جنایتی دیگر و پیامی دیگر
تقی روزبه
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۲ مرداد ۱٣٨۵ -
٣ اوت ۲۰۰۶
شلیک تیربه شقیقه یک زندانی ویاکشتن وی درزیرضربات تازیانه، ویازدن ضربه برمغزوی با استفاده ازفنون کاراته،آن گونه که درمورد زهراکاظمی اتفاق افتاد، تنها راه به قتل رساندن یک زندانی توسط دژخیمان رژیم خودکامه نیست. این کاررا می توان بصورگوناگون و به شیوه های باصطلاح ایزگم کن هم انجام داد، تااتهام کمتری را متوجه قاتل کند.مثلا صحنه را جوری آراست تا یک تصادف رانندگی صرف تلقی گردد، ویا آن که عرصه را بریک بیمارزندانی چندان تنگ کرد که با نرسیدن یک داروی حیاتی، باوایست قلبی داد. والبته درهمان حال می توان سریعا به بند زندانیان برگرداند تا بقیه تشنجات مرگبارخود را دربرابردیگر زندانیان بپایان برد.وباین ترتیب است که رژیم یک باردیگر دست به جنایتی هولناک زد و عامدانه موجب مرگ یک زندانی بیمارو پرشور،اکبرمحمدی،که هفت سال پیش درجریان قیام دانشجوئی-مردمی ۱٨ تیردستگیرشده بود،گردید.گزارشاتی که ازسوی زندانیان سیاسی و خانواده وی انتشاریافته است،به روشنی ازدست داشتن مستقیم رژیم دربه قتل رساندن این زندانی حکایت می کند. بستن دست وپای وی به تخت با غل وزنجیرومسدود ساختن دهان وی بانوار چسب، تنبیه و شکنجه برای شکستن اعتصاب خشکی که تاهنگام مرگ ۹ روزازشروع آن می گذشت، برگرداندن وی به بند پس ازوقوع یک سکته قلبی بجای ارسال او به بیمارستان و به بخش اورژانس، آن هم پس ازهشدار پزشکان زندان درمورد وخامت حالش، قبل ازهرچیزنمایانگرقصد شوم و جنایتکارانه دژخیمان درمورداین زندانی اوین بود.اکنون تمامی تلاش دستگاه ولایت معطوف به آن است که یک مرگِ رواداشته شده وغیرطبیعی،خود خواسته وطبیعی انگاشته شود.سخن یکی از مسولان زندان به اکبر که برودربند بمیر! بقدرکافی توضیح دهنده حکمت انتقال وی ازبهداری به بند زندان،بجای انتقالش به بخش اورژانس است.دستگیری پدرومادرکهن سال این زندانی درفرودگاه مهرآباد،برای آن که مبادا حضورآن ها درمیان انبوه جمعیت استقبال کننده،موجب سرریزشدن خشم لبریزشده آن ها گردد، نشان می دهد که رژیم تاچه حد نگران بروز واکنش های های اعتراضی است. وازاین که مبادا همهمه های لانه کرده دراعماق وجود تک تک شهروندان سربازکرده و به فریادی رسا تبدیل شود:که توکشتی! توکشتی! قاتل توئی و باید مسئولیت اش را بپذیری و تاوانش را پس بدهی!
دفن سریع جنازه درروستائی درآمل بدون کسب اجازه ازخانواده جان باخته وبدون این که فرصت لازم برای بررسی علل واقعی مرگ به خانواده و بستگان وی و نهادهای مدافع حقوق بشرداده شود،همانگونه که عینا درمورد زهرا کاظمی صورت گرفت،گوشه دیگری از سناریوی این تراژدی تلخ را به نمایش می گذارد.تمام تلاش رژیم آنست که علل واقعی مرگ این زندانی پنهان بماند.بطوری که حتی نمایندگان مجلس فرمایشی رژیم نیز اجازه نیافتند،بهنگام وقوع فاجعه ازبند ۲۰۹ بازدید کنند. غافل ازاین که مشاهدات زندانیان بند ۲۰۹ اوین که ازنزدیک شاهد وقوع این فاجعه بوده اند،به تنهائی برای رسواکردن دست رژیم کافی است.هم چنان که بیانیه آن ها بطورسرراست رژیم را متهم به ارتکاب جنایت می کند.اما این فقط زندانیان نیستند که رژیم را متهم می کنند،بلکه وکیل زندانی بقتل رسیده نیزکه درجریان چگونگی وضعیت اوقرارداشته،برهمین باوراست که مسولین زندان مبادرت به حذف فیزیکی وی کرده اند.اوهم چنین درگفتگوئی فاش می سازد،که ازقبل هشدارهای لازم را به مقامات قضائی داده وتلاش های وی هم برای دیدار با موکل خود بی نتیجه مانده بود. وکلای دیگری نیزنگران سرنوشت زندانیان دیگری هستند.ازجمله وکیل احمد باطبی که اونیزدرحین گذراندن مرخصی دستگیرشده و دراعتراض به آن دراعتصاب غذابسرمی برد. درهرحال شواهد متعدد وافشاء کننده ای وجوددارند که پرده ازجنایات رژیم برمی دارند. وتلاش های مذبوحانه ای نظیر احاله گزارش کالبدشکافی به یک ماه بعد، بیش ازآنکه نجات دهنده رژیم ازاین مخصمه باشد،اتهام برانگیزهستند. وچنین است که همه انگشت ها به سوی متهم کردن رژیم و قاتل بودن وی نشانه می روند.اما رفتارجنایت کارانه رژیم که مسئولیت نگهداری زندانیان را بعهده دارد،رفتاری که پهلوبه پهلوی سبعیت ودرندگی می ساید را، چگونه باید تاویل و تفسیرکرد؟
پیام های نهفته دریک جنایت
وجود زندانی سیاسی درهرکشوری،بخودی خود نمایانگرسلطه استبداد وفقدان آزادی های سیاسی درآن کشور است.اما فراترازآن،مبادرت به جنایت درمورد زندانیان سیاسی تحت الحفظ رژیم، تنها یک چیز را ثابت می کند و آن این که رژیم بدون پراکندن ترس و رعب،حتا برای یک روزهم، قادربه حکومت کردن نیست ولابد ازمقاومت یک زندانی اسیرواین که هرگونه عقب نشینی درمقابل وی ممکن است به الگوئی برای مقاومت دیگران تبدیل شود،آن چنان احساس خطر کند که عواقب جنایت خود را پذیراشده وچنین آسان ازرعایت حتا ظاهری تشریفات مربوط به مسئولیت خود دربرابروظیفه مراقبت ازندانیان طفره می رود.
بنابراین اولین پیام نهفته درجنایت فوق،خطاب به مردم به ستوه آمده،به مردمی که مقاومت زندانیان سیاسی جلوه و بیانی ازمطالبات و خشم فروخورده آنان است، این است که مبادا به هوس پیشروی بیافتند وحواس خود راجمع کنند که با چه رژیم تبه کاروسرکوبگری سروکاردارند.رژیم همین سیاست پراکندن رعب و ترس را دربیرون اززندان ودربرافراشتن چوبه های اعدام درخوزستان ونقاط دیگرنیزپی می گیرد. واساسا یکی ازمأموریت های دولت جدید،خفه کردن همین بیداری بزرگ است.
دومین پیام نهفته درجنایت رژیم، برای درهم شکستن روحیه مقاومت تحسین برانگیززندانیان سیاسی چه درزندان و چه احیانا بهنگام مرخصی است.تاشیرفهم شوند که درصورت عبورازخطوط قرمزها و"چه باید کردها ونبایدکردهای"دستگاه های امنیتی،چه سرنوشتی درانتظارآنان است.هدف یک رژیم تمامیت گرای اسلامی اززندانی کردن، فقط حبس فیزیکی زندانی نیست بلکه علاوه برآن، درهم شکستن روان وشخصیت و باورهای زندانی هم است.رژیم بااین تصورکه باید درسی به زندانیان داد، به انجام این جنایت همت گماشت،تابخیال خود روح مقاومت را درمیان آن ها درهم بشکند.اما رژیم باید سودای درهم شکستن مقاومت زندانیان را با خود بگورببرد.بیانیه زندانیان ۲۰۹ باپاسخ دندان شکن خود، دلیل قاطعی است براین مدعا.آنجا که می نویسند"کابین آزادی بسیارگرانبهاست. بااین حال ایستاده ایم و بهای آن را به نقد جان می پردازیم".
*****
پس باید بذر ترس پاشید. اما توسل به حربه ترس با "دوز"بیشتر،نشان دهنده آنست که اولا "دوز"قبلی کارآئی خود را ازدست داده است. و ثانیا توسل به رعب افکنی ونشان دادن عضله،فی الواقع خود بازتاب دهنده افزون شدن ترس رژیم است ازخیزش هاو اعتراضات،و درنتیجه بیان شکنندگی بیشتر.و ثالثا استفاده ازمترسکِ رعب افکنی، تازمانی کارآئی دارد که مردم پی به مترسک بودن آن نبرده باشند.ولی نشانه هائی وجود دارد که مردم درمسیرراه پیمائی برای پایان دادن به شرایط بردگی خود،به ماهیت مترسکی اقتداروسیاست رعب افکنی رژیم پی می برند.خطر آگاه شدن به تعیین کننده گی نیروی خویش و ترس ازاشاعه مقاومت،رژیم را بیش ازپیش بسوی استفاده ازسیاست هراس افکنی می راندو همین امربنوبه خود بیش ازپیش، ماهیت مترسکی حربه ژیم را نمایان می کند.
این سوال دربرابرمان قرار دارد که اگررژیم ازطریق جنایت خود، پیام های مشخصی را به جنبش های اعتراضی و به زندانیان و همه فعالین سیاسی مخالف استبداد فرستاده است،دربرابرآن، فعالین چه پیام های متقابلی را باهدف خنثی کردن و ناکام گذاشتن آن بایدبسویش روانه کنند؟
یکی ازعواملی که به رژیم اجازه می دهد تا با سهولت بیشتری مرتکب چنین جنایاتی بشود، کانونی شدن بحران هسته ای وجلب همه توجهات بین المللی حول آن است.نتیجه طبیعی چنین وضعیتی تحت الشعاع قرارگرفتن مبارزه برای دمکراسی ونادیده گرفته شدن نقض خشن و گسترده حقوق بشرتوسط آن است.در دوقطبی کردن بحران حول انرژی هسته ای، هم قدرت های امپریالیستی دخیلند وهم خود رژیم که درفرارازبحران موجودیت، به بحران آفرینی های مصنوعی پناه می برد. ایجاد چنین سیکل معیوبی به رژیم فرصت لازم برای گسترش سرکوب را فراهم می سازد.همان گونه که به نومحافظه کاران آمریکائی نیزفرصت لازم برای گریزازبحران ناشی ازشکست دکترین یک جانبه گری رافراهم می کند.بنابراین مقابله با چنین سیکلی که موجب تقویت مواضع رژیم وافزایش خطرجنگ وتحریم اقتصادی است و تلاش برای قراردادن مبارزه برای دموکراسی وآزادی درکانون توجه جهانی یکی ازوظایف مهم اپوزیسیون ترقی خواه را تشکیل می دهد.
بااین وجود،ارتکاب جنایت و افزایش دامنه سرکوب به نوبه خود فرصت مناسبی را برای کانونی کردن مبارزه برای دمکراسی و آزادی ومبارزه برای سرنگونی رژیم فراهم می سازد.
واقعیت آن است که اکنون فرصتی بدست آمده که جنبش اعتراضی حول آزادی زندانیان سیاسی و گشودن پرونده جنایت های رژیم درسطح بین المللی، وارد فازتازه ای بشود. عناصراصلی واولیه این جنبش را زندانیان سیاسی و مبارزات جسورانه آن ها وخانواده های زندانیان سیاسی، جنبش دانشجوئی و روشنفکری، فعالین کارگری و زنان و ملیت های تحت ستم،اپوزیسیون ترقی خواه خارج از کشور،جنبش ها و نهادهای مترقی و مدافع حقوق بشردرسطح بین المللی وافکارعمومی جهان، تشکیل می دهند. بی شک اپوزیسیون ترقی خواه و رادیکال درخارج-بابهره گیری ازتجربیات و امکانات خود- با پشتیبانی فعال خود ازاین جنبش و ازطریق تقویت همبستگی آن ها می تواند سهم شایسته ای داشته باشد.مهم آنست که اولا دفاع اززندانیان سیاسی بدون قیدو شرط و صرفنظرازهرعقیده و مسلکی باشد. و ثانیا به عنوان ابزاری درخدمت اهداف گروهی و مسلکی بدان نگریسته نشود.
www.taghi-roozbeh.blogspot.com
|