یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در حاشیه زلزله آذربایجان
آذربایجان باشین ساغ اولسون


ح. اهرابی


• این زلزله ایران را به نوعی تکان داد و نشان داد که چه سان حاکمان مست از باده قدرت و ثروت غرق در برنامه های غارتگرانه و سفرهای تفریحی خویشند... در حالی که کودکان فرشباف این منطقه ایران همچنان در کومه ها و خانه های گلی مشغولند و هیچ استانداردی از نظر رسیدگی به وضع کارگاه ها وجود ندارد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱ شهريور ۱٣۹۱ -  ۲۲ اوت ۲۰۱۲


زلزله آذربایجان در منطقه هریس، ورزقان و اهر و توابعی از مناظق ارسباران کمر بند فرش ایران را لرزاند و کودکان خاموش و ییصدا را پشت دارهای قالی مدفون کرد. کمربند فرشی که از این منطقه تا جنوب ایران و منطقه سیستان و تا پاکستان و هند و چین کشیده شده و بارها توسط مدافعان حقوق بشر وضعیت اسفبار کودکان کار این مناطق افشا شده است. کودکلنی که از دیدها پنهانند ، کار و هنرشان نادیده گرفته شده و ارجی قایل نمی شود؛ کودکانی که با دار قالی سخن میگویند و در سکوت و تنهایی خویش جان جوان خویش را ایثار می کنند بی ان که از مئاهب حیات بهرمند باشند. در دهات و آبادیها (بخوان ویرانیها) و شهرهای این منطقه قالیبافی ریشه دیرینه دارد. اینجا منطقه ای وسیع با مردمی اصیل و تاریخی و بسیار سخت کوش است که در تاریخ کهنسال ایران نقش خویش را ثبت کرده اند. اینجا منطقه ای است زیبا، با طبیعتی دل انگیز و وحشی با مردمی هنردوست و هنرمند که به هزار هنر آراسته اند، گو این که در بهترین کنسرواتورها د رس رقص و آواز یاد گرفته اندو مردمی با انگشتان طلایی که از یک سو زمین را آباد می کنند و از سویی قالیهای بغایت زیبا می بافند و فرش های تاریخی با هنرنماییهای مسحور کننده.اینجا سرزمین ثروت است که فقر از آن میبارد چرا که استبداد فضای گشایش و آزادی را از مردم سلب کرده است و تنگنا در تنگنا برای این مردم غیرتمند آفریده، فرزندان بابک و نوادگان ستار خان قره داغی و رهروان راه قزیلباشان اینک در سرزمین ثروت در حال فقر و مذلت به سر میبرند. زلزله نوعی وجدان عمومی ایرانیان را بیدار کرد و در سکوت و بیتوجهی حاکمان، فداکاری مردم و همت و یگانگی آنان را سبب شد.کاروان کمکهای مردمی از تبریز تا ورزقان طول داشت . مردم تبریز و منطقه با هر وسیله ممکن از قبیل تاکسی بار و دیگر وسایل امرار معاش خود و هرغیرتمندی با توان خویش به این کارزار پیوسته و نمایش قدرت مردم تاریخساز شده است.مردم مثل این است که همه زخمی شده اند و دلشان از این ستم التیام نمی گیرد. بغض خفه کننده ای همراه تلاش مردم در کمک رسانی به چشم می خورد. مردم یک پارچه اند تا این دمل را درمان کنند. زلزله اهر زلزله بزرگ به جان حاکمان انداخته است.
منطقه ارسیاران برای مردم غیر بومی ایران نامی آشنا نیست و به این جهت در اخبار و گزارشات با تلفظ های عجیب و قریبی نام این شهرها و دهات به گوش میرسید. به این جهت در اینجا نکاتی در مورد منطقه زلزله و مردم و کار آنان ارایه می گردد.
اینجا منطقه زیبا و کوهستانی است و همجوار است با سبلان و قلعه بابک و دیگر قلعه ها و آب های گرم معدنی . اینجا منظقه ای است که کمتر در مورد ش در رسانه ها سخن رفته است. از اینجاست که فرشهای گران قیمت ابریشمی و تابلوهای زربفت با دستان دخترکان و پسران نوجوان بافته میشود و آن گاه توسط سلف خورها و حکام تاراجگر به خارج صادر و در آکشن های نیویورک و لندن به فروش میرود و مایه فخر و مباهات ارباب ثروت و مکنت میگردد. فرش هریس و توابع آن از مرغوبترین فرشهاست که توسط زنان و مردان و کودکان بافته میشود.اینجا منطقه ارسباران است. هریس خاصه از نظر بافت فرش مشهور. آنجا کودکان پشت دارهای قالی می نشینند و با دستان ظریف خویش ساعتها گره میزنند و گره می زنند و گره می زنند، آن گاه با دفه های سنگین فرش را پرداخت میکنند و میلیونها گره بر سینه فرش میکوبند و نور چشمان خویش را همراه طراوت جوانی و چهره گلرنگ شان به صفحه این فرشها حک میکنند در حالی که خود از داشتن فرش وهر گونه امکان رسمی پزشکی و بیمه محرومند. سپس این کالاها با دست تجار سودخوار به بازارها ارسال میگردد. و چرخه تولید بار دیگر آغاز میگردد و این کودکان بر پشت دار قالی قرار می گیرند و به دور از کلاسهای درس نوجوانی خویش را می سوزانند و آن را فدای این کالاهای تزیینی میکنند.( چه زیبا سروده است علیرضا نابدل(ا ختای) و چه پر معنا کارگران قالیباف را به تصویر کشیده است که در پایان این یادداشت شعر او آورده می شود) زلزله هریس و اهر نوعی هشداری است به جامعه و تذکاری است به همگان. هشدار از این نگاه که باید وضعیت نابسامان مسکن این پدیدآورندگان ثروت را درک کنند ، در راه بهبود مسکن و وضع زیستی این مردم چاره جویی نمایند و تذکاری است به کل جامعه که ارزش و مقام کودکان کار و بافندگان فرش کشورمان را بدانند و تنها در موقع زلزله و حوادث ناگوار به همدردی ساده بسنده نکنند. باید گوش حاکمان صدای این مردم زحمتکش را بشنوند و در بر آوردن نیازهای اولیه آنان تلاش نمایند.
اینجا سرزمین دژها و قلعه هاست. کمی آنورتر منطقه کلیبر است جایگاه بابک خرمدین که پس از دوقرن از حمله تازیان و حاکمیت خلفا و فقها، سکوت مرگبار تاریخ را می شکند و بر قلب بیگانه میتازد و خونی جدید در رگان این مرز و بوم می دواند . بابک خرمدینی و نقش تاریخسازش در مقابله با استیلای بیگانه و دفاع از استقلال و حرمت یک ملت.و نام بابک به این صورت جاودانه می شود. زمانی نیز از همین مناظق و شهر تبریز است که ستارخان قره داغی در پاسخ به سپهدار اعظم که ازو خواسته بود تا" تسلیم شود و آن گاه به صدارت و ولایت آدربایجان برسد" و چه عبرت انگیز است پاسخ این سردار ملی : من نه قصد ولایت دارم و نه صدارت. مردم به پا خواسته اند چون آزادی می خواهند و این که از من میخواهید پرچم روس را بالا ببرم. این کار برازهنده ما نیست می خواهم صد دولت بیاید زیر چتر ایران ( نقل به معنی) و هنوز زلزله نشان داد که ملت ایران به آرزوی ستار قره داغی نایل نشده اند.
این منطقه پوشیده شده از دهات و ایلات و مردمی مهمان نواز. سفره این مردم همواره باز و نان ساده شان ارزانی مهمانان است.
چند دکتر انساندوست که از تیریز به منطقه رفته اند از زبان مردم این سوالات را مطرح میکنند: چگونه است که زلزله ۷ ریشتری در ژاپن حتی یک نفر کشته نمی دهد اما اینجا به آمار غیر رسمی تلفات هزاران دارد؟ دولت برای خاموش کردن صدای مردم از اعلام دقیق اخبار و آمار تلفات و مصدومین خودداری میکند. حتی یک چادر هم به ما داده نشده و مردم علاقه ای هم ندارند که از دولت کمک بگیرند. مردم میگویند اجازه بدهید ما مستقیم کمک رسان باشیم.
طبق شاهدان عینی صف کمک رسانان مردمی به زلزله زدگان از تبریز تا ورزقان بوده است. حرکت حیرت آور خودجوش مردم طوری بوده که ترافیک از تبریز تا ورزقان به چشم میخورد. اما نیروهای انتظامی از ترس خشم مردم جلو همه کمکها را گرفته اند. مردم میگویند اگر دولت مبالغ کمک و اشیا مردمی را به ما بدهد ما نیازی به کمک دولت نداریم. اما رحیمی معاون احمدی نژاد گفته:
ما به هر خانواده یک میلیون تومان کمک و به هر خانواده ۱۴ میلیون تومان وام با بهره ۴ در صد خواهیم داد، در حالی که هنرمندان مردمی و ورزشکاران میلیاردها پول کمک کرده اند که دولت همه را در اختیار خود دارد.
زلزله آذربایجان کودکان و مردمی را در خانه خود مدفون کرد که عاشقان موسیقی و رقص و آوازند. در حالی که حتی برای نمونه یک محلی ندارند که پس ار کار سخت و طاقت فرسا ی روزانه آنجا جمع شوند و آزادانه همراه عاشقان محلی ، این خنیاگران مردمی آواز سر دهند. شرم آورست که این مردم اصیل و شجاع و مهماندوست از هر امکانی محرومند. آنها نمیتوانند موسیقی غنی خود را تمرین کنند و یا سالنی داشته باشند که از میراث هنر و فرهنگ اجدادی خویش بهره ببرند.زلزله نوعی بیدارباشی بود تا مردم ایران از عمق ستمی که بر ساکنان گوشه گوشه مردم کشور میرود آگاه شوند . در حالی که دهها امامزاده و پرستشگاه در منطقه ساخته میشود حتی یک قرارگاه اضطراری و یل بیمارستان مجهز برای شرایط بحرانی وجود ندارد . حال آن که مبالغ هنگفتی پول صرف مرمت لبنان و جاهای دیگر میگردد.
این زلزله ایران را به نوعی تکان داد و نشان داد که چه سان حاکمان مست از باده قدرت و ثروت غرق در برنامه های غارتگرانه و سفرهای تفریحی خویشند، بانکهای خصوصی در کوچه های شهرها احداث می گردد در حالی که کودکان فرشباف این منطقه ایران همچنان در کومه ها و خانه های گلی مشغولند و هیچ استانداردی از نظر رسیدگی به وضع کارگاه ها وجود ندارد. لازم نیست که در شان و مقام انسان شعار موعظه گونه داده شود حال آن که در عمل زندگی و حیات آنان به هیچ گرفته شود. کودکان کشوری از حق تحصیل به زبان مادری محروم باشند، با آنان به عنوان بیگانه رفتار گردد و حق و حقوق اولیه این خیل زحمتکشان نادیده گرفته شود حال آن به نوشته خود روزنامه های رسمی میلیاردها دلار پول ناپدید گردد و فساد اقتصادی همه گستر.

شعری از علیرضا نابدل (اختای)
آمان آمان قارا تللی کیربیتچی
دامجی دامجی قا رانلیخدا تر توکن
اود یوردومون قزلجا داغلارندان
میلیونلار تن گوگرد چکیپ سوک گینن
کارخانازدا ایله کیربیت توک گینن
کی ظولمون کوکونو یاندرپ یاخسن
بوتون عالم بیز لر حیران گالسن

آمان آمان ساری سولو(۱)ا یلمکچی
ایلمک سالیپ دفه د یوین آه چکن
کیپریک لرین یا نان قانین یاندران(۲)
او ندیر کی دوگونیرسن کسیرسن
یورک سسین بوغازیندا بوغورسن
بیرجه یولدا خالچاندا بر شکیل سال
گورنلرین دیز لرینی قورودسین
بر شکیل سال ارباب لری قورخودسون
ظالم لرین بارماخلرین د یویونله
سلیمان تک قالخ دیو لری زنجیرله
گوی خالچانی آلان ساتان بیلسین کی
سنین دیلسیز الراه نده نه لر وار
خالچا اوسته باشماخلی یری ینلر
بیلسینلر کی دیلسیز دینسه نه قوپار

آمان آمان ساری تللی زنجانلی
آمان گوزل پیچاخلاریونان اوغلان
اغ پولاد دان سوموک تکین پولاد دان
اله کسکین پچاخلار یون گینن کی
یرتا بیلسین ظلمین چرکین یورگین
بلکه چوبان آزاد چا لسن توتکین
آمان آمان اوزاخ کندده اوبادا
اوجا بویلی خرما تللی معلم
ایشیق ساچ بیر گارانگولوخ کلاسدا
ای اولدوزسوز کیچیک بیر دنیالاردا
کور لوخ چکمیش بالاجا اینسنلارین
اود دان ایستی چا یدن آیدین قلبینده
بشریت سوزون تکجه یاز گینن
اینسنلارین قول قانا تین باغلایان
گورخو فیکرین اورک لردن پوز گینن
آمان آمان روم دن گوچک اورومدن
گوموش تللی گوجامان چاخر چکن
کشمش لرین ای ین توتان کوپلره
عشقین دادین ورین چاخرچک گینن
گوی حیاتن آغر یولون گچنلر
دینجلسینلر اوزوم بولاخلارینده
ایله چاخر چک گینن کی یاندرسین
یور گی ده یورگ دکی دردی ده
بیر چاخرچک مین چول سوز لرآندرسن
خالقما کی گل اکرکن خار دردی

ترجمه فارسی شعر:

امان ای کبریت ساز سیه موی
ای آنکه در تاریکی قطره قطره عرق می ریزی
قلب آن کوههای خونین دیارم را
دریده و میلیونها تن گوگرد بدر آر
در کارخانه چنان کبریتی بساز
که ریشه ظلم را سوزانده و خاکستر کند
و تمام دنیا حیران ما گردد
امان ای ا یلمکچی اهل ساری سو
ای آنکه ایلمک زنان و شانه کوبان آه میکشی
و خون دلت را در مژه هایت می سوزانی
آن چیست که گره میزنی و میبری
و فریاد قلبت را در گلوگاهت خفه می کنی
یک بارهم چونان نقشی بر قالیچه ات انداز
که زانوی بینندگان را از حرکت باز دارد
نقشی که ارباب ها را بترساند
انگشتان ظالمان را گره بزن
بر خیز و چون سلیمان دیو ها را زنجیر کن
بگذار آنان که قالیچه را میخرند یا می فروشند بدانند
دستان بی زبان تو چه قدرتی دارند
و آنان که با کفش بر قالیچه پا می نهند
بدانند هرگاه ساکت نشستگان به سخن آیند چه رستاخیزی برپا خواهد شد
امان ای زنجانی مو طلایی
ای خالق چاقو های زیبا از پولاد سفید آبدیده
چونان چاقو های برانی بساز
که بتواند قلب چرکین ظلم راپاره کند
شاید چوپان بعد از ان آزادانه در نی بدمد
امان ای معلم مو خرمایی بالا بلند
در روستا و آبادی های دوردست
بر کلاس تاریک و دنیا های کوچک و بی ماه و ستاره نور افشانی کن
و در قلبهای گرم تر ازآتش و زلال تر از جویباران انسانهای کوچک و دردکشیده
تنها و تنها سخن انسانیت را بنویس
اندیشه وحشتی را که دست و بالهای انسانها را بسته است از آن قلبها بزدای

امان ای آمده از اورمیه ای که از روم زیباتر است
ای باده سازمو نقره ای
ای آنکه بوی کشمش را در خمره ها می کنی
باده ای بساز که بوی عشق بدهد
بگذار آنان که از راه سنگین زندگی گذر می کنند
درکنار چشمه های انگور دمی بیاسایند
چنان باده ای بساز که،
قلب را و دردهای درون آنرا بسوزاند
چنان باده ای بساز که هزاران دشت سخن بگوید
برای خلقم که هر گاه گل کشت خار درو کرد

***
۱- ساری سو منطقه ای در اطراف تبریز
۲- سیاه شدن پلکهای فرش باف را به فتیله سوخته گردسوز تشبیه کرده و خون را به نفت (نقل از کار آنلاین)


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست