اروپا خود را به خواب زده است
•
اسلاوی ژیژک، نویسنده ی سرشناس اروپایی در مقاله ی تازه ی خود به مناسبت پیروزی «دموکراسی نوین» در یونان، به بررسی وضعیت فاجعه بار فعلی اروپا پرداخته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۲ تير ۱٣۹۱ -
۲ ژوئيه ۲۰۱۲
نتیجه انتخابات یونان در۱۷ ژوئن- پیروزی نزدیک حزب محافظهکار دموکراسی نوین بر حزب چپگرای سیریزا و شکلگیری فوری دولت ائتلافی «طرفدار اروپا»- همچنان که انتظارش میرفت باعث آه بزرگی از سر راحتی در سرتاسر اروپا شد. فاجعه رفع و رجوع شد، اتحادیه اروپا فائق شد و غیره ولی در واقع فرصت بزرگی از دست رفت؛ فرصت منحصربهفرد اروپا برای اینکه بالاخره با عمق بنبست اقتصادی و سیاسیاش مواجه شود. این آه راحتی که کشیده شد به این معنی بود: از بیداری اجتناب کردیم. میتوانیم به رویایمان ادامه دهیم.
ریچارد کوئست در شبکه سیانان استعاره خوبی از این خواب به دست داد، وقتی مقامات اروپا را مقایسه کرد با به اصطلاح بشقابگردانهای سیرک: «هنرمندان بااستعدادی که بشقابها را روی تکه چوبی میچرخانند و هرچه هم که تعداد چوبها افزایش پیدا کند قادرند از چوبی به چوب دیگر بجهند و به بشقابهای در حال سقوط چرخش تازهیی بدهند، چون میدانند اگر بشقابی را زیاده از حد کند یا تند کنند بالاخره یکی از این بشقابها میافتد. این دقیقا شرایط فعلیمان در اروپای امروز است. با این توضیح که هنرمندان بشقابگردان اینجا ماریو دراگی، رییس بانک مرکزی اروپا، ژان کلود یونکر، دبیر گروه اروپا، خوزه مانوئل بروسو، رییس کمیسیون اتحادیه اروپا و امثالهم هستند، در حالی که بشقابها یونان، بانکهای اسپانیا، ناتوانی ایتالیا در بازپرداخت بدهی، توافقنامه اقتصادی اروپا و آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان هستند. علیالظاهر به نظر میرسد بشقابهای بیشتری در حال چرخشند و حرکات مسخره بشقابگردانها هم که مدام از بشقابی به بشقاب دیگر میروند مدام جنونآمیزتر میشود، در حالی که خودشان میگویند کارشان به زودی تمام میشود».
آنچه بوروکراتهای اروپایی در بروکسل انجام میدهند عملا بشقابگردانی است: تعویق مدام پایان ماجرا از طریق افزودن به تعداد بشقابها و نتیجتا شکنندهتر کردن بیشتر و بیشتر این توازن. حزب سیریزا متهم شده بود به تبلیغ افسانههای چپگرایانه، اما این طرح ریاضتی اعمالشده توسط بروکسل است که افسانه است. همگان میدانند یونان هرگز قادر به بازپسدادن وامهایش نیست ولی طی یک ژست کذب همگانی خود را به ندانستن زدهاند و مهملات آشکاری را که برنامهریزی مالی اتحادیه اروپا بر اساس آن بنیان گرفته، نادیده میگیرند.
پس چرا بروکسل چنین برنامههایی را تحمیل میکند؟ آنچه در سرمایهداری معاصر اهمیت دارد این است که کارگزاران براساس اعتقاد متداول به چشمانداز آتی عمل کنند، فارغ از اینکه واقعا به چنان چشماندازی باور داشته باشند یا نه و همچنان که همه میدانیم، هدف راستین این تهمیدات مالی، نه نجات یونان بلکه نجات بانکهای اروپاست.
در کمدی کلاسیک نینوچکا، اثر ارنست لوبیچ، جوک دیالکتیکی بینظیری وجود دارد: قهرمان فیلم به یک کافهتریا میرود و قهوه بدون خامه سفارش میدهد؛ پیشخدمت میگوید: «متاسفم آقا، خامه نداریم. میشود قهوه بدون شیر بدهم؟» در هر دو حالت، مشتری فقط قهوه گیرش میآید، ولی این قهوه هر بار با یک نفی متفاوت همراه است، ابتدا قهوه بدون خامه، بعد قهوه بدون شیر.
یونان در چنین مخمصهیی گرفتار شده است: وضعیت بغرنجی است و یونانیها باید نوعی ریاضت را تحمل کنند ولی آیا چنین ریاضتی بدون خامه یا بدون شکر خواهد بود؟ در اینجاست که نهادهای اروپایی تقلب میکنند. طوری عمل میکنند انگار یونانیها قهوه ریاضت را بدون خامه دریافت خواهند کرد (به این معنی که ثمره مشقت مردم یونان نهتنها به نفع بانکهای اروپایی بلکه به سود خود مردم یونان هم هست)، ولی فیالواقع دارند قهوه بدون شیر به یونانیها میدهند (تنها بانکها، و نه مردم یونان، هستند که از این ریاضت سود میبرند.)
پل کروگمن، در توضیح اشتباه دست یازیدن به تمهیدات ریاضت مالی به عنوان استراتژی اصلی مبارزه با بحران، اغلب اوقات آن را با شیوه متداول درمان بیماری در قرون وسطی از طریق حجامت مقایسه میکند. این استعاره جالبی است که باید آن را رادیکالیزه کرد. پزشکهای مالی اروپا که خودشان هم نمیدانند این شیوه چطور عمل میکند، از یونانیها به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده میکنند و حجامتشان میکنند، تا کشورهای خودشان را حجامت نکنند. برای بانکهای بزرگ آلمان و فرانسه خبری از حجامت نیست؛ برعکس، دائما و به مقدار انبوه به آنها خون تزریق میشود.
سیریزا گروه «افراطیهای» خطرناک نیست. بلکه عقل سلیم عملگرا را با خود میآورد تا این افتضاحی را که بقیه به پا کردهاند جمع و جور کند. آن کسانی که ریاضت اقتصادی را تحمیل میکنند خوابزدههایی خطرناکند، آنانی که خیال میکنند اوضاع میتواند تا ابد به همین منوال ادامه یابد و فقط به کمی بزک و تغییرات تزیینی نیاز است. هواداران سیریزا خیالباف نیستند؛ آنها در حال بیدار شدن از خوابی هستند که در حال تبدیل شدن به یک کابوس است. آنها چیزی را ویران نمیکنند، آنها فقط مشغول واکنش به نظامی هستند که به تدریج در حال تخریب خودش است. سیریزا جنبش چپ رادیکالی است که از موضع گرم و نرم مقاومت حاشیهیی بیرون آمده و شجاعانه اعلام کرده آماده قدرتگیری است. از همین روست که به نظر بعضیها، یونانیها باید تنبیه شوند – یا همانطور که بیل فرزا اخیرا در فوربس و در مقالهیی تحت عنوان «به یونان چیزی را بدهید که مستحقش است: کمونیسم» نوشته بود: «آنچه جهان به آن نیاز دارد تا مبادا فراموش شود، نمونه معاصری از کمونیسم بالفعل است. چه کاندیدایی بهتر از یونان؟ از اتحادیه اروپا بیندازیدشان بیرون، یورو را به رویشان قطع کنید، و ابزارهای چاپ دراخمای قدیمشان را تحویلشان بدهید. بعد به مدت یک نسل عقب بایستید و تماشا کنید.» داستان قدیمی هاییتی پس از سال ???? هم در اینجا تکرار میشود: یونان باید برای درس گرفتن بقیه تنبیه شود تا یک بار برای همیشه وسوسه گرایش به چپ رادیکال برای حل بحران از بین برود.
بعضی استدلال کردهاند که سیریزا فاقد تجربه مناسب برای حکومتداری است و باید این ادعا را تصدیق کرد: بله، آنها تجربهیی در ورشکسته کردن مملکت ندارند، تجربهیی در تقلب و دزدی ندارند. این قضیه ما را به پوچی سیاست تشکیلات اروپا میرساند: آنها اصل پرداخت مالیات را موعظه میکنند – و علیه فساد نهادینهشده یونان وعظ میکنند – و امید بستهاند به ائتلاف دو حزبی که بانی نهادینهشدن این فساد بودند. پیروزی دموکراسی نوین حاصل کمپین وحشیانهیی سرشار از دروغ و هراسافکنی بود؛ سیاست وحشت در نابترین شکلش که مدعی بود اگر سیریزا پیروز شود یونان دچار گرسنگی، آشوب و حکومت پلیسی میشود.
فشار اتحادیه اروپا بر یونان برای اعمال تهمیدات ریاضتی کاملا متناسب با آن چیزی است که در روانکاوی ابرمن یا سوپرایگو نامیده میشود. ابرمن یک عامل اسوه اخلاقی نیست، بلکه کارگزار دیگرآزاری است که سوژه یا فرد را با خواستههای غیرممکن بمباران میکند و به شکل زنندهیی از شکست سوژه یا فرد در برآورده کردن آن خواستهها لذت میبرد. همانطور که فروید مشخصا متوجه شد، پارادوکس ابرمن یا سوپرایگو آن است که هرچه بیشتر از خواستههایش اطاعت کنی بیشتر احساس گناه میکنی. معلم بدطینتی را تصور کنید که وظایف غیرممکنی را بر عهده دانشآموزانش میگذارد و وقتی اضطراب و ترسشان را میبیند لذتی تمسخرآمیز میبرد. مشکل موحش خواستههای اتحادیه اروپا هم همین است: سیاستهای ریاضتیشان کوچکترین بختی برای یونان نمیگذارد- شکست این طرح بخشی از بازی است.
حکایتی (البته جعلی) وجود دارد درباره تبادل تلگرام میان ستادهای نظامی ارتشهای آلمان و اتریش در میانه جنگ جهانی اول: آلمانیها پیغام فرستادند: «در اینجا وضعیت جدی است ولی فاجعهآمیز نیست» و اتریشیها در جواب نوشتند: «اینجا وضعیت فاجعهآمیز است ولی جدی نیست». تفاوت راستین سیریزا با بقیه در همین است. برای بقیه، وضعیت فاجعهآمیز است ولی جدی نیست؛ آنها میخواهند مطابق معمول به کسب و کارشان ادامه دهند. برای سیریزا، وضعیت جدی است ولی فاجعهآمیز نیست، زیرا شجاعت و امید باید جایگزین ترس شود.
منبع: اعتماد به نقل از in these times
مترجم: احسان نوروزی
تیتر از اخبار روز است. تیتر منتشر شده در روزنامه ی اعتماد: پایان بازی - بوروکراتهای اروپایی تا کی میتوانند شعبدهبازیشان را ادامه دهند؟
|