مـهــراوه خندان
کاوه بنایی
•
مهراوه, مادر را چند سال است از پشت شیشه ی ضخیم کابین ملاقات می کند... کودکان سرزمین ما چقدر زود بزرگ می شوند. با قلب های کوچک شان چه مصائبی را باید تحمل کنند! این حکومت در سرقت دوران کودکی کودکان سرزمین ما, چهره ای مهیب از خود به نمایش گذاشته است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۴ تير ۱٣۹۱ -
۱۴ ژوئيه ۲۰۱۲
روزی که محمد حسین فهمیده, نارنجک ها را به کمر خود بست و چهره ی مهیب و خشونت بار جنگ را به شکلی دیگر نشان داد, با بیانات رهبر وقت حکومت اسلامی آیت الله خمینی که فرمودند «رهبر من آن طفل دوازده ساله ای است که با نارنجک, خود را, زیر تانگ دشمن انداخت و آنرا منهدم نمود, و خود نیز شربت شهادت نوشید.» کودک سربازها مانند برگ خزان از پشت نیمکت های مدرسه ها و کانون گرم خانواده , به جبهه های جنگ رهسپار شدند. دسته دسته در میادین جنگ, در سنگرها, در خط مقدم, استخوان های نورسته و نو جوان شان را کاشتند.
شقایق های دشت های سوخته ازآن پس, شرم آگین و سرخ تر, سر بر آوردند.
چراکه قلب ها کوچک تکه تکه شده ای را در خود, زیر خاک, بی قرار, در تب و تاب رویش همراه داشتند. امروز ٣۲ سال از آن روز های خاکستر شده می گذرد.
کودکان سرزمین ما چقدر زود بزرگ می شوند. با قلب های کوچک شان چه مصائبی را باید تحمل کنند!
اینک، کودکی دیگر, همسن محمد حسین, مهراوه, سنگینی دستی که ٣۲ سال است به شکل طناب, به بوی باروت و سرب آغشته گردیده را بر شانه های کوچکش حس می کند!
دختری که مادری در زندان دارد. حکومتی ها که مادران را به بند کشیده اند و در پشت چهاردیوار بتونی نگه داری می کنند, پا روی قلب بزرگتری نهاده اند که در سینه ی همه ی ما می تپد و آن قلب, ایران, سرزمین ما است. امروز بیش از هر زمان این سنگینی پا را بر سینه های خود احساس می کنیم.
مهراوه, مادر را چند سال است از پشت شیشه ی ضخیم کابین ملاقات و تنها از طریق صدا, می بوید, می بوسد و شیره هستی شان در هم می آمیزد. او باید در این رهگذر برای برادر کوچک ترخود نیما گل نسرین باشد.
این حکومت در سرقت دوران کودکی کودکان سرزمین ما, چهره ای مهیب از خود به نمایش گذاشته است.
آنان را می توان هر صبح و شام, در شاهراه ها و چهارراهها به چشم دید. کودکان کار, بزرگ مردان کوچک, نان آوران, رنجبرانی که زیر سایه استبداد دینی, طعم تلخ هستی را باید روزانه با خود از خیابان ها, به خانه هایشان ببرند و نجواگر رویاهای دست نیافتنی باشند که حکومت, خط قرمز فقر را با گام هایشان هم آهنگ کرده تا چراغ سبز خود را از سرمایه مالی دریافت کند. در این میدان جنگ طبقاتی, زحمتکشان میهن ما, آسیب پذیرترین جریان اجتماعی در هر سن و جنسی هستند.
مهراوه کودکی ۱۲ ساله ممنوع الخروج شد. پس از ٣۲ سال که محمدحسین فهمیده با از کار انداختن تانگ از جانب آیت الله خمینی به رهبری ارتقاء یافت, امروز انتقام و کینه ورزی از آزاداندیشی مادری در بند, از طرف حکومت گریبان مهراوه کوچک را گرفت.
مهراوه ممنوع الخروج شد. چراکه حکومت ناتوانی اش را در به بند کشیدن نسرین ستوده نشان داد.
نسرین همه ی موانع و دیوارها را در نوردیده و چون پرنده ای آزاد, توانست پر بکشد و به خانه ی دل مردم میهن اش مآوا گزیند.
چه کسی باور می کند قدرت قادر است مادری را به بند بکشد؟ مادر, در خنده های مهراوه, در نی نی چشمان نیما هنگامی که چهره مادر را می بوید و سهم خویش را می رباید. در طپش قلب رضا, که هیچ زندانبانی قادر نیست نوائی را که نسرین می شنود را پاگوش بایستد.
آری این است جرم مهراوه و رضا که ممنوع الخروج می شوند.
آنها همه جا را به اِشغال خود در آورده اند. خیابانها که, صدا و آواز و سرودهای خود را به یاد دارند, در این رهگذر, زیر چکمه های استبداد دینی, نفس می کشند و زخم های خود را می لیسند.
مردم در کشاکش نبرد و تلاش برای زنده ماندن, نان آغشته به خون را به دندان می گیرند و با چشمان خود از هم درد می چینند.
دست ها, آویخته بر شانه ها, زخم دوران را با خود حمل می کنند. دست هائی در زنجیر, در زندان, در زندانی به وسعت میهن, آنها با تکان دادن دست های خود صدای زنجیر را به گوش هم می رسانند. صدا هم اکنون شنیده می شود. در زندان ها, در کارخانه ها, در دانشگاهها, پژواک آن صداها را می توان امروز در پچ پچ خفته ای شاهد بود که می گویند:
مهراوه خندان است.
کاوه بنائی ــ رم
|