تدبیر مشخص در قبال جنگ افروزان و جنگ طلبان!
بهزاد کریمی
•
رساندن صدای اپوزیسیون ایرانی مخالف با هم جنگ افروزان و هم جنگ طلبان به صحن سازمان ملل متحد، به گوش مقامات مسئول در امریکا، اتحادیه اروپا،کشورهای همسایه و منطقه خاورمیانه، و نیز مسئولان دولتی روسیه و چین. بگذار جهانیان در مقیاس وسیع بدانند که ایران همان نیست که جمهوری اسلامی سعی در القاء آن دارد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲٨ مرداد ۱٣۹۱ -
۱٨ اوت ۲۰۱۲
دولتمردان اسرائیل، با همه نیرو دست اندر کارند تا که فضای سیاسی درون و برون این کشور را، با سیاست آغاز شمارش معکوس برای حمله به ایران آرایش دهند. اکنون دیگر، احتمال حمله اسرائیل به ایران، درحال گذر از امکان به واقعیت است. گذری در همین نزدیکی ها و به این زودی ها، هرگاه که دولت نتان یاهو و حامیانش در امریکا بتوانند بر برخی موانع هنوز موجود در داخل و خارج این کشور در مخالفت با جنگ، غلبه کنند. اینک،هم طرف اسرائیلی این جنگ احتمالی، از نقطه نظر تدارکات سیاسی ونظامی در آستانه اقدام قرار دارد و هم طرف مقابل آن، یعنی جمهوری اسلامی، برنامه ریزی های نظامی، اقتصادی و سیاسی خود را در خدمت استقبال از ورود به چنین جنگی درآورده است. طرفین، به سوی درگیر شدن می تازند. درگیری و جنگی که، قطعاً حامل و حاوی مخاطراتی بسیارعظیم وزیان هایی غیر قابل جبران است.
انگیزه کنونی دولت اسرائیل برای جنگ افروزی چیست؟
دولت اسرائیل البته از همان بدو تاسیس خود بر پایه تهاجم و تعرض به غیر خود تعریف شده و اکنون نیز چنین است. تا آنجا که، حتی دمکراسی سیاسی واقعی دراسرائیل و نیز پاره ایی جهت گیری هایی اقتصاد سوسیالیستی (تعاونی های کیبوتصی) در این کشور، در تحلیل نهایی متاسفانه در خدمت تامین بالاترین تفاهم ملی مبتنی بر یهودیت قرار دارد تا که برای هر مرحله از تعرضات نوبتی آن به غیر خودی ها، بیشترین نیرو فراهم آید. تعرضی که، در وهله نخست و مستقیماً - و بطور مستمر از همان اول تاسیس آن تا به همین امروز- متوجه ساکنان فلسطینی "سرزمین مقدس" بوده و است. این تعرضات در وهله بعد، علیه ملت های عرب خشمگین از اعمال ستم دولت اسرائیل بر ملت اسیرو دربدر فلسطین است که قسماً معترض ستیز این دولت با موجودیت و سرزمین های عربی شان نیز هستند، جدا از اینکه انواع کژاندیشی ها و انگیزه های منفی در میان اعراب نیز عمل می کند که در تشدید این خصومت ورزی دیرینه موثرند. و در وهله آخر، مقابله دولت اسرائیل را داریم با هر نیروی منطقه ایی و غیر منطقه ایی، که از مواضعی اعم ازخود غرضانه ارتجاعی یا که ترقیخواهانه انسانی، حاضر به برتابیدن تحمیلات آن نیستند. با اینهمه اما، پایدارترین انگیزه دولت دگر ستیز اسرائیل برای خصومت با جمهوری اسلامی از فرای بعد جغرافیایی بیش از هزار کیلومتر با ایران و از ورای حداقل دو کشور فاصله بین آنها، و نیزعمده بستر چنین تخاصم متداومی، همانا و طبعاً خصومت لفظی و عملی نهادینه شده در جمهوری اسلامی بوده با نه فقط سیاست های دولت های اسرائیل که با نفس موجودیت و حیات این ملت طی سه دهه گذشته و زیر شعار نابودی آن. دشمن ورزی جمهوری اسلامی علیه موجودیت اسرائیل، پیش از آنکه ناظر بر دلسوزی نسبت به منافع واقعی ملت فلسطین باشد که اگر می بود بطور طبیعی می توانست و می بایست به استراتژی حق حیات دو دولت اسرائیل و فلسطین در کنار هم و بر پایه صلح فرا بروید، اساساً و در واقع در خدمت توسعه طلبی و برتری جویی ایدئولوژیکی خودش بوده و است.
در هر حال، در همه سی و چهار سال گذشته، معادله بین اسرائیل و جمهوری اسلامی، بر محور تشنج سیستماتیک چرخیده و به عبارت دقیق تر، آن دو در حال جنگ سرد بوده اند. اما آنچه که فضای تنش آلود بین آنها را در حال حاضر تا سطح آمادگی برای ورود طرفین به جنگی گرم فرارویانده ، عاملی است تازه و مستقیماً برانگیزاننده که فهم سیاست روز تنها با عنایت به آن میسر می شود. این عامل، همانا تحولات سیاسی مهم در منطقه خاور میانه ونیز شمال افریقا در پی "بهار عربی" است و در این میان، بویژه نحوه رقم خوردن سرنوشت بحران سوریه، که می رود تا با برچیده شدن حاکمیت خاندان اسد بر این کشور، به مراحل پایانی خود نزدیک شود. این تحولات، موضوع بسیار مهم چگونگی آرایش سیاسی نوین در خاورمیانه فردای سقوط بشار اسد در سوریه را بطور طبیعی و منطقی در مرکز توجهات و تصمیم گیری های قدرت های منطقه ایی قرار داده و دیپلماسی سیاسی و نظامی کنونی در خاورمیانه را شکل داده است. این درست است که دولتمردان اسرائیل همواره با حساسیت بسیار بالایی با پروژه هسته ایی جمهوری اسلامی برخورد کرده و بارها گفته اند که خط قرمز آنها جلوگیری از رسیدن جمهوری اسلامی به توانایی برای تولید بمب هسته ایی است، اما همین دولت اسرائیل تا همین اواخر و مشخصاً تا پیش از شروع تغییرات سیاسی در منطقه، می گفت که جمهوری اسلامی حالا حالا ها با رسیدن به بمب اتمی فاصله دارد. و بازهمین دولت اسرائیل است که، علیرغم مشاهده آثار عملی استراتژی ظفرمند اوباما در قبال رویکردهای اتمی جمهوری اسلامی که مبتنی است بر متحد کردن غرب و بخش بزرگی از جهان در امر محاصره اقتصادی هدفمند و گام به گام جمهوری اسلامی و قرار دادن آن در موضع دفاعی،باز اما بهیچوجه حاضر نیست آنرا به روی مبارک خود بیاورد فقط به این دلیل که آن استراتژی را با سیاست جاری خود همخوان نمی داند و پاسخگوی تعجیلات خود نمی یابد. از اینرو، تاکید دولتمردان اسرائیل بر خطر تجهیز قریب الوقوع ایران در مختصات فعلی را بیشتر یک دستاویز جهت پیشبرد سیاست های تاثیر گذارانه اش بر تحولات منطقه پس از سوریه بدون بشار اسد باید فهمید تا علتی برای آن. دلیل اینهمه بی تابی و تعجیل دولت دست راستی نتانیاهو برای حمله به ایران، تحت اصطلاح جنگ پیشگیرانه علیه جمهوری اسلامی را، اساساً در تحولات فوق العاده شتابناک و قطعآ آینده ساز خاورمیانه باید جست. دولت اسرائیل، دروازه اصلی بهره برداری از تحولات سیاسی در منطقه را، حمله به ایران یافته و نوع کوبیدن مهر خود بر این تحولات را در پرتو وضعیت ایران درهم کوبیده شده پس از جنگ می جوید.
سیاست جمهوری اسلامی کدامست؟
نه این واقعیت دارد که گفته شود سیاست جمهوری اسلامی، که همانا در کانون اصلی آن یعنی بارگاه ولایت فقیه تولید می شود و شکل می گیرد، استقبال آنست از شروع جنگ امریکا و غرب و اسرائیل با جمهوری اسلامی، و نه این درست خواهد بود که پنداشته شود جمهوری اسلامی در پی احتراز از هر نوع حمله نظامی به ایران است! سیاست مشخص جمهوری اسلامی، اجتناب از جنگ با غرب و در همانحال استقبال از جنگی صرفاً با خود اسرائیل و محدود به آنست؛ صرف نظر از اینکه در عالم واقع چنین تفکیکی صورت پذیر باشد و دوام بیاورد یا نه؟ در واقع اگر جنگ درگیرد، دولت امریکا به ناچار درگیر جنگ خواهد شد. دولت اوباما اگر چه دستکم در حال حاضر مخالف راه انداختن جنگ علیه جمهوری اسلامی است، اما خطا خواهد بود هرگاه مخالفت آن متداوم تلقی شود. آنچه که در امریکا همواره ادامه دارد، همانا منافع لابی نیرومند اسرائیل است که پیشاپیش روشن است که در صورت حمله اسرائیل به ایران کدامین سیاست را از دولت بر سر کار امریکا خواهد خواست و چه رویکردی را به آن خواهد خوراند. کشانده شدن امریکا به جنگ ناخواسته و یا حداقل پیش رس نیز، بهیج رو پایان کار نخواهد بود. در پی امریکا، پای اروپای متحد آن و کشورهای منطقه ایی همسو با امریکا به میان خواهد آمد. اما اکنون در اینجا فعلاً نه بر عوارض بعدی وقایع که بر سر تبیین سیاستی هستیم که جمهوری اسلامی در پی آنست:مواجهه نظامی، اما فقط در یک جبهه! آری از دو نوع مواجهه نظامی ممکن، جمهوری اسلامی از یکی بیم دارد و می کوشد که آنرا یا منتفی کند و یا که دستکم پس زده و به عقب بیندازد، ولی آن دیگری را به جد می خواهد و به پیشوازش می رود.
در واقع، نقطه عزیمت سیاست گزاران این نظام، مانند هر ساختار قدرت سیاسی دیگر، قبل از همه حفظ مواضع قدرت است و نه که خودکشی در جنگی کاملاً نابرابر و نا لازم. اینها عاقل تر از آنند که اصل توازن قوا را به هیچ بگیرند. اینها متکی برتجارب عراق، افغانستان، لیبی و اکنون هم سوریه که همه آنها را در برابر دیدگان خود دارند، خوب می فهمند که یارای ایستادگی در برابر حمله غرب متحد و یکپارچه را ندارند. این خطاست که سیاست های این رژیم، فقط با ماجراجویی های آن توضیح داده شود. جمهوری اسلامی اگر که ماجراجوست، ولی بیشتر از آن، ماجرا آفرین است و دقیقاً هم بر پایه منافع سیاسی معین و معطوف به انتخاب های سیاسی معینی که با همین منافع رقم می خورند. این حکومت، البته که دست به ماجراجویی می زند، اما فقط منتج از حساب و کتاب های خاص خود، و بهمین دلیل هم است که برای ماجرا آفرینی هایش حد و مرزی قایل است مطابق با مصالح خویش!
سیاستگزاران جمهوری اسلامی ، تک روی اسرائیل در حمله به ایران را عین "نعمت الهی" و آنرا تماماً از جنس برکت و مائده تعبیر می کنند و بر آنند که اگر هم قرار باشد روزی با جبهه غرب دربیفتد، به صرفه این خواهد بود که چنین درافتادنی با حمله تک روانه اسرائیل آغاز شود. آنها از جایگاه منافع خود خیلی هم بیراه نمی روند. برای آنها، اصل نخست، ماندگاری خودشان است و نه که ایران و مردم آن؛ و برای آنان ویرانی ایران و نابودی بخش مهمی از تاسیسات و کشتار نامعلومی از شهروندان ایران اولویت ندارد وبرعکس،اصل راهنما همانا بهره برده داری سیاسی از امر مورد تعرض نظامی قرار گرفتن ایران توسط دولتی است که تاریخاً و بحق در افکار عمومی ایرانیان و در ذهنیت سیاسی- فرهنگی مردم منطقه ما و حتی از نظر گستره انسانگرایی در سطح بین المللی، خود مظهر تعرض و تجاوزسیستماتیک به مردم فلسطین است. پس، کاملاً معنی و مفهوم خواهد یافت اگر آنرا استقبال کننده این نوع از جنگ بدانیم. جمهوری اسلامی، درجستجوی بهره برداری از فضای برانگیختگی ملی در پی حمله اسرائیل به ایران است و بدنبال مظلوم نمایی در منطقه و جهان ، و آنهم دقیقاً در شرایطی که او نیز مثل دیگران در پی کوبیدن مهر ونشان خود و نه البته ایران بر تحولات منطقه ایی است. اینست سیاست جمهوری اسلامی و بس، و بهیچ روتصادفی نیست که شاهد انواع تحریکات آن برای تشجیع و تشویق اسرائیل به تک روی نظامی علیه ایران هستیم. مواضع اعلام شده شخص خامنه ایی و اظهار نظرات فرماندهان سپاه، بمثابه ستاد اصلی سیاستگزاری خارجی در جمهوری اسلامی، اثبات کننده این واقعیت هاست.
تدبیر مشخص ملی ما
اگر دولت اسرائیل از یکسو و جمهوری اسلامی از دیگر سو در پی اجرایی کردن پروژه حمله نظامی اسرائیل به ایران و ضد حمله سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی به اسرائیل است، پرسیدنی است که تدبیر وجدان ملی و مردمی در قبال چنین پروژه ایی کدامست؟
اول به بینیم در یک دسته بندی عمومی چه رویکردهایی در این زمینه وجود دارند. سه رویکرد عمده را می توان دید.
۱) مطابق رویکرد نخست، جدا از اینکه چه نظری نسبت به عملکرد صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی و یا حتی نفس موجودیت آنها مطرح باشد، از آنجا که این دولت اسرائیل است که در پی حمله به ایران است، پس عمده نیرو می باید بر مقابله با این حمله و خنثی کردن آن متمرکز شود.۲) رویکرد دوم بر آنست که از آنجا که جمهوری اسلامی نه فقط استقبال کننده تعرض دولت اسرائیل به ایران، که تحریک کننده پیگیر آن به چنین اقدامی است، لذا باید همه نیرو را بر نابودی آن قرار داد تا که دولت اسرائیل عملاً نتواند چرک خود را در رگ های حیاتی کشور خالی کند. ٣) و رویکرد سوم می گوید که نباید ولو ناخواسته و در عمل ، کنار یکی از دو طرف جنگ افروز و جنگ طلب قرار گرفت و آتش بیار یکی از آن دو شد. این صدای سوم، از موضع جایگاه مستقل ملی و مردم، هم با قصد تعرض طلبانه دولت اسرائیل مخالف است و هم با جمهوری اسلامی پیشواز رونده و زمینه ساز چنین تعرضی. این صدا، در واقع با نفس نخواستن جنگ و پایداری بر آنست که با آن دو رویکرد متمایز می شود؛ این، صدایی است صلح خواهانه برعلیه هر دو کانون جنگ: یکی کانون جنگ افروزی و دیگری جنگ طلبی.
اما می دانیم که در میدان سیاست و واقعیت های عملکرد قوا، هر سه این رویکرد ها سرانجام ناگزیر از سوگیری های صریح هستند، هم درست در خود گرهگاه این چالش مرکزی صحنه سیاسی کشور و هم در قبال آن. راه حل اول، یعنی عمده کردن نیت و عمل اسرائیل و آنرا هدف قرار دادن، سیاستی است که دستکم در عمل به جمهوری اسلامی خدمت می کند و پیامد آن، البته در بدترین حالت و بطور عمومی، هم صف شدن وهم دست شدن خواهد بود با آن. این گزینه، نیروی خود را یا در میان ذوب شدگان سیستم حاکم می یابد و بخش هایی از توده مردم، که گرفتار کمند زر و تزویر استبداد دینی اند، یا که در صف اصلاح طلبانی سرگردان و متوهم در درون و حاشیه و بیرون نظام. راه حل دوم، عملاً همه مسئله اش و اولویتش، حذف جمهوری اسلامی است چه با حمله اسرائیل و غرب و چه جدا از آن. در پیش طرفداران آن، رعایت مصالح کشور و مردم، صرفاً چاشنی برای سخنرانی پوپولیستی است و یا که وعده دهی های خیالپردازانه برای آینده. از نظر آنها، فقط رفع و براندازی این نظام بهر شیوه و به هر بهاست که اهمیت دارد و چون چنین است پلاتفرم سیاسی عملی و واقعی این گزینه، همانا همراهی و همکاری می شود با جبهه تعرض به ایران. نیروی آگاه این گزینه، طیف وسیعی از سلطنت طلبان، مجاهدین و نئو لیبرال های جمهوریخواه است، و نیروی ناآگاه آن، بخشی از مردم ناآگاه به جان رسیده از دست این حکومت و گروهی ازساده اندیشان سیاسی در صفوف اپوزیسیون. انتخاب سوم اما، اگر که در نیت نیک انسانی و ملی خود یکپارچه است، اما بهنگام سیاست کردن، متاسفانه، هم هنوز پراکنده است و هم پراکنده اندیش. این رویکرد، در عین حال، از آنجا که آسان گزین نیست، با امر بسیار سخت وخطیر حفظ تعادل سیاسی در زمینه سیاست ورزی نیز روبرو است. و همین پیچیدگی، طبعاً می تواند بخش هایی از نیروی آنرا در هنگامه نبرد حاد دو طرف جنگ و زیر فشار سنگین سو گیری های تحمیلی دچار نوسانات بکند و انرا در معرض خونریزی های موردی قرار دهد. اما این انتخاب از آنجا که گزینه ایی است ملی و برای مردم، و چون در بخش آگاه جامعه ریشه و زمینه دارد و مصلحت سیاسی روز کشور و سعادت فردای مردم ایران را نمایندگی می کند، دارای آینده است. رو به رشد دارد و کسب توانایی برای اینکه در فردای ایران نقش بزرگ ملی ایفاء کند اما فقط و فقط مشروط به اینکه، درست عمل کند و استوار بماند.
اکنون، از آن لحظات تاریخی است که گزینه ملی و مردمی، باید خود را در قالب تدبیر سیاسی مشخصی تعریف نماید تا که قادر شود نیروی بالقوه عظیمی در جامعه ایران را، که هم علیه تعرضات دولت اسرائیل به ایران و ایرانیان است و هم بر ضد سیاست های ضد ایران و ایرانی جمهوری اسلامی، با تجهیزبه شعار و سیاست مشخص و نافذ، بنحو شایسته ایی بسیج کند. زمان، زمان ارایه تدبیر مشخص است. برای اینکار، پیش از همه ضرورت دارد که دستاویز اصلی دولت اسرائیل در تعرض به ایران، یعنی برنامه های هسته ایی جمهوری اسلامی مهار شود و تغییر کند. فراموش نباید کرد که اگر دولت دست راستی اسرائیل در سیاست تعرض جنگی خویش به ایران هنوز کم یاور است، اما در توجیه دستاویزی که برای پیشبرد اهداف شوم خود بدان آویزان شده است، تقریباً همه جهان و منطقه و داخل اسرائیل را با خود دارد! دولت تند رو نتان یاهو در اسرائیل، بخاطر همین سیاست تدارک جنگی و تعجیل در شروع جنگ ، اکنون هم با مخالفت دولت اوباما در امریکا مواجه است و هم با مخالفت تقریباً یکپارچه اروپا، هم با همه دولت های منطقه و جهان عرب و اسلام، و هم حتی با مقاومت بخش قابل توجهی از مردم اسرائیل به همت جنبش ضد جنگ و دفاع از صلح نیروهای مترقی اسرائیل. حال آنکه این دولت وقتی از احساس خطر خود از یک جمهوری اسلامی هسته ایی که نافی حق موجودیت اوست سخن می گوید، تقریباً همه جهان یا به او حق می دهند که نگران باشد و یا که حداکثر از موضع بی حرفی و بی حجتی در برابرش سکوت اختیار می کنند. اگر رویکرد درست و عمومی اپوزیسیون ملی و مردمی در طول دو دهه گذشته در مواجهه با بحران هسته ایی که گلوی ایران و ایرانیان را فشرده، بر این فرمول استوار بوده است که: ابتدا تعلیق غنی سازی هسته ایی- بعد تغییرات در سیاست خارجی مبتنی بر اهداف بنیادگرایانه جمهوری اسلامی در راستای حداقل های مصالح ملی کشور- و آنگاه در دستور قرار دادن بررسی ملی و دمکراتیک نحوه رویکرد مسئولانه ایران در قبال نحوه استفاده از انواع انرژی در این کشور؛ اینک اما، دیگر زمان تمرکز بر برنامه های دراز مدت نیست. در لحظه فعلی می باید در راستای جلب اعتماد جامعه بین المللی نسبت به برنامه هسته ایی این حکومت متمرکز شد. اگربرای اپوزیسیون دمکراسی خواه ایرانی، امکانی برای خنثی کردن سیاست جنگی ماجراجویان اسرائیل باقی مانده باشد، در حال حاضر همانا عمدتاً و پیش از همه در عقب نشاندن جمهوری اسلامی ایران است از سیاست هایش در زمینه برنامه هسته ایی.
بحران هسته ایی، آفت بزرگ مبارزه برای دمکراسی در ایران است. این بحران از همان اول سر برآوردنش تاکنون، علیه جنبش دمکراسی خواهی ایران بوده و کماکان هم علیه آنست. بحران هسته ایی ، نقش تخریبی در جهت کور کردن شعور ملی و بصیرت دمکراتیک مردم داشته است و باید در نظر گرفت که هر چه آب سیاست در ایران از طریق آن گل آلوده تر شود، چنین تخریبی می تواند دامنه بیشتری به خود بگیرد. این خطر تا بدانجاست که چه بسا در مقطعی جهت سیاست در ایران از مصاف دمکراسی علیه ضد دمکراسی حتی به سمت تقابل با تعرض خارجی بچرخد؛ که در اینصورت با یک فاجعه سیاسی دیگر روبرو خواهیم شد. اما جای خوشبختی است که رویکرد مسئولانه جنبش دمکراسی خواه ایران در برخورد با این بحران ، همواره بر رفع آن بوده و نه که یا استفاده ابزاری از آن برای تعیین تکلیف با این حکومت ضد دمکراتیک و یا در آمیختن با آن تحت عنوان " مبارزه ضد امپریالیستی". بعلاوه خرد دمکراسی خواه در ایران، دچار توهماتی از ایندست نشده و خوشبختانه نیست که بنا به آنها، گویا که وضع هرچه بدتر شود بهتر است؛ یا که نکند با تعدیل بحران های خارجی رژیم بر عمر آن افزوده شود و پس با این حساب، وجود بحران هسته ایی به ز نبود آنست و تشدید آن، مرجح بر تعدیل اش! حال آنکه، در یک نگاه دوربینانه می توان دریافت که در شرایط رفع یا دستکم تعدیل این بحران، زمینه برای مبارزه در مقیاس عمومی در کشور حول محور دمکراسی بمراتب فراهم تر خواهد بود. نیروی دمکرات خرد ورز ایرانی ، اینرا خوب دریافته است.
اکنون وقت آنست که تدبیر ملی- مردمی هم مخالفت با جنگ افروزی دولت اسرائیل و هم جنگ طلبی جمهوری اسلامی را، بر زمینه اصلی مخالفت مستمر با سیاست های تحریک کننده و ماجرا آفرینانه جمهوری اسلامی و بویژه پیرامون بحران هسته ایی، در وجود انواع راهکارهای ضرور به نمایش گذاشت. راهکارهایی که، بر برخی از آنان در پایان این نوشته درنگ می شود.
- تشدید کارزار ملی علیه گردن کشی های ضد ملی جمهوری اسلامی در رابطه با موضوع هسته ایی و طرح هرچه گسترده تر عوارض خطرناک سیاست جمهوری اسلامی در پافشاری آن بر تداوم غنی سازی اورانیوم برای طیف های هر چه وسیع تری از مردم.
- نامه باران دولت اسرائیل از سوی آن بخش از اپوزیسیون ایران، که مخالف سیاست ها و رفتارهای جمهوری اسلامی در قبال موجودیت ملت – دولت اسرائیل اند و طرفدار رویکرد دو کشور اسرائیل و فلسطین در کنار همدیگر و در صلح با یکدیگر، اما در همانحال مخالف هرگونه تعرض نظامی و تحت هر عنوان دولت اسرائیل به ایران هستند. نامه ها و خطابیه هایی که مضمون مرکزی" جنگ، نه!" را دارند و قابل عرضه اند در اشکال متنوع، از تک اقدامی یا چند تشکل با یکدیگر توسط سازمان های سیاسی تا که طومارهایی با امضاءهای فردی.
- یافتن راهکارهایی برای اعلام همبستگی با فعالان صلح در اسرائیل و کوشش در راه سازماندهی آکسیون های مشترک با آنان در هر جای جهان و خصوصاً در مراکز سیاسی ویژه چون نیویورک، ژنو، بروکسل. همه شهرهای بزرگ جهان را می توان به محل هایی برای چنین کارزاری بدل کرد.
- رساندن صدای اپوزیسیون ایرانی مخالف با هم جنگ افروزان و هم جنگ طلبان به صحن سازمان ملل متحد، به گوش مقامات مسئول در امریکا، اتحادیه اروپا،کشورهای همسایه و منطقه خاورمیانه، و نیز مسئولان دولتی روسیه و چین. بگذار جهانیان در مقیاس وسیع بدانند که ایران همان نیست که جمهوری اسلامی سعی در القاء آن دارد. ایران دیگری هم هست که برای وطن خویش صلح می خواهد و با جهانیان دوستی و همزیستی مسالمت آمیز و سازنده. ایرانی که، در برابر هیچگونه تعرض به خود تسلیم نخواهد شد و با آن کنار نخواهد آمد و هیچوقت هم متعرض ها را فراموش نخواهد کرد.
بهزاد کریمی
بیست وهشت مرداد ماه ۱٣۹۱
|