کتاب "چون ماهی افتاده بر خاک..."
مکاتبات بزرگ علوی و صادق چوبک (۱۹۹۵-۱۹۵۴)
به کوشش مجتبا کولیوند
•
کتاب "چون ماهی افتاده بر خاک..." حاوی مجموعه نامه نگاری های بزرگ علوی و صادق چوبک دو تن از مشهورترین نویسندگان معاصر ایران است. این نخستین بار است که کتابی مشتمل بر مجموعه نامه های دو نویسنده و چهره فرهنگی ایران در یک جلد به زبان فارسی منتشر می شود. بزرگ علوی و صادق چوبک از زمره نسل اول نویسندگان معاصر ایران به شمار می روند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۴ تير ۱٣۹۱ -
۴ ژوئيه ۲۰۱۲
کتاب "چون ماهی افتاده بر خاک..." حاوی مجموعه نامه نگاری های بزرگ علوی و صادق چوبک دو تن از مشهورترین نویسندگان معاصر ایران است. این نخستین بار است که کتابی مشتمل بر مجموعه نامه های دو نویسنده و چهره فرهنگی ایران در یک جلد به زبان فارسی منتشر می شود. بزرگ علوی و صادق چوبک از زمره نسل اول نویسندگان معاصر ایران به شمار می روند.
کتاب علاوه بر نامه ها، دربرگیرنده یک مقدمه و حواشی پیرامون آثار و فعالیت ادبی این دو نویسنده به قلم مجتبا کولیوند است. هم چنین برای شناخت بیشتر پیرامون زندگی و آثار این دو نویسنده و دیگر چهره های فرهنگی، ضمیمه هایی چند به کتاب افزوده شده است. علاوه براین کتاب دارای یک موخره به زبان آلمانی است که می تواند مورد استفاده دانشجویان و دیگر علاقه مندان در این حوزه زبانی قرار بگیرد.
برخی از سر فصل های کتاب عبارتند از:
• مدخلی بر این دفتر
• چند یادآوری راجعبه این نامهها
• نامهها به ترتیب تاریخ نگارش
• ضمیمهها:
• نخستین اثر داستانی صادق چوبک
• نامهای از احسان طبری درباره آثار صادق چوبک
• چند برگ از دفتر زندگی صادق چوبک
• متن گفتاری از بزرگ علوی
• شعری از گلچین گیلانی: "برای صادق چوبک"
• فهرست نامها
• موخره به زبان آلمانی...
کتاب "چون ماهی افتاده بر خاک..." (مکاتبات بزرگ علوی و صادق چوبک) به کوشش مجتبا کولیوند گردآوری و توسط نشر اندیشه منتشر شده است.
www.andische.de
در ادامه برای اطلاع خوانندگان دو نمونه از نامه ها (یکی از بزرگ علوی و دیگری از صادق چوبک) از این مجموعه منتشر می شود. هر دو نامه در فاصله کمی پس از کودتای ۲٨ مرداد نوشته شده اند. ذکر این نکته لازم است که تمامی توضیحات، حواشی و پاورقی ها از تهیه کننده کتاب است. هم چنین افزوده ها در متن نامه ها داخل [...] آمده است.
***
[١]
نامه صادق چوبک به بزرگ علوی
تهران ٧ آوریل ١٩٥٤
آقا بزرگ عزیز،
برخلاف آنچه میپنداری (و شاید هم بیحق نباشی) به هیچروی فراموش نشدهای که سهل است جایت خالی است و یادت در دلها زنده است. راستی که:
"یاران موافق همه از دست شدند..."
در این منجلاب زشتی و کژی، گرفتاریم و راه بیرون شدن نمیدانیم. زشتی و ناجوانمردی و ناتوئی بحد اعلای خود رسیده، وقاحتها آنچه در حقیقت بوده آشکار شده. حتی [آندسته] که سالهای دراز آنرا زیر ماسک پنهان میداشتند، اکنون بیباک و آزاد آنرا از چهره برداشته و "خود" را آشکار ساختهاند.
راستی شوخی و طنز از دلهای ما رخت بربسته. پیوسته خاموش و اندیشمند و پر اندوه بیک زندگی پر بیم و بیامید دنباله میدهیم.
هدایت۱ که مرد، تو هم که آنگونه رفتی و بازنگشتی، مهران ۲ هم از وقتیکه زن تازه گرفته برید، رضوی٣ هم کارش در خرمشهر است و تنها گاهی به تهران میاید. من مانده تنها. "آتقی"۴ بیچاره هم که هماکنون جای ژانوالژان را قصب کرده با ساسها و کیک و شپشها دست بگریبان است. حالش بد نیست. این بود جمع ما که پراکند. فرد۵ در تهران است و زندگی اندوهباری [را] میگذراند.
منهم آمدم از بورژواها تقلید کنم و زمینی از زمینهای ٩٩ ساله دروس خریدم و آن ٢٠٠ متر زمین شهر را فروختم و دست به کار ساختمانی زدم، که کاش دستم شکسته بود و پا از گلیم خود درازتر نمیکردم. حالا به نامردمیهای عملهاکراه و دغلبازی مهندس کاری ندارم، آنچه کشنده است، چنان پشتم زیر وام دوتا شده که گمان ندارم تا زندهام بتوانم پشت راست کنم. تازه خانهای که تازه از زیر دست مهندس و معمار بیرون آمده پر از نقص و خرابی است که تعمیر فوری لازم دارد والا خراب میشود. ولی یکشاهی در بساط نیست. هرچه داشتم فروختم. حتی یک جفت گوشواره قدسی را. حالا در آن زندگی میکنیم. رفت و آمد برای من و قدسی و بچهها که از بام تا شام در شهر کار میکنیم بسیار دشوار است. همه اینها یکطرف، زندگی در این محیط زهرآلود و روحکش به یکطرف!
ششماه طول کشید تا همین چهارتا اتاق حاضر شد. اما تمام که نیست بجای خود، پر از نقص است. نقصهائی که [از] نفهمی مهندسباشی است. زمین شهر را فروختم ١٥ هزار تومان. آنرا بصرف خرید زمین دروس و مقدمات ساختمان رساندم. آنوقت ٣٠ هزار تومان دیگر هم قرض کردم که راستی این قرض [چون] دژخیمی شب و روز آرامم نمیگذارد. تا حالا در عمرم یاد ندارم تا این اندازه از زندگی و محیط خود وحشت داشته باشم. ترجیح میدادم در همان بیخانه مطلوب در خیابان کاخ میماندم و خانه نمیساختم. شرحش خیلی مفصل است. کاش برگردی و مانند روزگار پیش همدیگر را میدیدیم و درددل میکردیم.
راجعبه کتابهائی که خواسته بودی پیش پدر هدایت رفتم. متاسفانه بیش از یک نسخه از هر یک نداشت، که مال خودش بود. اغلب چاپهای تازه هم بکلی تمام شده. یکی از خواهرزادههات رفته و از میان کتابخانهات مقداری از کتابهای هدایت درآورده. قرار شد بیاورد بدهد تا من همه را با کتابهای خودم بفرستم که تا کنون نیاورده. بهر حال با همین پست من کتابهای خودم را برایت خواهم فرستاد. چون وزیری۶ خانه دروس را به آمریکائیها اجاره داده به شهر رفته هنوز بخانه تازهشان نرفتهام که بپرسم چکار کردهاند.
مدتی است خواستهام برایت بنویسم، اما دست و دلم به هیچکاری نمیرود. روزی که روزش بود، آنچنان مایوس و دردمند بودم تا چه رسد به امروز که وضع چنانست. آقای دکتر شادمان۷ دوست عزیز سرکار و نویسنده یکتا و ارجمند این سرزمین که هماکنون وزیر اقتصاد ملی است، خودش خودش را استاد دانشگاه کرده و چند روز دیگر [به عنوان] وزیر مختار ایران در بلژیک بدآنطرفها عزیمت خواهند فرمود. این است نتیجه استیلای تاریکی بر روشنائی و زشتی بر زیبائی و کژی بر راستی!
میدانی که رضوی هم خانه پیشین خود را به بلایی فروخت و او هم خانهای در زمینهای ۹۹ ساله ساخته و نزدیک هم هستیم. اما چه میشود کرد که او بیشتر در خرمشهر است و فقط مادلن در تهران که حالشان خوب است. رضوان و حسنخان٨ هم خوباند و اغلب که با هم هستیم ازت یاد میکنیم.
بد شد این تفرقه افتاد. آدمی که پا به سن میگذارد بیشتر نیازمند دوست [است] تا جوانان سبکبار که جوانی او را از هرچه هست بینیاز میکند... مدتی [پیش] به نشانی خانه مادام کاوسیان در وین روزنامه و همچنین یک نامه برایت فرستادم، ولی از تو خبری نشد. گفتم شاید نشانیت را عوض کردهای، دیگر نفرستادم. حالا اگر بدانم این نشانی همیشگی توست اگر روزنامه یا چیزی بخواهی سرراست میفرستم.
یاهو
صادق چوبک
[پشت کاغذ قید شده است:] آدرس من: Sadegh Chubak
National Iranian Ol Co.
Aveneu Sepah Tehran
صادق چوبک
تهران خیابان سپه
شرکت ملی نفت ایران
[٢]
نامه بزرگ علوی به صادق چوبک
٢٢ آوریل [١٩٥٤]
چوبک عزیرم،
دو سه روز است که نامهات رسیده و من آنرا مانند یار بازیافتهای چندین بار وارسی کردهام، مکرر آنرا خواندهام. خیال داشتم که هر وقت نامهای از تو رسید، سرشوخی و بازی را باز کنم. اما حقیقت اینست که خندهای که از دیدن نامه تو در صورت من نقش بست، بکلی خشک شد. نه فقط این. اینجا برای من نامه زیاد میرسد، از ایران و از دوستان فرنگستان. از دخترهای جوان خواهرزادهام گرفته تا پیر مرد شصت و چند ساله. من که در نامهنویسی تنبل هستم، بهر چند کاغذی از هر کسی برسد، جواب میدهم. من جداً به این نامهها یک احتیاج مبرم و حیاتی دارم. نسیمی از وطن من همراه میاورند. از همین وطنی که پر از تاریکی و زشتی و کژی است.
اما چند نکته پر از محبت تو مرا جداً به گریه انداخت. وقتی آنقدر اصرار میکنم که نامه بنویسید، بهمین دلیل است که میخواهم شریک دردتان باشم.
چوبک عزیزم، من اینجا هیچ احتیاج مادی ندارم. حقوقم بیش از حدی است که لازم دارم. نه فقط حالا که تنها هستم، حتی اگر خانوادهای [میداشتم] باز هم کفایت میکرد. بعلاوه راه پول درآوردن باز است. اما آن چیزی که نیست و زندگی مرا جداً معذب کرده، همین شماها هستید. قیافه تو، شوخیهای آقا رضوی، صدای مانی، خانواده و نظیر آن. باور میکنی که وقتی عکس آتقی را دیدم، بدنم میلرزید، من که خودم را شرمنده احساس میکنم. مثل اینکه روا نبود که در چنین اوضاع و احوال در خارج باشم. بله، دیگر ما چندتا دوست، که وقتی همدیگر را نمیدیدیم از هم بد نمیگفتیم، بهم احتیاج داریم. خیلی آرزو میکردم باز پیش هم توی خانه تو و یا پیش رضوی جمع میشدیم و موزیک میشنیدیم و اقلاً اگر کاری از دستمان برنمیامد، دردِ دل میکردیم. از این جهت نامه مینویسم، بهر کسی یک دریچه دلم را باز میکنم و خودش برای من آرامشی همراه دارد.
راست میگوئی، اگر هم ٣٠ هزار تومان قرض کردهای و خانه ساختهای پا از گلیم خود فراتر گذاشتهای. من کسی بودم که همیشه بتو اصرار میکردم که آن بالاخانه را ول کن و خانهای بساز. اما نه با سی هزار تومان. مسئله پز عالی و جیب خالی درباره همه ما صدق میکند. توقعات زیاد داریم، ولی عرضه و قابلیت آقای دکتر گرمان را نداریم که پیل و پلهای بهم بزنیم. [راستش] اینست که از این قماش مردم نیستیم.
بچههات چطور هستند؟ اقلاً حالا که فضائی دارند، حالشان بهتر شده؟ از طرفی باید [بر] هر درد و زجر چیره شد. دیدی برف و بوران زمستان تمام شد، حالا بهار میشود و چند هفتهای خوشی و سلامتی بچههایت و زن دلیرت ترا هم خوشحال خواهد کرد. این حقیقت درباره اوضاع بطور کلی هم صدق میکند. بالاخره درست میشود. اما خوب اگر آدم این امید را نداشته باشد که دیگر دست و پایش را دراز کند و بمیرد.
دلم برای قدسی ۹ خیلی تنگ شده. خواهرزادههایم هر وقت نامه مینویسند، از او تمجید مالامال میکنند. آدرس من دیگر ثابت است. این یک خانه دو اطاقه است و من حالا در آن زندگی میکنم. اجارهخانه از سه درصد حقوق من هم کمتر است.
نامهای که در وین بمن نوشتهای بدبختانه بدست من نرسیده. راستی من از پراگ از خانه دختر خاله قدسی نامهای برایت فرستادم. علاقمندم بدانم که این نامه به دست شما رسیده یا خیر؟ روزنامههائی که فرستاده بودی رسید، اما نامه آنرا من ندیدم. خیلی ممنون میشوم اگر گاهی روزنامههائی که خیال میکنی جالب باشد برای من بفرستی.
اگر این خانلری۱۰ بیشرف را دیدی بهش بگو که بالاخره من مشترک مجله۱۱ هستم. پولش را هم نقد دادهام. چرا مجلههای مرا نمیفرستد؟ اقلاً اگر قبول دارد که پولش را دادهام، مجلهها را ازش بگیر، اگر حوصله داشتی، خودت و اگر نداشتی بده خواهرم آنها دیگر عادت کردهاند و فوری برایم میفرستند. یک مرتبه نامه بهش نوشتهام، خسروان صلاح خود در آن دیدهاند که جواب ندهند. دلم میخواست، مینوشتی که به چه سازی میرقصد، وضعش چطور است.
آمجتبی۱۲ را هیچ میبینی؟ روزی برای یک رفیقش که وزیر بود و حالا در هلفدونی جفتک چارکش بازی میکند، یخهدرانی میکرد. امروز چطور؟ برای این یکی چطور؟ بروایتی روزی در حضور جمعی بهش گفته بود: سیدفخرالدین، تو چقدر احمقی! او هم به مصداق، موقع احتیاج آدم ریشش را در ...خر میکند، با لبخند ملیح جواب داده بود. واقعاً دنیا چیز عجیبی است.
بگذریم. خواهینخواهی آدم جزو این دنیاست و نمیتواند از جلد خود بیرون بیاید. خدا لعنتش کند، من آقا مجتبی را با تمام کجرویهای مخصوص به خودش دوست دارم. از قول من به او سلام برسان. اگر دیدیش. رضوان خوشگل و حسنخان را مخلصیم. راستی خوشحال شدم که باز هم همدیگر را میبینید. چقدر بخودم مینازم از اینکه هم تو و هم آقا رضوی مینویسید که اغلب یادم هستید. معلوم میشود که دوست خوبی بودهام.
وقتی به یاد آن ساعتهای خوب میافتم، دلم پر پر میزند. بیچاره آتقی! راستی چند کلمه درباره فرد بنویس. من چیزهائی شنیدهام که خیلی خوشم نیامده است. از کی اوقاتش تلخ است؟ از جانب آقای علاء ۱٣ دوست قدیمی خانواده باید اوقاتش تلخ باشد، من و تو چه گناهی کردهایم؟ شاید مطالب دیگری هست که من وارد نیستم. به فرد سلام برسان و بگو پیغام آتقی رسید. همینقدر بدانید که من دقیقهای غافل نیستم و خوب میدانم که در چه آتشی میسوزید. همهتان. مادلن۱۴ را فراموش نکن، بگو بالاخره نگذاشتید که ما با آن خانم کره اسبی گرم کنیم.
قربان تو و همه شما
بزرگ
[بعد از تحریر:] خوشحالم که کتابهای خودت را فرستادهای. بالاخره من باز سر پیری معلم شدهام. از این کتابها و چیزهای تازه با شاگردانم میخوانم. الان دارم در کلاس "داش آکل" هدایت را میخوانم. یکی از شاگردها در عین حال ترجمه میکند. بعید نیست که اگر چندتا از آنها ترجمه شود، بتوان بچاپ رساند. ۱۵
***
حواشی و پاورقی های مربوط به این دو نامه:
۱ صادق هدایت (تولد ١٢٨١ تهران - درگذشت ١٣٣٠ پاریس): نویسنده، مترجم و پژوهشگر فرهنگ مردم. هدایت پیشرو و پیشگام ادبیات داستانی و معروفترین نویسنده معاصر ایران بهشمار میآید. وی علاوه بر انتشار آثار متعدد و پرُشمار در زمینههای گوناگون از نظر شخصیتی یکی از اثرگذارترین چهرهها در پرورش نسل اول نویسندگان معاصر مانند بزرگ علوی و صادق چوبک و دیگران بوده است. بههمین خاطر نیز از لابلای سطور نامههای موجود، این علاقه و احترام دیده میشود.
۲ به احتمال زیاد منظور احمد مهران یکی از دوستان مشترک چوبک و علوی در دهه بیست میباشد.
٣ حسن رضوی (تولد ؟ - درگذشت ١٣٧٦): از دوستان مشترک علوی و چوبک. وی تحصیل کرده انگلیس بود و با همسر ایرلندی خود به نام مادلن در تهران زندگی میکرد. حسن رضوی سالیان طولانی در شرکت نفت شاغل بود و درنتیجه علاوه بر دوستی، همکار صادق چوبک نیز محسوب میشد. دوستان به تقلید از صادق هدایت وی را "رضوی نفتی" مینامیدند. حسن رضوی از قدیمیترین دوستان علوی محسوب میشد. این دوستی از زمان کودکی تا پایان عمر ادامه داشت. وی بعدها از سر تفنن ترجمههایی انجام داد که در مجلات ادبی از جمله مجله سخن به سردبیری پرویز ناتلخانلری منتشر شدهاند.
۴ آقا تقی رضوی (تولد ؟ همدان – درگذشت تهران ١٣٦٣): پزشک و از دوستان مشترک نویسندگان نامهها. وی در دهه بیست، از اعضاء و فعالین حزب توده ایران بود و به همیندلیل نیز پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ مانند بسیاری از اعضای این حزب برای مدتی به زندان افتاد.
۵ بانو یا مادام فرد رضوی همسر فرانسوی تقی رضوی است. وی بههمراه شوهرش جزو دایره دوستان صادق هدایت، بزرگ علوی و صادق چوبک به شمار میآمدند. فرد رضوی پس از خودکشی صادق هدایت مطلبی به زبان فرانسه درباره آثار و روحیات این نویسنده ایرانی با عنوان ساده Sadegh نگاشت که در آن احساسات خود را بیان کرده است. کپی نسخهای از این اثر در اختیار نگارنده است.
۶ علیاصغر وزیری (تولد ؟- درگذشت ؟): سرهنگ ارتش. وی شوهر خواهر علوی به نام شاهزنان بود که در میان فامیل به وی شاهجون میگفتند.
۷ فخرالدین شادمان (تولد ١٢٨٦ - درگذشت ١٣٤٦): سیاستمدار، استاد دانشگاه و مترجم. وی یکی از مقامات دوره محمدرضا پهلوی بهشمار میآید که در کابینههای مختلف به پست وزارت رسید. شادمان در دولت پس از کودتا وزیر اقتصاد بود. وی در فرانسه و انگلستان تحصیل کرده بود.
٨ حسن قائمیان (تولد ١٢٩٥ – درگذشت ١٣٥٥): مترجم و نویسنده، یکی از آشنایان مشترک علوی و چوبک. وی کتابی از فرانتس کافکا به فارسی ترجمه کرد که به نام "گروه محکومین" بهچاپ رسید. صادق هدایت بنابر سابقه دوستی با قائمیان مقدمهای با عنوان "پیام کافکا" بر این کتاب نوشت. حسن قائمیان که گاه با نام مستعار "ق. مسکینجامعه" مطالب خود را امضاء میکرد، بعد از درگذشت صادق هدایت چند یادنامه بهیاد او به چاپ رساند.
۹ قدسی چوبک (تولد ١٢٩٦ تهران- درگذشت ؟ کالیفرنیا): همسر صادق چوبک.
۱۰ پرویز ناتلخانلری (تولد ١٢٩٢ – درگذشت ١٣٦٩ تهران): زبانشناس، نویسنده و شاعر. وی در دهه بیست استاد دانشگاه تهران بود و از همان آغاز جوانی با محافل ادبی مراوده داشت. بعد از وقوع کودتا در سال ١٣٣٢ برخلاف انتظار بسیاری از نویسندگان و هنرمندان منتقد و اجتماعی به مشاغل دولتی از جمله به وزارت و بعدها به سناتوری رسید. این امر همانگونه که روشن است، و در نامههای موجود نیز منعکس میباشد، مورد انتقاد و اعتراض اغلب دوستان سابق خانلری قرار گرفت. از ناتلخانلری کتابهای متعددی در زمینه مختلف منتشر شده است.
۱۱ اشاره به مجله ماهانه "سخن" به سردبیری پرویز ناتلخانلری است.
۱۲ مجتبی مینوی (تولد ١٢٨٢ – درگذشت ١٣٥٥): نویسنده و محقق ادبی. از قدیمیترین دوستان بزرگ علوی، که بنابه گفته علوی حق بزرگی از نظر تصحیح متن و بازنگری در آثار وی قبل از انتشار بر گردن او دارد. مینوی در زمان جنگ جهانی دوم یکی از کارکنان بخش فارسی رادیو لندن بود. پس از جنگ به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران به تدریس پرداخت. دوستی و" بدهوبستان فرهنگی" بزرگ علوی و مجتبی مینوی تا پایان عمر مینوی ادامه داشت. علوی در یادداشتهای روزانه خود آورده است که بسیاری چیزها را در زبان و ادبیات از مینوی فرا گرفته است.
۱٣ منظور حسین علاء (تولد ١٢٦٤ – درگذشت ١٣٤٣) از مقامات بلندپایه زمان شاه است.
۱۴ اشاره به همسر حسن رضوی است.
۱۵ بزرگ علوی به یاری شاگردان و همکاران آلمانی خود تنها طی سالهای ١٩٦٠ تا ١٩٦٣ سه مجموعه داستانکوتاه از آثار صادق هدایت به آلمانی ترجمه و منتشر کرد. عناوین آنها چنین است: ١- „Die Legende von der Schöpfung“ (افسانه آفرینش) ٢- „Die Prophetentochter“ (علویه خانم) ٣- „Hâdschi Âghâ“ (حاجی آقا). داستان "داش آکل" که در نامه بدان اشاره شده، با ترجمه مانفرد لورنس در نخستین مجموعه بهچاپ رسیده است.
***
کتاب " مکاتبات بزرگ علوی و صادق چوبک" را میتوانید از طریق کتابفروشی های محل اقامت خود و یا از طریق نشر اندیشه تهیه کنید.
info@andische.de
|