سوریه: جنگ های"اسدی" و دو گزینه "همسان"
یاسین الحاج صالح - ترجمه: کوثر ال علی محمره
•
در حال حاضر، در برابر سوریان، دو گزینه همسان قرار دارند. ۱- "سرنگونی نظام"بمنظور پایان بخشیدن به تخریب و نابودی هولناک نیروهای مادی، انسانی و فکری کشور. ۲- "سرنگونی نظام" همراه با سقوط سوریه در گرداب خرابی نامحدود. احتمال بقای این نظام "خونریز و قاتل" غیر ممکن است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲ مرداد ۱٣۹۱ -
۲٣ ژوئيه ۲۰۱۲
یاسین الحاج صالح، نظریه پرداز، پژوهشگر و نویسنده اهل سوریه در سال ۱۹۶۱ در شهر "الرقه"به دنیا امد. در سال ۱۹٨۰ و هنگامیکه فقط ۱۹ سال سن داشت، به اتهام همکاری با حزب کمونیست سوریه (جناح ریاض الترک) دستگیر و به زندان افتاد. وی مدت ۱۴ سال بدون محاکمه در زندانهای "اسدی" محبوس بود و سر انجام پس از ۱۶ سال از زندان ازاد و در سال ۲۰۰۰ از دانشکده پزشکی دانشگاه حلب فارغ التحصیل گردید.
وی از روشنفکران برجسته عرب محسوب میشود و با نشریات الحیات، السفیر و الاداب همکاری دارد. از سال ۲۰۰۰ تاکنون چند کتاب از او منتشر شده است.
در جنبش مردمی و انقلابی مردم سوریه، از وی بعنوان یکی از نظریه پردازان و رهبران "لجان التنسیق المحلیه" (کمیته های هماهنگی محلی) یاد میشود.
مردم سوریه، همچون مردم مصر، تونس، یمن و لیبی برای ازادی، عدالت و کرامت انسانی انقلاب می کنند. اما سوریه، همانقدر که با تونس و مصر تفاوت دارد؛ با یمن و لیبی نیز متفاوت است.
سوریه در یک دهه قبل از انقلاب فعلی به یک "مملکت موروثی" تبدیل گردید. در طول چهل سال سلطه "اسد"ها بر سوریه و همانند تمامی نظام های "خانوادگی" در طول تاریخ، در این کشور نیز "جنون سلطه" دامن خانواده حاکم را گرفت.
حافظ اسد (وزیر دفاع جنگ ژوئن ۱۹۶۷) همواره نگران مشروعیت حاکمیت خویش بود، اما عطش قدرت و سلطه مطلقه انگیزه هایی بود که او را وادار به ایجاد "سازه های امنیتی" وحشتناک و دارای مصونیت کامل نمود.
علاوه بر "تشکیلات سراپا مسلح " و برخوردار از حمایت نظام، "هسته های دفاع" به فرماندهی برادرش "رفعت"(تا سال ۱۹٨۵) و سرانجام "پاسداران مردمی" به فرماندهی نزدیکان او، از جمله ی این "سازه ها" بحساب می ایند. در خصوص "ارتش" باید به نابودی ان از طریق تحقیر سربازان و افسران و نفوذ امنیتی و فرقه ای و فساد شدید اشاره شود.
تفاوت میان "ارتش" در مصر و سوریه در اینجاست که ارتش مصر هرگز مانند ارتش سوریه در معرض تحقیر، نابودی و تجزیه قرار نگرفت. به همین دلیل "ارتش مصر" در طول دوران انقلاب و تاکنون بصورت مستقل عمل نموده و امروزه بعنوان یک نیروی سیاسی مشخص عمل می کند. در سوریه، "ارتش"، تحقیر شده، نفوذ پذیر و پیرو حاکمیت است.
اضافه بر "سازه های امنیتی"، رژیم حافظ اسد اقدام به ایجاد "سازه های ایدئولوژیک" نمود. قدرت کاربری این "سازه"های پیشرفته کمتر از سازه های امنیتی نبود. در شرایطی که وظیفه سازمانهای امنیتی جلوگیری از نامگذاری "پدیده"ها بنام واقعی بود؛ سازه های ایدئولوژیک مسئولیت {اموزش، اطلاع رسانی، "سازمانهای فراگیر"، ارتش مرکب از ایدئولوگهای سوری و عرب و خصوصا لبنانی ها ..} را بعهده داشتند. وظیفه سازه های امنیتی، تغییر "نامها" و "واژه ها" بود. این پدیده ها موانعی بلند در برابر سوریان برای جلوگیری از درک "شرایط زندگی" و "کوشش برای تغییر ان" ایجاد می کردند.
گفتمان ایدئولوزی نظام حاکم بر سوریه بر اساس: "سوریه کشوری است عربی و مقاوم، رهبری تاریخی ان برای ازادی سرزمینهای اشغال شده مبارزه می کند؛ این رهبری، بر خلاف سایر کشورهای عربی هرگونه سازش با دشمن اسرائیلی را رد و بهمین دلیل، دائما در برابر توطئه های خارجی (با همکاری کشورهای عربی) قرار دارد" استوار گردیده است. این گفتمان، سوریه را کشوری برخوردار از "وحدت ملی" ناشی از رهبری داهیانه "رهبر ابدی حافظ الاسد" و جانشین بحق او "اقای بشار الاسد" می داند؛ وحدتی که "توطئه های بیگانگان" با همکاری "مزدوران" و اشخاص ضعیف النفس ان را مورد هدف قرار داه است!
واقعیت انست که در شرایط "عدم توازن قوا" بین سوریه و دولت "عبری" به سختی می توان، یک "معاهده صلح" مابین نظام حاکم بر سوریه و دولت اسرائیل را تصور نماییم. بدیهی است که این وضعیت ناشی از عدالت خواهی نظام نیست بلکه هر گونه سازش و یا معاهده صلح با اسرائیل، نظام را از ابزار "سلطه بر مردم "و ترفندی برای "سیاست خارجی" محروم می کند. مضاف بر ان سردمداران رژیم به دلیل وابستگی های "فرقه ای" از قبول هرگونه مسئولیت در برابر یک سازش غیرعادلانه گریزان می باشند.
در واقع این ایدئولوژی "پر مدعا"، وسیله ای است برای متهم نمودن اپوزیسیون به خیانت و "جرم دانستن هرگونه اعتراض علیه حکومت"، توسط باندهای وابسته به نظام می باشد. اولویت نظام بیش از هر چیز "ماندگاری ابدی" در حاکمیت است؛ همانگونه که در دهه های هشتاد و نود قرن گذشته سربازان و دانش اموزان را هر روز صبح وادار به شعار دادن (جاوید باد ....)می نمودند.
دیدگاه نظام در خصوص "جاودانی"، هرگز باورهای ایدئولوژیک (برخورد با دشمنی که از ۴۵ سال پیش سرزمینهای سوریه را به اشغال دراورده است) را مصداق عینی نبخشیده است.
واقعیت انست که از ماه مه ۱۹۷۴ تاکنون، جبهه "جولان" ارام ترین جبهه میان جبهه های کشورهای عربی با اسرائیل بوده است. این جبهه حتی از جبهه های اردن و مصر (این دو کشور با اسرائیل قراداد صلح بسته اند) هم ارام تر بوده است.
به همین سیاق گفتمان "رویارویی" به گفتمان "ممانعت" تبدیل شد. این گفتمان (ممانعت) بر پایه بی اثر نمودن "توطئه ها و پروژه های دشمنان" استوار گردیده است؛ اما هدف اصلی همچنان جرم وانمود نمودن "هر انچه مخالفت با حکومت" و وسیله ای برای "نفوذ"در منطقه است.
در پس پرده ایدئولوژی "وحدت ملی" شدیدترین نوع "تیرگی "، بصورت "بحران ملی" عمیقی نهفته است. مردم سوریه ،"هراسان" از هم و به همدیگر هیچگونه اعتمادی ندارند. کوردها (بین ٨% تا ۱۰% جمعیت سوریه) از عرب ها (٨۵%) هراس دارند. عرب ها به کوردها اعتماد ندارند. مسیحیان (کم تر از۱۰%) از مسلمانان هراس داشته و مسلمانان از بابت مسیحیان نگرانند. سنی ها (٣/۲ جمعیت سوریه) و علوی ها (۱۰-۱۲% از جمعیت سوریه) به هم بی اعتماد و از هم هراس دارند. رابطه سکولارها و مسلمانان نیز بر همین سیاق است. برای بوجود امدن این وضعیت سرمایه گذاری شده است؛ برای درک واقعیت های "وحدت ملی" بعثیان، نیازی به شرایط انقلابی نبود برای هر تحلیل گر اوضاع سوریه این "واقعیت تلخ"، اشکار بوده است.
رژیم، همواره خواستار ترس "سوریان" از همدیگر بجای "ترس مشترک" از خود نظام بوده است؛ به گونه ای که نظام حاکم را ه حل را در "هراس همگانی" یافته است.
تحت این نظام مبتنی بر ترس و سوظن و دروغ، سوریان، در سخت ترین شرایط بدون پشتیبانی و حمایت قانونی و زیر خط فقر زندگی کردند. ٣۷% از مردم سوریه در سال ۲۰۰۷ زیر خط فقر و بیشتر از ۱۱% از جمعیت زیر پایین ترین خط فقر (مربوط به سال ۲۰۰۴) زندگی می کردند. اینان کسانی بودند که از جانب شبکه های وابسته به نظام حمایت نمی شدند.
اما در پس پرده این نظام سرکوبگر و ایدئولوژیک و ترسناک چه می گذشت؟ پاسخ این سوال را به سادگی در ظهور طبقه جدیدی از "شکارچیان درنده" ثروتمند و برخوردار از رانتهای حکومت بعثی از میان "خرده بورژوازی" می توان یافت. این بورژوازی جدید به لطف ثروت و امتیازات خاص، حاکمیت و ابزارهای قدرت را در انحصار خود دارد. اینان، از پیچیدگی های اوضاع منطقه ای و همچنین پیچیدگی های فرهنگی-اجتماعی در سوریه، و از حذف فیزیکی رهبران سیاسی مستقل، در طول چهل سال حاکمیت "اسدی" بهره برداری می نمایند.
نظام حاکم بر سوریه تلاش نمود تا انقلاب مردم را بعنوان "معضلی منطقه ای" که بسیاری از ان متضرر خواهند شد؛ نشان دهد. در داخل کشور نیز تلاش زیادی برای بزرگنمایی اختلافات فرقه ای بمنظور پایین اوردن سطح مشارکت مردم در انقلاب بعمل اورد. سوریان، اما با شورش علیه نظام بجای درگیر شدن با یکدیگر این سیاست نظام را خنثی نمودند. تلاش باندهای حاکم برای انحراف مبارزه از "علیه رژیم" به "درگیری های درونی" نتیجه ای نداد.
مشروعیت انقلاب سوریه، همانند مشروعیت انقلابهای عربی دیگر است. چه بسا انقلاب مردم سوریه به دلیل شباهت این کشور به سرزمینی تحت اشغال باندهایی که با نگاهی از بالا به محکومین خود نظر داشته و هیچگونه حقوق و مصونیتی برای انها قائل نیست؛ از مشروعیت بیشتری برخوردار است.
شعار نابود کننده "الاسد او نحرق البلد" (یا اسد یا کشور را با اتش می کشیم) نشاندهنده اوج تلاشهای نظام در رویارویی با انقلاب است. این شعار توسط "شبیحه" (لباس شخصی های وابسته به حکومت) در هر کوی و برزن سر داده می شود.
نظام موروثی حاکم، مبارزه ای سهمگین را بر سوریان تحمیل نمود. مبارزه ای که تاکنون حدود ۱۶۰۰۰ شهید و هزاران اسیر در بازداشتگاههایی که در ان ها شکنجه های وحشیانه و کینه توزی های افراطی در هم امیخته، به بار اورده است. بیش از یک و نیم میلیون اواره در درون کشور و نزدیک به ۲۰۰۰۰۰ نفر در کشورهای مجاور بسر می برند. احتمال اینکه جنگ "اسدی" دوم تعداد شهدا را به دو یا چند برابر شهدای جنگ "اسدی" اول (نزدیک به ۴۰۰۰۰ هزار نفر در سه دهه پیش) برساند؛ بسیار است.
در حال حاضر، در برابر سوریان، دو گزینه همسان قرار دارند.
۱- "سرنگونی نظام"بمنظور پایان بخشیدن به تخریب و نابودی هولناک نیروهای مادی، انسانی و فکری کشور.
۲- "سرنگونی نظام" همراه با سقوط سوریه در گرداب خرابی نامحدود.
احتمال بقای این نظام "خونریز و قاتل" غیر ممکن است.
بر گرفته از: سایت شخصی نویسنده در "الحوار المتمدن"
|