یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نامه ای به دخترم که هرگز ندیدمش


مارال سعید


• ایراد از من است که تو را دست خالی و بدون ابزار رسیدن به آگاهی رها ساخته ام. ایراد از من و ماست که با گذشت سی و اندی سال از برآمد این هیولای قرون و اعصار هنوز نتوانسته ایم همدیگر را دریابیم و دست یکدبگر بگرمی بفشاریم و با دریای بیکران هم میهنانمان درآمیزیم و بنیانشان براندازیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲٣ تير ۱٣۹۱ -  ۱٣ ژوئيه ۲۰۱۲


سلام فاطمه جان، منم مادرت، همو که آرزوی ایرانی آباد و آزاد، آواره ی دیار غربتش کرد. تو هنوز بدنیا نیامده بودی که همان رجاله هایی که ما با ندانمکاریها بر خر مراد سوارشان کردیم، قصد جانمان کردند. بعضی به زندان قفس گرفتار آمدیم، بعضی به خاک در غلطیدیم و الباقی دام دریدیم و گریختیم. گریختیم نه پی آب و دانه ای، نه آنکه گوشه ی امن گزینیم، سر خود گیریم و راحت جان طلبیم.
رفتیم که صبر کنیم - خود آماده سازیم - سازمان یابیم و فردای روز با دریای هم میهنان درآمیزیم و بنیان رجاله های قرون و اعصار سر برآورده در میهن براندازیم. لیک هنوز به قول سایه:
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری - این صبر که من میکنم افشردن جان است
بگذریم؛
نامه ای نوشته بودی به آیت الله صافی و از او خواسته بودی تا ضمن پاسخ به سوآلت، تو را نصیحت کند. (1)
با خواندن نامه ات دهها بار خود را لعنت کردم که زن، تو چه کردی که دخترت با این ادبیات حرف میزند و به خود لقبی میدهد که خود اذعان دارد معنای آنرا نمی داند.
دخترم مرا ببخش که در حق تو کوتاهی کره ام. تو هیچ گناهی نداری. بل این شب پرستانند که صحنه چنان میگردانند که تو احساس گناه کنی و خود را "بدحجاب" بنامی. آخر تو که نمی دانی حجاب چیست و چرا واجب است، چگونه حرفهای این رجالهای شب پرست را باور نموده ای که نبود این دو متر و چارک پارچه گناه است. و امثال تو که ندارند "بدحجابند" و آنان که دارند "خوش حجاب".
دخترم تو با آن ذهن کنجکاوت بهتر از هر آیه ی خداوندی! میدانی که ما زنان همه چون همیم. سیاه، سفید، زرد، یا که سرخ، موطلائی، موسیاه، آدمیمم که بر اساس آخرین دستآوردهای علمی بیش 99% با مردان دارای شباهت ژنتیک هستیم. هیچ داده ی علمی عمومی وجود ندارد که مبنی بر برتری مردان بر زنان باشد. در ثانی اگر قرار بر پذیرش جرمی باشد همانا بایست آن مردان (بیماران جنسی) متجاوز به حریم ما زنان مجرم شناخته شوند و بر طبق قانون جزای متناسب ببینند نه زنان!
او چنان با وقاحت میگوید: "در احکام شرع جنبه‌های جسمانی و روحی مرد و زن ملاحظه شده است" که انگار دارد از نتایج پیشرفته ترین لابراتوراهای علمی سخن میگوید. تو با تمام زکاوتت بر این نکته توجه ننموده ای که سوآلات تو پاسخی علمی می طلبند نه فقهی!
اول اینکه او با تو چنان سخن گفته که انگار مسجل بودن قوانین اسلامی بر تو واضح گشته و این قوانین هم که مو لای درزشان نمی رود، یعنی اینکه سوآل تو بی ربط است! در ثانی، تو سوآل را از موجودی کرده ای که با علم فاصله ی نجومی دارد. اگر بر فرض محال او می خواست که البته نمی توانست، به تو پاسخ صحیح بدهد، میبایست تبر برگیرد و خود و کاخ برساخته ی اسلام را فرو ریزد. اما همانگونه که از پاسخش پیداست؛ مقداری آسمان- ریسمان نموده و بعد در فواید حجاب و جدا سازی زن و مرد افاضه کلام فرموده و بالاخره پاسخی به تو نداده. البته دخترم این شگرد آخوندیست، او میتواند ساعتها حرف بزند بدون آنکه پاسخی به تو داده باشد، تو هنوز جوانی و این هیولاها را نمی شناسی.
آری دخترم، البته بر او حرجی نیست، چرا که جز این نیست. من مطمئنم اگر تو فقط همین یک پاراگراف از گفته های او " خانه‌داری زن از اشرف کارهاست. زن خانه‌دار بیکار نیست. مرد هم که مشاغل بسا سخت بیرون را عهده‌دار است جهاد فی سبیل‌الله است. کارهای پرزحمت و سخت به عهده مرد است. بعض افراد بی‌اطلاع، نگاه ظاهری به غرب و اروپا و امریکا می‌کنند، و یک زن را می‌بینند که مثلا وزیر یا وکیل شده است اما هزاران زن را که در نهایت محرومیت‌های اقتصادی گوناگون هستند، نمی‌بینند. " را قبل از نگارش نامه ات میدانستی، مینوشتی؛ پدر معنوی احمق خودت هستی. ما زنها آماده ایم در کلیه رشته های علمی با شما آخوندهای مفتخوار مسابقه بدهیم و شما بیکاران را از "جهاد فی سبیل الله" معاف کنیم.
ایراد از من است که تو را دست خالی و بدون ابزار رسیدن به آگاهی رها ساخته ام. ایراد از من و ماست که با گذشت سی و اندی سال از برآمد این هیولای قرون و اعصار هنوز نتوانسته ایم همدیگر را دریابیم و دست یکدبگر بگرمی بفشاریم و با دریای بیکران هم میهنانمان درآمیزیم و بنیانشان براندازیم.
من و ما چنان غرق در دریای انسان دوستی گشته ایم که فراموشمان گشته با چگونه هیولائی طرف هستیم و نمیتوانیم هیولا را به زانو درآوریم و خون از دماغ کسی نریزد. آنقدر اما و اگر میتراشیم که خودمان را از هر حرکتی فلج کرده ایم. آخرش میگوئیم: بیائید نامه ای به خامنه ای (هیولای اعظم) بنویسیم و درخواست کنیم رفتارش را عوض کند و دست از کشت و کشتار بردارد و بر ما ایرانیان بینوا ببخشاید!!
گفته ی آن بزرگ را از یاد برده ایم که: با من بمیرم و تو بمیری و ریش گرو گذاشتن، دمکراسی بدست نمیاد. "شاملو"
هر کدام در کنجی غمبرک زده ایم و کارمان شده است خواندن روزانه ی خبرهای از دست رفتن هم میهنان، منافع ملی و در یک کلام سرزمین و مردمانی بنام ایران و ایرانی.

مارال سعید

1- www.etemaad.ir


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست