روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۹ تير ۱٣۹۱ -
۹ ژوئيه ۲۰۱۲
«سوریه ، چالش امپراتوری»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛سایت activist post در مقاله ای با عنوان «اگر آمریکا در سوریه ببازد، امپراتوری خود را می بازد» به قلم «تونی کارتالوچی» تحلیلگر آمریکایی از یک طرح ۵ ساله آمریکایی-اسرائیلی برای متلاشی کردن سوریه پرده برداشت. البته این چند دهمین مقاله مستندی است که در غرب در رابطه با انگیزه و اهداف اصلی آمریکا و دنباله های آن در غرب و منطقه از تسلیح و تجهیز تروریست ها علیه دمشق نوشته می شود.
کارتالوچی در مقاله مستند خود می نویسد تلاش برای تغییر نظام سوریه به زمان شکست رژیم صهیونیستی از حزب الله لبنان در جنگ ٣٣ روزه برمی گردد. در آن جنگ رژیم غاصب اگرچه از همه امکانات نظامی در زمین، هوا و دریا استفاده کرد و از آمریکا، فرانسه، انگلیس، عربستان و... چک سفید امضا برای توسل به هر جنایت دریافت کرده بود و به طولانی ترین جنگ خود طی ۶۰ سال اخیر مبادرت ورزید، اما در نهایت به شکست کامل رسید و در واقع امید به آینده را به کلی از دست داد. حدود سه ماه پس از پایان این جنگ یک هیأت ٨۰ نفره تحقیق به سرپرستی وینوگراد تشکیل شد، این هیأت ترکیبی از نیروهای نظامی، امنیتی، سیاسی، قضایی بود و پس از حدود ۹ ماه گزارش مستند و کاملی از علل و عوامل شکست رژیم صهیونیستی از حزب الله لبنان ارائه داد و پس از آن در گزارش نهایی بهمن ٨۶ به درستی یافته های آن تأکید نمود، پس از آن بود که همه فرماندهان عالی و ارشد نظامی، مقامات ارشد امنیتی و مقامات سیاسی برکنار شدند. در این گزارش یک نکته کلیدی درباره عوامل خارجی شکست اسرائیل آمده و گوشزد کرده بود که: «سوریه در فاصله سالهای ۱۹۹۶- اولین عقب نشینی رژیم صهیونیستی از لبنان- تا ۲۰۰۶- زمان آغاز جنگ ٣٣ روزه- نقش عمده و اصلی در تجهیز و پشتیبانی از حزب الله داشته و بدون این کمک ها شکست اسرائیل در سالهای ۲۰۰۰- زمان عقب نشینی کامل اسرائیل از لبنان- و ۲۰۰۶ امکان پذیر نبوده است.»
کارتالوچی در این مقاله مستند فاش کرده است که پس از صدور جمعبندی کمیته تحقیق وینوگراد، آمریکایی ها و رژیم صهیونیستی از میان برداشتن دولت اسد را در دستور کار قرار دادند در این طرح قرار شد که بعد از سقوط دولت اسد، جنگ جدیدی علیه حزب الله لبنان به راه افتد تا از یک سو شکست ۲۰۰۰ و ۲۰۰۶ جبران شود و از سوی دیگر مقدمه حمله نظامی علیه دولت ایران فراهم گردد. اما اجرای فوری این نتیجه گیری امکانپذیر نبود و از این رو اجرای آن تا زمان آغاز انقلابات عربی به تأخیر افتاد.
کارتالوچی در این مقاله مستند به نکته مهمتری هم اشاره می کند و می گوید: اما شروع انقلاب های عربی اگرچه برای اعمال فشار بر سوریه مناسب بود اما خود این انقلاب ها به چالش بزرگتر از شکست ۲۰۰۶ از حزب الله برای آمریکا و اسرائیل تبدیل شد. سقوط حسنی مبارک در مصر توازن منطقه را کاملاً به ضرر غرب تغییر داد در حالی که مهار آن از آمریکا و اروپا ساخته نبود چرا که مردم مصر دهها سال چنین روزی را انتظار می کشیدند. براین اساس آمریکا روی سوریه متمرکز شد تا بتواند در قبال چیزهایی که از دست می دهد، چیزی بدست آورد چرا که در غیر این صورت، نه تنها خاورمیانه بلکه امپراتوری خود را می بازد.
این واقعی ترین تصویر مخاصمه کنونی غرب در سوریه است که اسناد و دلایل و شواهد فراوان از آن پشتیبانی می کند در مورد تحولات سوریه و ناکامی ۱۶ ماهه آمریکا نکات دیگری هم وجود دارد:
۱- در یک هفته سه اجلاس برای تغییر سوریه با محوریت آمریکا برگزار شده است اجلاس روز شنبه ژنو، نشست روز سه شنبه قاهره و اجلاس روز جمعه پاریس از یک سو از اهمیت سقوط نظام سوریه برای غرب خبر می دهد و در عین حال از ناتوانی غرب پرده برمی دارد. در اجلاس ژنو قرار بود برکناری بشاراسد به تصویب برسد و از آنجا که ۵ عضو دائم شورای امنیت در آن عضو بودند، زمینه مداخله نظامی علیه سوریه فراهم شود که با مخالفت روسیه و چین به بن بست رسید. در نشست قاهره قرار بود مخالفان داخلی بشار اسد که با اقدام نظامی علیه کشورشان مخالف بودند را به گروه های شبه نظامی وابسته به آمریکا ملحق کنند و مخالفان یکدست شوند، این اتفاق هم نیفتاد و حتی شکاف شبه نظامیان بیشتر شد. در اجلاس پاریس، آمریکایی ها می خواستند وانمود کنند که علیرغم مخالفت روسیه، چین، ایران و حداقل ۱۰۰ کشور دیگر با مداخله خارجی علیه مردم و دولت سوریه، یک اجماع جهانی برای برکناری بشار اسد حول محور آمریکا به وجود آمده است. در این اجلاس هم حداقل نیمی از کشورهای جهان غایب بودند و تعدادی از دولت های عربی هم که با اصرار و اجبار آمریکا به پاریس آمده بودند با مداخله خارجی و برکناری دولت بشار اسد مخالفت کردند و در نهایت بیانیه پاریس روی سه موضوع تشدید فشارهای اقتصادی، کمک به مخالفان مردم و دولت سوریه و تصویب قطعنامه شورای امنیت علیه سوریه براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل تأکید کرد. این موارد اولاً مورد توافق واقع نشده بودند و اجماعی برای آن به وجود نیامد ثانیاً موضوعات جدیدی نبودند.
و ثالثاً؛ کار به شورای امنیتی واگذار شد که در آن چین و روسیه هر قطعنامه متضمن مداخله نظامی علیه سوریه را وتو می کنند. با این وصف اجلاس پاریس بار دیگر بن بست آمریکایی ها را به تصویر کشید.
۲- در همان روز برگزاری اجلاس پاریس، کوفی عنان که نمایندگی شورای امنیت سازمان ملل و اتحادیه عرب- و در واقع نمایندگی آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان و رژیم صهیونیستی- را بر عهده دارد در مصاحبه با «گاردین» از فشار شدید آمریکا و عواقب آن پرده برداشت. عنان گفت:«رقابت ویرانگر میان روسیه و غرب شعله ورتر شدن درگیری های داخلی سوریه و سرایت آشوب به همسایگان را در پی دارد» در واقع عنان در این سخنان از یک سو از بن بست عملیات ضدبشار در سوریه خبر داد و از سوی دیگر به همسایگان سوریه- منظور همسایگانی که در تسلیح و تجهیز تروریست ها نقش دارند- هشدار داد که ادامه وضعیت کنونی بیش از آنکه به ضرر آمریکا و اروپا و یا به ضرر دولت سوریه باشد به ضرر آنان است این خود اعترافی بزرگ به بن بست راه حل های ژنو و پاریس به حساب می آید و به عبارت دیگر سخنان عنان، اعتراف صریحی به بن بست هرگونه مداخله خارجی- اعم از مداخله نظامی امنیتی یا سیاسی- علیه سوریه است.
٣- لحن تند روز سه شنبه کلینتون و تهدید روسیه به مجازات و نیز لحن بسیار تند مک کین علیه روسیه و چین (تهدید به انتقال انقلاب های عربی به این دو کشور) از مخمصه آمریکا در مورد سوریه خبر می دهند.
اظهارات تند مقامات آمریکایی از یک سو و مقاومت روسیه و چین به خوبی نشان می دهد که «تغییر در سوریه» بسیار سخت است و بنظر می آید به میزانی که «تغییر» در سوریه برای غرب، استراتژیک است برای جبهه مقابل آن «عدم تغییر» استراتژیک است و این موضوعی است که می تواند به یک رویارویی شدید بین المللی منجر شود اما البته جبهه بین المللی و منطقه ای حامی سوریه به خوبی می دانند که اصرار بیش از حد آمریکا برای تغییر نظام سیاسی دمشق، غرب را دچار شکاف می کند. چند روز پیش یک مقام فرانسوی هشدار داد که سوریه می تواند محور جنگ سرد جدید بین شرق و غرب باشد. اما در این صورت نیز گره سوریه برای غرب سخت تر می شود.
۴- در صورت بقاء دولت اسد در سوریه، وضع رژیم صهیونیستی از این هم وخیم تر می شود چرا که اگر ثابت شود جبهه بین المللی و منطقه ای حامی اسرائیل قادر به جابجایی قدرت در یک کشور نه چندان قوی هم نیست از آنجا که وجود رژیم صهیونیستی به خارج وابسته است، بقاء اسرائیل بطور جدی تهدید می شود بر این اساس یک موسسه معتبر تحقیقاتی آمریکا دو هفته پیش با اشاره به بررسی های جامع اعلام کرد که در سال ۲۰۲۰ دیگر از اسرائیل خبری نخواهد بود. البته ناتوانی آمریکا در سقوط اسد فقط بقاء رژیم صهیونیستی را تهدید نمی کند بلکه هر رژیم وابسته به آمریکا در خاورمیانه را در معرض فروپاشی قرار می دهد.
۵- غرب و عوامل منطقه ای آن در سوریه با یک تناقض مواجه شده اند چرا که از یک سو به دلیل نفوذ مردمی دولت سوریه، برکناری بشار از طریق سیاسی امکان پذیر نیست و لذا امنیتی کردن شرایط داخلی سوریه برای غرب یک ضرورت به حساب می آید و از سوی دیگر امنیتی کردن فضای تحولات سوریه به دولت قانونی دمشق امکان می دهد تا با ابزار نظامی به مقابله با مخالفان مسلح بپردازد کما اینکه این اقدام در دو نوبت- بهمن و اسفند ۹۰ و خرداد و تیر ۹۱- انجام شد و نتیجه آن پاکسازی شهرها و روستاها از مخالفان مسلح بود.
هیچ قانونی وجود ندارد که بشار اسد را از تعقیب مخالفان مسلح بازدارد کما اینکه هیچ قانونی وجود ندارد که توسل به جنگ داخلی یا خارجی برای غلبه بر یک دولت را موجه جلوه دهد بنابراین کاملاً واضح است که اقدام بشار اسد حتی آنگاه که صدها مخالف مسلح را هدف قرار می دهد، قانونی و اخلاقی است ولی در نقطه مقابل آن ارسال حتی یک گلوله از سوی کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان، قطر، ترکیه و رژیم صهیونیستی غیراخلاقی و غیرقانونی است حتی اگر آن گلوله، یک عنصر نظامی سوریه را هدف قرار دهد. در عین حال تردیدی نیست که به مرور فضای اخلاقی بر فضای غیراخلاقی غلبه می کند.
۶- اجلاس اخیر پاریس که در ادامه سلسله اجلاس های ضدسوری بود، نتوانست راه مخالفان مسلح را هموار کند چرا که مخالفان از انواع حمایت های خارجی، برخوردار بودند. پول قطر و عربستان سرازیر بود، دولت آمریکا با وقاحت از آنان حمایت می کرد و سازمان ملل هم در اختیار آنان بود. جالب این است که راسموسن فرمانده ناتو یک روز پس از اجلاس پاریس که روی حمایت نظامی و غیرنظامی از مخالفان سوریه تأکید شده بود هرگونه مداخله نظامی ناتو علیه سوریه را با تأکید رد کرد و گفت از نظر ناتو یگانه راه حل سوریه راه حل سیاسی است و کوفی عنان دیروز با صراحت اجلاس پاریس را «کاملاً شکست خورده» ارزیابی کرد.
۷- عناصر جبهه مخالف بشار اسد، اگرچه روی ساقط کردن نظام سیاسی سوریه توافق دارند اما در مورد نظام جایگزین در سوریه هیچ توافقی ندارند. در این میان آمریکا، اروپا، رژیم صهیونیستی و عربستان بر محوریت لائیک های مسلح تأکید کرده و با مشارکت اخوان المسلمین و مخالفان داخلی سوریه در حکومت آینده بشدت مخالفند، ترکیه و مصر بر محوریت اخوان المسلمین تأکید می کنند و با محوریت لائیک های مسلح مخالفند، قطر بر محوریت مشترک اخوان و مخالفان داخلی سوریه تأکید می کند. ترکیه حضور کردهای مخالف در حکومت آینده را برنمی تابد و حال آنکه غرب روی مشارکت کردها تأکید دارد.
به عبارت دیگر توافق موجود جبهه مخالفان بشار جنبه سلبی دارد و از این رو هرگاه سخن از نظام آینده می شود، اختلافات میان آنان شدت می گیرد این موضوعی است که در نهایت بخشی از معارضه سوریه- بخصوص اخوان المسلمین- را به سمت توافق با دولت کنونی سوریه سوق می دهد.
خراسان:رنجنامه ای برای توس
«رنجنامه ای برای توس»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن میخوانید؛بسیاری از ما برای آن چیزهایی که نداریم صدایمان را بلند می کنیم و گاه فریاد برمی آوریم که چرا نداریم و چرا مسئولان تمهیدی بایسته نمی اندیشند. تازه وقتی که فریاد می کنیم معلوم نیست کسی فریادمان را بشنود یا اگر بشنود معلوم نیست به دادمان برسد و چاره ای بیندیشد. از مقوله ناداشته ها و این که چرا نداریم و چرا بعضی به فکر نیستند بگذریم. اماچقدر بنویسیم، آه بکشیم، حسرت بخوریم که چرا برخی از مردم و برخی مسئولان قدر این همه داشته هایمان را نمی دانند و کاری بایسته برای پاسداشت و نگاهداشت این داشته های گران مقدار و گرانسنگ انجام نمی دهند. شاید چون از این داشته های گرانمایه و گنج های تمام نشدنی بسیار داریم، از این روی قدر نمی دانیم!
شاید چون این کهن سرزمین صاحب تمدن و فرهنگ پرور از بس بوعلی سینا و ابوریحان و رازی و سهروردی و خیام و خواجو و خرقانی و ملاصدرا و فارابی و سعدی و حافظ و بزرگمهر و شیخ توسی و فردوسی و... دارد آن چنان که باید قدر نمی دانیم. شاید بسیاری مشاهیر و مفاخر و دانشمندان ایران زمین باعث شده برخی قدر این گوهرهای تابناک دریای معرفت و علم و دانش و شعر و ادب ایران زمین را ندانند و دیگران که یک بطلمیوس یا سقراط یا افلاطون یا کنفوسیوس یا گالیله یا نیوتن یا گوته یا شکسپیر یا داوینچی دارند آن چنان قدرشناس باشند که هزار و یک کار انجام دهند که نام و یاد و نظریه هاشان را جهانی و ماندگار کنند اما ما با وجود این همه دانشمند و عالم و عارف و شاعر و هنرمند و بسی دیگر گرانمایگان نه تنها آن چنان که باید برای معرفی آنان به جهانیان کاری در خور نکرده ایم بلکه گاه بر اثر سهل انگاری و قدرناشناسی قافیه را آن چنان باخته ایم که برخی دانشمندان و ادبای ما را که حتی یک بیت شعر به زبان غیرپارسی ندارند از آن خود می کنند. نه تنها برای معرفی بزرگان خود به جهان امروز و فردا بایسته کارهایی نکرده ایم بلکه حتی میراث گرانسنگ تمدنی و فرهنگی خود را نیز آن چنان که باید در معرض شناخت و دید جهان قرار نداده ایم. کشوری با حداقل هفت هزار سال دیرینه تمدنی و فرهنگی و هزاران اثر گرانسنگ تمدنی و فرهنگی از جمله تخت جمشد، چغازنبیل، بیستون، ارگ بم، شهر سوخته و آن ابنیه تاریخی و معماری گرانقدر اسلامی ایرانی در میدان نقش جهان و آن بادگیرهای تاریخی در یزد و ده ها و صدها اثر تاریخی از خانه های تاریخی کاشان تا توس بزرگ که این چنین کوچکش داشته ایم. با این که توس بزرگ است به بزرگی حکیم فرزانه توس جناب ابوالقاسم فردوسی و بزرگ است به بزرگی بزرگترین حماسه سرای ایران بلکه جهان، بزرگ است به بزرگی پانصد نامدار دانشمند، فرهیخته، ادیب و شاعر که از این خاک برخاسته اند. بزرگ است به بزرگی پاژ که زادگاه مردی حکیم بود و زنده کننده زبان پارسی و فرهنگ ایرانی، بزرگ است به بزرگی آرامگاه فردوسی حکیم و بزرگ است به بزرگی شاهکار فردوسی اما برخی از ما و مسئولان، توس، این خاک دانشمند پرور، عالم پرور و ادیب پرور را کوچک انگاشته ایم و در حالی که می توانستیم این شهر کوچک را به یک قطب گردشگری و فرهنگی تبدیل کنیم، آن را در حد شهرکی ویرانه، شهرکی نه چندان آباد نگه داشته ایم آن هم در حالی که همه فرهیختگان بر بزرگداشت این سامان تأکید کرده اند و فرزانه مرد فرهیخته و عالم و ادیبی همانند رهبر انقلاب بر آبادانی و بزرگداشت آن با نوشتن دستخط در جریان بازدید از این مکان در سال ۷۵ تأکید کرده اند اما گویی برخی از مسئولان یا به خاطر شناختی که ندارند یا به خاطر اراده ای که ندارند یا به خاطر فراوانی مشاهیر و مفاخر و آثار ملی و باستانی افتخارآمیز فراوانی که داریم و یا... از یاد برده اند که امروز توس می توانست و می بایست شهری بین المللی و جهانی و زبانزد عالمیان می بود نه میراثی فراموش شده و به قول رهبر فرزانه انقلاب غارت شده.
قصه توس قصه پرغصه ای است چراکه هنوز با کارهایی که انجام شده است توس و پاژ به یک هزارم آنچه که باید تبدیل نشده است. شانزده سال از آن تأکید رهبری عزیز می گذرد و مسئولان گوناگونی وعده ها داده اند اما امروز سری به توس بزنیم و ببینیم با وجود آن چه که انجام شده فاصله توس با وعده ها و آن چه بایسته است، فاصله و تفاوتی از ثری تا به ثریا است. نمی دانم تا کی و تا چند باید منتظر بمانیم که توس این خاستگاه فردوسی حکیم و پانصد فرهیخته و عالم و دانشمند و ادیب دیگر به قطب گردشگری در ایران و به شهری جهانی و بین المللی برای جهانیان تبدیل شود. از ما که جز نوشتن و فریاد برآوردن برای تحقق آرمان ها و مطالبات اصیل مردمی کاری برنمی آید تا ببینیم آنان که تصمیم سازند و تصمیم گیر و دستی بر قانون گذاری و اجرا دارند لااقل از این به بعد برای توس و دیگر مظاهر تمدنی و فرهنگی ایران اسلامی چه می کنند؟
جمهوری اسلامی:هشدار به متولیان فرهنگی
«هشدار به متولیان فرهنگی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛۲۲۲ نماینده مجلس با صدور بیانیهای خواستار برخورد با متجاوزان به شئون اسلامی و حفظ و صیانت از حقوق جامعه و اقتدار نظام شدند. آنها با هشدار نسبت به وضعیت نامناسب موجود فرهنگی از نیروهای انتظامی و امنیتی خواستند نسبت به مسئولیت خود در زمینه حفظ و ارتقای امنیت اجتماعی، با افرادی که عامدانه درصدد تعرض به شئون اسلامی و موضوع عفاف و حجاب هستند، مقابله کنند.
شاید تصور شود هر کس این روزها درباره معضل بدحجابی بگوید یا بنویسد در اثر افزایش گرمای تابستان به یاد بگیر و ببندهای انتظامی برای مقابله با وضعیت بدحجابی افتاده و درحال پیچیدن نسخه به اصطلاح انتظامی و زمینه سازی جهت فعال کردن "گشت ارشاد" در میادین و خیابانهای پررفت و آمد است و یا شاید قصد همنوایی با نمایندگان مجلس را دارد و میخواهد به سیاه نمایی بپردازد و یا اینکه تلاش دارد برای منحرف کردن جامعه از مسائل سیاسی و مشکلات اقتصادی، افکار عمومی را با طرح موضوع انحرافی سرگرم کند، ولی واقعیت اینست که ناهنجاریهای فرهنگی و اخلاقی جامعه آنچنان در سایه تغافل مسئولان به رشد سرطانی رسیده که نیاز به بزرگنمایی نداشته و آحاد مردم این معضل بزرگ و تأثیرات آن را بر سایر حوزههای اجتماعی احساس میکنند. این خطر بزرگ و آسیبپذیری فرهنگ دینی و انقلابی به آنچنان وضعیتی رسیده که از مرحله "احساس خطر" عبور کرده و اکنون به مرحله ایجاد گسل رسیده است...
متأسفانه وضعیت فرهنگی کشور آنقدر شکننده و بحرانی شده که صدای مجلسیهای تازه وارد را هم در آورده و آنها نیز به فکر یافتن راه حلی برای مهار کردن بحران فرهنگی افتادهاند. چه بسا که اگر نمایندگان دورههای قبل مجلس به عنوان چشم بینا، گوش شنوا و سیستم عصبی حساس ملت به وظایف خود عمل کرده و هشدارهای لازم را به متولیان فرهنگی داده بودند، امروز دیگر جایی برای این خون دل خوردنها نبود.
آنچه بیش از همه باعث تأسف و نگرانی کارشناسان و دلسوزان فرهنگی است اینست که معضلات فرهنگی در زمان روی کار بودن دولتی شدت یافت که با شعار اصولگرایی به قدرت رسید و دولتهای پیش از خود را متهم به تساهل و تسامح فرهنگی کرد و مردم طبعاً انتظار داشتند دولتی که با چنین شعاری قدرت را دردست میگیرد باید بتواند نقایص فرهنگی دولتهای قبل را برطرف ساخته مرهمی بر زخمهای فرهنگی بگذارد نه اینکه بر این زخمها نمک پاشیده و به گونهای عمل کند که مردم در سالهای اخیر شاهد تعمیق و تشدید بیبند و باری فرهنگی، ترویج هرزه گری، بیحیایی و بیعفافی در سطوح مختلف جامعه باشند.
هر کس که مدعی مبالغه آمیز بودن این نوشتار است، کافی است همین امروز چند دقیقهای در کوچهها، معابر و خیابانهای شهرها قدم بزند و نگاهی به محیط اطراف خود بیندازد تا نبض ملتهب فرهنگی جامعه را حس کند و متوجه فاصله زیاد بین "واقعیات تلخ جامعه" و شعارهای زیبا و دهان پرکن مسئولین باشد و این واقعیت را درک نماید که در سالهای اخیر چه بر سر فرهنگ و رفتارهای اجتماعی آمده است.
قطعاً هیچکس نمیتواند از وضعیت خروجی تربیتی و فرهنگی مدارس و دانشگاهها اظهار رضایت کرده و ادعا کند که حرکت فرهنگی و پرورشی مراکز آموزشی به سمت کمال و آرمانهای مطلوب انقلاب است. لازم نیست به بولتنهای ارگانهای انتظامی و امنیتی دسترسی داشته باشیم تا به وضعیت قرمز فرهنگی پی ببریم، کافی است به آمارهای اعلام شده و رسمی درباره شیوع ابتذال و تغییر ذائقه فرهنگی نسل جوان، کاهش سن اعتیاد و فحشا، شیوع سرسام آور گرایش به الکل و مواد مخدر، فراوانی مواد روانگردان، برگزاری پارتیها و محافل مختلط، کاهش دوره زمانی که برای تهیه مواد مخدر صرف میشود و ارزانی باور نکردنی آن، افزایش سن ازدواج و فاصله زیاد سن بلوغ تا ازدواج، افزایش بیکاری و تبعات و توالی فاسد فرهنگی آن، حضور ناهنجار پسران و دختران با پوششهای تحریک آمیز و آرایشهای غلیظ در اماکن عمومی، وضعیت نامناسب زنان کارمند در ادارات دولتی و... مراجعه کرد و پی برد که همه اینها از علائم جدی سقوط اخلاقی است.
چه بپذیریم و چه از پذیرش واقعیتها طفره برویم، این واقعیتها هستند که خود را بر ما تحمیل میکنند، از این رو اکنون با این واقعیت تلخ روبرو هستیم که بیبندوباری و ناهنجاریهای اخلاقی به یکی از معضلات جدی اجتماعی تبدیل شده که همچون یک فرآیند معیوب و همانند هجوم موریانه، شاکله انقلاب را از درون در معرض تزلزل قرار داده است، همان چیزی که مراکز تحقیقاتی و پژوهشی اجتماعی از مدتها پیش زنگ خطر آنرا به صدا درآورده بودند.
در ریشه یابی این معضل طبعاً نقش و مسئولیت دستگاههای سیاستگذار و متولیان اجرایی حوزه فرهنگی بیش از همه مشهود است و بدون تعارف این نهادها باید در مقابل انقلاب، مردم و آیندگان پاسخگو باشند.
متأسفانه تا به امروز علیرغم همه شعارهای زرین و رنگینی که در امور فرهنگی ارائه میشود، یک برنامه و راهکار شایسته که نشان دهنده عزم جدی و هماهنگ برای حل مشکلات فرهنگی جامعه باشد و بتوان آنرا در مقاطع مختلف نسبت به اهداف ترسیم شده مورد ارزیابی قرار داد، ارائه نشده و هر راهکاری هم که تابحال ارائه شده، مقطعی، سلیقهای و ناکارآمد بوده است. در عوض شاهد برخی اشتباهات بزرگ در نظام مدیریتی کشور در ترویج اباحی گری و شکستن قبح محرمات بودهایم که عملاً باعث نهادینه شدن اخلاق گریزی و بیعفتی در جامعه گردیده و نسل جوان را در انتخاب الگوی برتر دچار تردید نموده است. از جمله آنها عدم رعایت حجاب و عفاف در ادارات دولتی و همایشهای فرهنگی که دولت و یا مراکز دولتی شخصاً متولی برگزاری آن بوده و با ترویج و توسعه فرهنگ اختلاط در رسانه ملی، عدم توجه به آموزشهای تربیتی و اخلاقی در مدارس و دانشگاهها و رواج ناهنجاری در سطح عمومی جامعه و عدم برخورد مناسب با آنهاست.
هر چند در نحوه مدیریت فرهنگی و مسائل برخورد با ناهنجاریهای اجتماعی با صراحت و قاطعیت معتقدیم که باید همه ظرافتها و حساسیتهای فرهنگی مورد توجه قرار گیرند ولی سوال اصلی اینست که تا چه وقت باید منتظر ماند که مسئولین و مدیران ما به جامعیت مورد نظر و پختگی در امر تدبیر و برنامه ریزی فرهنگی برسند؟ آیا ٣۰ سال زمان برای ارائه راهکار فرهنگی به منظور مقابله با ناهنجاریها کافی نیست که هنوز هم مردم را به برخوردهای پخته فرهنگی حواله میدهیم؟!
با توجه به این قبیل شیوههای عمل متولیان فرهنگی، افکار عمومی جامعه میتواند به این نتیجه برسد که موضوع "لزوم همه جانبه نگری در برخورد با مسائل فرهنگی"، تنها بهانهای برای اتلاف وقت، دست روی دست گذاشتن و محملی برای توجیه کم کاریهای مدیران اجرایی و فرهنگی باشد!
طبیعتاً در چنین شرایط نابسامان فرهنگی، اقدام بازدارنده انتظامی در زمینه ایجاد امنیت اجتماعی به تنهایی نمیتواند موثر واقع شود، بویژه آنکه قوه مجریه هم در عین بیبرنامگی فرهنگی که پیامدی جز ناهنجاری فرهنگی ندارد، از مخالفان اصلی برخوردهای انتظامی است. قطعاً در چنین موقعیتی از مردم متدین، دلسوز، غیرتمند و انقلابی نمیتوان انتظار داشت شاهد ساکت فراگیر شدن برنامههای توطئه آمیز و فسادانگیز داخلی و خارجی باشند. ادامه این شرایط، پایانی جز لجامگسیختگی و هنجارشکنی اخلاقی ندارد و عاقبت خوشی را برای انقلاب نوید نمیدهد. مردم انقلاب کرده نمیتوانند شاهد تبدیل شدن موضوعات فرهنگی و ساختاری انقلاب به عنوان مطالبات و اولویتهای دست چندم فرعی باشند و از کنار هنجارشکنیهای فرهنگی و معضلات اجتماعی با بیتفاوتی عبور کرده و عملکرد مسئولان اجرایی و دستگاههای متولی فرهنگ را حمل بر صحت کنند. انقلاب اسلامی، دارای زیربنای فرهنگی است و تخریب این زیربنا ضربه مستقیم به اساس انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است. متولیان فرهنگی این هشدار را جدی بگیرند و بپذیرند که اگر امروز به داد فرهنگ و اخلاق نرسند فردا دیر خواهد بود.
رسالت:۱۲ تز در توضیح بحران جهانی اقتصاد
«۱۲ تز در توضیح بحران جهانی اقتصاد»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛
۱.سرمایهداری با «انباشت سرمایه» ظهور کرد. با این انباشت، نهادهای لازم برای شکوفایی یک جامعه متکی بر سوداگری شکل گرفت. آنچه سرمایه را به مثابه خون، در این پیکر اجتماعی نوین به جریان میانداخت، «مصرف» بود. خون لازم بود و قلب. خون، «سرمایه» بود و قلب، «مصرف».
۲.بازار نسبتاً رقابتی، به مثابه عرضه و تقاضای خودتنظیم، شکل قالب کنش اجتماعی این دوره را ساخت. کم کم، همه کنشهای انسانی، اعم از سیاسی و معرفتی و عاطفی و... به هیئت فرمول عمومی عرضه و تقاضا و جستجوی خستگیناپذیر صرفه بیشتر غلطید.
٣.تصور بر این بود که این مکانیسم عرضه و تقاضا، همیشه کار خود را در بهینه کردن همه تولیدها و مصرفها و مبادلات انجام خواهد داد. تولیدکنندگان، مصرفکنندگان، و نهادهای مبادله، به مثابه کنشگران عقلانی، این اطمینان را ایجاد میکردند که مکانیسم عرضه و تقاضا، همواره در شرایط بهینه قرار داشته باشند.
۴.کار دولتهای مطلقه اروپایی تا ابتدای قرن بیستم، این بود که یک مرز نفوذناپذیر در اطراف دولت-ملت بسازند، تا در یک فضای امن، این عقلانیت، امکان شکلگیری داشته باشد، و موازنه تجارت داخلی و خارجی را طوری تنظیم کنند که قدرت دولت-ملت را در فضای عرضه و تقاضای بینالملل، به وضع بهینه برساند.
۵.در بحران بزرگ ۱۹۲۹، معلوم شد که سرمایهداری نیروهای توانمندی برای «رفتار غیرعقلانی» دارد که مبادله آزاد و معقول که شرایط «ملت» را در وضع بهینه نگه دارد را به خطر میاندازد. «دولت رفاه»، به عنوان یک برنامه ضد لیبرال حفظ نظام سرمایهداری شروع به کار کرد. دولت رفاه، به نام «ملت»، در کار حفظ وضع بهینه در سطح «اقتصاد کلان» بود.
۶.کم کم و در دهه هفتاد، معلوم شد که دولت رفاه، متکفل کار عظیمی شده است که میزان «خردمندی» و «توان انضباطی» در اختیار حال حاضر بشر، کفاف به دوش کشیدن این همه وظیفه را از تأمین اجتماعی و آموزش و بهداشت گرفته، تا دفاع ملی و محیط زیست و امنیت را پوشش دهد. دولتهای رفاه اسیر «ناکارآمدی» و از آن بدتر، «فساد» شدند.
۷.تز «نولیبرال» سیاست، به منظور تعدیل و کوچکسازی دولتهای رفاه و متمرکز ساختن آنها بر «فرهنگ»، «سیاست» و «انضباط و نظارت» شکل گرفت.
٨.ولی بحران تازهای پدیدار شد. «محدودیتهای انرژی» خود را نشان داد. کشورهای صاحب ذخایر انرژی، با درک این که مزیتهای تملک انرژی تنها تا چند دهه دیگر، آنان را منتفع خواهد کرد، قیمت حاملهای انرژی را طوری افزایش دادند که آنها را در بلندمدت توانمند کند. منابع تولید، به نحو زنجیرهای مشمول افزایش بها گردید، و «مصرف»، کند گردید. در واقع، ضربان قلب نظام سرمایهداری به کندی گرایید. نتیجه، عدم گردش سرمایه و وفور نقاطی شد که دیگر به آنها خون زیادی نمیرسید.
۹.در این میان، نقاطی که فاقد منابع طبیعی و انرژی بودند، بیش از سایر نقاط، تفاوت را احساس کردند. البته همه احساس خواهند کرد.
۱۰.با چنین صورتبندی از مسئله، به عنوان یک تز نظری آزمون نشده، میتوان گفت که بحران اخیر سرمایهداری با پیدا شدن جایگزین قابل و توانمندی برای حاملهای انرژی متعارف تسکین خواهد یافت، البته هیچ تضمینی وجود ندارد که سایر ظرفیتهای بحرانزای امروز دنیا، با رفع محدودیت انرژی، توان بیسابقهای برای نابودی نسل بشر بر روی زمین نیابند.
۱۱.پس، یک پروتکل جامع برای خروج از بحران، باید شامل هفت مسیر برون رفت زیر باشد:
•بهبود رفتار غیرعقلانی و ارتقای اخلاق و حکمت بشری
•حکمرانی بخردانه
•ارتقای انضباط توأم با اخلاق
•فائق آمدن بر موانع کارآمدی حکمرانی
•دستیابی به شفافیت کامل و رویارویی موفق
با فساد
•یافتن راهحل جامعی برای توسعه پایدار، خصوصاً اتخاذ مواضع مطمئنی در زمینه منابع انرژی و محیط زیست
•تعبیر مجدد از فضل و فضیلت زندگی؛ دستیابی به تعبیر مطمئنی از «خوب» و «باید».
۱۲.آنچه از این نکاتی که گفتیم مهمتر است، به رسمیت شناختن این نکته است که هر یک از راهحلها به تنهایی، راه حل نیست، و شاید راه را برای بحرانهای عظیمتر و لاینحل بگشاید.
سیاست روز:انقلاب اسلامی مصر در آغاز یا پایان راه؟!
«انقلاب اسلامی مصر در آغاز یا پایان راه؟!»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز است که در آن میخوانید؛
یکم: پایان یک ائتلاف
صبح دیروز، "ائتلاف جوانان انقلابی مصر" طی یک کنفرانس خبری از پایان فعالیت این ائتلاف خبر داد. اینان که متشکل از جوانان انقلابی مستقل و یا نزدیک به گروهها و احزاب و نیز فعالان رسانهای به ویژه در عرصه سایبری بودند، از ابتدای انقلاب ۲۵ ژانویه تا روزهای اخیر که محمد مرسی رئیس جمهور قانونی و منتخب مردم مراسم تحلیف را به جا آورد، نقش بارزی در تحولات سیاسی-اجتماعی این کشور داشتند به طوری که میتوان گفت یکی از عوامل اصلی حرکت تودهای و مدنی انقلاب اسلامی در مصر این ائتلاف بود.
در حالی که حتی اخوان المسلمین رسماً از فراخواندن مردم به تظاهرات کناره میگرفت و اعلام می کرد که از این تظاهرات حمایت می کند، این جوانان و به ویژه ائتلاف جوانان انقلابی بودند که به ساماندهی تجمعات اعتراضی پرداختند. آنان، با عوامل رژیم مبارک گفتگوهای انتقادی جدی داشتند و صلابت بعضی از اعضای این ائتلاف بود که در این گفتگوهای انتقادی، کمر رژیم پوسیده نامبارک را میلرزاند.
امروز، این ائتلاف به هر دلیل تصمیم گرفت به پایان کار خود ادامه دهد. اما گرایش ها و بخشهای مختلف آن حتی در همین کنفرانس رهبری دیروز خود اعلام کردهاند که در قالب فعالیت مدنی و قانونی و در صفوف حزبی در صحنه خواهند ماند. این بدان معناست که جوانان انقلابی نیز از صحنه کنار نرفتهاند بلکه ظرفیت این ائتلاف را برای فعالیت خود پایان یافته میدانند.
دوم: پرسش بنیادین
این ائتلاف به کار خود پایان میداد یا نه؛ یا جوانان انقلابی در صحنه سیاست بمانند یا کنارهگیری کنند، مصر با یک پرسش بنیادین مواجه است. انقلاب اسلامی پایان یافت یا ادامه خواهد یافت؟ پاسخ به این پرسش بیش از هر چیز نیازمند آشنائی با ماهیت و فطرت این انقلاب است. انقلاب، تنها براندازی یک رژیم بر اساس قیام عمومی مردم نیست. بلکه براندازی تنها "وجه سلبی" انقلاب است. حتی اگر کار انقلاب را تنها براندازی یک رژیم بدانیم هم کار انقلاب مصر پایان نیافته است.
سوم: بازماندگان ماقبل انقلاب
عناصر ماقبل انقلاب، همانند عوامل رژیم نامبارک و نیز دستهای استکباری غرب و رژیم صهیونیستی، هنوز در سیاست مصر، ترکتازی می کنند. هنوز شورای نظامی همچنان قدرت را در دست دارد. دست دخالت استکبار همچنان در مصر کوتاه نشده است. در حالی که مردم مصر "مرسی" را برخلاف خواست آمریکا به ریاست جمهوری برگزیدند، اوباما هنوز از اعمال نظر در کابینه او کوتاهی نکرده است. دو روز پیش "ویلیام برنز" معاون وزیرخارجه آمریکا وارد قاهره شد. دیروز به دیدار مرسی، شتافت و نامهای از اوباما را به وی داد. هر چند محتوای نامه مشخص نیست اما با درک اغراض آمریکا میتوان محتوای آن را حدس زد. برنز با "مرادموافی"، جانشین "عمر سلیمان" و رئیس دستگاه اطلاعاتی مصر و چند شخصیت دیگر مصری هم دیدار کرده است.
رئیس او هیلاری کلینتون، وزیرخارجه آمریکا هم بار سفر بسته است تا هفته آینده با مقامات مصری دیدار کند. این در حالی است که یک پروژه غرب برای مرسی، ناتوان ساختن وی برای تشکیل کابینه است. ایجاد اختلاف بر سر سهمخواهی احتمالی بین گروههای مختلف، ماندگار ساختن "کمال الجنزوری"، نخست وزیر منصوب شورای نظامی، که تا سه ماه دیگر بر سر کاراست ، کاهش اختیارات رئیس جمهور و... از طرحهائی بوده است که شورای نظامی و دیگر عوامل استکبار جهانی در مصر تا کنون کلید زدهاند و در مواردی هم موفق بودهاند. به همین دلیل میتوان گفت هنوز هم انقلاب مصر، در وجه سلبی پایان نیافته است.
چهارم: صاحبان انقلاب در انتظار
اما انقلاب یک وجه ایجابی نیز دارد و آن بنای یک نظام سیاسی نو، مبتنی بر آرمانهای صاحبان انقلاب است. بی شک صاحبان اصلی انقلاب مصر، شورای نظامی، بازماندگان رژیم نامبارک، آمریکا، رژیم صهیونیستی، سران مرتجع عرب که درآمدهای نفتی مردم مظلوم خود را در قمار انتخاب "احمد شفیق باختند و... نیستند. بلکه صاحبان اصلی انقلاب اسلامی مصر، مردم مستمند و مستضعفی هستند که با خون مطهر شهدای خود، دریائی برای غرق کردن فراعنه جدید برپا کردند. صاحبان اصلی انقلاب حاملان شعارهای اسلامخواهان، استقلالطلبانه، آزادیخواهانه هستند. صاحبان انقلاب همان ارادههای آهنینی هستند که خط لوله گاز مصر به رژیم صهیونیستی را بارها قطع کردند تا از این گنج تمام نشدنی مصر بهره ببرد نه دشمنان مصر. کسانی هستند که به انتظار گشایش گذرگاه رفح و نجات مردم غزه از محاصره سفاکان نشستهاند.
روی کار آمدن مرسی تنها یک نشانه از آرمانهای صاحبان انقلاب است. آرمان "اختیارمندی مردم در گزینش سران حکومت" با انتخاب مرسی محقق شده باشد. اما این همه آرمانهای صاحبان انقلاب نیست. تا تحقق این آرمانها انقلاب اسلامی مصر یک انقلاب ناتمام است.
تهران امروز:لزوم پیگیری مناسب وزارت امور خارجه
«لزوم پیگیری مناسب وزارت امور خارجه»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم مهدی دواتگری است که در آن میخوانید؛شنیدن اخباری مربوط به برخورد ناشایست پلیس آلمان با عضو سرکنسولگری ایران در فرانکفورت را نباید تنها از منظر یک برخورد غیر متعارف نگاه کرد زیرا از نگاه دیپلماتیک وطبق کنوانسیونهای بین المللی، دیپلماتها دارای مصونیت بوده و امکان تعقیب و بازداشت ندارند و دستگیری آنها مقدور نیست و خلاف کنوانسیونهای بین المللی است.
طبق قراردادهای بینالمللی اگر یک عضو دیپلماتیک در کشوری مشکل ایجاد کند مراتب باید به کشور اعزام کننده اطلاعرسانی شود تا کشور مبدا پیگیر مسائل بوده و طبق قوانین برای عضو خاطی تصمیمگیری کند.
اما به نظر میرسد سناریوی تنظیم شده در این باره به گونهای پیش رفته که پلیس آلمان بلافاصله پس از اظهارات عنوان شده از سوی شاکی، بدون کسب اطلاع از موقعیت عضو کنسولی ایران وی را مورد ضرب و شتم قرار داده و به اظهارات وی بیتوجه بوده است. طبق اخبار دریافتی این مسئله نیز بازتاب گستردهای در رسانههای این کشور داشته است که دلیل آن باید مورد بررسی قراربگیرد.
هرچند احضار سفیر آلمان برای توضیح برخورد ناشایست پلیس آلمان با عضو سرکنسولگری ایران در فرانکفورت اقدام پسندیدهای بود که وزارت خارجه ایران انجام داد، اما به نظر میرسد افکار عمومی در این باره هنوز توجیه نشده و این انتظار از دستگاه دیپلماتیک میرود که این مسئله را به جد پیگیری کند تا افکار عمومی و نمایندگان درباره این موضوع آگاهیهای لازم و اخبار درست را کسب کنند.
آنچه در این میان نباید از سوی دستگاه دیپلماتیک ایران نادیده گرفته شود بررسی کارشناسی اینگونه مسائل در قبال اعضای دیپلماتیک ایران است.
زیرا به نظر میرسد برخی از جریانات و فعالیتها در قبال ایران به صورت برنامه ریزی شده، در حال پیگیری است و بر کسی پوشیده نیست که اینگونه اقدامات برای خدشه دار کردن چهره جمهوری اسلامی ایران به اشکال مختلف و سوژه سازیهای متنوع طراحی شده است.
بر کسی پوشیده نیست که ایران از فرهنگی غنی برخوردار است و همانطور که دستگاه دیپلماسی اعلام کرده است اعضای این دستگاه که به عنوان نماینده ایران در کشورهای مختلف به سر میبرند با گزینشهای مناسب اعزام شدهاند.
آنگونه که از سوی وزارت امور خارجه نیز اعلام شده است، انتظار افکار عمومی این است که لطمات وارده به عضو سرکنسولگری کشورمان در فرانکفورت در اثر برخورد ناشایست پلیس آلمان و احقاق حقوق نامبرده در دستور کار وزارت امور خارجه قرار بگیرد تا افکار عمومی داخلی و بین المللی نسبت به این مسئله روشن شود.
آفرینش:سوریه و معادله ابهام در این کشور
«سوریه و معادله ابهام در این کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛در واقع در هفته های اخیر سوریه با تدوام تنش و چالش روبرو بوده و بازیگران صحنه داخلی و خارجی بحران سوریه نیز همچنان در معادله حل نشده سوریه گرفتار مانده اند . چنانچه از یک سو نشست ژنو به دعوت کوفی عنان نماینده سازمان ملل و اتحادیه عرب در امور سوریه برگزار شد و نمایندگان پنج عضو دائمی شورای امنیت ؛ سازمان ملل ؛ اتحادیه اروپا؛ ترکیه ؛ قطر؛ عراق و کویت شرکت داشتند و گروه تماس بین المللی درباره سوریه بر سر ورود سوریه به مرحله انتقالی و تشکیل دولت وحدت ملی به توافق رسیدند. اما همزمان نیز اختلاف هایی میان شرکت کنندگان بوجود آمد.
گذشته از این نیز کنفرانس روز جمعه (۱۶ تیرماه) در پاریس در باره سوریه هم تفاوتی با نشست های سابق در تونس و استانبول نداشت و جدا از برخی تفاهم ها نتوانست راهکاری برای حل بحران در سوریه ارائه دهد و شورای هماهنگی ملی سوریه (مخالفان غیر مسلح سوریه) نیز از شرکت در آن خودداری کرد.
در این حال اگر به بعد دیگری از ابهام موجود در بحران سوریه نگاه کنیم بازیگران داخلی در سوریه است که دراین حال از یکسو هر چند کشورهای غربی و اروپایی و بسیاری از کشور های عربی از شورای ملی مخالفان مستقر در استانبول حمایت میکنند اما بسیاری دیگر از اقلیتها و مردم سوریه هم با این شورا مخالف هستند.
چنانچه شورای هماهنگی سوریه شورای ملی مخالفان در استانبول را در حقیقت نماینده اخوان المسلمین سوریه و دیدگاه های افراطی مذهبی آنها علیه پیروان ادیان و مذاهب دیگر دانسته است. در این حال عدم مشارکت حقیقی کردها و تفکرات نژاد پرستانه شورای ملی مخالفان مستقر در استانبول علیه کردها باعث شده است تا نوع رویکرد کردها به عنوان اقلیت سوریه به شورای ملی مخالفان سوریه همراه با بدبینی باشد. همین نگاه را هم میتوان درمورد مسیحیان سوریه وعلوی ها نسبت به شورای ملی مخالفان مستقر در استانبول دید.
ابهام دیگر نوع نگاه بازیگران عمده بین المللی درمورد سوریه است . در این بین هر چند طرح صلح عنان نتیجه توافق بین المللی دو طرف اصلی یعنی ایالات متحده امریکا و روسیه در سوریه بود اما گروه مخالفان اسد براین نظر است که تازمانی که سوریه همچنان حامیان منطقه ای وبین المللی دارد عملا غرب و حامیان منطقه ای اسد همچنان از سوریه حمایت میکنند.
لذا پیشنهاداتی مانند حمله ناتو به سوریه و ایجاد منطقه پرواز ممنوع و مداخله نظامی خارج از چارچوب شورای امنیت و تغییرات گسترده همچون لیبی مد نظر مخالفان منطقه ای و بین المللی دمشق است اما این رویکرد با واکنش تند دوستان دمشق روبر است امری که بر ابهام بیشتر بحران در سوریه کمک کرده است.
آنچه مشخص است نیاز به تغییر ضرورتی است که اکنون دولت سوریه به خوبی آن را احساس کرده و تغییر قانون اساسی و برگزاری همه پرسی در این راستا بوده است در این حال باید توجه داشت اگر دو ابهام بزرگ درمورد سوریه یعنی چالش های مخالفان و وموافقان داخل در سوریه و به عبارتی بازیگران داخلی ادامه داشته باشد و از سویی نیز غرب و متحدان غربی مخالف اسد با روسیه و دوستان سوریه در منطقه و نظام بین المللی وارد مذاکره جدی برای یافتن راه حلی برای برون رفت از بحران موجود نشود در واقع دور زمانی نخواهد بود که دامنه بحران سوریه بعد منطقه ای خواهد یافت و چه بسا جنگ داخلی خونینی سوریه را فراگیرد.
حمایت:غنیسازی ۲۰ درصدی آری یا خیر؟
«غنیسازی ۲۰ درصدی آری یا خیر؟»عنوان سرمقاله روزنامه حمایت به قلم محمد آشوری تازانی است که در آن میخوانید؛موضوع غنیسازی ۲۰ درصد جزو پیشنهادهای گروه ۱+۵ به ایران به شمار میرود و تهران نیز آمادگی مشروط خود را برای مذاکره درباره آن اعلام کرده است. با این حال برخی توقف غنیسازی را به هیچ وجه به صلاح نمیدانند و معتقدند نباید در برابر این خواسته غربیها تحت هیچ شرایطی کوتاه آمد.
نظر عدهای دیگر بر این است که به منظور جلب اعتماد ۱+۵ میتوان غنیسازی ۲۰ درصد را برای مدت کوتاهی متوقف کرد. عدهای دیگر هم معتقدند میتوان در برابر لغو تحریمها و همچنین تأمین سوخت مورد نیاز برای رآکتورها از سوی غرب، بر موضوع تعلیق غنیسازی ۲۰ درصد برای مدتی مطالعه کرد و به نتیجهای که برای دو طرف گفتوگو قابل قبول باشد، رسید.
به نظر میرسد گروه اول که با هرگونه تعامل با غرب در این زمینه، حتی در صورت گرفتن امتیاز مخالفند، باید اندکی تأمل کنند که چرا باید به دلیل سرسختی بیدلیل، فشارها را بر خود و مردم افزایش دهیم در صورتی که میتوان با کیاست و دقت کاری کرد که هم تحریمها لغو شود و هم فعالیتهای هستهای مانند گذشته انجام شود.نظر دوم مبنی بر تعلیق غنیسازی بدون امتیاز گرفتن از غرب هم به هیچ وجه منطقی و عقلانی نیست و مطمئناً مردم هم به این روش اعتراض خواهند کرد. اگر قرار باشد تعلیق غنیسازی بدون امتیاز برای ایران انجام گیرد به ضرر منافع و مصالح کشور خواهد بود.
در این صورت این سوال پیش میآید که چرا غنیسازی شروع شد که حالا متوقف شود؟ ما غنیسازی ۲۰ درصد را آغاز کردیم چون طرف غربی حاضر نشد سوخت مورد نیاز ما را تأمین کند به همین دلیل دانشمندان کشور دست به کار شدند و در مدت کوتاهی به این هدف رسیدند. بنابراین باید در برابر تعلیق غنیسازی ۲۰ درصد امتیاز ویژهای از گروه ۱+۵ گرفت تا فعالیتهای هستهای کشورمان با مانعی روبه رو نشود و بتوان مانند گذشته فعالیت کرد و هر روز پیشرفت تازهای در این زمینه داشت.در میان سه نظری که وجود دارد نظر سوم منطقیتر و عقلانیتر است. چون از یک طرف با تأمین سوخت ۲۰ درصد از سوی غرب هم فعالیتهای هستهای کشور متوقف نمیشود و هم تحریمها که منجر به مشکلاتی غیر قابل چشمپوشی شده برداشته خواهند شد و تنشها از بین خواهد رفت.
البته باید خاطر نشان کرد که اولاً باید طرف غربی ضمانت لازم برای تحویل سوخت با غنای ۲۰ درصد را آن طور که ایران میخواهد، بدهد و در ثانی، باید تاکید شود که تعلیق غنیسازی برای مدتی کوتاه و مشخص است تا در این مدت اعتماد گروه ۱+۵ به فعالیتهای هستهای جمهوری اسلامی ایران افزایش پیدا کند. افزون بر این، باید خاطرنشان کرد اگر هیچ یک از گزینهها هم عملی نشد، اتفاق خاصی نمیافتد و کشور با مشکل غیر قابل حلی روبه رو نخواهد شد.
از ابتدای پیروزی انقلاب تحریمها و تهدیدهای غربیها ضد جمهوری اسلامی آغاز شد و تا به امروز هم ادامه دارد؛ بنابراین این موضوع چیز جدیدی نیست که از آن واهمه داشته باشیم. تحریمهایی که تا به امروز ضد کشورمان صورت گرفته نه تنها مانع پیشرفت کارها نشده، در بسیاری از موارد منجر به خودکفایی و فرصت شدهاند.
بر این اساس، میتوان به جرئت ادعا کرد که اگر تحریمها نبود کشور در بسیاری از موارد از جمله صنعت به پیشرفتهایی که تا کنون به دست آورده است، نمیرسید و خودکفا نمیشد. مردم هم ثابت کردهاند که اگر مسئولان در پیگیری حقوق آنان تلاش کنند و تسلیم نشوند، آنان نیز همه سختیها را تحمل و تحریمها را به فرصت تبدیل خواهند کرد.
شرق:حکومتداری خوب؛ شرط کمک
«حکومتداری خوب؛ شرط کمک»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم وحید مژده است که در آن میخوانید؛روز شنبه هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا در یک سفر غیرمترقبه به کابل آمد. رهاورد سفر کلینتون اعلام این خبر بود که ایالات متحده آمریکا از این به بعد افغانستان را به عنوان پانزدهمین متحدش در خارج از پیمان ناتو میشناسد و این یعنی افغانستان پس از این میتواند از مزایای عنایت جدید آمریکا برخوردار شود.
از این به بعد نیروهای مسلح افغانستان در خرید جنگافزار از کشورهای عضو ناتو بهخصوص آمریکا مشکلی نخواهند داشت. ارتش افغانستان نیز با معیارهای پیمان نظامی ناتو هماهنگ خواهد شد. اعلام این خبر یک روز پیش از اجلاس توکیو میتواند به معنی تشویق کشورهای دیگر برای کمک به افغانستان باشد.
در شرایطی که افغانستان بعد از سال ۲۰۱۴ نیاز به ادامه کمکهای مالی جامعه جهانی دارد، به صورت روزافزون نشانههایی از عدم تمایل از جانب کشورهای بزرگ جهان به این مساله دیده میشود. یک دلیل این امر را میتوان ناشی از پیامدهای منفی بحران اقتصادی در جهان دانست که بهخصوص حوزه یورو با آن دست به گریبان است. آمریکا هم مشکلات اقتصادی خود را دارد و در عین حال با توجه به عدم شفافیت لازم در هزینههای این کشور در افغانستان در سالهای بعد از ۲۰۰۱، بعد از سال ۲۰۱۴ هر کمکی به افغانستان، از جانب کنگره این کشور به صورت سختگیرانهتری فیلتر خواهد شد.
عامل دیگر دلسردی در کمک به افغانستان را میتوان در عدم تحقق خواستهای جامعه جهانی از حکومت «حامد کرزای» دانست. باوجود تقاضاهای مکرر کشورهای کمکدهنده در طول ۱۰ سال گذشته، مبارزه جدی با فساد اداری صورت نگرفت. مشکل «کابل بانک» از ابتدای برملا شدن فساد در آن، به عنوان نمادی از فساد گسترده در حکومت افغانستان همیشه در مذاکرات بین کشورها و نهادهای کمکدهنده از یک طرف و حکومت افغانستان از جانب دیگر مطرح بوده است.
حکومت افغانستان با این استدلال که خارجیها هم در فساد اداری در افغانستان دست دارند، اتهام وارده بر خود را با اتهام متقابل به آنها جواب داده و از مبارزه جدی با فساد در داخل حکومت سر باز زده است. با توجه به چنین پیشینهای، در نشست توکیو نیز کشورهای شرکتکننده هرکدام ضمن اینکه وعده کمک دادند اما بر اهمیت حکومتداری خوب و مبارزه علیه فساد تاکید کردند و کرزای هم وعده داد که در مدت باقیمانده دوران ریاستجمهوریاش، این امر را در راس امور کاری حکومت قرار دهد. اما آیا او واقعا این کار را خواهد کرد؟ آقای کرزای در ۱۰ سال گذشته مبارزه جدی با فساد را در برنامه کاری خود نداشت. یکی از دلایل این امر این بود که او نمیخواست یاران همراه خود را آزردهخاطر کند.
اکنون که دو سال از دوران حکومت او باقی است، بعید است دست به کاری بزند که بهرهاش به جانشین او برسد و خلف او با حکومتداری بهتر، راه کرزای در بازگشت به قدرت را برای همیشه سد کند. کرزای تصمیم ندارد برای همیشه از قدرت کنار رود بلکه امید دارد که بعد از یک وقفه، مجددا کاندیدای ریاستجمهوری باشد. یاران امروز، در آینده نیز برای او کارآمد خواهند بود. بنابراین نمیتوان انتظار داشت که کشورهای کمکدهنده، پول مالیاتدهندگان خود را به حکومتی بدهند که فساد در آن بیداد میکند.
در سال ۲۰۰۱ واقعه یازدهم سپتامبر و هراس غرب از تهدید القاعده موجب شد تا آمریکا اجماعی را برای نبرد در افغانستان سروسامان دهد. امروز با کاهش این تهدیدات، اجماع مذکور رو به ضعف نهاده است. «فرانسوا اولاند» کاندیدای سوسیالیستها در انتخابات وعده میدهد که اگر پیروز شود، نیروهای فرانسوی را تا پایان سال ۲۰۱۲ از افغانستان خارج میکند. او به پیروزی میرسد و به وعده خود نیز وفا میکند. کشته شدن «اسامه بنلادن»
یک پیروزی مهم برای آمریکا و متحدان این کشور در مبارزه علیه تروریسم تلقی شد و این اقدام، نگرانی از خطر تروریسم را در این منطقه از جهان کاهش داد. از جانب دیگر در طول ۱۰سال گذشته چالشهای القاعده در برابر دنیای غرب رو به ضعف نهاده است. این مساله هم در کم شدن علاقه دنیای غرب به افغانستان میتواند موثر تلقی شود. از نظر آمریکا و غرب، طالبان افغان به عنوان یک گروه جنگجو در مرزهای ملی افغانستان مطرح هستند و هیچگاه تهدیدی مستقیم علیه منافع آمریکا و غرب در سطح بینالمللی تلقی نشدهاند. تنها مشکل غرب با طالبان افغان این است که آنها باید رابطه خود را با القاعده قطع کنند. پس طالبان از نظر آمریکا دشمن دایمی و بینالمللی نبوده و حتی میتوان با کنار آمدن با این گروه، از آن برای حفظ منافع غرب در این منطقه حساس از جهان سود برد.
به همین دلیل است که آمریکا زندانیان طالب را از زندان آزاد میکند و نام عدهای از آنان
را از لیست سیاه خارج کرده و در نهایت تصمیم به مذاکره و تفاهم با طالبان گرفته است. دلیل دیگری را هم میتوان به دلایل فوق اضافه کرد؛ در طول هفت ماه گذشته راه تدارکاتی ناتو از مسیر پاکستان مسدود بود.
این اقدام پاکستان به وضوح نشان داد که افغانستان کشوری نیست که به سهولت قابل دسترس باشد. دسترسی به افغانستان بدون دادن امتیاز
به کشورهای همسایه آن، سخت دشوار و پرهزینه بوده بنابراین هزینههای جانبی کمک به افغانستان میتواند از هزینههای اصلی به مراتب بیشتر باشد. در کنفرانس توکیو به این مساله هم اشارههایی شد.
شاید حکومت افغانستان زیاد از این وضع نگران نیست زیرا گمان میکند که بعد از امضای توافقنامه استراتژیک با آمریکا، کمک به افغانستان ادامه خواهد یافت. اما از وضع افغانستان بعد از سال ۲۰۱۴ بهخصوص کاهش کمکهای اقتصادی به این کشور، آمریکا بیش از کرزای نگران است. به همین دلیل در آخرین مهلت باقی مانده تا برقراری کنفرانس توکیو، هیلاری کلینتون رنج سفر به کابل را بر خود هموار کرد تا اهمیت افغانستان را به عنوان یک متحد غیرناتویی ناتو به جهان اعلام کند. ولی دادن چنین مقامی به افغانستان برای تشویق کشورهای کمکدهنده به ادامه کمک به افغانستان کافی نیست.
افغانستان نیازمند حکومتداری خوب و تامین صلح و ثبات است تا کمکهای جامعه جهانی بتواند در وضع این کشور تغییری مثبت وارد آورد. این درست همان چیزی است که کشورهای کمکدهنده را به تعهداتشان ترغیب خواهد کرد. اعطای عنوان متحد غیرناتویی ناتو به افغانستان که در گذشته مصر، اسراییل، پاکستان، کرهجنوبی، کویت و... هم از آن برخوردار بودند، چهدستاوردی برای کشوری آسیبپذیر چون افغانستان خواهد داشت؟ اگر این کار به معنی حرکت خزنده ناتو به سوی مرزهای آسیای میانه و چین تلقی شود، آیا روسیه و چین خاموش باقی خواهند ماند؟
مردم سالاری:دیپلماسی ذوق زدگی
«دیپلماسی ذوق زدگی»عنوان سرمقاله روزنامه مزردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛ گویی همین دیروز بود که پیام تبریک بالاترین مقام اجرایی ایران اسلامی به حامد کرزای برای پیروزی در انتخابات جنجالی ٨٨ افغانستان خبرساز شد. در روزهایی که همه کشورها با دیده تردید به ابقای کرزای مینگریستند و در حالی که عبدالله به عنوان شاگرد مکتب احمدشاه مسعود بهتر میتوانست با تهران تعامل داشته باشد، حمایت تمام قد پاستور از کرزای در میان تایید بروز تقلب، برای وی اعتبار و منزلت دو چندان آفرید. متاسفانه در طول چند سال گذشته زمزمه دخالت مستقیم واشنگتن مطرح شده است. اگر عبدالله از رقابت کنار نمیکشید و کرزای شکست میخورد چه کسی پاسخگوی ذوق زدگی دیپلماتیک بود؟! علامت سوال در مقابل موضعگیری دولت دهم زمانی بزرگتر میشود که کرزای به عنوان وکیل مدافع ایالات متحده به خوبی ایفای نقش میکند.
دولت افغانستان زمانی که پای پیمان استراتژیک با پنتاگون را امضا کرد، علناً منافع ایران اسلامی در منطقه را به چالش کشید. کابل تنها در روزهایی که نیازمند دست گرم ایرانیها بود، لب به انتقادات آتشین گشوده است و از چند کلمه هرگز فراتر نرفته است. در ذهن برخی دولتمردان افغانستان که متهم به فساد مالی هستند، کاخ سفید به عنوان یک حامی دلسوز که برای مبارزه با طالبان و حضور در مرزهای ایران ناز آنها را میکشد، تصویر یک ناجی ترسیم کردهاند.در سفر ناگهانی هیلاری کلینتون به کابل و تعریف و تمجیدهای وی از دولت حامد کرزای، افغانستان لقب استراتژیک ترین متحد ایالات متحده را در بین کشورهای غیرعضو ناتو از آن خود کرد تا مزد خدمات خود را به غرب دریافت کرده باشد.
البته در اجلاس توکیو هم ۱۶ میلیارد دلار برای چرب کردن سبیل مقامات افغان اختصاص یافت، در بلبشوی تروریسم طالبان و القاعده نیز سهمخواهیهای قبیلهای در این کشور معلوم نیست چه مقدار از این پول گزاف صرف زخمهای دردناک این کشور رنج کشیده خواهد شد؟در میان سریال غشهای گاه و بیگاه مقامات آمریکایی و افغان در آغوش یکدیگر، جریانات مشکوک ضدایرانی با رویکرد ناسیونالیستی هر روز پررنگتر میشود. مخالفت با برگزاری همایش اندیشههای امام خمینی (ره) در ۱۵خرداد و تجمعات توهین آمیز به مقامات عالی رتبه ایرانی را در افغانستان میتوان به عنوان سندی بر این مدعا دانست.
البته نباید از نظر دور داشت که مهرههای غرب گرای افغانستان به نارضایتی برخی شهروندان پناهنده این کشور در ایران اسلامی و نحوه غلط اجرای اخراج اتباع افغان نیز متوسل شدهاند. معارضین جمهوری اسلامی در این کشور همسایه با تحریک احساسات ملیگرایانه و ادعای برخورد خشونتآمیز پلیس ایران سعی دارند بر وجهه ایران خدشه وارد کنند. غافل از آن که ملت افغانستان در طول سالهای جنگ این کشور برای سالیان سال به آغوش گرم مردم ایران پناه آورده بودند.
ذوق زدگی دیپماتیک تهران به پرونده افغانستان محدود نمیشود. برخورد با نفوذ سلفیها در میان بیداری اسلامی که با نقشه راهبردی ریاض صورت میگیرد نیز از سوژههایی است که ظرف چند سال آینده نمود خواهد یافت. ذوق زدگی تهران برای پیروزی محمد مرسی واخوان المسلمین در مصر را میتوان به عنوان یک نمونه پیش کشید. البته که باید به نظر و رای مردم سرزمین فراعنه احترام گذاشت اما نقل و نبات پاشیدن برای یک اخوانی تمام عیار بدون در نظر گرفتن احتمال چرخش مواضع این حزب، میتواند تبعات ناخوشایندی بر افکار عمومی بگذارد. پس از جنجالی که رسانههای غربی علیه یک خبرگزاری ایرانی در رابطه با مصاحبه محمد مرسی به راه انداختند و همراهی سخنگوی رئیسجمهوری جدید مصر، دعوت و تماس تلفنی رئیسجمهوری ایران باید با احتیاط صورت میگرفت.
اخوانیها که رسما اعلام کردند به تمام تعهدات بینالمللی دیکتاتوری حسنی مبارک از جمله کمپ دیوید وفادار خواهند بود؛ نیم نگاهی به فرامین دربار آلسعود دارند. نخستین سفر روسای جمهوری کشورهای جهان نشان از نقشه راهبردی آنها دارد. روسای جمهوری ایالات متحده معمولا در نخستین سفر خارجی خود میهمان لندن میشوند یا در اجلاس ناتو حضور مییابند، بریتانیاییها هم از همین سیاست تبعیت میکنند. در آخرین نمونه اروپایی فرانسوا اولاند به دیدار آنگلا مرکل رفت. محمد مرسی، رئیسجمهوری مصر نیز طبق برنامه اعلام شده عازم عربستان خواهد شد تا میهمان شخص ملک عبدالله شود؛ این رخداد را میتوان به عنوان تاکید بر پیمان استراتژیک ریاض- قاهره و دریافت پولهای کلان این کشور برای پروژههای روی زمین مانده مصر تلقی کرد. فعل آمدن یا نیامدن مرسی به تهران آنچنان تغییری در روابط ایران- مصر نمیگذارد، اما احتمال غیبت مرسی در اجلاس سران عدم تعهد میتواند سوژهای ناب برای به چالش کشیدن اقتدار جمهوری اسلامی ایران توسط معاندین فراهم کند.
بیتفاوتی مقامات دیپلماتیک تهران در مقابل اظهارات تند ضدسوری محمد مرسی هم جای تامل دارد.فارغ از تمام انتقاداتی که به شخص بشاراسد وارد است، سوریه امروز میدان نبرد سلفی ها با همراهی و پشتوانه عربستان سعودی است. آیا حمله لفظی محمد مرسی به رئیسجمهوری سوریه در اجلاس قاهره را نمیتوان در راستای سیاستهای خصمانه ریاض تلقی کرد؟ متاسفانه در همین چارچوب دولتهای تحت نفوذ سلفی ها که پس از سقوط دیکتاتوری عرب روی کار آمدهاند نیز سعی بر ایفای نقش در پازل سعودیها دارند. ذوقزدگی دیروز و این روزهای تهران، فردا سوالهای مبهمی را پیشروی مردم قرار میدهد. پرونده قطور ذوقزدگی و شتابزده بودن دیپلماسی تهران محدود به این موارد نمیشود.
برخورد مقامات دولت برزیل با رئیسجمهوری ایران در جریان سفر او به اجلاس ریو+۲۰ نشان داد که سیاست کشورهای آمریکای لاتین تا چه حد متزلزل و ناپایدار است. سفرهای سریالی مقامات دولتی ایران به کشورهای این حوزه و دلخوشی به ژستهای پوپولیستی رایج در این کشورها هم ممکن است به سرمایههای ملی ما ضرر وارد کند. فارغ از تمام نامها و عناوین؛ دولتهای مختلف باید بدانند، آنچه که امروز در دست دارند میراث گرانبهای اقتدار جمهوری اسلامی است که وارد آوردن هر خدشه به آن به عنوان یک خیانت نابخشودنی در تاریخ ثبت میشود و هر لغزش دیپلماتها و مقامات ایرانی میتواند ضایعه جبرانناپذیری برجای بگذارد.
آرمان:حرکت کند بازار کار
«حرکت کند بازار کار»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حمید حاجاسماعیلی است که در آن میخوانید؛روز گذشته در حالی وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی از بهبود وضعیت اشتغال در کشور نسبت به سالهای قبل سخن گفت که تاکنون شفاف اعلام نشده براساس کدام شاخصها این بهبود حاصل شده است. ما طی سالهای اخیر جدیترین مسائل مربوط به بیکاری و اشتغال را پس از جنگ تحمیلی داشتهایم. علت آن هم بخشی به تحریمهای اقتصادی و بخشی هم مربوط به داخل بوده است. تحریمها باعث شدهاند مراودات ما با کشورها برای اعزام نیرو با مشکلاتی مواجه شود و درعین حال بخشی از مشکلات ما هم ناشی از شرایط داخلی بوده است.
یکی از آنها شیوه اجرای هدفمندسازی یارانهها و مسئله دیگر نبود برنامهریزی درازمدت درخصوص حمایت از تولید بوده است. شاهد بودیم که بیشترین تلاش دولت نهم در زمینه اشتغالزایی مربوط به اجرای طرح بنگاههای زودبازده بود که به دلیل فراهم نبودن زیرساختها در حد انتظار موفق نشد و در دولت دهم هم مشاغل خانگی مطرح شد که آن هم امکان موفقیت نیافت.
بنابراین در بازار کار، تغییر مهمی انجام نشده است. مگر اینکه از کارهای عمرانی به مشاغلی رسیده باشیم که البته این نوع مشاغل در گذشته هم بوده است. حتی درمورد مسکن مهر هم باید اشاره کرد که با وجود اجرای این طرح، ساخت و ساز بخش خصوصی تا حدی به تعطیلی گرایید. علاوه بر این، طی سالهای اخیر مشکلات دیگری نیز داشتیم و آن افزایش واردات بود. برنامه اصل ۴۴ که میتوانست اشتغالزا باشد به صورت مناسب اجرا نشد چرا که اگر این برنامه به صورت مناسب اجرا میشد ظرفیت بخش تعاون از چهار درصد فعلی باید بیشتر میشد و به ۲۵ درصد مورد اشاره در برنامه میرسید.
در واقع آنچه ما در خصوصیسازی شاهد بودیم این بود که واگذاریها همراه با یکسری مسائل مبهم بود. نرخ رشد اقتصادی کشور طی سالهای اخیر حداکثر سه یا چهار درصد بوده و اعلام نرخهای بیکاری با پشتوانه علمی روشنی همراه نبوده است. بحث این است که مسئولان براساس چه برنامهای مدعی ایجاد شغل هستند. ملاکهایی مانند توسعه بنگاهها، میزان تولید، میزان رشد اقتصادی و نرخ بهرهوری، نشاندهنده وضعیت مناسب و قابل دفاعی نیست.
از سوی دیگر نرخهای سود تسهیلات بالاست و واحدهای کوچک نمیتوانند از این تسهیلات استفاده کنند. این در شرایطی است که اکنون بازار کار منقبض است و مشاغل خردی مانند تولید کیف و کفش با مشکلاتی مواجه هستند. به نظر میرسد برخی مسئولان برای موفق نشان دادن عملکرد خود در بحث ایجاد اشتغال کمی اغراق میکنند. به نظر میرسد برای قشر تحصیلکرده جامعه اعم از زنان و مردان شغل مناسب ایجاد نشده، لذا نقشآفرینی در عرصه اشتغال با موانعی روبهروست.
ابتکار: طنابی که به مو رسیده اما پاره نشدهاست؟
«طنابی که به مو رسیده اما پاره نشدهاست؟»عنوان یادداتش روز روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در آن میخوانید؛تنش میان ایران و غرب بر سر پرونده هستهای به اوج خود رسیده و دامنه این تنشها، بیم و هراس یک جنگ تمامعیار را برای کارشناسان به همراه آوردهاست. غرب آخرین حربههای غیرنظامی خود -تحریم نفت و بانک مرکزی- را به مرحله اجرا گذاشتهاست و همچون کسی که ضربه خود را وارد آورده، از دور و در حالی که چندروزی است تحرک چندانی ندارد، نظارهگر تأثیر ضربه بر حریف است.
در نقطه مقابل، اما ایران در تلاش است که بازی را به هم بزند و از قمار”رقیبساخته"، خارج شود، بنابراین شاهد تکاپو و تحرک بسیار زیادی در این طرف ماجرا میباشیم. ایران همزمان در حال تجربه کردن گزینههای مختلفی است. میانگین عملکرد برگهایی که در دست ایران میباشد، بیانگر اینست که ما در حال گذار از مرحله تهدیدهای دیپلماتیک به تهدیدهای عملی به سر میبریم. با انتشار متن مذاکرات مسکو و کارشناسان در استانبول، تصویری شفاف از آنچه دو طرف مطالبه دارند، به دست آمدهاست.
در این راستا معلوم گردید که طرف ایرانی برای عبور از مرحله”رویارویی"، حاضر به توقف غنیسازی ۲۰ درصد و گسترش بازرسیهای آژانس میباشد و حتی امکان مذاکره پیرامون مبادله اورانیوم با غنای ۲۰ درصد را نیز فراهم آوردهاست و در مقابل، خواهان به رسمیت شناختن حق هستهای خود و همچنین، خواهان لغو تحریمها میباشد.
بنابراین اصل آمادگی و مطالبات به هم نزدیک شده اما نکتهای محوری که همچنان پرونده را لاینحل باقی گذاشتهاست اینکه؛ طرف غربی مدعی است ابتدا ایران میبایست این اقدامات را یکطرفه به انجام برساند، آنگاه طرف غربی پیرامون مطالبات ایران به مذاکره و چارهاندیشی میپردازد.
طبیعی است که طرف ایرانی این نوع شرطگذاری را یک قمار میبیند که تمکین در برابر آن، ممکن است به مطالبات پایانناپذیر غربیها شبیه آنچه در لیبی وعراق رخ نمود، بینجامد. بر اساس آنچه گفته شد، در شرایط کنونی شاهد بیتحرکی در طرف غربی میباشیم، گویی آنان هیچ عجلهای برای تعیین تکلیف ندارند اما به دلایل ذکر شده، این ایران است که بیتاب پاسخ به حرکتهای غربیهاست. آنچه امروز به صورت جدی روی میز ایران میباشد و غرب نیز هراسناک آن است، عبارتند از:
۱- خروج از معاهده پروتکل الحاقی و تعلیق مذاکرات و ادامه غنیسازی با غنای دلخواه.
۲- تشدید حضور نظامی در تنگه هرمز و نظارت بر رفتوآمدها در این تنگه به عنوان گام اولیه در جهت مسدود کردن تنگه.
٣- ارتقای آمادگی دفاعی چنانچه بخشی از آن را در مانور موشکی عظیم سپاه در هفته گذشته شاهد بودیم؛ مانوری که با نمایش نسل جدید موشکها با میانگین برد تا قلب تلآویو، صورت پذیرفت.
۴- پیدا کردن بازارهای جایگزین برای دور زدن تحریمها و تضمین فروش نفت آنچنانکه مطابق برخی اخبار، در این جهت موفقیتهایی نیز به دست آمدهاست.
۵- پرونده هستهای ایران و موضوع سوریه به مرور زمان، بهانه تشدید نظام دوقطبی گردید که بستر نظام بینالملل را به طرف آرایش دوقطبی دوران جنگ سرد سوق میدهد. ایران در تدارک تقویت قطب روسیه، چین و ایران میباشد که در صورت شکلگیری، امکان تغییر در آرایش نهایی وجود خواهد داشت.
۶- ایران از امکانی که در اختیار دارد برای به هم ریختن معادلات آمریکا در افغانستان، عراق و سوریه بهره خواهد برد.
به هر حال رویارویی غرب و ایران همچون طنابی است که درنتیجه فشار دوطرف به نازکی مو رسیده اما هنوز پاره نشدهاست و البته دو طرف به همراه تمام دنیا، دلنگران و هراسناک پاره شدن آن میباشند. در این شرایط نیز هیچکدام حاضر نیستند که سر طناب را رها کنند و درعین حال به خاطر بیم از پاره شدن، طرفین از فشار نهایی پرهیز دارند.
دنیای اقتصاد:بخش خصوصی و ضرورت اجتناب از رانتها
«بخش خصوصی و ضرورت اجتناب از رانتها»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدصادق جنانصفت است که در آن میخوانید؛ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی و تلاش مجلس برای تصویب قانون خصوصیسازی، ناکارآمدی نسبی سیستم دولتی در تنظیم فعالیتهای کلان اقتصادی و تمایل روزافزون فعالان بخش خصوصی برای بیرون آمدن از سایه دولت از عوامل عمدهای هستند که راه را برای تلاش بیشتر فعالان این بخش هموار کرده است. برگزاری همایش «چالشهای تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» را که امروز با حضور گروهی از اقتصاددانان و فعالان صنعتی و اقتصادی برگزار میشود، میتوان تلاش بخش خصوصی در مسیر یاد شده تلقی کرد.
همراهی قابل اعتنای هیاترییسه اتاقهای بازرگانی در راه عبور از اقتصاد دولتی و نشان دادن تواناییهای بخش خصوصی نیز این پازل را تکمیل میکند. بخش خصوصی ایران در راه پیش رو اما با چند موضوع و مانع مواجه است که نادیده گرفتن یا کماهمیت پنداشتن آنها تلاشها را بیاثر خواهد کرد. برخی از این مسائل به طور خلاصه در ادامه آمده است:
الف – دستگاههای دولتی با هر گرایش سیاسی در زمانهای سخت به بخش خصوصی توجه میکنند و میخواهند که با کمک آنها از روزهای سخت عبور کنند. این چیزی است که اگر بخش خصوصی آن را نبیند و با درایت کافی به آن توجه نکند، حتما با دردسر مواجه میشود.
به این معنی که دستگاههای دولتی ممکن است در روزهای سخت، بخشی از وظایف حاکمیتی را بر دوش تشکلهای بخش خصوصی بیندازند، اما به اندازه کافی به آنها اختیار ندهند. در این شرایط است که اگر فعالیتهای اقتصادی - به ویژه آن بخش از فعالیتها که با خوراک و پوشاک مردم مرتبط است - به سمت نامساعد شدن پیش رود، بخش خصوصی هدف قرار میگیرد و کاستیها و کژیها به فعالان بخش خصوصی نسبت داده میشود.
در این روزها که تامین برخی کالاها با مشکلاتی مواجه شده است میبینیم که دولت پای بخش خصوصی را به میدان میکشد. پذیرفتن وظایف حاکمیتی از سوی بخش خصوصی - به هر اندازه - دردسرساز و فسادزا است و بخش خصوصی در این عرصه باید از احتمال بروز هرگونه شبهه و فسادی جلوگیری کند.
ب- تخصیص ارز با نرخهای متفاوت، تخصیص تسهیلات بانکی به صورت بخشی و دستوری، دادن اختیارات توزیع کالاهای اساسی و مواد اولیه و واسطهای به فعالیتهای گوناگون توسط دولت در این روزها به مسالهای ویژه در تعامل میان تشکلهای بخش خصوصی و دولت تبدیل شده است.
واقعیت این است که تفاوت نرخها در بازار آزاد و بازار رسمی ارز، پول، کالا و رانتهای احتمالی در این بازارها بسیار فریبنده است.
غفلت بخش خصوصی حتی در اندازههای کوچک و غلتیدن به سمت استفاده از رانتها دامی است که به طور طبیعی پیشپای بخش خصوصی پهن شده است و اگر دیده نشود، مشکلات متعددی فراهم خواهد کرد. برخی از مخالفان بخش خصوصی هر لغزش کوچکی از سوی بخش خصوصی را در بوق گذاشته و برای تخریب از آن استفاده خواهند کرد. بخش خصوصی اکنون در مقطع تاریخی خاصی قرار گرفته است که اگر هوشمندانه، متحد و زیرکانه از این مقطع عبور کند آینده روشنی برای رشد این فعالان دیده میشود.
جهان صنعت:مقایسه نادرست
«مقایسه نادرست»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم دکتر مهدی تقوی است که در آن میخوانید؛ روز گذشته مسوولان اقتصادی در همایش گزارش جهانی سرمایهگذاری خارجی، گزارشی از جذب سرمایهگذاری خارجی در ایران ارایه کردند که از چند لحاظ دارای ابهاماتی بود.کسب رتبه سوم در جذب سرمایهگذاری خارجی در خاورمیانه توسط ایران یکی از مواردی بود که در این همایش مطرح شد اما به دست آوردن رتبه سوم در خاورمیانه اصلا مهم نیست چراکه کشورهای خاورمیانه مانند کویت، عربستان و... کشورهای سرمایهپذیر نیستند و بیشتر در کشورهای دیگر سرمایهگذاری میکنند بنابراین رتبه سوم بین چنین کشورهایی کار سختی نیست که بتوان به آن افتخار کرد.
از سویی جذب ۱/۴ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی در سال ۹۰ در مقیاس جهانی دارای اهمیت چندانی نیست و میانگین رشد کشورمان باز هم از دنیا عقب است.۱/۴ میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی رقم بسیار ناچیزی است اما نکته قابل تامل این است که چه جذابیتهایی برای جذب سرمایهگذاری خارجی در ایران وجود دارد در حالی که بسیاری از سرمایهگذاران ایرانی حاضر به سرمایهگذاری در ایران نمیشوند و با افت شدید سرمایهگذاری داخلی بسیاری از صنعتگران ما ورشکسته شدند.به طور طبیعی سرمایهگذاران ترجیح میدهند در کشوری سرمایهگذاری کنند که منابع کارآمد و تکنولوژیهای پیشرفته داشته باشد اما در ایران بسیاری از این پارامترها را نداریم.
با این حال مسوولان میگویند در جذب سرمایهگذاری خارجی رشد داشتیم اما این رقم چشمگیر نیست و در مقیاس جهانی دارای اهمیت چندانی نیست.نکته بعدی جایگاه اقتصادی ایران در جهان است که گفته شده جزو ۲۰ کشور برتر دنیاست و جالبتر اینکه از هلند و استرالیا هم بالاتر است.اما کشور صنعتی هلند از لحاظ هیچ شاخص اقتصادی با ایران قابل مقایسه نیست.
از لحاظ اقتصادی کشورها به چهار گروه تقسیم میشوند؛ یک دسته کشورهایی هستند که سالهاست هیچ تغییر اقتصادی نداشتند که به آنها کشورهای ساکن و راکد گفته میشود.
دومین دسته کشورهایی هستند که تازه شروع به صنعتی شدن کردند که به آنها کشورهای ماقبل خیز میگویند و سومین دسته کشورهای در حال خیز هستند که دارای رشدهای اقتصادی بسیار بالایی هستند. و دست آخر کشورهایی هستند که چند سالی است که صنعتی شدهاند، یعنی در اقتصاد به مرحله اشباع رسیدهاند و رشد اقتصادی این کشورها بسیار ناچیز است.
بنابراین ما نمیتوانیم کشورمان را با هر کشوری مقایسه کنیم و بگوییم اقتصاد کشورمان از هلند و استرالیا بالاتر است چراکه از لحاظ شاخصهای اقتصادی اصلا در حد مقایسه نیستند.
نکته جالب دیگری که دیروز توسط معاون اول رییسجمهور مطرح شد، وابستگی اقتصاد ایران به نفت است که به گفته ایشان تنها ۱۰ درصد از اقتصاد کشورمان به نفت وابسته است اما به عقیده من کارشناس وابستگی اقتصاد ایران به نفت سالهای سال است که بسیار بیشتر از ۱۰ درصد است و یکی از مشکلاتی که هر ساله دولت در بودجهریزی سالانه دارد، وابستگی شدید بودجه به نفت است و براساس آمارها بیشتر هزینههای دولت از درآمدهای نفتی تامین میشود.
گسترش صنعت:انتخاب گزینشی صنایع برای تحقق صادراتگرایی
«انتخاب گزینشی صنایع برای تحقق صادراتگرایی»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم مهدی رضایی است که در آن میخوانید؛توسعه اقتصادی با شاخصهای مختلفی سنجیده میشود و چگونگی ارتقای سطح رفاه مردم را مورد توجه قرار میدهد. نظریات مختلف راجع به چیستی توسعه اقتصادی، منجر به راهبردهای گوناگونی برای نیل به توسعه اقتصادی شده است که یکی از این راهبردها،
راهبرد توسعه صنعتی است. سیاستگذاران در این راهبرد برای رسیدن به اهداف توسعهای، جایگاه ویژهای را برای بخش صنعت قائلاند. کشورها بر حسب شرایط اقتصادی- اجتماعی خود و نیز شرایط اقتصاد جهانی، سعی در رونق این بخش از طریق رویکردهای مختلف داشتهاند؛ تقریبا همه اقتصادهای تازه صنعتی و کشورهای نوظهور، از رویکرد صادراتگرایی برای صنعتیشدن استفاده کردهاند و میکنند. در این رویکرد، سعی میشود تا با برنامهریزی، مقدار نرخ رشد صادرات محصولات صنعتی با هدف بهبود سایر شاخصهای توسعهای، نظیر اشتغال و رشد اقتصادی، افزایش یابد.
انتخاب گزینشی صنایع برای تحقق صادراتگرایی منابع مالی برای هر کشوری محدود است، این امر در مورد کشورهای در حال توسعه دارای صادرات تکمحصولی و مواجه با محدودیت منابع ارزی چشمگیرتر است. بنابراین بیشتر نظریههای اقتصادی پیشنهاد میکنند تا به جای هدفگذاری تمام صنایع، برخی از آنها برای سرمایهگذاری و تشویق صادرات، مدنظر قرار گیرند. بر این اساس، از برنامه سوم توسعه اقتصادی-اجتماعی به بعد، صادراتگرایی و تشویق صادرات محور سیاستهای اقتصادی ایران قرار گرفت و همچنان در برنامه پنجم توسعه نیز به این امر، توجه ویژهای شده است.
یکی از ابزارهای گزینش صنایع برای سرمایهگذاری تشویق صادرات، سنجش و اندازهگیری شاخص «مزیت نسبی صادراتی» آنهاست.. این شاخص سهم نسبی صادرات هر محصول در یک کشور را نسبت به کل صادرات جهانی آن محصول نشان میدهد. بهطور طبیعی، ایران در محصولاتی که از نفتخام و فرآوردههای آن و مواد معدنی بهعنوان مواد اولیه تولید، استفاده و ایجاد ارزش افزوده میکنند، مزیت نسبی دارد.
اما نمیتوان فقط به این شاخص برای هدفگذاری صنایع اکتفا کرد و براین اساس، منابع مالی را به سمت آنها سوق داد؛ بلکه میباید سایر مولفهها را نیز در نظر داشت. نظریهپردازان اقتصادی معتقدند که در کنار مزیت نسبی یک محصول، سهم آن محصول در صادرات جهانی و رشد صادرات جهانی آن نیز مهم است.
بر این اساس، ضمن اینکه ایران در صادرات محصولات حاصل از فعالیتهای صنعتی «تولید فرآوردههای نفتی تصفیه شده»، «تولید مواد شیمیایی اساسی بهجز کود و ترکیبات ازت»، «تولید مواد پلاستیکی به شکل اولیه و ساخت لاستیک مصنوعی»، «تولید فلزات اساسی گرانبها و فلزات اساسی غیرآهنی»، مزیت نسبی در صادرات دارد، سهم محصولات این فعالیتها در کل صادرات جهانی و نیز نرخ رشد صادرات این محصولات در سطح جهانی در چند سال اخیر بالا بوده است.
بنابراین برای موفقیت برنامههای مشوق صادرات در ایران، باید برای این چهار صنعت جایگاه ویژهای قائل شد و این چهار فعالیت را در رتبههای نخست هدفگذاری تامین مالی برای افزایش تولید و صادرات قرار داد. منابع مالی و ارزی برای هر کشوری ازجمله ایران محدود است و سیاستگذاری عقلایی حکم میکند که براساس شاخصهای مناسب، سرمایهگذاری را به سمت صنایعی که در نیل به اهداف توسعهای ایران موثرند، سوق داد.
آمار و ارقام حاکی از آن است که مسئولان سیاستگذاری اقتصادی کشور، از این موضوع تبعیت کرده و به رونق این صنایع، همت گماردهاند. نرخ رشد صادرات ایران در محصولات تولیدی این صنایع در سالهای گذشته نسبت به سایر فعالیتها بالا بوده است، به نحویکه نرخ رشد متوسط سالانه صادرات محصولات چهار فعالیت صنعتی «تولید فرآوردههای نفتی تصفیه شده»، «تولید مواد شیمیایی اساسی بهجز کود و ترکیبات ازت»، «تولید مواد پلاستیکی به شکل اولیه و ساخت لاستیک مصنوعی»، «تولید فلزات اساسی گرانبها و فلزات اساسی غیر آهنی»، در سالهای ۱۳۸۷-۱۳۹۰ به ترتیب ۳۴/۲، ۹/۲، ۴۴/۱ و ۲۲/۸ درصد بوده است.
باید توجه کرد که تامین مالی پروژههای صنعتی موثر در اهداف صادراتگرایی، ابزار لازم و کافی نیل به این اهداف نیستند، بلکه سایر ابزارها و تمهیدات، حتی ممکن است نقش مهمتری را در این وادی ایفا کنند، ازجمله میتوان به راهکارهایی نظیر بهبود محیط کسبوکار، کنترل تورم، تثبیت نوسانات نرخ ارز و بهبود زیرساختها و سرمایهگذاری مستقیم خارجی. تجربیات کشورهای موفق صنعتی، اعم از آنهایی که رویکرد تشویق صادرات را پی گرفتند یا آنهایی که جانشینی واردات را برگزیدند، نشان میدهد که قبل از هر اقدامی برای هدفگذاری صنایع، باید مخاطرات اقتصادی را کاهش داد و در کنار تامین مالی طرحهای صنعتی اولویتدار، از مشارکت خارجی برای ارتقای سطح فناوری و پر کردن خلاء ارزی برای انجام پروژههای صنعتی، استفاده کرد.
منبع: جام جم آنلاین
|