری اسلامی را برنمیتابند. اما آن چه که بین دو گروه، یعنی چپ های ضد امپریالیست امریکایی و راستهای ضد جمهوری اسلامیِ تأییدکنندهی سیاستهای خارجی امریکا، مشهود است این است که هر کدام از این دو، بخشی از تلاشها و فعالیتهای گروهِ سوم را میبینند که برایشان خوشایند نیست. یعنی طرفدارانِ جمهوری اسلامی در امریکا مخالفت گروهِ سوم با سرکوبِ دولتی را بهانهی حمله قرار دادهاند و راستهای ایرانی، مخالفتِ ایشان با جنگ و تحریم را. به بیانِ دیگر همان طور که حامیانِ جمهوری اسلامی مخالفتِ گروهِ سوم با تحریم و جنگ را ردگم کنی میدانند، راستهای ایرانی مخالفتِ ایشان با سرکوبِ دولتی را دروغ مینامند. هیچ کدام از این دو روایت اما واقعی نیست. هر دو گروه به دلایل سیاسی و ایدئولوژیک، ایرانیانِ دموکراسیخواهِ ضد جنگ و تحریم را به چیزی که نیست فرو میکاهند.
هفتم؛ در نتیجه مرزبندی با حامیانِ جمهوری اسلامی در جنبش ضد جنگ در امریکا نه فقط از طرف ایرانیانِ دموکراسیخواهِ ضد جنگ و تحریم که گروهِ سوم نام نهادمشان دقیق رسم شدهست، بلکه بخشِ عمدهی انرژی گروهِ سوم - دست کم در جنبش ضد جنگ در امریکا - به مخالفت با حامیان جمهوری اسلامی و تلاش برای ساختنِ یک جنبش ضد جنگ و ضدِ تحریمِ اخلاقی خلاصه میشود که جایی برای حامیانِ دولتِ ایران نداشته باشد. خبرگزاری فارس، پرس تی وی و دیگران، هیچ گاه میزان رنج و مشکلی که در این یک سال به خاطر حضور این دستهی اخیر ایرانیان در امریکا داشتند را نداشتهاند. در تظاهرات ضد جنگ چهارم فوریه در نیویورک - که گروه اصلی فراخوان دهنده از مخالفانِ حاکمانِ ایران نبود - رسانههای وابسته به دولتِ ایران با تجهیزاتِ کامل آمده بودند که با حضور هوادارانشان، گزارش مفصلی برای خوراکِ تبلیغاتیِ دولت ایران آماده کنند. اما سبز کردنِ تظاهرات باعث شد که تنها به گرفتنِ یک عکس بسنده کنند. پرس تی وی به دشواری توانست گزارشی از آن تظاهرات تهیه کند.
هشتم؛ اما بخشِ مهمی از فعالیتهای گروههای ایرانی ضد جنگ و تحریم در امریکا و اروپا، به تلاش برای ایجاد پیوند با گروههایی است که جنبش دموکراسیخواهی ما همیشه آن را کم داشتهست. بسیاری از ایرانیهای دموکراسیخواهِ امریکا و اروپا - به دلایلی از جمله منجمد شدن در دوگانهی با/بر جمهوری اسلامی و بیتوجهی به مشکلات اجتماعی در کشور میزبان و عدم آشنایی با چگونگی برقراری ارتباط و پیدا کردنِ زبانِ مشترک - به ندرت ارتباطِ معناداری با جنبشِ ضد آپارتاید اسرائیل، جنبشهای ضد نژادپرستی، جنبش ضد مهاجرستیزی، و جنبشهای رهایی بخشِ دیگر مانند جنبش اشغال وال استریت برقرار کردهاند. این روند رو به بهبودیست، و تلاش گروهِ سوم در جهت عینیت بخشیدن به هبستگی بین مردمیست که ورایِ مجادلاتِ ایدئولوژیک و برای کاهش رنج انسان در ایران، امریکا، فلسطین، سوریه، مصر، روسیه و دیگر کشورها فعالیت میکنند. سیاسیترین شکلِ عینیت بخشیدن به این همبستگیها، نه به شکل نمادین و در فیسبوک، که در خیابان است.
نهم؛ مسئول دانستنِ تمام و کمال جمهوری اسلامی در وضعیتی که مردم ایران به آن دچار هستند روا نیست. نمیشود سیاستهای دوگانهی غرب در قبال اسرائیل و کشورهای عربیِ منطقه را نادیده گرفت، و فلسطین که زخمِ چرکین نظمِ جهانیِ مبتنی بر جنگسالاری و سرمایهسالاریست را به کناری نهاد، و تلاش غرب برای حفظ امنیت اسرائیل را در معادلات سهیم ندانست، و جمهوری اسلامی را مسئولِ تامِ تحریمها - که خود شکلی از جنگ است - و جنگی که همه امیدواریم از راه نرسد دانست. میزان قصور را نمیشود اندازهگیری کرد اما هم غرب و هم جمهوری اسلامی در وضعیتی که مردمِ ما به آن دچار شدهاند سهیماند.
دهم؛ مبارزهی مصطفی تاجزادهها و نسرینستودهها در ایران، و مخالفتِ ایرانیانِ خارج از کشور با جنگ و تحریم ، مکمل یکدیگر است نه روبهروی هم. در خارج از کشور هم میتوان و باید تصویر احمد زیدآبادیها و بهمن احمدی اموییها و نرگس محمدیها را بالا برد و نام آن انسانهای شریف را برای زنده نگه داشتنِ امید و حفظ پیوند با مردمِ کشورمان از یاد نبرد. اما این پاسداشت نباید تنها در جمعهایی که خودمان دور یکدیگر نشستهایم و ارتباطی با غیرایرانیان نداریم انجام شود، و ابدن نه روبهروی سفارت کانادا و امریکا و اسرائیل، که معنایی جز «از شما درخواست میکنیم که به دادِ مردم ایران برسید» ندارد.
یازدهم؛ بعضی از سوء تفاهمهایی که بین فعالان داخل و خارج از کشور پیش میآید، سوای آنهایی که در مواردِ پیشین ترسیم کردم و سوء تفاهم نیست، به خاطر زیستن در بسترهای اجتماعی متفاوت است. در دست داشتنِ پلاکاردِ «من با جنگ و تحریمِ دولت امریکا علیه ایران مخالف هستم» در حالی که در خیابان ولیعصر قدم میزنی، ابدن معنای یکسانی با در دست داشتنِ همین پلاکارد در خیابان منهتنِ نیویورک ندارد. اولی بازتولیدِ ایدئولوژی نظامِ حاکم است و رهایی بخش نیست، دومی در مخالفت با جنگافروزی در کشوریست که جنگ میافروزد و میتواند رهایی بخش باشد. همان طور که «خامنهای باید برودِ» ابوالفضلهای قدیانی که از زندان اوین بیرون میآید در جهت مخالفت با استبداد است، اما گفتنِ همین جمله جلوی وزارتِ امورخارجهی امریکا و کانادا –وقتی با مخالفت با جنگ و تحریم همراه نشود – به دشواری می تواند تعبیری جز خوشامدگویی به سربازانِ غربی داشته باشد
دوازدهم؛ در همهی تظاهراتهایی که علیه جنگ و تحریم در خارج از کشور توسط ایرانیان دموکراسیخواه برقرار میشود، پیشنهاد میکنم تا نشانهای سبز را با خود داشته باشند و یا به طریقی که خود میدانند مرزشان با حامیانِ حاکمانِ ایران مشخص باشد. میرحسین موسوی در بیانیهی سیزدهم نوشتهاست که راه سبز را زندگی کردن به معنای مخالفت با تحریم و دخالت خارجیست. نشانِ سبز در این گونه تظاهراتها گواهِ روشنیست بر مرزبندی با دیگران. نیروهای سیاسی نه به حامیانِ و مخالفان جمهوری اسلامی تقسیم میشوند و نه به حامیان و مخالفانِ سیاستهای خارجی دولت امریکا. از این دوگانهها باید رهایی جست.
|