دین سیاسی و دمکراسی، پاسخی به آقای سروش - حسین شفیعی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲٣ تير ۱٣۹۱ -
۱٣ ژوئيه ۲۰۱۲
آقای عبدالکریم سروش در ۲۴ ژوئن به دعوت انجمن دانشجویان سبز دمکراسی خواه جنوب کالیفرنیا در دانشگاه لس آنجلس تحت عنوان کارنامه روشنفکران دینی سخنرانی کردند و گفتند که روشنفکران دینی، دین را یک نیروی عظیم سیاسی در جامعه میبینند و میگویند اگر با این دین میشد انقلاب کرد حالا هم میشود با آن دمکراسی برقرار کرد.
این سخن بسیار سئوال انگیز است، برقرای دمکراسی و نهادینه کردن آن در جامعه ایرانی برترین خواسته کنشگران سعادت و آبادی ایران است ولی باید دید چگونه دین سیاسی میتواند دمکراسی را در جامعه تحقق بخشد، چگونه میتوان دین سیاسی را گسترش داد و آن هنگامی که در پارهای از مسائل خواست ملت در تضاد با فقه و شرعیت قرار گرفت، رای و اراده ملت را پذیرا شد؟
تاریخ و تجربه انقلاب ۵۷ و پیش درآمد اسلامی این انقلاب گفتمان آقای سروش را تائید نمیکند. فراموش نباید کرد، بزرگترین دلیل انقلاب نه فقدان دستیابی به اسلام و الهیات ونه مسائل اقتصادی بود. بزرگترین دلیل انقلاب استبداد و اختناق رژیم پهلوی بود که هیچ روزنه ای برای تفکر و توسعه دمکراسی و رشد و تکامل آن بر نمیتابید. انقلاب ۵۷ زاییده قابل پیش بینی خودکامگی محمد رضا شاه بود که قانون اساسی مشروطیت ایران را زیر پای میگذاشت، قانونی که برای بدست آوردن آن ملت ایران صد سال پیش مبارزه کرده و قربانی ها داده بود.
روشنفکران دینی پیش از انقلاب ۵۷ با همین کژاندیشی که امروز آقای سروش مطرح میکند، جاده رسیدن به انقلاب را به گردنه دینی منحرف کردند و برغم آزادی خواهی بسیاری از آنان فریب خورده مستبدین شدند، با آنها همکاری کردند نا روزی که تاریخ اعتبارشان بسر رسید و در نهایت خشونت حذف شدند. آنها ندیدند و یا نمی خواستند ببینند که دین سیاسی و بالطبع حکومت حاصل آن که نمیتواند دربرگیرنده ملاحظات دینی نباشد، حتی در مناسبترین شرایط، سدی است بزرگ در مقابل حقوق بشر، دمکراسی و مساوات و عدالت اجتماعی برای همه ایرانیان. روشنفکران دینی در سالهای پیش از انقلاب اولین خشت دیوار انقلاب را کج گذاشتندو هیچگونه تذکری برای جدائی دین از سیاست و حکومت را نپذیرفتند. گروهی از روشنفکران دینی خود را ملی و مصدقی نیز میدانستند ولی فراموش کردند که دکتر مصدق پیش از هر چیز ملی گرا و آزادی خواه و ثابترین سمبل
اقتدار ملی، دمکراسی و احترام به رای مردم ایران بود و بخاطر همین خصوصیتش از وطن فروشان درباری و توده ای از یکسو و از مسلمانانی چون آیت..کاشانی از سوی دیگر لطمه ها دید. دکتر مصدق یک ایرانی آزاده و مسلمان بود، نه یک مسلمان ایرانی. او مسلمان بود ولی دین را در محدوده خصوصی حفظ میکرد. دکتر مصدق نه تنها خواسته های غیر قانونی آیت اله کاشانی را قبول نمیکرد، حتی به خواست مهندس بازرگان که از یاران ملی کردن نفت وی بود، برای ممنوعیت مشروبات الکلی در ایران تن نداد، نه آنکه دکتر مصدق مشروب خوار بود، بلکه او میدانست غیر قانونی کردن مشروبات الکلی و تولید زیرزمینی و قاچاق آن و محروم کردن خزانه از درآمد مالیات بر آن به نفع کشور نیست.
ایکاش روشنفکران دینی که دین را یک نیروی عظیم سیاسی میبینند، کشوری و حگومتی در طی تاریخ مثال آورند که با سیاسی کردن دین به دروازهای آزادی، مردم سالاری و تمدن رسیدند. آنها که دین و سیاست را در هم آمیختند و آنرا ابزاری برای تحقق اهداف خود ساختند و حکومتهای مسیحی و اسلامی و غیره براه انداختند، به جز استبداد و استحقارو استثمار ملتها نیافریدند. از ظلم قرون وسطائی پاپها گرفته تا جمهوری اسلامی گفتمان ما این نیست که دین را باید محکوم و تخطئه کرد. دین مقدس است ولی این تقدس را باید بدون آلودگی سیاست و حکومت برای هر انسان مومن و نیازهای معنوی او به گونه ای خصوصی حفظ کرد. شایسته این است که روشنفکران دینی پیش از آنکه دین را یک نیروی عظیم سیاسی ببینند، آنرا یک نیروی عظیم معنوی بدانند، کنشگران تعادل و تحمل دگراندیشی و تفکر عقلانی به جای تفکر فقهی باشند، شفاف و صریح از آنچه در دین قابل نقد است، نقد کنند و بعنوان نمونه آنگاه که کلامی در نابرابری زن و مرد، قتل و قصاص و سنگسار است ، آنرا غیر قابل قبول بدانند نه آنکه با تعریفی هرمونتیکی از آن کلاف سر در گم بسازند.
شاید دین اسلام نیاز به حرکتی مانند اژیورنامنتو ( به زمان حاظر آوردن ) کلیسای کاتولیک دارد که در پی آن تا حدودی شرایط زندگی جوامع مدرن و دگراندیشی و جدائی دین از سیاست و حکومت پذیرفته شد، زیرا آنها به این نتیجه رسیدند که دیگر نمیتوانند بی اعتنا باشند به آنچه در دنیای بیرون از کلیسا میگذرد. ایکاش روشنفکران دینی ایران از گذشته پند گیرند و هم و غم خود را برای تحولی ژرف و پایدار در دین بگذارند، به مسلمانان بیاموزند که بزرگترین دستاورد هر دینی اخلاق و انسانیت است. آنجاست که دین بعنوان یک نیروی عظیم معنوی میتواند حقوق و وظیفه انسان آزاد را رهنمود و به سعادت رسیدن ملتی یاری دهد. این راهی بود که گاندی با الهام از فلسفه هند برای مبارزه بدون خشونت برگزید و پیروز شد. راه گاندی دین سیاسی نبود، راه او فلسفه و دین اخلاقی و معنویت بود.
جامعه ایران که در آن حقوق ایرانشهری زن و مرد، پیر و جوان پایمال میشود جامعه ای که شاهد بی عدالتی همگانی و در بدترین شکل آن برای زنان ایران، اقتصادی بیمار، تورم نجومی و بیکاری، فقر روزافزون و رانت خواری صاحبان قدرت است دیگر نیازی به دبن سیاسی ندارد. ایرانیان بخصوص نسل جوان با جنبش خردگرا و بدون خشونت سبز نشان دادند که شایسته نظامی دمکراتیک و لائیک بر پایه جدائی کامل دین از سیاست و حکومت هستند.
|