یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

از «رای من کو» تا نان من کو؟


• شفق نشریه ای است که مسائل کارگران و مردم زحمتکش ایران را بازتاب می دهد. این نشریه سرمقاله ی شماره ی ۲۱ خود را به پیام «تحریم خرید شیر و نان» اختصاص داده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱٣ تير ۱٣۹۱ -  ٣ ژوئيه ۲۰۱۲


گرانی بیداد می‌‏کند. همه می‏‌دانند. نان دیروز صد تومان، امروز سیصد تومان، فردا خدا می‌‏داند و نایبان به ناحقش. گرانی بیداد می‌‏کند. همه می‌دانند. و زندگی می‌‏کنند. چطور؟ کسی نمی‌‏داند. کسی نمی‏‌خواهد بداند. کار اما، آرام آرام، به جایی می‏‌رسد که یکی می‏‌گوید نخرید این نان را. و دیگری می‏‌گوید. و دیگری. و شهر پر می‎شود از «نخریم»ها. البته که بسیاری می‏‌خرند. زندگی باید کرد. و دشمن پوزخند می‏‌زند. مفلوک نمی‏‌داند، نمی‏‌خواهد بداند‏‏، چه آتشی است زیر خاکستر این روزهای سکوت و سکون. نمی‏‌شنود، نمی‏‌خواهد بشنود، پیام پیامکی را که گوشی به گوشی بین زنان خشمگین و مردان خسته می‏‌چرخد. «در اعتراض به گرانی نان و شیر نمی‏‌خریم».
دعوت این بار نه از فلان شخصیت است نه از بهمان گروه و شورا. دعوتی است خودجوش از مادران و پدرانی که نگران فرزندند، نگران فردا. گروهی به آن می‏‌پیوندد، گروهی نه. این بار! تحریم سراسری یا گسترده نیست. این بار! پیام اعتراض اما روشن است. برای ما. برای نظام. و برای بزدلان اصلاح. برای ما پیام امید است، پیام انگیزه، پیام یاعلی! که زنده‏‌ا‌یم و جوشان. باید برخیزیم و بایستیم، دست در دست. برای نظام پیام عقوبت است. که بترس از آن روز که «رأی من کو» بشود «نان من کو». بترس از آن توده‌های کینه و خشم، بی سر، بی شکل، که گرسنگی‏شان نه نظم بشناسد و نه ناظم. و دست آخر پیام است، هشدار است، برای عافیت‌طلبان و سازش‏گران، دزدان اسم و غاصبان ذات اصلاح‏. که ببینید نگاه‏‌های سرخورده و خشمگین را، بشمرید سرهایی را که یکی یکی می‏‌گردند از شما، یکی به چپ، ده تا به راست، صدها به عقب، به سایه شیرین‏‌بیان آن واپسین شاه.
پیام آن پیامک را نه فقط سید علی خامنه‌‏ای، که محمد خاتمی باید می‌‏گرفت. و حسن خمینی. و شورای هماهنگی راه سبز استیصال. که همان روزها فراخوانی داد. به سالگرد بیست و پنجم خرداد. و کسی نیامد که هیچ، کسی نشنید! کسی دیگر نخواهد شنید. پیام آن پیامک پیام گوش‏هایی بود که بسته می‌‏شوند. و چشم‏هایی که می‌‏گردند. به هر سو. به دنبال روزنه‌‏ای در این دیوار سختِ توخالی، شکافی در این سد پوشالی. که چون بشکند - و خواهد شکست روزی که دور نیست - چون بشکند سیل خواهد بود. از خشم گرسنگان و تحقیرشدگان و به چپاول‌رفتگان دیروز، که نه التزام بشناسند نه صاحب التزام.
ورای این همه اما آن پیام برای ما بود. که بیاندیشیم. نه فقط به امروز، به فردا. نه فقط به شکستن دیوار، که به سیراب کردن سرزمین تشنه. سیل نه، رود شدن. و برای این هدف، ما، جز پیدا کردن دوباره یکدیگر، جز شکل دادن به توده‏‌های بی سر و بی‌شکل، در یک کلام جز سازماندهی،‌ راهی نمی‏‌بینیم.


shafaq-group.blogspot.co.uk

www.facebook.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست