در باره عبارت
حقوق و جایگاه ارزشمند زنان در ایران باستان
دکتر رضا مرادی غیاث آبادی
•
موبدان ساسانی همانند روحانیون بسیاری از ادیان، از دلنگرانی عمیقی نسبت به زنان رنج میبردهاند و آنان زنان را عامل اصلی انحراف مرد از وظایف دینی میدانستهاند. شاید این نگرانیها از آنجا ناشی میشده که زنان در برابر آنان مقاومت و سرسختی بیشتری نشان میدادهاند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
٨ مرداد ۱٣٨۵ -
٣۰ ژوئيه ۲۰۰۶
www.ghiasabadi.com
مرداد ماه ۱٣٨۵
چندی پیش، بانویی گرانقدر و کوششگر حقوق زنان که سخنرانی مرا در انجمن ادبی بانو پوران فرخزاد شنیده بود، از من خواست تا گفتاری در زمینه «حقوق و جایگاه ارزشمند زنان در ایران باستان» برای ایشان فراهم کنم. گفتار زیر، یادداشتی کوتاه در لزوم اصلاح این عبارت است.
عبارت «ایران باستان» مفهومی بسیار وسیع و پر دامنه است. با اینکه آغاز و پایان این دوره را نمیتوان در زمان خاصی تحدید کرد و تعریف کامل و یکسانی برای آن وجود ندارد؛ اما با اینحال عبارت «ایران باستان» گسترهای چندین هزار ساله در طول زمان و گستردگیای میلیونها کیلومتر مربعی در پهنه مکان را در بر میگیرد. پهنهای که حتی در یک زمان واحد، قومها، باورها، شیوههای زندگانی، ادیان و حکومتهای گوناگونی در آن بودوباش داشتهاند. دستیابی به واقعیتهای تاریخی و آگاهی از شیوههای زندگانی و باورهای مردمان با چنین عبارتهایی کلی (که گاه نتیجه نهایی آن نیز مثلاً با واژه «ارزشمند» در صورت مسئله میآید) ممکن نمیشود.
به این ترتیب و برای دستیابی به پاسخی شایسته، در آغاز ناچار و موظفیم که یا صورت مسئله خود را اصلاح کنیم و آنرا به یک دوره کوچکتر محدود سازیم و یا واژه «ارزشمند» را از آن کنار بگذاریم.
بیطرفی و واقعنگری در کار پژوهشی حکم میکند که یک صفت کلی و نتیجهگیری نهایی را به گونه یکسان برای همه مردمان یک کشور کهنسال و گسترده و پر تنوع بکار نبریم. این شیوه علاوه بر دورماندن از دستیابی به واقعیتهای تاریخی، موجب ضایع شدن حقوق مردان و زنانی هم میشود که بزرگترین رنجها را از حاکمان مستبد و زورگوی زمان خود تحمل کردهاند. نسبت دادن جایگاه و حقوق شایسته و «ارزشمند» برای همگی زنان ایران باستان، نادیده انگاشتن و بیتفاوتی در برابر رنجهای عمیق یک جامعه انسانی در دورهای خاص است. این شیوه پژوهشی چه تفاوتی با این دارد که امروزه نیز حاکمان کشورهایی که در آن حقوق انسانی پایمال میشود و زنان و جوانان و اندیشمندانش در زندانها و گورستانها و محرومیتها و مصیبتها بسر میبرند را جامعهای مبتنی بر حقوق و آزادیهای بشری بنامند؟
زن ایرانی در حالی در دوره هخامنشی به یکی از بهترین جایگاههای شایسته شأن خود دست مییابد که هنوز هم در کشورهای امروزی جهان، جنبشهای آزادیخواهانه و برابریجویانه زنان در آرزو و آرمان بدست آوردن آن هستند. داشتن شخصیت حقوقی و مالی مستقل، حقوق و امتیازهای برابر با مردان و گاه (در امور خاص زنانه) بیشتر از آنان، مدیریت و سرپرستی بنگاههای بزرگ کشاورزی و صنعتی در جامعهای تکهمسری، تنها نمونههایی کوتاه از آن است.
اما آیا چنین دستاوردهایی در دوره زرتشتیگری عصر ساسانی نیز پایدار میماند؟ منابع مکتوب پهلوی چه پاسخی برای پرسش ما دارند؟ آگاهیهای موجود در کتابهای دینکرد (به ویژه کتاب سوم)، ماتیگان هزار دادستان، اندرزهای آذرباد مهرسپندان، ارداویرافنامه، شایستنشایست، وِدیوداد (وندیداد)، روایت امید اشهوهیشتان و بسیاری منابع دیگر، وضعیت اسفبار زن ساسانی (و عموماّ مردمان آن زمان) را به روشنی گزارش میکنند. وضعیت ناگواری که محصول حاکمیت و قدرت بلامنازع و مهار نشده موبدان دین تازه رسمیتیافته زرتشتی بوده است که خود را نمایندگان تامالاختیار خداوند بر روی زمین میدانستند و با اتکای به همین مشروعیت و با نام دین و خدا و پیامبر، پیروان تمامی ادیان و مذاهب را به نام کافر و فساد کننده بر روی زمین کشتند و نیایشگاههای آنان را به نفع آتشکدههای درباری ویران کردند. آسیبی که از خشکاندیشی و خشونتهای آنان به ایران زمین رسید، نه تنها موجب گسست فرهنگی و اجتماعی مردمان ایرانی و ضعف آنان در برابر نیروهای مهاجم شد، بلکه بیش از هر چیز به آیین و اندیشههای پیامبر ایران، آسیب وارد ساخت.
به موجب متون زرتشتی ساسانی و به ویژه «ماتیگان هزار دادستان»، زنان اموال و مایملک مرد دانسته میشدهاند و بهایی معین داشتهاند. بهایی که معمولاً برابر با قیمت یک مرد برده، یعنی در حدود ۲۰۰۰ سکه نقره بوده است. این نکته همچنین از نخستین شواهد پیدایی بردهداری در ایران عصر ساسانی حکایت میکند (بنگرید به مدخل «برده و بردهداری» Barda and Bardadari در دانشنامه ایرانیکا).
موبدان ساسانی همانند روحانیون بسیاری از ادیان، از دلنگرانی عمیقی نسبت به زنان رنج میبردهاند و آنان زنان را عامل اصلی انحراف مرد از وظایف دینی میدانستهاند. شاید این نگرانیها از آنجا ناشی میشده که زنان در برابر آنان مقاومت و سرسختی بیشتری نشان میدادهاند. در کتاب پهلوی «بندهش» چنین گزارش میشود که اورمزد از یافتن موجودی دیگر برای انجام زایمان ناتوان بود و از روی ناچاری زن را برای اینکار انتخاب کرد. زنی که حتی خداوند را نیز میرنجاند و از تبار «جِـهی» (روسپی/ دختر اهریمن) است. به این ترتیب زنان نمیتوانستهاند همچو مردان راهی به سرای اهورامزدا داشته باشند (بندهش، مهرداد بهار، بخش نهم، در باره چگونگی زنان). همانگونه که در این کتاب زنان از تبار دیوان شرور دانسته شدهاند، در «اندرزهای آذرباد مهرسپندان» موبد بزرگ عصر شاپور دوم (که هنوز هم در نیایشخوانیها به فروهرش درود فرستاده میشود) از بیخردی و رازگشایی و اعتمادناپذیر بودن زنان سخن رفته است (آذرباد مهرسپندان، رهام اشه، بخشهای گوناگون).
متون فقهی زرتشتی ساسانی، مقررات و دستورهای سختگیرانه فراوانی در باره اعمال و حرکات زنان دارد، بطوریکه زنان حتی در کوچکترین و شخصیترین کارهای روزمره خود حق تصمیمگیری نداشتهاند. آنان به هنگام دشتان ماهانه موظف بودهاند تا در جایی زندانمانند و دور از همگان به نام «دشتانستان» اقامت کنند و از آن خارج نشوند و نگاهشان به آتش نیفتد. از آنجا که زنان در این مدت سخت آلوده و خطرناک دانسته میشدهاند، موظف بودهاند از ظرفهای مخصوصی استفاده کنند و هیچ ارتباطی با دنیای خارج از دشتانستان نداشته باشند. زنان همچنین موظف بودهاند تا پس از پایان دشتان، دویست مور دانهکش را بکشند و خود را با پیشاب گاو نر شستشو دهند (گاه در برابر یک موبد مرد، چون زنان حق موبد شدن نداشتهاند). چنانچه زنی در این مدت آهنگ شوهر خود را میکرد، سزایش «مرگ ارزانی/ اعدام» بود. (ماتیگان هزار دادستان، آناهیتا پریخانیان، چاپ ایروان، به زبانهای ارمنی، انگلیسی و روسی؛ همچنین بنگرید به بخشهای گوناگون از متن اوستایی متأخر «ودیوداد/ وندیداد»).
زندانی کردن زنان به هنگام زائیدن طفل مرده نیز رایج بود. در این هنگام مزداپرستان میباید در جایی بیآب و علف، اتاقکی بسازند و زن را به آنجا ببرند. زن موظف بود در آن اتاقک چند جام از آمیخته پیشاب گاو نر با خاکستر را بنوشد در حالیکه تا سه روز حق نوشیدن آب را نداشته است (وندیداد، از مجموعه اوستا، گزارش استاد جلیل دوستخواه، جلد دوم، ص ۷۱٣ تا ۷۱۶).
آذرباد مهرسپندان در اندرزهای خود که تنها خطاب به مردان نوشته شده است، سفارش میکند که تا جای ممکن مانع از رفتن زنان خود به بیرون از خانه شوند. اما چنانچه به ناچاری زنان قصد خروج از خانه را داشتهاند، موظف بودهاند با حجاب کامل و پوشش یکدست سر تا پا در انظار همگان ظاهر شوند و چنانچه کمترین آرایش و زیور خود را به دیگران نشان میدادهاند، شایسته جهنم دانسته میشدهاند (بنگرید به بخشهای گوناگون از کتاب ارداویرافنامه). البته زنان اشراف در جامعه طبقاتی زرتشتی ساسانی از این قاعده و بسیاری قواعد دیگر معاف بودهاند.
زندگی زناشویی زن نیز زیر نفوذ عمیق موبدان بود. دختر موظف بود در سن ۹ سالگی با شوهری که برایش انتخاب میکردهاند، ازدواج کند و اگر به مدتی طولانی از اینکار سرباز میزند و زندگی بدون شوهر را ترجیح میداد، سزاوار مرگ بود. این مجازات همچنین برای زنی که به قهر شوهر خود را ترک گفته بود نیز در نظر گرفته میشد (شاهنشاهی ساسانی، تورج دریایی، ترجمه مرتضی ثاقبفر، ص ۱۷٣ تا ۱۷۵). زنان میباید سه بار در روز در برابر شوهران خود زانو میزدند و میپرسیدهاند که آقایش دوست دارد امروز چه کاری برایش انجام شود. با این حال، زنان حق تقاضای طلاق و حق تصرف جهیزیه خود را داشتهاند. اما پس از طلاق حق گرفتن منافع مترتب بر اموال و جهیزیه خود را نداشتهاند.
مردان طبقه اشراف میتوانستهاند بدون محدودیت زنان متعدد بگیرند. به هر تعدادی که امکانات مالی نگهداری از آنان را داشته باشند. همچنین مردان میتوانستهاند تا در صورت فقر و ناتوانی زن خود را بفروشند و یا در صورت ناباروری خود، آنان را برای مدتی معین در اختیار مرد دیگری بگذارند و در واقع اجاره دهند (ماتیگان هزار دادستان، بخش سوم). دستوراتی شبیه این در میان ادیان دیگر نیز دیده شده است، اما چنین به نظر میآید که جامعه هرگز از این اجازه منفعتطلبانه موبدان استقبال نکرده است.
ازدواج با محارم یا «خْـویدودَه» بدون در نظر داشتن رضایت یا نارضایتی زن، به گستردگی تبلیغ میشد. بطوریکه گناه مرد لواطکار تنها در صورتی پاک میشد که با مادر یا خواهر و یا دختر خود وصلت میکرد (خرده مقالات، بیژن غیبی، چاپ آلمان، ص ٣۵۰). با اینکه موضوع ازدواج با محارم اینروزها به شدت تکذیب و برای توجیه و تحریف آن کوششهای زیادی میشود، اما منابع و اسناد مکتوب زرتشتی و غیر آن بسیار فراوانتر از آنند که جایی برای تردید باقی بماند. سراسر بخش مفصل و طولانی هشتادم از کتاب سوم «دینکرد» به بحث در این باره پرداخته و جزئیات آنرا به دقت بازگو کرده است. جزئیاتی مانند حقالارث دختری که در عین حال زن پدر خود نیز هست و موارد دیگر. (دینکرد، کتاب سوم، ترجمه فارسی از بهروز فضیلت؛ ترجمه انگلیسی از م. شکی).
نگارههای بازمانده از عصر ساسانی نیز از نگاه رایج ساسانیان به زن حکایت میکند. در حالیکه نگارههای زنان پیش از تاریخ، هخامنشی و اشکانی، با انبوهی از نقشهای زنانی با شکوه و قدرتمند به دیده میآید، بر نگارههای ساسانی که بر جامها و موزائیکها بر جای مانده است، زن تنها موجودی است که وظیفه خوشگذرانی و بزم و ساز و آواز مردان را بر عهده دارد. پدیدهای که شاهنامه فردوسی نیز به آن اشاره دارد و نامهای زنان در عصر ساسانی شاهنامه بر خلاف پیشینیان پر افتخار خود همچو فرانک و گردآفرید منیژه، از شمار فراوانی معشوقگان درباری تشکیل شده است. متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدگی» نیز ویژگیهای یک زن خوب از دید خسرو را باز میگوید. ویژگیهای که در اندام و جاذبههای زنانه خلاصه میشوند (متون پهلوی، سعید عریان، ص ٨۲).
در پایان لازم به یادآوری است که جایگاه زن ساسانی در این نوشتار بهیچوجه به معنای رواج فراگیر آن در تمام دوران ساسانی و در همه سرزمین ایران نیست. اینها شیوههای رسمی و غالب دستگاه دینی زرتشتی ساسانی است که هیچگاه بطور فراگیر در میان همگان مقبولیت نیافت و همچنین هیچ نقطهضعفی برای جامعه زرتشتی ایران بشمار نمیآید. نگارنده بر این گمان است که زرتشتیان خود بیش از دیگران از سختگیریها و خشونتها و قوانین فقهی ساختگی موبدان ساسانی آسیب دیدهاند. قوانین و مقررات که هیچ ارتباطی با زرتشت نداشته و تنها از نام پر آوازه او برای پیدایی و رواج دینی به نام او سوءاستفاده کرده بودهاند.
بیگمان این نوشتار، موجب رنجش بسیاری از کسانی میشود که پژوهشهای تاریخی را با شعارزدگی اشتباه گرفتهاند و به شیوه رایج عوامفریبی در ایران امروز میخواهند دوستداشتههای خود را با شعار و کلیگوییهای شورانگیز و بدور از مطالعه دنبال کنند. اما این نگارنده بر این باور است که چنانچه این منابع بسیار فراوان را نادیده بگیریم و حقوق و جایگاه زن هخامنشی با زن ساسانی را به یک اندازه بستاییم، نه تنها تحریف تاریخ و دوری از واقعیتهای تاریخی، که نادیده انگاشتن کوشش هخامنشیان برای دستیابی به جامعهای آرمانی، و نیز پایمال کردن رنجها و مصائب زن زرتشتی ساسانی است. انسانی دانستن حکومت و روحانیانی که خود را نماینده خدا بر روی زمین میدانستهاند و رفتار غیر انسانیاشان موجب تباهی و آسیب به فرهنگ و تمدن و هنجارهای زندگانی مردمان شده است، ظلمی بزرگ در حق رنجکشیدگان است.
|