نقش اتاق فکر در نظام سرمایه داری
ناصر اصغری
•
آنجا که کارگر قدرت نسبی خود را، که گاها در اتحادیه های کارگری بیزنسی (Business Union) مشاهده می شود، از دست می دهد، کل جامعه چوبش را می خورد. این سرنوشت محتوم جامعه نیست. اکنون دنیا به طرف دیگری دارد شیفت می کند. این شیفت هم ابدا نمی تواند خودبخودی باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٨ مرداد ۱٣۹۱ -
٨ اوت ۲۰۱۲
آنتونیو گرامشی حدود هفتاد هشتاد سال پیش، در یکی از "نامه هائی از زندان" در تاریخ ٧ سپتامبر ١٩٣١ به رفیق نزدیکش تانیا، و با بقول خودش مطالعه "روشنفکران ایتالیا"، گفت که بورژوازی در غرب و در چهارچوب دمکراسی، دیگر برای حکومت کردن، فقط بر لوله های تفنگش تکیه نمی کند. او هژمونی طبقه بورژوا در جامعه مدنی را با رسانه های جمعی، اتحادیه های کارگری، دانشگاه، مدارس، کلیسا و غیره توضیح داد. از آن زمان نزدیک به هشتاد سال می گذرد.
از آن زمان تا حدود سه دهه پیش، فضای ضدیت و مخالفت با سیستم سرمایه داری در دنیا چنان قوی شده بود که جنبشهای بورژوائی زیادی خود را سوسیالیستی معرفی می کردند. بورژوازی در کشورهای زیادی در غرب به دولت رفاه تن داده بود. احزاب سوسیال دمکرات فراوانی سر کار آمدند و سیستمها و رژیمهای خود را "سوسیالیستی" معرفی کردند. تعدادی از احزاب غیررسمی پروروسی کمونیست اروپائی (اروکمونیستها) یا در کابینه ها وزیر و وکیل داشتند و یا به گرفتن قدرت دولتی نزدیک می شدند. اینها همه به گذشته تعلق دارند. از این بگذریم که شرایط سیاسی امروز در دنیا ما را با یک وضعیت دیگری روبرو کرده است که آخرین نظرسنجی ها نشان داده است بیش از دو سوم جمعیت جهان بر این عقیده است که نظام سرمایه داری به درد انسان امروزی نمی خورد! این نوشته وارد این جنبه از قضیه نخواهد شد.
***
شاید اخبار مربوط به اعتراضات قدرتمند توده ای در استان کبک کانادا را، که در ماههای اولیه سال ٢٠١٢ و با اعتراض قدرتمند دانشجویان دانشگاهها و دانشکدههای این استان در اعتراض به قصد افزایش شهریهها از جانب دولت حزب لیبرال استان کبک شروع شد را، بعضا دنبال کرده و شنیده باشید.(١) این اعتراض همچنان در جریان است و دولت کبک با ادامه این اعتراضات، قوانینی وضع کرد که رسما آزادی اعتصاب و تجمع مردم را با شروط ویژه و بی سابقه ای روبرو کرده است. همان "جامعه مدنی" عصر گرامشی دارد با محدودیتهای جدی روبرو می شود!
حزب لیبرال ایالت کبک، بنابر قاعده و قانون، فراخوان انتخابات پارلمانی ایالتی داده است و با کمال تعجب، حداقل تعجب برای من، بخاطر برخورد "قاطع" و سرکوبگرانهاش با اعتراضات توده ای دانشجویان و مخالفین سفت کردن کمربندهای اقتصادی، می رود که اکثریت آراء را به دست آورد و حتی برخورد ملایم بعضی از احزاب پارلمانی به آن اعتراضات خیابانی را، دستمایه حمله به آنها قرار داده و با زبانی طلبکارانه کمپین انتخاباتی خود را جلو می برد! زبان ژان شره (Jean Charest)، نخست وزیر ایالت کبک، که فعلا از ترس دانشجویان خشمگین نتوانسته است در سفرهای کمپین انتخاباتی شرکت کند، چنان بر سر این جامعه دراز شده است که می گوید جامعه باید بین نظم و قانون از یک طرف، و رفراندوم برای تعیین نظام در خیابان (منظور ایشان اعتراض به سیستم موجود است) از طرفی دیگر، یکی را انتخاب کند! تحلیلگران سیاسی این نظم که به بنیان تفکر و خصوصیات سیاسی آنها کمی پائین تر اشاره خواهد شد، می گویند که احتمال اینکه حزب لیبرال اکثریتی قویتر از گذشته را و صرفا بخاطر همان "قاطعیت"ی که ذکرش رفت، بدست آورد بسیار بیشتر شده است!
***
کاهش خدمات اجتماعی، بیکارسازی های فله ای، کاهش دستمزدها، حمله به تشکلهای کارگری، محدود کردن آزادیهای سیاسی و دهها فاجعه سیاسی ـ اجتماعی کنونی در جامعه سرمایه داری، حاصل مستقیم اعمال سیاستهای نئولیبرالی هستند. آنجا که به کشورهای باصطلاح در حال توسعه مربوط است، سیستم سرمایه داری، چه نوع نئولیبرالی آن و چه انواع دیگرشان، هنوز بر زور مستقیم سرنیزه تکیه دارند.(٢) اما در سوئد، سوئیس، آمریکا، فرانسه و ژاپن و کانادا و هلند و لوگزامبورگ و غیره و غیره، چه؟ آنجا که کسی ارتشی در خیابان برای سرکوب نمی بیند. آنجا که ساواک و پلیس سیاسی را سراغ کسی نفرستاده اند. چرا این چنین به این برده داری و کاهش هر روزه خدمات پیش پا افتاده تن می دهیم!؟
دیوید هاروی (David Harvey)، که در باره نئولیبرالیسم تحقیقات وسیعی کرده و کتابی نیز تحت همین عنوان، "تاریخ مختصر نئولیبرالیسم" نوشته است، گردن گذاشتن جامعه به نئولیبرالیسم را چنین توضیح می دهد. او می گوید که لوئیس پاوول، که بعدها یکی از قضات دیوان عالی آمریکا شد، در سال ١٩٧١ نامه ای به "اتاق بازرگانی و صنایع آمریکا" (American Chamber of Commerce) نوشت که در آن توضیح داد فضای ضدیت با سرمایه داری دارد از کنترل خارج می شود. ما باید با هم این فضا را عوض کنیم.(٣) بعد از این نامه است که مجموعه ای از "اتاق فکر"ها (Think tank) درست می شوند و شرکتها مختلفی پولهای هنگفتی را خرج تبلیغات و مهندسی افکار از طریق رسانه ها می کنند و برای مسائل مختلف، "اتاق فکر"های متناسب درست می کنند. هاروی می گوید که بعد از آن شاهد درست شدن "میزگرد کسب و کار" می شویم.(٤) وی در ادامه می گوید: این مجموعه از طریق سازمان دادن "اتاق فکر"های لازم و با تأثیرگذاری بر موسسات اصلی، شروع به تأثیرگذاری بر افکار عمومی کرد. با هموار شدن نسبی فضا، این جماعت اکنون احتیاج به قدرت سیاسی وسیعتر و فراتر از یکی دو وزیر اینجا و آنجا در دولت داشت. این مجموعه شروع کرد به سازماندهی "کمیته های اقدام سیاسی"(٥) (Political Action Committees). این PACها مسیر تاکنونی حزب جمهوریخواه را عوض کردند. هاروی می گوید که اکنون پروسه تصاحب و تسخیر حزب جمهوریخواه لیبرال نوع راکفلر به حزب جمهوریخواه نئولیبرال نوع لوئیس پاوول، تکمیل شده است؛ اما این حزب هنوز احتیاج به پایگاه توده ای رأی دهنده دارد. اینجاست که این مجموعه به سراغ بنیادگرایان مسیحی (evangelical fundamentalist) می رود. پروسه مهندسی افکار که از طریق مجلات و روزنامه ها و به سردمداری "وال استریت جورنال" شروع شده بود، اکنون با کلیسا و شوهای رادیو و تلویزیونی ضد زن، ضد مهاجرین رنگین پوست، ضد "ارزشهای سفیدپوست غیر مسیحی" این بنیادگرایان، تکمیل می شد.
این پروسه نظارت بر محتوای کتب درسی، اخبار و دیگر برنامههای رسانههای عمومی، تسخیر حزب سیاسی مهم دولتی، وارد کردن ارتجاع مذهبی به سیاست و غیره، نوعی از همان تصویر "هژمونی طبقاتی" گرامشی است. (منتها خواننده در نظر داشته باشد که تز "هژمونی" گرامشی بسیار فراتر از اینهاست و اینجا فقط یک مقایسه نسبی از آن ارائه می شود.)
دیوید هاروی پروسه تکمیل شدن حمله به رفاه نسبی در جامعه را، با کاهش قدرت اتحادیه های کارگری توضیح می دهد. دوره ای که تعریف نسبی آن رفت، دوره ای است که پروسه مهاجرت صنایع بزرگ که اتحادیه ها پایگاه قوی در آن داشتند، دوره از دست دادن اعضای اتحادیه ها در کارهای بخش خصوصی، شروع شده است. دوره ای است که پال ولکر (Paul Volcker) وزیر اقتصاد آمریکا، برای اولین بار و علنا می گوید که هدف اقتصاد آمریکا ریشه کن کردن بیکاری نیست، بلکه کنترل تورم است. این نکته از آنجا مهم است که یک نتیجه مستقیم "اشتغال کامل" و یا ریشه کن کردن بیکاری، قدرت گیری اتحادیه های کارگری است. چرا که در زمان کمبود نیروی کار (کارگر)، رقابت بین کارگران کمتر و رقابت بین شرکتها برای جذب کارگران بیشتر می شود و در نتیجه کارگر قدرت چانه زنی بیشتر پیدا میکند.
***
آنجا که کارگر قدرت نسبی خود را، که گاها در اتحادیه های کارگری بیزنسی (Business Union) مشاهده می شود، از دست می دهد، کل جامعه چوبش را می خورد. این سرنوشت محتوم جامعه نیست. اکنون دنیا به طرف دیگری دارد شیفت می کند. این شیفت هم ابدا نمی تواند خودبخودی باشد. انقلابات البته که بنوعی خودبخودی اند. و درست از این سر است که باید هر تکان خودبخودی در جامعه بر علیه سرمایه داری را، کانالیزه کرد. احزاب طبقه کارگر را تقویت کرد و رهبری اعتراضات را به کارگران متشکل در احزاب کارگری سپرد. مبارزه طبقاتی بدون احزاب طبقه کارگر هم در جریان است، اما طبقه کارگر بدون این احزاب، همیشه دست را به طبقه بورژوا می بازد.
هدف این نوشته توضیح نسبی پروسه مهندسی افکار بود. گرچه ابدا قصدم این نیست که ادعا کنم درد را نشان داده ام، اما همین اشاره کوتاه به یک پروسه بسیار وسیع تر، به شناخت معضل در ابعاد بزرگ و ارائه راه حل، میتواند کمک نماید. بقول معروف، شناخت درد، نصف درمان آن است.
توضیح
=======
(١) خواننده علاقمند می تواند به نوشته زیر مراجعه کند که در ماههای اول این اعتراض به رشته تحریر در آمد. این اعتراضات و برخورد دولت به آن، از زمان آن نوشته به بعد تحولات مهمی را پشت سر گذاشته است: "بهار استان کبک در کانادا"
nasserasgary45.wordpress.com
(٢) الن میکسینز وود (Ellen Meiksins Wood) البته بر این عقیده است که "امپریالیسم سرمایه داری" نیز ـ که وی شروع آن را به دوره بعد از جنگ جهانی دوم مربوط می داند و ایشان این امپریالیسم را با "امپریالیسم دوره ماقبل سرمایه داری" که بر مستعمرات و چپاول منابع طبیعی آنها تکیه داشت تفکیک می دهد ـ بر نوعی موافقت با استثمار وحشیانه توسط کشورهای حوزه مافوق سود تکیه دارد.
(٣) لوئیس پاوول (Lewis Powell) که یکی از مهمترین وکلای مدافع شرکتهای بزرگ و از جمله وکیل مدافع صنعت دخانیات در آمریکا بود، بر مبنای مشاهداتش از مخالفت روزافزون جامعه با سرمایه داری، در نامه ای به یکی از رفقای خیلی نزدیکش در "اتاق بازرگانی و صنایع آمریکا"، که به "یادداشت پاوول" معروف است، مینویسد که باید تصویر عمومی مردم از سرمایه داری را از آنچه که کمونیستها به جامعه داده اند، که واقعا هم تصویر درستی هست، تغییر داد. لوئیس پاوول در واقع، همچنانکه که دیوید هاروی هم به آن اشاره می کند، بعنوان استاد مهندسی افکار معروف است و در آن نامه طرح اولیه تغییر این تصویر را می ریزد. در آن نامه که عنوانش بود: "حمله به سیستم تجارت آزاد آمریکا"، پاوول می نویسد: "نگران کننده ترین صداهایی که به ارکستر منتقدین سرمایه داری پیوسته اند، صدای عناصر کاملا محترمی از جامعه است. صدای عناصری چون دانشگاهیان، از منابر، رسانه ها، مجلات معتبر ادبی و فرهنگی، از هنرمندان و علوم و از سیاستمداران." او می گوید که علاوه بر پاکسازی عناصر چپ، باید دائم بر محتوای کتابهای درسی و برنامه های رادیو و تلویزیونی نظارت داشته باشیم.
(٤) ویکی پیدیا درباره "میزگرد کسب و کار" (Business Roundtable) می نویسد که "گروه سیاسی محافظه کاری است از مدیر عوامل شرکتهای مهم آمریکا که در سال ١٩٧٢ برای ترویج سیاستهای عمومی (public policy) طرفدار بیزنس (pro-business) سرهم بندی شد." این گروه توسط جان هارپر (John Harper)، رئیس بزرگترین شرکت آلومنیوم سازی آمریکا و فرد بورش (Fred Borch)، رئیس شرکت جنرال الکتریک درست شد. این دو نفر ایده تشکیل "میزگرد" را با وزیر دارائی و وزیر اقتصاد دولت نیکسون مطرح کرده و تأیید آنها را گرفتند و از آنجا شروع به مهندسی افکار کردند.
(٥) ویکی پیدیا درباره "کمیته اقدام سیاسی" (Political Action Committee) می نویسد که نهادهای سازمان یافته ای در آمریکا هستند که برای تأثیر گذاری بر پروسه سیاسی، له و یا علیه کاندیداهای انتخاباتی خاصی فعالیت می کنند. این نهادها هم مثل هر مجموعه دیگری قواعد و قوانینی را شامل می شوند که ظاهرا مجموعه پولی را که می توانند خرج کنند و یا از شرکتی برای تبلیغات خاصی قبول کنند نیز جزو این قواعد و قوانین می شود.
|