روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۷ مرداد ۱٣۹۱ -
۷ اوت ۲۰۱۲
«مقاومت سرنوشت ساز»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن می خوانید؛صف آرایی حق و باطل در برابر یکدیگر «وضعی کاملاً طبیعی» است و در طول تاریخ هم همواره اینگونه بوده است و البته در اکثر موارد به دلیل سستی اهل حق، صحنه به «جولانگاه» باطل تبدیل شده است. در هر جا اهل حق ولو گروه کوچکی- و به تعبیر قرآن کریم فئه قلیله- بوده ولی در برابر باطل ولو گروههای بزرگی- فئه کثیره- بوده اند، مقاومت کرده ، قطعاً به پیروزی رسیده و بر باطل غلیه کرده اند چرا که به تعبیر قرآن از کمک خدا برخوردار بوده اند.
صف آرایی حق در برابر باطل از منظر دین و عقل، سرتاسر فایده است و اندک زیانی -بخصوص از نظر مادی- در آن راه ندارد. البته حتماً زحمت دارد و پایمردی، تدبیر، وحدت فرمان، فرمانده و فرمانبر- یا وحدت راه، راهبر و راهرو- و بصیرت و زمان شناسی را هم بعنوان شرط لازم پیروزی، طلب می کند از این رو حضرت امیر سلام الله علیه در فایده چنین جبهه ای می فرمایند «الخیر کله فی السیف و تحت ظل السیف» کما اینکه تعالیم ائمه و نبی مکرم اسلام و خدای متعال همواره از «مداهنه» و «خوشبینی در مورد کفار» نهی فرموده و افتادن به دام مداهنه را سم مهلک دانسته اند.
مظهر عینی و کامل صف آرایی حق و باطل در دوره ما «ایران» و «آمریکا» است آمریکا از قبل از پیروزی انقلاب و در همان مرحله پیدایی منبع: جام جم آنلاین به مصاف این انقلاب آمده است. سند آن اعزام معاون ستاد مشترک ارتش آمریکا و معاون ناتو به ایران- کریستوفر و هایزر- با هدف آماده سازی ارتش ایران برای کودتا بود که در آذر ماه ۷۵- بعد از راهپیمایی عظیم روزهای تاسوعا و عاشورا- انجام شد و خود آمریکایی ها دهها سند را در این رابطه انتشار داده اند هدف انتشار دهندگان دفاع از جیمی کارتر و اعضای دولت او در برابر کسانی بود که آنان را به غفلت از پیامدهای سقوط محمدرضا شاه متهم می کردند.
پس از این هم اسناد می گویند، آمریکا بعد از پیروزی انقلاب با گروههای مختلف ضد انقلاب- چپ و راست- برای ساقط کردن انقلاب و تجزیه ایران به ائتلاف رسیده بود و اسناد آنهم که شامل ارتباط ویژه با اعضای نهضت آزادی، اعضای جبهه ملی، اعضای حزب خلق مسلمان و گروههای چپ می شود، بارها منتشر شده اند. بعد از شکست در این مرحله، آمریکایی ها از طریق معاون وقت وزارت دفاع- رامسفلد- چراغ سبز حمله عراق به ایران را روشن کردند و طولانی ترین جنگ منطقه را علیه ایران رقم زدند و آنگاه که بر همگان معلوم شد که عراق بازنده قطعی است خود مستقیماً و با زیرپا گذاشتن همه موازین وارد اقدامات نظامی علیه ایران شدند که ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران یکی از این اقدامات بود.
بلافاصله بعد از پایان جنگ، تشدید تحریم ها و لوایح پی درپی علیه ایران شروع شد، مهار دوگانه با ابتکار «ایندایک» سناتور یهودی در دولت کلینتون به تصویب رسید و همزمان حمایت از تروریست ها علیه ایران در دستور کار قرار گرفت و گروهک هایی در مناطق جنوب شرقی، شمال غربی و جنوب غربی ایران به وجود آمدند که یکی از اقدامات آنان منفجر کردن حرم رضوی و به شهادت رساندن نزدیک به ۰۰٣ نفر از هموطنان بلوچ در جنوب شرق کشور بود.
دشمنی آمریکا پس از پایان دوره کلینتون شتاب بیشتری گرفت مقامات آمریکایی در دوره ٨ ساله بوش بارها از سرنگونی نظام جمهوری اسلامی حرف زدند و امکانات خود را برای تحقق آن به میدان آوردند. اعمال فشار شدید علیه برنامه صلح آمیز هسته ای ایران و ربودن و شکنجه ده ها ایرانی زائر و دیپلمات در عراق و قرار دادن ایران در «محور شرارت» و نیز صدور پنج قطعنامه ضد ایرانی در شورای امنیت نشانه های شتاب سیاست های ضد ایرانی در دوره بوش است.
در این دوره آتش ضدیت با ایران در آمریکا اینقدر شور شد که باراک اوباما با وعده تغییر سیاست های داخلی و خارجی آمریکا به میدان آمد و از مردم رأی گرفت. اوباما در جریان اولین سفرهای خارجی خود- به ترکیه و مصر- اعلام کرد آمریکا درصدد ایجاد روابط جدیدی با جهان اسلام است. اما برخلاف وعده و تجربه ای که آمریکایی ها در مصاف با ایران پیدا کرده بودند، سیاست های ضد ایرانی و ضد اسلامی آمریکا در دوره اوباما نه تنها فروکش نکرد بلکه به شدت افزایش پیدا کرد.
صدور دستورالعمل ها و تحریم های یکجانبه دولت و کنگره آمریکا به نحو عجیب و بی سابقه ای افزایش یافت و به طور متوسط به تصویب میانگین هر سه روز یک قانون رسید و ادبیات مقامات دولت اوباما تشدید و به سمت ادبیات امنیتی و نظامی سوق پیدا کرد و مقامات آمریکایی با صراحت از تلاش برای سرنگون کردن جمهوری اسلامی حرف می زنند. با این وصف کاملا پیداست که خط مقابله با «ایران اسلامی» در هیئت حاکمه آمریکا در طول ٣٣ سال گذشته «خط ممتد» بوده و آنان ملاحظه هیچ دولتی- نه دولت لیبرال بازرگان و نه دولت سکولار محمد خاتمی- را هم نکرده اند و در طول این دوران مصاحبه ها و نامه های بعضی از روسای جمهور ایران به مقامات آمریکایی که توام با کرنش هایی نادرست بود، هم حتی به اندازه سر سوزنی از شتاب اقدامات ضد ایرانی آمریکا نکاست. این شرح بحث، تا آنجایی که به آمریکا مربوط می شود و می توان گفت آمریکا تکلیف خود را با ایران مشخص کرده و ٣٣ سال است که استقلال، تمامیت ارضی و هویت ایران و اسلام را هدف قرار داده است.
از این طرف، جمهوری اسلامی ایران در برابر این فشارها راه حل خود را در «مقاومت» می داند طبیعی هم هست که یک ملت در برابر توطئه هایی که علیه استقلال، امنیت ملی و منافع ملی آن انجام می شود، مقاومت کند و ایستادگی در برابر دشمن خود را تا آخرین نفس ادامه دهد. قطعا تنها چنین ملتی شایسته تحسین بوده و آینده بدون شک از آن چنین ملتی خواهد بود. در واقع آنچه در طول این ٣٣ سال از سوی مردم ایران در این هماوردی انجام شده، جز این نبوده است و نتیجه آن هم این است که ایران نه تنها در مرزهای داخلی بلکه در مرزهای منطقه ای و بین المللی هم به عنوان شخصیتی «مستقل»، «مقتدر» و «در حال پیشرفت» شناخته می شود.
امروز اعتراف به این که ایران یک قدرت سیاسی موثر است بگونه ای که بسیاری از پرونده های منطقه بدون کمک ایران قابل حل و فصل نیست، اعتراف به این که ایران یک قدرت مهم علمی دنیا در حوزه های علوم انسانی، علوم پایه و علوم تجربی است، اعتراف به این که ایران یکی از چند قدرت مهم نظامی دنیاست، اعتراف به این که ایران دارای یکی از قوی ترین نظام های مردم سالار دنیاست، اعتراف به این که ایران معنوی ترین مردم دنیا را در خود جای داده است و اعتراف به این که در آینده نزدیک - حدفاصل ۲۰۱۵ تا ۲۰۵۰م- بخش وسیعی از آسیا و آفریقا با نام ایران شناخته می شود، فضایی فراگیر را پوشش داده است.
طبعا آمریکایی هایی که در حوزه تمدنی آخرین حرف های خود را در سال ۱۹٣۹ و ذیل عنوان هرمنوتیک- اصالت تفسیر- زده و پس از آن به نازایی افتاده اند، جولان چنین قدرت مستقلی را نمی توانند تحمل کنند و برای آن که مانع وقوع پدیده ای بین المللی به نام «جمهوری اسلامی ایران» شوند، همه ساز و کارهای خود را پای کار بیاورند و حتی از توسل به رسواترین شیوه - ترور دانشمندان- هم استفاده کنند.
این روزها سوریه یکی از این صحنه های هماوردی است. در سوریه، جبهه آمریکا علنا انواع سلاح هایی که در شرایط فعلی می توان در حلب و... استفاده کرد به دست عناصر القاعده که طی ۱۴-۵۱ ماه اخیر توسط آمریکا بازتولید شده است، می دهد و حتی از اقدامات جنون آمیز و چندش آور آنان- نظیر فاجعه الحوله که طی آن دهها زن و کودک به قتل رسیدند- هم حمایت می کند و وزیر خارجه (مقام ارشد دیپلماتیک) آن با صراحت و جلوی دوربین ها می گوید برای سقوط اسد هر اقدامی مشروع است.
اگر خوب به صحنه سوریه بنگریم می بینیم که آمریکا، انگلیس، فرانسه، رژیم صهیونیستی، ترکیه، عربستان و قطر یک جنگ سخت و کثیف تمام عیار را علیه یک کشور عضو سازمان ملل که مراکز تحقیقاتی خود آنان می گویند حداقل نیمی از مردم سوریه از اسد طرفداری می کنند، به راه انداخته و برای رسیدن به مقصد، هیچ حدود و حریمی را محترم نمی شمرند.
این وضع از شدت عصبانیت و استیصال این جبهه حکایت می کند در برابر این جبهه حداقل نیمی از کشورهای دنیا که در آن ها ایران، روسیه، چین، کشورهای عرب آفریقایی، حدود نیمی از کشورهای عرب خاورمیانه حضور دارند با این اقدامات مخالفند ولی هرگز به اقدام غیراخلاقی متقابل روی نیاورده اند جبهه مشترک ایران، روسیه و... نیازی ندیده اند تا اجلاس در پی اجلاس برگزار کنند، شورای امنیت سازمان ملل را برای صدور قطعنامه ضدتروریسم تحت فشار قرار دهند، در پی ارسال سلاح های جدید به سوریه باشند، اقدامات متقابل امنیتی و نظامی انجام دهند و پول های خود را به سوریه سرازیر کنند.
این جبهه ضدتروریسم هیچکدام از این اقدامات را انجام نداده و در عین حال حدود ۷۱ ماه مردم و دولت سوریه را در برابر تروریزم حفظ کرده است. ۷۱ ماه تلاش جبهه آمریکا تاکنون به جایی نرسیده و نشانه ای از تزلزل حکومت سوریه دیده نمی شود آیا خود این موضوع نشان نمی دهد که آمریکا دیگر آمریکای یک یا دو دهه قبل نیست که یک حکومت را در چند روز واژگون می کرد؟
بلی همانطوری که حضرت امام خامنه ای- دامت برکاته- در دیدار اخیر با جمعی از شعرای گرانقدر کشور فرمودند: «استکبار با همه قدرت تبلیغاتی و سیاسی خود در مقابل ملت ایران ایستاده است و ملت ما هم مقاومت می کند، استکبار با همه قدرت خود نتوانسته گریبان خود را از دست ملت های مظلوم منطقه رها کند و دلیل اصلی آن مقاومت است. این مقاومت اگر از عرصه سیاسی به عرصه های دیگر که تاثیری ماندگارتر دارند- نظیر عرصه اقتصاد- تعمیم یابد، قطعا طی یک تا دو دهه آینده منطقه ای اسلامی منهای غرب خواهیم داشت.
خراسان:از آن شمشیر هنوز خون می چکد
«از آن شمشیر هنوز خون می چکد»عنوان سرمقاله روزنامه خراسان به قلم کورش شجاعی است که در آن می خوانید؛خون ریزترین و ناجوانمردترین جانی عالم را آن منافق ریاکار ظالم و پلیدی می دانم که در نهایت قساوت و جهالت شمشیر بر فرق اسوه عدالت مجسم فرود آورد و خود شد اولین به ظاهر مسلمان نماز خوان قرآن خوان اما منافق و تروریست که در خانه خدا و در محراب عبادت خون جاری کرد و شد اولین مسلمان نمایی که در اوج جهل و نفاق و نفس پرستی «امام کشی» راه انداخت و بدعت گذارد.
آن شقی ترین موجود عالم چه خونی را بر محراب عبادت ریخت. ابن ملجم، خون تنها «زاده خانه خدا» را در «خانه خدا» ریخت. آن شقی، خون کسی را بر زمین ریخت که دادار عالم «علی» نامبردارش فرمود و پس از حضرت خاتم، بهترین بود، آن شقی خون ولی و حجت خدا را خون وصی پیامبر را خون «قرآن ناطق»، خون پسر عم و برادر و داماد پیغمبر را بر زمین ریخت.
آن ناجوانمرد بر فرق بزرگ انسانی شمشیر زهرآگین جهل و نفاق فرود آورد که در دوران کودکی سال ها بر دامان پیامبر و نفسش ممزوج با نفس حضرت مصطفی بود و به گاه نوجوانی اولین ایمان آورنده به دین پاک محمد(ص) و در کنار خدیجه کبری اولین اقتدا کننده به رسول ا... و نمازش بود. آن نفس پرست دون مایه، محاسن بزرگ مردی را به خون خضاب کرد که تنها «کفو» و همتای فاطمه بنت رسول بود. آن شقی ترین، در سجده فرق مبارک کسی را شکافت که امام و پدر دو امام و زینبین بود. آن شقی ترین در سحرگاه نوزدهم رمضان چهلم هجری بزرگترین «بیداد» را بر اسوه «داد» روا داشت. در آن شب که احتمال قدرش هم می رود آن شقی ترین نه تنها فرق علی بلکه فرق قرآن را شکافت.
آن شب پس از آن ناجوانمردانه ترین ضربه، سری از سجده برنخاست که خدایش را نه از ترس جهنم و نه به سودای بهشت بلکه به خاطر سزاواریش به عبودیت سجده می کرد. شقی ترین موجود عالم آن شب شمشیر بر فرق بزرگ انسانی زد که همنام خدا بود و بنده خالص و مطیع حضرت حق. آن شقی در آن شب سر و جان یگانه مردی را نشانه گرفت و محراب و نمازش را به خون آغشته کرد که سال ها سپر جان جانان خود حضرت پیامبر خاتم بود.
آن پلشت ترین، آن سیه روی منافق ریاکار، پیکر مطهر باورمند و آزاده مردی را به خون غلتان کرد که لحظه ای از عمرش و نه حتی نفسی از نفس هایش در شرک و کفر و بت پرستی برنیامده بود. آن بی رحم ترین، رحیم و یتیم نواز مردی را به گاه سجده و نماز ضربت زد که غریب نواز و یتیم نواز و بسی به خلق خداوند مهربان بود و آن چنان او و فاطمه اش و حسنین و زینبینش بخشنده و مهربان بودند که به فرموده خداوند بزرگ در قرآن مجید سه شب افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین بخشید. آن شقی ترین، جوانمرد و بخشنده انسانی را ضربت زد که باز به فرموده یگانه عالم هستی در قرآن در رکوع نماز انگشتری خود را به سائل بخشد.
آن جانی ترین، جانی را نشانه گرفت که جان پیغمبر خدا بود و به گاه یورش قاتلان برای جان ستاندن از پیامبر تنها کسی بود که به جای رسول خدا در بسترش آرمید تا جانش سپر و فدایی جان پیامبر شود. خدایا مگر علی که هم نام تو و وصی پیامبر تو و قرآن ناطق است و حجت حق؛ وصف شدنی است که بتوانیم او را به وصف درآوریم. علی که هم برادر و پسر عم و داماد و وصی پیامبر است و هم همسر فاطمه که نه تنها دختر رسول بلکه منصوره دو عالم و ناموس آفرینش است، علی که جان فدای قرآن و پیامبر و دین خداست علی که بسیار شب ها در نخلستان ها و دور از غوغای شهر و این و آن، صدها بلکه هزار رکعت نماز می گزارد و پس از آن سال ها سر در دل چاه می کرد و استخوان در گلو داشت و خار در چشم، همان علی که شمشیر از پی حق می زد و «عبدود» آن قهرمان کافر و دشمن خدا را مردانه بر زمین کوباند همان علی که فاتح خیبر و بدر و حنین در رکاب رسول خدا بود علی را وصف نتوان کرد.
و آن چنان که آن روان شاد شاعر می گفت:
علی گر چه خدا نیست
ولی از خدا نیز جدا نیست
علی را چه بنامم علی را چه بخوانم
و من اما آن شمشیر را و آن قاتل منافق بدکار ظالم را بدترین، قسی ترین و نابکارترین قاتلان عالم می دانم چرا که آن جاهل نابخرد منافق بود که «امام کشی» را از آن شب بدعت گزارد و امام اول را آن شقی ترین در محراب عبادت ضربت زد که پایه ای شد برای ادامه جنایت ها و امام کشی ها که امام حسن(ع) مظلوم نیز به زهر و تیر جهل و کین و عداوت منافقین و خائنین به شهادت رسید و سید و سالار شهیدان نیز پس از آن در کربلا آن گاه که برای اصلاح دین امت جدش و جاری کردن اسلام ناب محمدی و قرآن به پا خاست باز دنباله همان نابکاران و دنیاپرستان و شیطان زدگان بر امام حق و فرزند رسول مصطفی و علی مرتضی و خاندانش شمشیر کشیدند و چه ها که نکردند و امام کشی و ظلم بر امامان معصوم و اهل بیت عصمت و طهارت آن چنان بر فرزندان رسول خدا و ائمه معصومین ادامه دار شد تا به صاحب عصر مهدی موعود رسید و خدایش آنگاه اراده فرمود که پس از غیبت صغری در غیبت کبری بماند تا دیگر بار آفریدگار هستی بر ظهور و فرجش اراده فرماید.
و دنیا از ابتدا واز بعثت رسولان تا رسول خاتم و از شب فرقت علی جان عالم و آدم، و از کربلا تا کاظمین و مشهد و سامرا در انتظار و به امید فرج صاحب الزمان روزان و شبان می گذراند تا صبح دولت کریمه صاحب الزمان بدمد.
خدایا گویا علی(ع) را جز ذات اقدس خودت و حضرت مصطفی(ع) و فاطمه زهرا(س) و اهل بیت و رمضان و شب های قدر، کسی نشناخت و «قدرش» ندانست، ما را از سر لطف و کرم بی حدّت قدردان رمضان و علی(ع) و شب قدر قرار ده.
جمهوری سلامی:آدرس غلط به مصریها ندهیم
«آدرس غلط به مصریها ندهیم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم محمد رمضانی است که در آن میخوانید؛ تحلیلگران بر این باورند که انتخاب ژنرال طنطاوی وزیر دفاع مبارک و رئیس شورای عالی نظامی به عنوان وزیر دفاع در اولین دولت تشکیل شده بعد از پیروزی قیام مردمی مصر و همچنین ابقای "کامل عمرو" سفیر سابق مصر در عربستان به سمت وزیر خارجه و علاوه بر این ابقای ۶ وزیر نظام مبارک در پستهای خود، پیام آشکار و واضحی به آمریکا، رژیم اشغالگر قدس و جریان ارتجاع عرب محسوب میشود. در واقع مرسی نامزد اخوانالمسلمین و رئیسجمهور مصر با انتخاب هشام قندیل به عنوان نخستوزیر و تایید کابینه وی پیام مهمی مبنی بر تداوم سیاست خارجی مبارک به آمریکا و غرب داده که محورهای آن عبارتند از:
الف - دولت جدید مصر بر پایبندی و التزام خود به تمامی معاهدات و موافقتنامههای منعقده در زمان مبارک و قبل از وی از جمله پیمان کمپ دیوید و تداوم روابط سیاسی و اقتصادی با تل آویو تاکید دارد.
ب - سرمایه گذاران خارجی بویژه آمریکا که بیش از ٣۰ میلیارد دلار در مصر سرمایهگذاری نموده اند، همچنان میتوانند بدون داشتن هرگونه دغدغه فکری خون ملت مصر را در شیشه کنند.
ج - حکومت جدید مصر همچنان خواهان اجرای سیاست درهای باز به روی غربیها و فرهنگ آنها میباشد و غرب نباید نگران اجرای جدی شریعت اسلامی و یا اتخاذ سیاستهای مبتنی بر استقلال رأی در مصر باشد.
د - مصر هیچ عجلهای برای ارتقاء روابط خود با ایران ندارد و اولویت مصر امنیت خلیج فارس (شورای همکاری) و آفریقا است و لذا آمریکا و تل آویو مطمئن باشند که مصر علیرغم انقلاب و سقوط مبارک همچنان نظام سابق را در قبال ایران اجرا میکند و حتی سعی خواهد کرد با سیاستهای ایران در منطقه مقابله و نقش ترمز را بازی کند.
در همین چارچوب، روزنامه الحیات به نقل از منابع نزدیک به ریاست جمهوری مصر اعلام کرد: مرسی در اجلاس جنبش عدم تعهد که باید ریاست دورهای را به ایران تحویل دهد شرکت نخواهد کرد و احتمالاً وزیر خارجه خود را خواهد فرستاد تا تضمینهایی که به آمریکا و کشورهای عربی وابسته داده ترجمه عملی شوند.
بی تردید مصر جدید خود را در جهان اسلام و منطقه به بوته آزمایش گذاشته و بعید به نظر میرسد با توجه به تساهل و تسامح معروف اخوان و تعاملی که این جنبش بعد از پیروزی انقلاب با آمریکا شروع نموده، شاهد تغییر و تحول ریشهای و یا قابل توجهی از جانب حکومت و نظام جدید به رهبری اسلام گراها باشیم.
صدور دومین بیانیه وزارت اوقاف مصر مبنی بر ممنوعیت سفر ائمه جماعات، خطبا و قاریان قرآن به ایران، آنهم بعد از شروع بکار مرسی به عنوان رئیسجمهور و مواضع تند نهاد ریاست جمهوری مصر علیه مصاحبه منتشره از سوی خبرگزاری فارس حتی تا حد تهدید به اعلام جرم را نمیتوان وقایع پیش پا افتاده و مقطعی تفسیر کرد. عمق نگاه مصر جدید همچنان تداعی کننده سیاست رژیمی است که غیر از خوش خدمتی برای استکبار جهانی و تمکین خواستههای صهیونیستها دست آورد دیگری برای ملت مصر به همراه نداشت.
در این گیرودار مشخص نیست چرا بار دیگر سیاست احساساتی و ذوق زدگی بیش از حد ما بر منطق و حکمت و عزت غلبه نموده و معاون رئیسجمهور که در اواخر نظام مبارک، سابقه ملاقات و مذاکره با احمد شفیق نامزد ریاست جمهوری و رئیس وقت سازمان هواپیمایی جهت برقراری خط پروازی بین تهران - قاهره و لس آنجلس و ارتقاء روابط را در پرونده خود دارد به عنوان نماینده ویژه رئیسجمهور پیام دعوت ایشان خطاب به مرسی را به مصر میبرد؟
نکته جالب توجه در رابطه با این سفر و قبل از آن، که مشاور ارشد رئیسجمهور عهدهدار مسئولیت آن بود، اینکه مصریها علیرغم گذشت بیش از یکماه از دو درخواست ارائه شده برای صدور روادید، انجام این سفر را به بعد از دیدار هیلاری کلینتون وزیر خارجه و لیون پانهتا وزیر دفاع آمریکا از مصر موکول نمودند تا بگویند آمریکا همچنان در سیاست خارجی مصر حرف اول را میزند.
از این واقعیت نیز نباید غفلت نمائیم که بخشی از سیاستهای منفی مسئولین کنونی مصر نسبت به ایران، ناشی از عملکرد نادرست دستگاه دیپلماسی ایران است. واقعیت اینست که نمیتوان نقش انفعالی و بسیار کند و احساسی دستگاه سیاسی به ویژه عملکرد غیرقابل دفاع دفتر حفاظت منافع کشورمان در قاهره را، که اعتراض همه مسئولین غیر از مقامات ارشد وزارت امورخارجه را برانگیخته، نادیده گرفت و از علت تلاش بیهوده و غیراصولی این دفتر برای تنظیم سفر مصریها و مصاحبههای غیرحرفهای و سکوت وزارت امور خارجه و هدر دادن فرصتهای محوری و کلیدی بعد از پیروزی قیام نیز نپرسید.
بی تردید تاریخ پرافتخار ملت ایران و تجربههای انقلاب اسلامی ایجاب میکند آدرس غلط به مصر جدید ندهیم و آنها نباید باور کنند که ملت ایران و مسئولان نظام جمهوری اسلامی حاضر هستند به هر قیمتی به مصر نزدیک شوند. آنها باید بفهمند که آنچه مصر را برای ما عزیز میکند مصری است که یادآور دوران حمایت همه جانبه آن از فلسطین باشد و همچنان در پایداری و ایستادگی در مقابل مطامع آمریکا و رژیم صهیونیستی زبانزد شود و بتواند در سایه انقلاب مردمی خود بار دیگر به استکبار جهانی نه بگوید. به امید آن روز
رسالت:درآمدی بر معاصر بودن شاعر امروز
«درآمدی بر معاصر بودن شاعر امروز»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم امیر عاملی است که در آن میخوانید؛مطالبه تاریخی شاعران، ادیبان و فرهیختگان مبنی بر نفس کشیدن در حریم رهبری شعردان وشاعر شناس امروزها محقق شده، چندان که مولا و مقتدای مسلمین جهان و نایب بر حق امام زمان(عج) بهترین ایام از روزهای سال یعنی رمضان معظم را به شنیدن ترنم اهالی کلام و کلمه اختصاص میدهند. گردهمایی سالانه شاعران جوان و پیشکسوت به دور شمع معرفت و عرفان یعنی رهبر راهدان، بیانگر توجه خاص مقام معظم ولایت به شاعران انقلاب یا انقلابیون شاعر است. این نشستها در فضایی صمیمی از نماز آغاز میشود و بعد از افطار در مکانی ساده و علیوار به اوج میرسد.
رهبری در حلقه سرایندگان با گوش هوش واندیشهای شعر نیوش دقیق شعرها را میشنوند و حتی نقد کرده و نظر میدهند و به دور از تشریفات معمول ومرسوم راهکارهای تازه داده وشاعر از اینکه مقتدایش اینقدر شعر را دقیق میشنود به وجد آمده و طرب انگیزتر از لحظه ورود جلسه را ترک میکند.
شعرگویان جان فدای شعرفهمان میکنند.
بهراستی آیندگان خواهند دانست که امروز درحد اعلی شعر با حکمت و حکمت با معرفت آمیخته. ابونصر فارابی در رساله خود تحت عنوان " قوانین صناعه الشعر" یا " جوامع الشعر" که شرح و تفسیر همان رساله"بوطیقا"ی شعر است، همچنین ارسطو در بخش منطق دایره المعارف خود موسوم به "احصاء العلوم" اجزای علم منطق را هشت گونه میشمارد که گونه نهایی آن شعر است. او از شعر تعاریفی شنیدنی دارد. ابن سینا و نظامی عروضی، سقراط و افلاطون و بسیاری در تعریف شعر داد سخن دادهاند، اما نکتهای که رهبری گوشزد میکنند کاملا نو و دیگرگونه است. ایشان اشارت به معاصر بودن و از مسائل ملی کشور به دور نبودن میفرمایند. رهبری فرمودند: "شعر علاوه برظرف برای احساس بیان شاعرانه باید در خدمت ارزشها باشد، در خدمت به دین و اخلاق."
ایشان مضمون آفرینی و شاعر مولف را مورد توجه قرار داده و میفرمایند: " مضمون یابی قالب شعر نمیتواند نسبت به مسائل روز کشور بیتفاوت باشد." ایشان مدعیان مهین دوستی را افرادی پوچ گرا تلقی میکنند. میشود از این اشارات به معاصر بودن و آیینه شدن شاعر توجه کرد. البته شاعر آیینی وانقلابی براساس حدیث" حب الوطن من الایمان" وطن دوستی را در دل خود دارد که مولانا فرمود: "صد چو پیش آمد نود، هم پیش ماست" جان کلام و اصل رهنمود رهبری به شاعران، زنده بودن و به روز بودن است، مثلا چگونه شاعری میتواند معاصر باشد و هشت سال دفاع مقدس را نبیند، چشم به روی انقلاب وانقلابهای منطقه ببندد؟ امروزها و این دههها ایام وفور سوژه و اوج مضمون آفرینی است. چطور یک عده با شعار وطن دوستی، ایثار و عظمت نماز جمعه ، بسیج و انقلاب را نمیبینند؟ آیا تاریخ از اینها سئوال نمیکند که شما چه میکردید؟ چه دیدید؟ شاعر بیتفاوت آیینه طبعش را کدر کرده و هیچ جلوهای در او رخ نمینماید. کور ذهن است و اندک فهم.
سخنان اخیر رهبر در جمع شاعران دستور العملی قابل اجرا ومورد توجه است. خوشا شاعران معاصر که در ایامی تنفس میکنند که تملق و ستایش حاکمان مورد عنایت هیچکس نیست و حاکمان نظام اسلامی خود از جنس مردمند و خاک بهصورت متملق میپاشند.
ای بسا حکام جور که شاعران را دلقک دربار میخواستند و صلههایشان جز برای ستایش آنان نبود. حالا رهبر نظام خود شاعری است توانمند و حکیم که عنایات و اشاراتش ناصر خسرو قبادیانی میپرورد نه فلان شاعرک درباری که فقط میسراید:
شاها تو زمرّدی و خصمت افعی
آزادی بیان در نقطه اوج دست شاعر را باز میگذارد که از دقایق نگذرد وشعر امروز کلید بغض مانده در گلوی اعصار و قرون است.
شاعر انقلاب مورخی بیدروغ است که از بیان حقیقتها برای مصلحت دریغ نمیکند. اشاراتش بشارت است و بشارتش امید بخش. شاعران فراری که فقط یاس میپراکنند از ذهنی علیل و زبانی مریض برخوردار هستند، در محفل شعر رهبری هیچ شعری قبل از قرائت از فیلتر و صافی ناصاف سانسورچیان رد نمیشود.
شاعر، رها و یله گفتنیهای عشق را میگوید. رهنمودهای رهبری در دیدار اخیر این بنده را برآن داشت تا از طراوت آن حضور نورانی رشحهای و شمهای بنویسم و به صدایی بلند بگویم: رهبرا، اشارات پیامبر گونهات را به گوش هوش نیوشیدیم و شنیدیم که فرمودید:" کاروان شعر در کشور با سرعت و دقت و جهتگیری درست به پیش میرود."
که این کلام چراغی روشن فراروی اهالی شعر معاصر است و هدیهای از امید و شکوفایی به شعورمندان شاعر. واشارت کردید:" عمل به وظیفه در مضمون و جوششهای ذوقی ضروری است" الحق که نگاهی دقیق و ژرف به شعر است ومقوله سخن پردازی و از بیتفاوتی برخی مدعیان میهندوستی نسبت به مسائل روز هشدار دادید والنهایه به کسانیکه در جبهه حق و معنویت سرمایه هنری خود را خرج میکنند مراقبت را توصیه نمودید. اینک با غزلی نثارتان شرح این اشتیاق را به پایان میبرم؛
رهبرا جان ماجرا گفتی
گفتنیهای عشق را گفتی
آنچه باید شنید فرمودی
آنچه باید، برای ما گفتی
جز خدایت نمیکند توصیف
ای که یک عمر ازخدا گفتی
شاعران را به حلقه لطفت
هم فرا خواندی و دعا گفتی
از نگاهت امید جاری شد
از بس ای عشق ربنا گفتی
رهبری شاعری و جانبازی
ای که تفسیر کربلا گفتی
ناتوان از بیان بارانم
گفتنیهای عشق را گفتی
سیاست روز:علوی در تابوت؛ مسیحی در بیروت...
«علوی در تابوت؛ مسیحی در بیروت...»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم مهدی عزیزی است که در آن میخوانید؛با گذشت بیش از یکسال از بحران در سوریه امروز به خوبی می توان به میزان تهدید آمیز بودن طرحی پی برد که از آغاز ناآرامی های این کشور برنامه ریزی شد. طرحی که ترکیه ، قطر و سعودی در آن تلاش کردند تا ساختار جغرافیای سیاسی منطقه را به نفع خود تغییر دهند.
به غیر از ترک ها که توهم و رویای بازیافت امپراتوری عثمانی را در سر دارند و تمامی برنامه های آنان براساس همین توهم تعریف و در منطقه دنبال می شود ، سعودی ها نیز به دنبال ایجاد اردوگاهی جدید از وهابیت در منطقه خاورمیانه هستند. موضوعی که می تواند به غیر از تقویت نفوذ سیاسی آنان در منطقه به ایجاد اختلاف بین قومیت ها و مذهب ها نیز کمک کند. برنامه ای که با حمایت مالی و سیاسی از القاعده و سلفی ها در عراق پیگیری شد.
این نکته را نباید نادیده گرفت که وهابیت تنها عنصر تشکیل دهنده حکومت آل سعود و تنها توجیه برای ادامه حمایت غرب از خانواده ای است که هنوز نسل نخست آن پادشاهی را در دست دارد و از ساده ترین اصول دموکراسی نیز تهی است. امروز پس از گذشت بیش از یک سال از این بحران ترکیب مخالفان نشان از وجودیک کینه تاریخی از سوریه دارد.
اگرچه در آغاز ساختار مخالفان را گروههای سیاسی تشکیل می داد که با برخی از مفاد قانون اساسی سوریه مشکل داشتند یا مخالف شرایط اقتصادی و اجتماعی بودند.
اما امروز گروهی که در سوریه به عنوان مخالف شناخته می شود یک گروه مخالف سیاسی دولت یا شهروندان ناراضی و حتی سوری های مسلح نیستند ؟.آنان اعراب سلفی و از ملیت های دیگر به شمار می روند که از سوی قطر، ترکیه و سعودی حمایت مالی و سیاسی می شوند.
واکاوی رویکرد این گروه که به ارتش آزاد معروف است نشان می دهد که تا چه اندازه القاعده در تعیین راهبرد و نقشه راه این گروه نقش دارد.
اعدام های دسته جمعی و اقدامات وحشیانه به نام اسلام یک نسخه برداری از اقدامات القاعده است. وباید گفت شعاری که گروههای تروریستی سر می دادند که علوی در تابوت و مسیحی در بیروت موضع کلی این گروه را بیش از گذشته آشکار می کند. موضعی که خواهان تخریب اماکن مقدس مذهبی و شیعه است . وابستگی مخالفان به القاعده ای که هیچگاه در برابر اسرائیل قرار نگرفت.
تهران امروز:قابل پیش بینی بود
«قابل پیش بینی بود»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم سیدجواد سیدپور است که در آن میخوانید؛اعلام رسمی افزایش نرخ ارز مرجع یا همان ارزدولتی باعث بروز تلاطمی دوباره در بازارآزاد ارزشده است و روز گذشته موجب عبور دلار از نرخ ۲۱۰۰ تومان شد که چنین قیمتی غیر منتظره است و البته حبابی بودن این قیمت هم کاملا آشکار است.
حبابی بودن قیمت هم بیشتر تحت تاثیر جو روانی سنگینی بود که طی یکی، دو روز گذشته بهصورت شایعه بازار ارز را تحت تاثیر قرار داده بود و در این بین هم برخی دلالان سودجو مانند همیشه فرصت را غنیمت شمرده و با دمیدن بر جو روانی بازار باعث افزایش بیش از پیش وغیرمعقول نرخ ارز بخصوص دلار شدند.
اگر چه هیچگاه از سودجویان این انتظار نبوده و نیست که از شرایط روانی بازار به نفع خود استفاده نکنند اما در عوض این انتظار از دولت و تصمیمگیران بازار ارزی و پولی کشور میرفت که در نحوه اعلام نرخ جدید ارز مرجع به گونه ای عمل میکردند که پیامدهای روانی آن به حداقل میرسید.
قابل پیش بینی بود که اعلام نرخ جدید ارز مرجع آن هم با گمانهزنی قیمتهایی بین ۱۶۰۰ تا ۱٨۰۰ تومان بازار را تحت تاثیر قرار خواهد داد و منجر به افزایش دوباره قیمت می شود. ظاهرا دولت و بانک مرکزی چنین پیشبینی از پیامد افزایش قیمت ارز بازار آزاد با اعلام قیمتهای جدید را نداشتند یا اینکه نخواسته اند آن را خیلی جدی بگیرند.
سال قبل هم که قیمت ارز مرجع از ۱۰۵٨ تومان به ۱۲۲۶ تومان افزایش یافت ، باز هم بازار آزاد ارز دچار تلاطم شد و درآن مقطع هم ناگهان قیمت دلار آزاد روند صعودی گرفت و فاصلهاش را با قیمت دلاردولتی حفظ کرد. پس باتوجه به تجربه پیشین این سوال پیش می آید که آیا دولت فکر این را نمیکرد که با افزایش دوباره نرخ ارز مرجع احتمال تلاطم در بازار وجود خواهد داشت؟ اگر چنین احتمالی را داده است، تمهیدات دولت برای مهار اوضاع چیست؟
آنگونه که رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد گفته اند قیمتها تحت تاثیر جو روانی افزایش یافته اند و نمی تواند در این سطح باقی بمانند.
حتی اگر این پیش بینی محقق شود باز برکسی پوشیده نیست که چنین تلاطمی به جو نااطمینانی در بازار دامن میزند و این موضوعی زیبنده برای اقتصاد کشور که زیرفشار تحریمها قرار دارد، نیست. به هر حال انتظارازمقامات اقتصادی دولت و مسئولان بانک مرکزی این است که بازار پولی و ارزی کشور را به گونه ای مدیریت کنند که تلاطمات غیرمنطقی درآن دیده نشود و الا راه برای تبلیغات منفی معاندان باز خواهد ماند تا به صید ماهی مراد خود از آشفته بازار ارز بپردازند.
حمایت:المپیک ۲۰۱۲ لندن و همبستگی انسانی
«المپیک ۲۰۱۲ لندن و همبستگی انسانی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛این روزها رویدادهای جاری در مسابقات المپیک لندن توجه میلیون ها انسان در سراسر جهان را به خود جلب کرده است همانگونه که در کشورمان میلیون ها ایرانی، فعل و انفعالات المپیک را در رشته های مختلف به خصوص رشتههای مدال آور ورزشکاران ایرانی، با حساسیت و اشتیاق پیگیری می کنند. نیمه شب روز یکشنبه، مدال طلای حمید سوریان یکی از مواردی بود که شادی و غرور را به خانواده های ایرانی تقدیم کرد. همچنانکه قبل از ایشان در هفته گذشته، قهرمانی که در رشته وزنه برداری موفق به دریافت مدال شد، شادی را برای مردم به ارمغان آورد.
در همین زمینه، مردم منتظرند تا سایر قهرمانان ایرانی نیز در روزهای آتی مدال آور شوند و بدین ترتیب به شادی و غرور ملی آنان افزوده شود. نظر به اهمیت رویدادهای جاری در المپیک، نکاتی از منظر دغدغه های ستون به سوی عدالت تقدیم مخاطبان ارجمند می شود. امید است مرضی خداوند سبحان واقع و برای گسترش آگاهی های عمومی مفید واقع شود. کم و بیش همه شنیده اند که مسابقات ورزشی جهانی به نام المپیک، قدمتی بسیار طولانی دارد.
بدین صورت که حتی در یونان باستان نیز چنین مسابقاتی به صورت هرچند مدت یک بار و با حضور اقوام مختلف، جریان پیدا می کرده است. درظاهر اولین رقابت های ورزشی که در محل المپیا (یونان) برابر اسناد تاریخی برگزار شده است به سال ۷۷۶ قبل از میلاد برمیگردد. در اسناد و مدارک تاریخی اعلام شده که وقتی بازیهای المپیک باستان جریان پیدا می کرد، در مناطق مختلف اعلام می شد که جنگ و ستیز تعطیل است و اختلافات اقوام و قبیله ها به هر شکل حتی موقت و مشروط متوقف می شد.اما المپیک در دوران جدید با تاریخی جداگانه و ویژگی های خاص خود توأم شده است.
شکل گیری المپیک در دوران جدید، از حیث تاریخی به اواخر قرن نوزدهم برمی گردد که با تلاش های فردی به نام بارون پیردکو برتین فرانسوی در سال ۱٨۹۶ میلادی کمیته بین المللی المپیک ایجاد و قرار شد که بازی های المپیک فقط یک رویداد ورزشی صرف نباشد بلکه کانونی برای تکامل انسانی و تفاهم بین المللی باشد. بدین ترتیب، اولین بازی های المپیک جدید بازهم در یونان برگزار و سپس به تدریج توسعه یافت.
در اهداف المپیک آن گونه که در اساسنامه آن منعکس شده، نکات مهمی منعکس شد، از جمله ترویج و توسعه ویژگی های اخلاقی و جسمانی که اساس کار ورزش است، تعلیم و تربیت جوانان از طریق ورزش به منظور ایجاد تفاهم بیشتر بین همه ورزشکاران و کمک به ساختن دنیایی بهتر و پر از صلح و ثبات، نشر و ترویج اصول انساندوستانه المپیک در سراسر جهان و ایجاد خیرخواهی جهانی.در خصوص اهداف یاد شده وجهت انعکاس همبستگی جهانی، پرچم المپیک از ۵ حلقه با رنگ های مختلف به عنوان نماد ۵ قاره تشکیل شده که در سطوح ملی کشورها نیز کمیته های ملی المپیک مکلف به ترویج و تقویت این همبستگی جهانی هستند.
حال با توجه به اهداف انساندوستانه یاد شده ،این پرسش مطرح می شود که آیا این رویداد بزرگ هر چهارسال یکبار، توانسته است جهان را صلح آمیزتر کند؟آیا توانسته است توجه ملت های مختلف را به آرمان های عدالتخواهانه بیشتر جلب کند؟ آیا در المپیک های مختلف نمودهای اعتراض به بی عدالتی ها را شاهد بوده ایم؟ در پاسخ به این پرسش های مهم، لازم به یادآوری است که حجم بی عدالتی ها در سراسر جهان آن گونه نهادینه و ساختاری شده است؟ که به واقع از یک چنین رویدادی نمی توان انتظار داشت تا بتواند بی عدالتی ها را مرتفع سازد. اما در این امر تردیدی نیست که بازی های المپیک به طور طبیعی همبستگی بین سیاه و سفید، شرقی و غربی، پولدار و بی پول، توسعه یافته و در حال توسعه را تقویت می کند.
وقتی ورزشکاران سراسر جهان درکنار یکدیگر به رقابت می پردازند، این پیام برای همه ملت ها به روشنی منتقل می شود که شما نیز می توانید خود را قوی تر ساخته و هر چهارسال یکبار در رقابت با دیگر ملت ها تلاش های خود را به آزمون بگذارید تا خود این رقابت ها بهانه و فرصتی باشد جهت تکاپوی جدی تر برای ارتقای توانمندی ها. نکته دیگر اینکه این بازی ها در مواردی صحنه ای شده تا نمایندگان ملت ها یا گروه های ستمدیده از این عرصه برای انعکاس صدای اعتراض خود بهره جویند.
مثلاً کاری که قهرمانان سیاه پوست تامی اسمیت و جان کارلوس در المپیک ۱۹۶٨ مکزیکوسیتی در اعتراض به تبعیض نژادی و حمایت از حقوق سیاهان انجام دادند، یا آنچه فلسطینی ها در المپیک ۱۹۷۲ مونیخ علیه تعدادی از ورزشکاران رژیم غاصب صهیونیستی انجام دادند، مواردی از اعتراضات ستمدیدگان در این رویداد بزرگ جهانی بوده است.حال با توجه به سابقه و پیشینه و ظرفیت های یاد شده المپیک، اگر نگاهی به کشور خود بیندازیم، ابتدا لازم است به خاطر آوریم که کمیته ملی المپیک ایران در اردیبهشت سال ۱٣۲۵ تشکیل شد.
یعنی بیش از ۶ دهه قبل و از سال ۱۹۴٨ میلادی تا کنون قهرمانان ورزشی کشورمان در ۱۵ دوره بازی های المپیک در رشته های مختلف حضور یافته اند. هرچه جلوتر آمدهایم تعداد شرکت کنندگان ما و تنوع رشته هایی که توانسته ایم در المپیک حضور یابیم و برنامه ریزی و تلاش جدی تر در این خصوص رشد یافته است.
به عبارت دیگر، خود این بازیها زمینه ای فراهم کرده تا جوانان کشورمان و مدیران ورزشی و مسئولان عالی، خیز بلندتری برای رشد و توسعه عمومی به خصوص در عرصه های توانمندی های ورزشی بردارند. طبیعی است که موفقیت های جهانی در عرصه های مختلف از جمله ورزشی به راحتی به دست نمی آید و نیازمند خودباوری، برنامه ریزی درست و تلاش شبانه روزی می باشد. آنچه در این خصوص حائز اهمیت است، اینکه توجه کنیم اگرچه ورزش یکی از مهم ترین عوامل سلامتی جسم و روح است، اما در دنیای ورزش حرفه ای معاصر، انواع آسیب ها و آفت ها نیز بروز یافته.
بدین معنا که در جوار فعالیت های ورزشی، سرمایه داران بزرگ و شرکت ها و نهادهای مالی عظیم نیز به تلاش های خود جهت جذب مخاطب در زمینه منافع مادی، روز به روز بیشتر همت میگمارند. همچنین بنگاه های فرهنگی مختلف به خصوص نهادهای غربی، تلاش زیادی را به کار می گیرند تا در کنار فعالیت های ورزش حرفه ای، پیام های فرهنگی مورد نظر خود را به مخاطبان القا کنند و دیدگاه های فرهنگی مخالف خود را از این طریق منزوی ساخته و مطرود جلوه دهند.
همین تلاش های محافل قدرت مالی یا سیاسی و فرهنگی باعث شده که استعدادهای سراسر جهان در رشته های مختلف پس از شناسایی، بلافاصله جذب باشگاه ها و نهادهای واقع در غرب شوند تا ضمن داغ نگهداشتن تنور ورزش حرفه ای مورد نظر ، بتوان از کنار آن الگوسازی های لازم را در سطح جهانی انجام داد.
همین الگوسازی هاست که امروزه شاهدیم بچه های دبستانی در کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان گاه فلان بازیکن خارجی را بیشتر از مسئولین کشور خود می شناسند یا تحت تأثیر رفتارهای او قرار دارند. هم چنین همین الگوسازی هاست که باعث شده خیلی از ورزشکاران سطوح ملی در کشورهای مختلف از جمله کشور خودمان رفتارهایی مشابه آنچه در غرب رایج است را بروز دهند و فقط با پول و معیارهای مادی فعالیت های خود را پیگیری کنند. این آسیب ها را باید دقیق وعمیق شناخت و تلاش کرد تا در سطح ملی صحنه ورزش و رقابت های ورزشی را از این گونه آفت ها دور نگهداشت. و باید تلاش کرد تا روش و منش انسانی و پهلوانی را مبتنی بر فرهنگ اسلامی و ایرانی در سطح ملی و فراملی گسترش داد.برای اینکه چنین اهدافی تأمین شود، کمیته ملی المپیک باید از ظرفیت های فکری و مشارکت وسیع مردمی بهره مند باشد.
نباید کمیته ملی المپیک فرصتی توسط برخی از صاحبان قدرت تلقی شود تا با انواع لابی ها و ابزارهای مختلف، منصب های مزبور را تصاحب کنند و حتی انتخابات واقعی در آن جریان نیابد. نباید وزارت ورزش و جوانان در تلاش باشد تا عوامل خود را در کمیته ملی المپیک بر منصب ها بنشاند.
بلکه لازم است وزارت ورزش تلاش کند تا برجسته ترین عناصر فرهیخته ورزشی و تأثیرگذار از حیث جلب مشارکت های مردمی، در کمیته ملی المپیک حضور یابند و فعال باشند تا مهم ترین مرجع مرتبط با اهداف انساندوستانه المپیک از همین سطح ملی فعالیت های خود را در سطح بالایی انجام دهد و سپس بتواند در سطح جهانی تأثیرگذار باشد.
سخن آخر
قهرمانی توأم با پهلوانی و منشهای متعالی انسانی یک ارزش است و هرکس بتواند بدان نایل آید، به یک کمال والا دست یافته و میتواند موجبات تکامل دیگران را نیز فراهم آورد و انگیزه سازی کند.
قهرمانی در المپیک یکی از شاخصهای رشد و توسعه کلی کشورهاست. هرچه در ابعاد مختلف، توسعه و پیشرفت بیشتری پیدا کنیم، زیرساختهای لازم برای اینکه در رشته های مختلف ورزشی افقهای بلندتر را هدف قرار دهیم، بیشتر فراهم میشود چنانچه بالعکس موفقیت در عرصه المپیک و یا سایر رقابتهای جهانی، میتواند شور و شوق ملی برای ارتقای توانمندیها در عرصه های متنوع را نزد عموم مردم دامن زند. هنوز فاصله کشور ما در بسیاری از رشته های ورزشی با قافله جهانی زیاد است. این فاصلهها را باید رفع کرد و نشان داد که استعدادها و ظرفیتهای ایرانی بسیار وسیع است و میتواند در زمینه های مختلف، از جمله سرآمدها باشد.
نسبت به آسیبها و آفتهای ورزش قهرمانی و نقش مخرب کارتلها و مراکز اقتصادی و دلالی و فرهنگی غرب در سراسر جهان باید حساس بود و همواره خود و جامعه داخلی را واکسینه کرد تا آن آفتها و آسیبها به سطح ملی رسوخ نیابد و درنهایت اینکه باید قدردان قهرمانان ملی خود و مربیان آنها باشیم که ماهها با سختیها و مرارت های بسیار، خود را برای چنین رقابتهای سنگینی آماده کرده و میکنند و با موفقیتهای حاصله دل همه را شاد میسازند.
امید آنکه در روزهای آتی خبرهای شادی آورو غرور آفرین مکرری برای ملت ایران از المپیک ۲۰۱۲ برسد و تجربیات حاصله را برای بهتر ساختن آینده کشور و ملتمان به خوبی به کار گیریم.
مردم سالاری:مجنون قلم
«مجنون قلم»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در ان میخوانید؛اندیشیدن و میل به دانستن انسانها از زمان تشکیل نخستین تمدنها در بینالنهرین، آدمی را وادار به کاوش و انتقال اطلاعات به یکدیگر کرده است. برخی نقاشیهای دیواری انسانهای اولیه در دوران دیرینه سنگی از حیوانات را هم دلیلی بر میل انسان برای دانستن و انتقال اطلاعات تلقی میکنند.
از نخستین روزنامههای یونان باستان پیش از میلاد مسیح تا انقلاب صنعتی دیروز و امروز که عصر انفجار اطلاعات است، روزنامهنگاران و خبرنگاران همواره محور اصلی تبادل اطلاعات بودهاند. انسانهای کره زمین گیج انبوه اطلاعات و خبرها هستند و تنها خبرهایی تاثیرگذارند که مهندسی بیان را با خود همراه داشته باشند. جوامع پیشرفته آموختهاند برای حفظ دموکراسی نیاز به روزنامهنگاران افشاگر که به جنگ خطاهای دولتها میروند نیاز دارند البته در پس ژستهای دموکراسی دوستانه غربی آنها از هر کس که پای به محدوده خط قرمز قدرتهای مافیایی میگذارد به خشم میآیند و در مورد مسائل سیاسی خشونت آنها دو چندان میشود.
آمار بالای قتل، ارعاب و ضرب و شتم خبرنگاران در جهان سندی بر خشونت علیه خبرنگاران جهان است، اما جنون خبرنگاران برای افشای ابعاد کثیف سیاستمداران آنها را به جنگ با دولتها میکشاند. به راستی نحوه پرونده سازی کاخ سفید برای جولیان آسانژ، قتل چندین خبرنگار روس و یا قتل عام روزنامهنگاران مکزیکی برای اثبات کافی نیست؟
در ایران اسلامی در میان گرمای بلندترین روزهای مرداد ماه و درست در لحظاتی که روشنایی آفتاب در اوج قدرت خویش در آسمان ایستاده است، به بهانه شهادت محمود صارمی که به جنگ با سیاهی خشن طالبان رفته بود و در میان نامهای مختلفی که برای روزهای رنگ رنگ سال برگزیده شده است روز خبرنگار جلوهای خاص دارد.
٣۶۵ روز سال، روز و شب، میان سوز برف و باران یا گرمای آتشین تابستان این خبرنگاران هستندکه اخبار و اطلاعات را به مردم و جامعه منعکس میکنند. راههای زیادی برای نوشتن وجود دارد اما خبرنگار متعهد براساس رسالتی آزاد منشانه که روحی بزرگ میطلبد به روایت رویدادهای مختلف میپردازد. فطرت خبرنگار خوب میداند میان صادق بودن و قلم فروشی مرزی باریکتر از مو وجود دارد و همین موضوع کار را برای او دشوار میکند. قسم خداوند به قلم، ارزش و منزلت قلم را به رخ انسانها میکشاند و افسوس که آدمیان آن را ساده میانگارند. خبرنگاران، پیامبرانی هستند که دردهای جامعه را برسپیدی کاغذ حک میکنند تا در دل تاریخ دفتر زمان حک شود.اطلاعات با نگاههایی متفاوت درگذر لحظهها در مسابقه با ثانیه، در پس تیتر، لید، خبر و گزارش منتشر میشوند.
۱۷ مرداد از دلدادگی، خنده و گریههایی تمجید میکند که با رقص انگشتان برروی کاغذ میتواند حماسهها خلق کند. این روز تنها فرصتی است برای تمجید از مردان و زنانی که با سلاح قلم به جنگ ناآگاهیها میروند. پاسداشت نوای قلمهایی که امید به دستان زخم خورده و پینه بسته کشاورزی کهنسال میبخشد یا غبار خستگی از پیشانی کارگری میزداید و گاه همچون یک سرباز وطن حملات دشمنان سرزمین پارس را پاسخ میگوید؛ و شاید فراتر از همه اینها مسوولان را امر به معروف و نهی از منکر میکند.
کدام شغل اجازه میدهد تاریخ را در دل وقوع حادثه بنویسی و شاهد نزدیک آن باشی؟! خبرنگاری امتیاز برجستهای است که گاه همچون شهید مرتضی آوینی باید جان در این راه بگذاریم. خبرنگاران، این جماعت سختکوش و اغلب سمج، گاه اندیشهای را به چالش میکشند و گاه حتی ورای موثر نبودن مطلب، بازهم نگاشتههایشان به عنوان قسمت کوچکی از یک اصلح بزرگ مفید واقع شود.
چه بسیار پیش آمده که از راه در، برای خبرنگار متعهد راهی نبوده و او با عزم پنجره به موضوع ورود موشکافانه میکند. فشارکاری مرگبار، مدت زمان کاری طولانی و نامنظم مهلکترین فاکتورهای استرس زا برای خبرنگاران ایرانی محسوب میشوند. امروز صحبتهای کلیشهای از حفظ حرمت خبرنگاران در ایران و لزوم برطرف شدن مشکلات خبرنگاران، گفته خواهد شد. گرچه ظرف یکسال گذشته فعالیتهای مفیدی در این راستا انجام شده است اما لیست مصیبتهای خبرنگاران آنقدر طولانی است که اقدامات انجام شده در میان آن گم است.
با تمام آنچه که سختی کار بر خبرنگاران تحمیل میکند، هر روز، روز ماست؛ مینویسیم، پس هستیم. ایستادنی از جنس ذات اقدس الهی و قسم خداوند به قلم، برگرفته از فطرتی نهاده در دل آدمی.
خبرنگاران متعهد به عنوان صف مقدم مبارزین برای پیشرفت و اعتلای جامعه ایران اسلامی خواهند ایستاد.
آفرینش:حمل و نقل همگانی در شهر ها و شهروندان
«حمل و نقل همگانی در شهر ها و شهروندان»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛هر چند تاقبل از اجرای قانون هدفمند کردن یارانه ها حمل و نقل همگانی در کشور مورد توجه اقشار مهمی از مردم و شهروندان کشور بود و همچنین مشکلات و چالش های بسیاری در توسعه و گسترش آن وجود داشت اما این مساله زمانی اهمیت بیشتر و اساسی تری یافت که قانون هدفمند کردن یارانه ها به اجرا گذاشته شد و تقاضای سفر با سامانههای حمل و نقل همگانی و همچنین تعداد مسافران حمل و نقل شهری در شهرها و کلانشهرها بعد از اجرای هدفمند کردن یارانهها بهطور متوسط افزایش محسوسی پیدا کرد.
این امر در زمانی صورت میگیرد که ظرفیت حمل و نقل همگانی در کشور همچنان و تا حد زیادی ثابت مانده است و در حوزه هایی همانند تهران نیز گسترش و حل چالشهای آن با مشکلات متعدد روبرو میباشد.همین امر باعث شده است عملا شهر وندان کشور و بویژه ساکنان شهرهاو مهمتر از ان کلان شهرها اکنون با واقعیتی به نام مشکلات حمل و نقل همگانی روبرو گردند.
واقعیتی که سبب نارضایتی های بسیاری از شهروندان شده است در این راستا پرسش مهم این است که آیا شهروندان کشور در شهر هایی همانند تهران باید همچنان با مشکلاتی در زمینه خدمات رسانی مطلوب در حوزه حمل و نقل عمومی روبرو باشند؟
در این میان شایان ذکر است که در یک سال اخیر نگاهی به وضعیت حمل و نقل همگانی در شهرهایی همانند تهران داشته باشیم در این بین از یک طرف ما با افزایش محدو دیت های بسیاری در استفاده از وسایل حمل و نقل شخصی چه به دلایلی نظیر وضعیت های مداوم آلودگی بیش از حد تهران و محدودیت های ترافیکی و قیمت سوخت و... روبرو بوده ایم و از سوی دیگر نیز به رغم تلاشهایی برای بهبود وضعیت حمل و نقل از سوی نهادهایی همانند شهرداری و توجه به راه اندازی خطوط تندرو اتوبوس رانی آنچه در عمل تحقق یافته است ناکافی بودن وسایل حمل و نقل عمومی در تهران اعم از مترو ، سامانه های اتوبوس های تندرو و... بوده است .
از سوی دیگر هم کماکان نیز اختلافاتی میان برخی از نهادها بر سر حمل و نقل همگانی وجود داشته است و همچنان نیز آنکه بیش از همه زیر فشار بوده اند شهروندانی هستند که خواسته یا ناخواسته مجبور به استفاده از وسائل حمل و نقل همگانی بوده و شاهد اتلاف وقت و هزینه بسیار در راه ناکافی بودن حمل و نقل عمومی هستند و همچنین عملا نظاره گر وبازنده اصلی اختلاف ها، مشکلات و کمبود ها بوده اند.
آنچه مشخص است تداوم چالش ها و اختلافها و موانع گسترش کامل و کافی حمل و نقل همگانی در شهرها بویژه کلان شهرها بیش از همه بازنده آن مردم و اقتصاد کشور خواهد بود چه اینکه گذشته از بحق و یا بناحق بودن دلایلی برای توسعه ناکافی حمل و نقل همگانی آنچه در معرض مشکلات مداوم قرارداده شده است حمل و نقل عمومی در کشور است امری که سالها پیش باید مورد توجه جدی تر از سوی مسئولان قرار میگرفت و بی شک تداوم تعلل در این مسیر هزینه های هنگفت بیشتری بر کشور وارد میکند.
ابتکار:حرکت بر لبه تیغ
«حرکت بر لبه تیغ»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم هادی وکیلی است که در ان میخوانید؛آنان که در کار قلمند، خوب میدانند که «دغدغه داشتن» بزرگترین انگیزه برای خلق یک اثر است و هر آنکه دغدغهای ندارد، خالق خوبی هم نخواهد بود. خبرنگار بودن مساوی با دغدغه داشتن است و نمیتوان بدون دغدغه وارد این عرصه شد؛ خبرنگاری درحقیقت هنر مدیریت دغدغههاست.
خبرنگاری ترازوی دوکفهای است که در یک کفه آن، درد و رنج و دغدغههای مردم سنگینی میکند و در کفه دیگر، مسئولان قرار دارند و حلقه اتصال بین این دو کفه را «سوال» پر میکند؛ سوال به هدف «دستیابی به حقیقت» برای رفع یک دغدغه و نقد به منظور اصلاح یک روش. بنابراین سوال و نقد، ابزار خبرنگاران است برای انجام رسالت خویش، به گونهای که رعایت عدالت دو کفه ترازوی مردم و مسئولان را بنماید.
در روزگار ما این رسالت سخت و پرهزینه شدهاست. سوال و نقد در محاق است و از کارکرد خود دور افتادهاند. «سوال» به تشویش اذهان عمومی و «نقد» به تخریب، تفسیر و تعبیر میشود. از یکطرف، مردم عملکرد خبرنگاران را متناسب با حجم دغدغههای خود نمیبینند، عملکرد آنان را محافظهکارانه و جانبدارانه تفسیر و تعبیر مینمایند و بر این اساس خبرنگاران را به صراحت، شجاعت و تیزی در نقد دعوت میکنند. از سویی دیگر همین سوسوی نقد و سوال هم برتافته نمیشود و تحملناپذیر مینماید. درنهایت هم این خبرنگاران هستند که عامل سیاهنمایی و سوءتعبیر فرمایش فلان مسئول و دلیل برخی ناکارآمدیها تلقی میشوند.
در این شرایط خبرنگار هم باید در مقابل مردمش که او را به صراحت و شجاعت دعوت میکنند، خجل باشد و زبان در کام گیرد، از هزار نکته ناگفته خود بگذرد و تنها به نشانه برخی بنبستها و حساسیتها سری تکان دهد و زمانی دیگر هم باید در مقابل مسئولانی که او را به سیاهنمایی متهم میسازند و قلمش را آشوبساز و دشمن شادکن معرفی مینمایند، سر تسلیم فرود آورد و وعده جبران دهد و البته با آهی از ته دل و ناامیدانه، به میانهای متمرکز میشود که خود در آن قرار گرفتهاست.
او میداند که بر لب تیغ حرکت میکند. در روزگاری خبرنگار شدهاست که مرزها به هم ریخته و در مواردی مرز حق و باطل آنچنان به هم نزدیک است که تشخیص آن، رستگاری میخواهد. او در عصری به شغل شریف خبرنگاری روی آورده که تکنولوژی، روزی به مددش میآید و راه تشخیص را آسانتر میکند و البته روزی هم همین تکنولوژی منابع خبریاش را در لحظه نیاز، چنان محو میکند که درنهایت او میماند و خبری که تا چند لحظه پیش منبع داشت ولی حالا مستند نیست و تمام تاوان آن را یک تنه باید بپردازد.
او نه فقط در بیان دغدغههای مردمش به لکنت افتاده که خود جزئی از دردداران و دغدغهداران جامعه خویش میباشد. او اگر روزی گرانی مرغ را روایت میکند به مثل جوجه خوردهها که حال بر گرانی مرغ تأسف خالی میخورند، نیست بلکه با تمام وجود خود، درد گرانی را چشیده و حال، روایتش تاثیرگذار میافتد. او یاد گرفته که «رطب خورده ِی میتواند منع رطب نماید.»
خلاصه حال خبرنگاری در روزگار ما کمی غریب است؛ خبرنگار که از نظر معیشت جزو کمدرآمدترینها به حساب میآید و اگر قرار باشد شرح روزانه زندگی خود را روایت نماید، تمام صفحات روزنامهاش پر خواهد شد ولی دیدن حال و روز مردمش لحظه شادی برای او نگذاشتهاست. البته او این راه را صبورانه و عاشقانه میرود چرا که امید دارد در پس این روزها، افقهای نویدبخشی وجود دارند. او به روزهای شاد مردم میاندیشد که میتواند با روایت شادیهای آنان، خود نیز دلشاد گردد.
او عصبانیتهای مدیریت رسانه، عدم رضایت مخاطبان و ناشکیبایی برخی مسئولان را به جان میخرد چرا که معتقد است خبرنگار رسالتی پیامبرانه ایفا میکند. پس متواضعانه از بایدهایی که ننوشته و از نبایدهایی که نوشته، عذر میطلبد و البته تمام سعی خود را برای ماندن بر عهد خویش در مسیر امانتداری و صداقت به کار خواهد بست و ۱۷ مرداد را پاس میدارد چراکه حیات جامعه را در گروی حیات خبرنگار میداند.
توضیح: مدتی است که متاسفانه مطالبی به متنها اضافه میشود که این اتفاق در یادداشتی که در روز گذشته چاپ شد تکرار شد. اکنون عین یادداشت با حذف مطلب دستکاری شده تجدید چاپ میشودکه امیدواریم هرچه زودتر منبع دستکاری شناسایی شود.
ملت ما:رسالت یک خبرنگار
«رسالت یک خبرنگار»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم محمد قادری است که در آن میخوانید؛هفدهم مردادماه هر سال که میشود، «خبرنگاران» را به مناسبت سالروز شهادت شهید بزرگوار عرصه رسانه «محمود صارمی»، و به پاس مسئولیت خطیرشان در امر اطلاعرسانی ارج مینهند. دوستان و همکاران حوزه رسانه نیز هر یک به گونهای یا در وصف خبرنگار یا در باب سختیها و مشقات و بیتوجهیها به این قشر قلم میزنند و در حد خود، دینشان را به ساحت فعالان عرصه خبر ادا میکنند. آنچه اما در این مجال بر آنم تا درباره آن سطرهایی را بنگارم، نه در باب سختیهای کار خبرنگاری و نه حقوق معمولا ادا نشده آنان که در باب وظیفه و رسالت سنگینی است که بر گردن یک خبرنگار از همان لحظه که میپذیرد در این عرصه ورود کند، سنگینی میکند.
اساسا و برخلاف نظر بسیاری که همواره نشسته و میگویند «دیگران برای ما چه کردهاند»، معتقدم اینکه ما برای دیگران ـ کل جامعهای که در آن زندگی میکنیم ـ چه کردهایم از اولویت و درجه اهمیت بالاتری برخوردار است بهویژه آنکه در یک جامعه آرمانی و فضیلت محور، قاعدتا اگر هر عضو جامعه وظیفه خود را به درستی انجام دهد اولا همه امور سامان یافته و ثانیا حقوق متقابل وی که از رهگذر انجام وظیفه دیگران حاصل میشود به بهترین شکل ممکن ادا خواهد شد، این را قیاس کنید با جامعهای که آحاد آن تنها به دنبال حقوق خود باشند.
در هر صورت به نظر میرسد اگر بخواهیم به عنوان یک عضو کوچک خانواده بزرگ رسانه درباره «خبرنگار» بنویسیم بهتر آن است که درباره آنچه باید باشیم بنویسیم، آنچه ما را هم ردیف خبرنگارانی قرار میدهد که حین انجام ماموریت در خون خود غلتیدند و به آرزوی دیرین خود یعنی «شهادت» دست یافتند، همانان که از حضرت زینب(س) بزرگ خبرنگار تاریخ درس شجاعت و ایستادگی آموختند و هیچگاه حق را فدای ناحق نکردند.
بر این اساس شاید بتوان موارد زیر را به عنوان اهم وظایف یک خبرنگار حرفهای و متعهد برشمرد:
۱) صداقت در گفتار و اطلاعرسانی شفاف، امید بخشی به مردم و پرهیز از سیاهنمایی، نقد کاستیها و سوءمدیریتها، افشای مفاسد سازماندهی شده و... با هدف و نیت تعالی جامعه.
۲) رعایت ادب، عقلانیت، اخلاق حرفهای، انصاف و تقوای سیاسی در «نقد استعلایی» وضع موجود و ارایه راه برای رسیدن به وضع مطلوب.
٣) تلاش برای رساندن حرف و درد دل «مردم» به عنوان ولی نعمتان جامعه اسلامی به مسئولان و دفاع از حقوق مشروع آنها در قبال حاکمیت.
۴) ترویج منش و روحیه آرمانگرایی واقعگرایانه، استقلالطلبی، ظلمستیزی، خودباوری، آزادیخواهی، آزاداندیشی، ولایتمداری و هر آنچه از یک مسلمان معتقد به اندیشههای نورانی اسلام ناب انتظار میرود و تلاش برای زمینهسازی روزی که همگان بیصبرانه برای آمدنش لحظهشماری میکنیم، روزی که بنا بر وعده الهی، ظلم و ظالم در سراسر گیتی برچیده خواهد شد و زمین به مستضعفین عالم به ارث خواهد رسید.
آرمان:مطبوعات امروز، چشمانداز دیروز من نیستند
«مطبوعات امروز، چشمانداز دیروز من نیستند»عنوان سرمقاله روزنامه علیاکبر قاضیزاده است که در آن میخوانید؛نه؛ مطبوعات امروز؛ چشمانداز دیروز من نیستند. من فکر میکردم با این کار میتوانم به مردم خدمت کنم، میتوانم اطلاعرسانی کنم و آن روزها فکر میکردم میتوانم به نفع مردم گام بردارم و با بیان آنچه در اطرافمان میگذرد میتوانم به مردم راه بهتری را برای زندگی پیشنهاد کنم. ولی به دلایل متعدد انگار موفق نشدهام. یا روز و روزگار مناسبی نبود یا زمینه به اندازه کافی مهیا.
شاید هم خود من آنقدر برای این میدان آزموده نبودم که در بزنگاههای حساس چه کاری بهتر است انجام دهم و در نتیجه من به آرمانهایم در پس سالها تلاش در مطبوعات نرسیدم. شما اگر بخواهید مطبوعات ما را با منطقه مقایسه کنید جز مصر که سابقهای نزدیک به ۱۵۷سال در انتشار روزنامه الاهرام دارد با هیچ کشور دیگری قابل قیاس نیستیم. ما در ردیف کشورهای منطقه از همه بالاتریم.
مصر یک الاهرام داشت که ۶۰ تا ۷۰ سال سابقه بیشتر و قدیمیتری نسبت به اطلاعات ما دارد که نزدیک به ۹۰ سال سابقه انتشار دارد. ما به نسبت کشورهایی مانند ترکیه نیز وضعیت بسیار بهتری داریم. حقیقتا قدیمیترین روزنامه های منطقه در ایران منتشر شدهاند.کشور ما قدیمیترین دانشگاه را نسبت به کشورهای منطقه دارد. دارالفنون دانشگاه بود نه دبیرستان. یک تاریخ هم داریم که کشورهای منطقه هیچ کدام مشابه آن را ندارند و شعر و ادبیات ما و اساسا گذشته ما در کنار علومی مانند شیمی، فیزیک، ریاضیات و طب اصلا قابل مقایسه با کشورهای منطقه نیست.
این واقعیت است اما حالا باید گفت ما استحقاق خیلی بالاتر از این را داریم نه تنها از نظر مطبوعات و رسانه بلکه از نظر طرز زندگی کردن و روابط انسانی. من وقتی در خیابان راه میروم؛ خودم را نمیبینم که راضی باشم. اما معتقدم بخشی از آن تقصیر ما بوده. ما یعنی کارکنان و مسئولان رسانهها. ما نتوانستیم با مردم ارتباط برقرار کنیم و در حوزههای اجتماعی اطلاعات را دقیق منتقل کنیم.
علت این اتفاقات را از من نپرسید. امروز طرز رانندگی و سلوک ما با همدیگر اصلا شبیه فرهنگ ما نیست این رفتارها در حد ما نیست. دلم میسوزد وقتی که زنگ میزنید و میگوئید سلام آقای قاضیزاده من شاگرد شما در فلان دانشگاه هستم.
البته خوشحال هم میشوم که هنوز کسانی هستند که وقتی در دانشگاه و کلاسهای درس رسانه تعلیم دیدهاند هنوز در مطبوعات کشور حضور دارند. به همه همکاران عزیزم در مطبوعات روز خبرنگار را تبریک میگویم و امیدوارم روزی شاهد رونق بیشتر مطبوعات باشیم.
دنیای اقتصاد:پیشنهاد حذف نرخ ارز مرجع
«پیشنهاد حذف نرخ ارز مرجع»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم پویا جبل عاملی است که در آن میخوانید؛گویی اعلام احتمال تغییر نرخ ارز مرجع باعث شده تا بازار ارز بار دیگر دچار نوسان شود. چنین اتفاقی پیش از این نیز در شوکهای قیمتی سال ۱٣۹۰ مشاهده شد.
در حقیقت نرخ ارز مرجع به عنوان شاخصی از میزان ذخایر ارزی بانک مرکزی برای بازار نقش ایفا میکند. در این بین بانک مرکزی چگونه میتواند هم برای تخصیص بهینهتر ارز خود، بهای آن را تغییر دهد و هم باعث شکلگیری انتظارات در مورد ذخایر ارزیاش نشود تا بهای بازار آزاد به نرخ مرجع واکنش نشان ندهد؟
ایدهای از سوی کارشناسان شکل گرفته است که محور آن، این است که فلسفه وجودی نرخ مرجع را به گونهای دیگر محقق کند. در حقیقت نرخ مرجع از آن رو از سوی سیاستگذاران دنبال میشود که به برخی از کالاهای ضروری یارانه ارزی داده شود و به این ترتیب بهای تمام شده آن در بازار بر مبنای ارز ارزان قیمت شکل بگیرد. حال این گروه از کارشناسان بر این عقیدهاند که بانک مرکزی به طور کلی نرخ مرجع را حذف کند و نرخ ارز آزاد را به عنوان تنها قیمت ارز بپذیرد و از سوی دیگر کمک به کالاهای ضروری را به شکل دیگری دنبال کند.
این سیاست بیتردید به معنای حذف فساد و رانتی است که همواره دغدغه اصلی کارشناسان بوده است؛ ضمن اینکه میتوان از پیامدهای اثرگذاری نرخ مرجع بر نرخ آزاد ارز بر حذر بود. به نظر میرسد که بانک مرکزی روی کاغذ توانایی چنین کاری را داشته باشد، هر چند میتوان تصور موانع اقتصاد سیاسی را از سوی آنهایی که به خصوص اکنون میتوانند از نرخ مرجع بهره برند، داشت؛ اما یک اجماعنظر میتواند نرخ مرجع را حذف و نرخ ارز آزاد را به عنوان تک قیمت سیستم ارزی در مبادلات معرفی کند.
چنین رویکردی، همان کاری است که بانکهای مرکزی در تمام دنیا انجام میدهند. این بازار است که نرخ ارز را مشخص میکند و نهاد پولی تنها با مدیریت عرضه ارز، بر قیمت بازار تاثیر میگذارد، نه نرخی فارغ از چارچوب بازار. این پیشنهادی است که هم میتواند، هدف اصلی نرخ مرجع را مبنی بر کمک به عرضه کالاهای ضروری مرتفع کند و هم سیستم ارزی اقتصاد ایران را از مشکلات ناشی از ارز دو نرخی نجات دهد و هم از افزایش خارج از کنترل ارز آزاد جلوگیری کند.
تا زمان تحقق ارز تک نرخی، بانک مرکزی میبایست بر این امر احاطه داشته باشد که با عرضه ارز از شوکهای قیمتی تا حد امکان پرهیز کند. حتی اگر اکنون بانک مرکزی خواهان افزایش نرخ ارز مرجع است، باید با شوک عرضه، تقاضای فزاینده را مدیریت کند، در غیر این صورت به نظر میرسد، با التهابهای کنونی در بازار، بار دیگر شاهد افزایش قیمت در بازار ارز باشیم. به بیان دیگر اگر واقعا به نظر مقامات پولی افزایش بهای ارز وابسته به تقاضاهای غیرواقعی است، کنترل آن نیز بستگی به عرضه واقعی ارز دارد.
منبع: جام جم آنلاین
|