بیانیه ی شماره ی ۱۱ کانون مبارزه با نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱٣ تير ۱٣۹۱ -
٣ ژوئيه ۲۰۱۲
* شهروندان عرب اهوازی در میان چکش رژیم و سندان نژادپرستان
طی روزهای اخیر مردم ایران و جهانیان در جریان اعدام ۴ تن از جوانان عرب اهوازی قرار گرفتند که سه تن از آنان برادر بودند.
شاید اگر اعدام شدگان عرب نبوده اند، صدها صدا و قلم در محکومیت این اقدام به اعتراض برمی خاست. ما در اینجا از هموطنانی که با بیانیه یا تجمع خود این اعدام ها را محکوم کردند سپاسگزاریم. اما از بد حادثه و از طنز تلخ روزگار، درست در همین مقطع زمانی می بینیم نامه ای با امضای شصت تن به بعضی از رسانه ها ارسال می شود که سخن اصلی اش اعتراض به اندک توجه دو سه رسانه فارسی زبان به این جنایت هولناک رژیم است.
انسانهای آگاه و دلسوز وقتی خبر اعدام برادران "طاها، عباس و عبدالرحمن حیدریان" و "علی نعامی شریفی" را شنیدند، طبعاً نتوانستند از ابراز همدردی با خانواده های آنان و مردم عرب اقلیم اهواز خودداری کنند، مگر معدود افرادی که از در رانده و از راه مانده، در سورنای وطن پرستی افراطی دمیدند و با صدور چنین نامه ای، برای اقدامات تبهکارانه رژیم جمهوری اسلامی ایران کف زدند و هورا کشیدند.
این شصت تن که در میان آنان نام برخی از اعضا و رهبران جبهه ملی و حزب ملت ایران دیده می شوند به بعضی از رسانه ها و به ویژه "بی بی سی" و "صدای امریکا" اعتراض کرده اند که چرا اندک توجهی به درد مشترک بیش از نیمی از مردم ایران کرده و یکی از معضلات جامعه ایران را مطرح کرده اند. معضلی که با نام های گوناگون "مساله ملی"، "مساله ملیت ها" و "مساله اقلیت ها" معروف شده است. پیش و پس از اینان نیز، شماری از افراد و سایت های وابسته به این طیف فکری نسبت به گفتگوی تلویزیون صدای آمریکا با یوسف عزیزی بنی طرف خشمگین شده و اهانت هایی نسبت به مصاحبه گر و مصاحبه شونده روا داشتند. ایشان فقط به مدت ده دقیقه در باره مشکلات مردم عرب و مبارزه مسالمت آمیزش در ایران سخن گفته بود.
اینان مدعی شده اند که "این روزها حقوق بشر ابزاری و ملت سازی و دامن زدن به اختلافات قومی، سیاست روز دشمنان ایران شده است". نیز کارکنان رسانه ای ایرانی تبار را متهم کرده اند به اینکه "فاقد هرگونه حس میهن دوستی و پایبندی به ارزش های ملی می باشند".
حال آن که به نظر ما، هر انسان عدالتجو و آزادیخواهی باید از توجه و کوشش شخصیت ها، رسانه ها، محافل و احزاب در بازگویی بخشی از رنج های مردمان ایران جهت یافتن راه حل های ضرور و یا پاسخگویی به بخشی از نیازهای مردم استقبال و تقدیر کند.
مرغ ناسیونالیست های وطنی دو آتشه همیشه یک پا دارد. جاده دوستی این افراد با مردم کشورشان یک طرفه است و تنها برای حمل بار دوستی و ارادت از سوی ملیت های تحت ستم به طرف آنان که "عاشق سینه چاک خاک وطن اند" قابل استفاده است، اما می خواهند سر به تن هموطن دگر زبان، دگر اندیش یا دگرفرهنگ آنها نباشد.
برخلاف ادعای اینان و دیگر همفکرانشان، جامعه ایران نه از "تیره" های گوناگون بلکه از ملیت ها، اقشار و طیف های مختلفی تشکیل می شود واین را هر دانش آموزی که اندک علوم اجتماعی خوانده باشد می داند. رژیم های استبدادی و صاحبان اندیشه های تمامیت خواه – اعم از اسلامی و ملی گرا – همواره از ابزار تبعض آمیز "خودی و غیر خودی" استفاده می کنند و بر این اساس، گروهی یا قومی را بر گروه یا قوم دیگر ترجیح می دهند. بنیاد گرایان اسلام گرا وناسیونالیست، خواهان جامعه ای تک صدا، تک زبان، تک مذهب و تک دین هستند.
ناسیونالیست های وطنی همچون رژیم حاکم بر ایران، پا را از چهارچوب ایران فراتر نهاده، خواهان سانسور رسانه های فارسی زبان خارج از کشور نیز هستند تا آنها را از بیان حقایق یا پرسش و کنکاش در باره وقایع ایران باز دارند. از دیدگاه این جماعت انحصار طلب، کارکنان این رسانه ها تا زمانی که باب دل آنان صحبت کنند، خوب اند اما اگر دردها و مشکلات هموطنان غیر فارس را پخش کنند، خائن به شمار می روند و باید کار خودرا ترک کنند.
اینان که همه چیز خود را مدیون ثروت زیر پای میلیونها هموطن عرب خود هستند، می خواهند تنها زبان، صدا، اندیشه و منافع آنان حاکم باشد و بس! والبته اگر عرب ها از این ثروت نصیبی نداشته و در دوزخ ریز گردها و محیط زیست آلوده گرفتار باشند وبا وجود رودخانه های فراوان، از آب آشامیدنی غیر بهداشتی بیاشامند و جوانانشان زیر شکنجه یا بر بالای دار جان ببازند، باکی نیست. بلکه برعکس شاهد بودیم که در نامه ها و نوشته های خود از این اعدام های وحشیانه استقبال کرده و گفته اند که در برابر احقاق حقوق ملیت های ایرانی در کنار رژیم خواهند ایستاد، بل عملا ایستاده اند.
به این جماعت فاشیست مسلک باید گفت دیگر نمی توان مردم نشسته بر گنج نفت و محروم از زبان و فرهنگ ملی را خفه و خاموش کرد. عرب ها بعد از هزاران کشته در جنگ، زندان و دیگر عرصه های بیداد، حاضر نیستند هم شاهد تاراج رفتن ثروت و هم زبان و فرهنگ و تاریخشان باشند. اینک جنبش مردم عرب و سایر ملیت های ایرانی برای رفع ستم ملی و انواع تبعیض های نژادی، اقتصادی، سیاسی، زبانی و فرهنگی در جریان است و تمامیت خواهان – اعم از اسلامگرایان و ملی گرایان – دیگر نمی توانند به بهانه های مختلف مردمان ایران را فریب دهند.
می توان از نامه پراکنان و همپالگی هاشان که خود را وطن پرست می خوانند، پرسید، کجای وطنخواهی با هموطن ستیزی می خواند؟ چگونه می توان وطندوست بود و در عین حال هموطن گریز؟ آیا لازم نیست بعد از این همه تحول و تجربه، نگاهی به اطراف خود بیاندازند تا بفهمند بجز آنان کسان دیگری نیز با زبان ها، فرهنگ ها و اعتقادات دیگر در درون همین وطن زندگی می کنند؟
اگر اینها خود را آزادیخواه و دموکرات می خوانند، کجای دموکراسی سرکوب و خفقان را برای بیش از نیمی از جمعیت یک کشور روا می دارد؟ کجای آزادی با اعدام های فله ای به بهانه های واهی تجزیه طلبی سازگار است؟ کجای دموکراسی با تعطیل کردن اجتماعات فرهنگی به دلیل کاربرد زبان محلی موافق است؟ آیا آزادی را فقط برای خود وملیت خود می خواهید؟
اگر به اصل زندگی و طبیعت و تنوع هستی معتقدید، چگونه می توانید نابودی زبانها، فرهنگها، امیدها، تلاشها و اقشار وسیعی از ملیت ها را تنها برای دوام سیطره خود بپذیرید؟ نابودی کارون بزرگترین رود ایران و دریاچه ارومیه اگر در راستای نابودی مردم بومی نیست، پس چیست؟ و اگر هست، کدام صدا، ما را در این برهه از حیات سختمان همراهی کرده و بقای ما را خواستار شده است؟
از وجدان، اخلاق، مروت، انسانیت و امثال اینها چیزی نمی گوییم. چرا که در فرهنگ لغات اینان ممکن است جایی نداشته باشد.
از عقل می گوییم. عقل خشک و حسابگری که بتواند حساب دو دوتا چهارتا را بشناسد و بفهمد و تایید کند. شمشیر را از رو بستن علیه عرب ها، ترک ها، کوردها، بلوچ ها، ترکمن ها و سایر ملیت های ریشه دار و بومی و آگاه ایران و در کنار رژیم سرکوبگر ایستادن به چه معناست؟ آیا نوعی شرط بستن بر اسب مرده نیست؟
این انحصار طلبان سانسور خواه پس از چندین دهه تجربه و به رغم مشاهده تجارب دیگران، با انحصارطلبی شدید خویش از نوعی ناسیونالیسم منفی و "پردافعه" دفاع می کنند. ناسیونالیسمی که به گفته خودشان و طبق بیانیه شان "حقوق بشر" را بر نمی تابند و آن را ابزاری می خوانند، و ذکر ستم قومی و مسایل مبتلا به ملیت ها را "ملت سازی و دامن زدن به اختلافات قومی" می خوانند.
باید به این جماعت گفت که اساسا پیش از آن که رضا شاه به افکار پان فارسیستی بگراید، عربها و سایرین در این خطه بوده اند. به زبان ها و آیین های خود درس می خواندند، شعر می سرودند، جشن می گرفتند، لباس محلی می پوشیدند و ملیت های منسجمی با سرزمین ها، اقتصادها، حکام و هویت های مستقل خود بودند. ممالک محروسه ای در کار بود، نه یک "خدایگان" با انبوهی از بی هویتان.
ما برای ملیت فارس و زبان و ادبیات و کیش و آیین اش احترام قایلیم و آن را ملیتی همیشه برادر می دانیم. یقین نیز داریم که نه فاشیسم حاکم بر جامعه و نه جوجه فاشیست هایی که ردای مخالفت با استبداد بر تن می کنند و از بسیاری از دیکتاتورها مستبدترند، می توانند بینش روشن ما را در این زمینه کدر کنند. اما به رغم خشم شما بر هویت خویش پای می فشاریم.
ما شکی نداریم که اگر این ناسیونالیست های انحصار طلب زمام امور به دست گیرند، همچون حاکمیت استبدادی کنونی و شاید بدتر از آن با ملیت ها، زبانها، فرهنگها برخورد خواهند کرد.
در پایان با محکومیت اعدام چهار جوان عرب اهوازی توسط رژیم ایران، به این جماعت می گوییم، بر عکس شما، و بر خلاف دوران انقلاب ۱٣۵۷ ، عموم مردم و به ویژه ملیت های غیر فارس در ایران اکنون هم می دانند چه می خواهند و هم آگاهند چه نمی خواهند. این ملیت ها خواستار نظامی عادلانه و حقوقی برابر در ایران آینده هستند و به چیزی کمتر از آن رضایت نخواهند داد.
|