نامه ی هفتم روح اله زم به غلامعلی حداد عادل
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۹ تير ۱٣۹۱ -
۱۹ ژوئيه ۲۰۱۲
جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل
اکنون که پس از سالهای نه چندان دور به شما سلام میکنم در کشورم نیستم و به جهت شدت ظلم و فشار وارده بر خود جلای وطن کرده تا صدایم را هر چه رساتر به گوش برسانم.
حتما مرا به یاد دارید؟
من روح الله زم هستم, همان شاگرد دبیرستان فرهنگ شما در اولین دوره از تاریخ تاسیسش.
در همان اولین دوره ورودی دبیرستان فرهنگ شوخی کودکانه من با خود را طاقت نیاوردید و حکم بر اخراج "این شاگرد" از دبیرستانتان را دادید
خدای را بابت آن اتفاق بزرگ شاکرم, زیرا با آن حجم از آموزه های ارتجاعی و طالبانی دبیرستان فرهنگ, اگر من از آن دبیرستان فارغ التحصیل میشدم معلوم نبود عاقبت
دین و دنیایم به کجا منتهی میشد.البته پیشنهاد میکنم یک آمار کلی و جامع از "ورودی" و "خروجی" های دبیرستان فرهنگ در اختیار "پدر دامادتان" بگذارید .بلکه عدم کفایت فرهنگی شما نیز برای ایشان مستظهر گردد.
قطعا اکتساب وجهه ای فرهنگی به شعر خوانی در محضر "ارباب" در ماه مبارک رمضان و توصیف قد و بالای رعنای "یار" نیست.بلکه شخصیت فرهنگی شما باید بصورت دقیق توسط کارشناسان خبره و اهل فن مورد مداقه قرار گیرد.
اکنون چند سالی ست در مقیاس بزرگتری از آن دبیرستان قرار گرفته اید و دائما طی مواضعی "ضد مردمی" حکم بر بی انضباطی مردمان می دهید, خود و اربابتان را در عرش هفتم خداوند و نماینده اوصیاء و معصومین می پندارید,و رعیت را زیر پای خود مفروض می دارید
کاش زمانیکه در "دبیرستان فرهنگ"و در کلاس آموزش تعالیم دینی , شاگردانتان را به رعایت تقوا,ترک دنیا و گناهان بزرگی چون تهمت و غیبت و ترک معاصی فرا می خواندید آن تعالیم را با گوش دل باور می داشتید تا در این عصر آزمایش الهی چنین مطرود و منفور ملتی نباشید و نمونه: "عالم بی عمل"
میگویند شما یکی از بنیانگذاران اصلی سازمان مجاهدین خلق ایران بوده اید و در دانشگاههای قبل از انقلاب تحصیل کرده و شیخی از شما بعنوان "کیف کش دفتر فرح پهلوی" نام برده بود.پر واضح است سوابق مبارزاتی درخشانی در قبل از انقلاب نداشته اید و بیشتر موج سوار بوده اید تا "موج شکن"
اما مجال این گفتار را بر این فرضیه نمی گذارم.
بنده نزدیک به دو ماه قبل گفتاری با رهبر ایران داشتم و در سطر آخر آن اشاره ای به شخص شما نمودم
از قضا آن اشاره در رسانه ها بسیار برجسته شد و مرا بر آن داشت تا گفتار تکمیلی در خصوص آن نوشته را با شخص جنابعالی در میان بگذارم
امید است مورد رضایت خداوند قرار گیرد و من و شما شهامت اقرار بر اشتباهات و ناگفته ها را داشته باشیم.
جناب آقای حداد
من شما را شخصا انسان متدینی می دانستم.اما چه سود از تدینی که آلوده به مطامع دنیوی,زر اندوزی و رانت خواری بشود و بنام دین مردمان , مورد استعمار دین فروشان قرار گیرند, رعیت روز به روز لاغر و تکیده و چون شمایی روز بروز فربه و فاسد تر شوید.چنین تدینی از افرادی چون شما -که از قضا کم هم نیستید- ریشه دین را زده و مفاسد بسیاری را در دستگاه ولی فقیه ثبت کرده است.
از اخذ نمایندگی های بیشمار و خاص توسط شما و منتسبینتان تا ساخت و سازهای کلان با مجوزهای خاص.لطفا جواب قانع کننده ای بدهید.از ارث پدر و اموال و املاک ابوی و اخوی زیاد برایمان گفته اید و گوشمان از این نجواها پر است
این سوال برای من ایجاد شده است که اگر پدران مسئولین ما به این اندازه ثروتمند بوده اند ,این خیل عظیم فقر در ایران چیست که چنین بیداد میکند؟
چرا هر وقت کسی از شما, از دارایی تان, از چگونگی ثروت اندوزیتان و ... سوال میکند سریعا پای پدران پولدارتان را به میان می کشید و اینطور از دادن پاسخ فرار می کنید؟
باز در مورد شما نمی خواهم به حاشیه بروم و از اصل موضوع این گفتار غافل شوم.چه اینکه شهرداری تهران فهرست اموال شخصی شما را به غیر از امتیاز و املاک دبیرستانهای فرهنگ بالغ بر "یک هزار میلیارد تومان" اعلام کرده است. اما بیایید واقع بین باشیم.کیست که نداند بخش عمده ای از این ثروت نجومی و هنگفت شما از برکات پیوند دختر شما با "پسر رهبر ایران" تحصیل شده است.
شما بارها و بارها بدون اینکه از طرف قسمت اعظمی از مردم وکالت سخن داشته باشید اظهارات "نامردمی" خود را به مردم ایران نسبت داده اید.در حالیکه رای شما در آخرین انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱٣۹۱ , از رای بینندگان یکی از شوهای تلوزیونی ایرانی خارج از کشور به مراتب کمتر بوده است.
با کدام وکالت از طرف مردم ایران سخن به زبان می رانید؟
اظهارات "ضد مردمی" شما در جنبش اعتراضی مردم ایران هیچگاه از حافظه تاریخی مردم ایران محو نخواهد شد و جنابعالی قطعا شریک جرم رهبر ایران در ریختن خون پاک شهدای این جنبش بر کف خیابانهای تهران و شهرهای دیگر هستید و از این ناحیه سخت تحت خشم مردم ایران و عقوبت الهی قرار دارید
من قصد دارم در این گفتار به نمونه ای از عرایض شما اشاره نمایم و درباره آن از شما توضیح بخواهم.
شما گفته اید:(رهبری بزرگوار از همان زمان خون دل می خوردند,ایشان با بصیرتی الهی همه چیز را می دیدند و می دانستند و بسیاری از دردها را در دل نگه می داشتند تا به انقلاب لطمه ای وارد نشود... ) منظور شما از آن زمان قطعا دوران پیش از رهبری ایشان بوده است
حالا من با ذکر منابع موثق میخواهم از شما بپرسم شما در آن زمان کجا بودید؟چگونه از خون دل و بصیرت!! رهبر خبر داشتید که این سخنان سراسر مضحک را انتشار دادید؟
اساسا چه کسی در آن زمان شما را در امور سیاسی کشور بازی می داد و کجای این معادله قرار داشتید؟شما در سال ۶۴ به تازگی پایان نامه دانشگاهی خود را با موضوع" نظر کانت درباره ماوراء الطبیعه" ارائه داده بودید و در بحبوحه جنگ و کشتار و دفاع مردم ایران از سرزمین اجدادی خود با فراغت به تحصیل مشغول بودید.از کجا فهمیدید رهبر یا بهتر بگویم "ارباب" با بصیرتتان که ناتوان از کنترل قیمت "مرغ" برای مردم کشورش است چنان خون دلی میخورده که نگو و نپرس...؟
اولین پست رسمی و دولتی شما در سال ۱٣۷۴ به شما اعطا شد که عضو هیئت امنای بنیاد دایره المعارف اسلامی شدید و مدیر بنیاد دانشنامه جهان اسلام و همزمان معاون پژوهشی وزارت آموزش و پرورش.این مناصب پایین حکومتی با سخن بزرگ و دهان "پر کن" جنابعالی تناسخی ندارد.
اما کیست که نداند از "رهاورد" ازدواج دخترتان با آقای مجتبی خامنه ای "سری در سرها" دراوردید و سایه کوچک شما در پرتو آفتاب کرامت مردم ایران بزرگ گشت و بیان این اظهارات برای اخذ سهم بیشتر از "دربار" رهبر ایران است
و اما بعد از این مقال لازم است مراتب ارادت و حلیت خود را به روح پر فتوح برادر شهیدتان و پدرتان تقدیم بدارم.چه اینکه در مکاتبه گذشته اشاره نمودم که پدرتان رییس ساواک شیراز بوده است.اما لازم است قبل از گفتن منبع بیان این سخنم تجلیلی از برادرتان و سایر شهدای این دیار پاک بنمایم.همانها که با مجاهدت , جان خویش را در طبق اخلاص نهادند تا شما راحت تر بتوانید به "مال اندوزی" ادامه دهید و همچنین دست پدر پیرتان را ببوسم که فرزندانی به این میهن تقدیم کرد که شما و برادرتان نمونه "پارادوکسیکال" این فرزندان هستید.
یکی نان را نهاد و جان را داد. یکی چون شما جان را برداشت و نان را مایه مباهات خود در این دنیا قرار داد.
اما منبع آن ادعا را لازمست اکنون بیان کنم. باشد که مورد رضایت خدای تعالی قرار گیرد و درسی باشد به سیاستمداران ایران تا در صورت اشتباه شهامت بیان حقایق را داشته باشند
آن زمان که شما منصبی حکومتی نداشتید شبی برای اقامه نماز مغرب و عشاء به همراه پنج نفر از مسئولین نزد آیت الله خامنه ای رفتیم.در آن زمان ایشان فردی متفاوت از حالا بود و دستش به خون بیگناهان آلوده نبود.اگر هم بود امثال من اطلاعی نداشتیم.
پس از خواندن نماز مغرب و عشاء صحبتهایی بین ایشان و یکی از مسئولین دفتر رهبری که از قضا "سید" نیز بودند در گرفت و رهبر ایران خواستار شناسایی پدیده آنارشیستی گروهک انصار حزب الله شد.نمیدانم فیلم بود یا واقعیت داشت.من فقط به ذکر آن اتفاق می پردازم و قضاوت را به خوانندگان و شما واگذار میکنم.پس از آن بازخواست , آقای علی فلاحیان وزیر اطلاعات وقت گزارشی از امور کشور را به رهبری ارائه داد و نوبت به پدر شما رسید.علی فلاحیان در نزد رهبر ایران گفت پدر شما مدتی کوتاه رییس ساواک شیراز بوده است و درباره مدارک و مستندات موجود در وزارت اطلاعات از رهبری "تکلیف" خواست.پاسخ رهبری به بعد از آن ملاقات و زمانی دیگر موکول گردید.
من صرفا شنیده و دیده ام را بیان نمودم و لازم دانستم ابهامات موجود را در این زمینه برای شما و بسیاری مرتفع نمایم.
در پایان شما را به "افسار زدن" به نفس لجام گسیخته تان فرار میخوانم.طبق تعالیم شاگرد و استادی ,این نفس لجام گسیخته تان شما را به زمینی گرم خواهد کوبید , چنانکه خسران دنیا و آخرت را برایتان در پی خواهد داشت.
عقل سلیم می گوید :حکومتی که دخترکی ۱۲ ساله و پیر مردی ۹۵ ساله را طی یک اقدام خلاف موازین بشری از خروج کشور منع می نماید به پایان راه خویش رسیده است و از آنجا که کشور ایران با هیچ کشوری جز "بورکینافاسو" روابط حسنه ای ندارد, لااقل به شما توصیه میکنم به فکر "دگرگونی نزدیک" و اساسی حکومت جمهوری اسلامی و جایگزینی با حکومتی دموکراتیک و آزاد باشید تا مجبور نباشید ثروت هنگفتتان را در دوران تبعید در "بورکینافاسو" هزینه نمایید.
تا گفتار بعدی-یا حق
|