رنگ تنهایی نیلی است
خسرو باقرپور
•
حالا صد ها سال است
آن کودک را گم کرده ام
و در هیچ آینه ای
چشمان روشنش را دیگر ندیده ام.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۵ شهريور ۱٣۹۱ -
۲۶ اوت ۲۰۱۲
طنین بلور صدایش
این بار
ارغوانی نبود
و هراسان بود
هرچند
باز هم
ترانه اش را
به لهجه ی باران خواند
اما
رنگ خاکستری ی آوازش
چیزی را درون دلم کشت
حالا
از پشت قاب این پنجره ی اشگ آلود
گشوده به چشم انداز بهار غربت
این همه شکوفه ی گیلاس را که می بینم،
یا این،
همین جوانه ی نازک را،
یا این دو گنجشک شاد را،
یا وقتی می شنوم
سلام های سبز این سرو جوان را
که با شادمانی ی فروتن اش
پیچیده در حریر گریزان باد
به زمین و زمان تعظیم می کند،
به یاد کودکی می افتم
که شاد شاد
در ابتدای افق
و آغاز باغ
دستانش را سایه بان چشمانش کرده بود
و بازی شاد خورشید و شاخ و برگ ها را
در اوج بید ها و باد ها
نگاه می کرد
و خیره به بازی ی برگ و نور
چشمانش به اشگ می نشست.
حالا صد ها سال است
آن کودک را گم کرده ام
و در هیچ آینه ای
چشمان روشنش را دیگر ندیده ام.
من در کجای جهانم
که رنگ تنهایی نیلی است
و آسمان پر از نت های کبود است
و تابوت موسیقی هر روز
بر شانه های زخمی خنیاگران
تا مغاک غروب تشییع می شود.
|