روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱۴ شهريور ۱٣۹۱ -
۴ سپتامبر ۲۰۱۲
«دوستان آقای رئیس»عنوان یادداشت روز وزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛
۱-آن روزها- قبل از پیروزی انقلاب اسلامی- و در دوران دانشجویی، چند تن از دوستان برای تحقیق و بررسی میدانی درباره یک پروژه درسی عازم اصفهان بودند. اواخر شب با اتوبوس یک شرکت معروف مسافربری به راه افتادند. چند ساعت بعد، سپیده صبح نزدیک به دمیدن بود ولی از توقف اتوبوس برای نماز صبح خبری نبود. یکی از برادران نزد راننده رفت و از او خواست برای ادای فریضه صبح توقف کند و آقای راننده قول داد که بعد از رسیدن به اولین رستوران بین راه توقف کند، اما همچنان به حرکت ادامه می داد.
درخواست توقف یک باردیگر هم تکرار شد و پاسخ، بازهم، همان بود. قول توقف بدون توقف. دوستان که احساس کردند تا چند دقیقه دیگر نمازشان قضا خواهد شد به راننده گفتند؛ همین جا توقف کن، ما پیاده می شویم و شما به راه خود ادامه بدهید و تاکید کردند که ما هیچ شکایتی هم از شما نخواهیم داشت- و صد البته در دوران طاغوت گوش شنوایی هم برای اینگونه شکایت ها نبود- در این هنگام، صدای برخی دیگر از مسافران هم بلند شد که خواستار توقف اتوبوس و ادای نماز صبح بودند.
راننده که به غیرت دینی اش برخورده بود، به نرمی و با صدایی که شرمندگی از آن می بارید گفت؛ پسرم! من که شمر نیستم! و در حالی که قطره اشکی به گونه اش دویده بود، کنار یک روستا توقف کرد. بعد از توقف، ۱۹ نفر از ۲۴ مسافر اتوبوس پیاده شده و به نماز ایستادند!... مسافران که دوباره سوار شدند، یکی از دوستان خطاب به چند تن از آنهایی که برای نماز پیاده شده بودند گفت؛ شما که اهل نماز هستید چرا ساکت نشسته بودید و از همان ابتدا، اعتراض نکردید؟ پاسخ عبرت انگیز بود و درس آموز که هنوز در گوش دوستان زنگ می زند. مرد میان سالی گفت «فکر نمی کردیم که اعتراض شما نتیجه ای داشته باشد، اما، وقتی به راننده گفتید که حاضرید برای ادای نمازصبح وسط بیابان پیاده شوید و اتوبوس به راه خود ادامه بدهد، از خودمان خجالت کشیدیم و فهمیدیم که شما چند جوان در آنچه می خواهید جدی هستید.
پس چرا ما هم که همان خواسته را داریم با شما همصدا نشویم؟... گفتنی است که راننده اتوبوس هم به نماز ایستاد. عجیب بود؟! نه! بخوانید؛
۲- مروری گذرا بر مجموعه اظهارنظرهای مقامات آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی در آستانه برگزاری اجلاس تهران که در پاره ای از موارد با تهدید کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و خط و نشان کشیدن برای آنها نیز همراه بود، به وضوح نشان می دهد آمریکا و متحدانش از این که دو موضوع «رژیم اشغالگر قدس» و «بحران سوریه» در دستور کار اجلاس تهران قرار گیرد، بیشترین دغدغه و نگرانی توأم با اضطراب را داشته اند. تا آنجا که در فاصله چند هفته ای قبل از برگزاری اجلاس حجم انبوهی از رایزنی ها و رفت و آمدهای دیپلماتیک را می توان آدرس داد که برای پیشگیری از مطرح شدن دو محور یاد شده صورت پذیرفته بود و به گواهی اظهارات رسما اعلام شده مقامات غربی و عبری و برخی از کشورهای عربی، نگرانی یاد شده از آن بود که دو محور مورد اشاره با نگاه و دیدگاه جمهوری اسلامی ایران مطرح شود و از مطرح شدن آن با نگاه آقای بان کی مون که نظریه محو اسرائیل از جغرافیای سیاسی جهان را غیرمنطقی می دانست! و یا دیدگاه ارائه شده از سوی آقای محمد مرسی که خواستار برکناری دولت بشاراسد شده بود! نه فقط مخالفتی نداشتند که از آن استقبال هم می کردند.
اما، آنچه در اجلاس تهران اتفاق افتاد و اعتراض نزدیک به فحاشی نتانیاهو و مقامات آمریکایی به سران و هیئت های نمایندگی کشورهای شرکت کننده در اجلاس را به دنبال داشت، دقیقا و بی کم و کاست حاکی از آن بود که دغدغه و اضطراب حریف از اجلاس تهران بی علت نبوده است و به قول نتانیاهو، در حالی که در اجلاس بر محو اسرائیل از جغرافیای سیاسی جهان تاکید شده بود، هیچیک از سران و هیئت های نمایندگی حاضر در اجلاس، نه فقط به عنوان اعتراض محل اجلاس را ترک نکردند، بلکه از ارسال یک یادداشت اعتراض آمیز به هیئت رئیسه نیز خودداری ورزیدند و به نوشته نیویورک تایمز؛ بحران سوریه در اجلاس تهران همانگونه مطرح شد که جمهوری اسلامی ایران خواستار آن بود و شرکت کنندگان در اجلاس، اظهارات بان کی مون و محمد مرسی درباره بحران سوریه را با سکوت معنی دار خود به حاشیه راندند. و البته نیویورکر در تحلیلی که دقیق به نظر می رسد، نوشت؛ اظهارات آقای مرسی درباره سوریه با دیدگاه های دیگر او که «مصر را شریک استراتژیک ایران» معرفی کرده و بر ضرورت تشکیل دولت مستقل فلسطین، تغییر ساختار سازمان ملل و دینی بودن حکومت آینده مصر تاکید ورزیده بود، همخوانی نداشت. این موارد، نظر وی را درباره بحران سوریه از آنچه مطرح کرده بود کمرنگ تر می کند. این دیدگاه با طرح پیشنهادی ۴جانبه- عربستان، مصر، ایران و ترکیه- برای حل بحران سوریه نیز در تناقض است.
٣- حالا به بند اول این یادداشت بازمی گردیم؛ تقریبا تمامی سران شرکت کننده در اجلاس تهران که فرصت دیدار با رهبر معظم انقلاب را یافته بودند بر این نکته تاکید ورزیده اند که نظرات مطرح شده از سوی ایشان را مستند و مستدل و راهگشا می دانند ولی تاکنون اراده محکم و با صلابتی برای تحقق آن نمی دیدند و اکنون که رهبر انقلاب را پی گیر ماجرا می بینند و صلابت و تدبیر ایشان را بارها آزموده اند، نسبت به تحقق آن اطمینان یافته و آماده همکاری و همراهی در این راستا هستند. آن عده از سران و هیئت ها که موفق به دیدار نشده بودند نیز با ارسال پیام و پیغام و یا در دیدار با سایر مسئولان نظام بر همین نکات تاکید ورزیده اند.
و اما، اکثریت قریب به اتفاق سران و هیئت های یاد شده «بحران سوریه» را فوری ترین موضوعی دانسته اند که باید تحت مدیریت مستقیم رهبر معظم انقلاب برای حل آن چاره اندیشی شود. برخی از آنان به این واقعیت غیرقابل تردید اشاره داشته اند که حمایت آشکار آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی از مخالفان دولت سوریه با ادعای انقلابی بودن و اسلامی بودن مخالفان در تناقض است و نظر رهبر معظم انقلاب را کاملا مستند و واقعی ارزیابی کرده اند که برخی از کشورهای منطقه به نیابت از قدرت های استکباری با سوریه می جنگند و حذف آن از محور مقاومت را دنبال می کنند. در پیشنهادهای ارائه شده از سوی آنان، «بحران سوریه» مسئله ای ارزیابی شده است که در جغرافیای جنبش عدم تعهد اتفاق افتاده و برخی دیدگاه ها را نفی کرده اند که اصرار دارند این بحران را در حوزه کشورهای عربی قلمداد کنند. یکی از سران در این باره گفته است اگر بحران در حوزه کشورهای عربی است، چرا ترکیه که یک کشور غیرعرب است در این ماجرا به کار گرفته شده و اگر مخالفان در پی برقراری دموکراسی هستند، حمایت آشکار آمریکا و اسرائیل از آنان چگونه قابل توضیح است؟! و چنانچه داعیه اصلاحات دارند چرا به قول رهبر معظم انقلاب، طرح کوفی عنان را با عملیات تروریستی به بن بست کشانده اند و...
۴- در پی این درخواست های مصرانه بود که فرمول «دوستان آقای رئیس»- THE FRIENDS OF CHAIR- که به کارگیری آن بارها در جنبش عدم تعهد سابقه داشته است به میان کشیده شده و به رئیس جمهور محترم کشورمان ابلاغ شد. مطابق این فرمول، رئیس دوره ای جنبش عدم تعهد، تعدادی از سران یا مقامات عالی رتبه کشورهای عضو را به عنوان همکاران خود انتخاب می کند و این مجموعه به بررسی بحران، گفت وگو با طرفین ماجرا و رایزنی با صاحبنظران می پردازند و نتیجه بررسی های خود را همراه با شواهد و اسناد مربوطه به رئیس جنبش عدم تعهد ارائه می کنند و او نیز نظر نهایی را پس از مشورت با هیئت یاد شده به اطلاع اعضاء می رساند.
گفتنی است که آقای بان کی مون نیز در دیدار با رهبر معظم انقلاب ضمن اعتراف تلویحی به شکست طرحی که در دست اجرا داشته اند از ایشان می خواهد که نه تنها به عنوان رهبر مذهبی ایران، بلکه به عنوان رهبر مذهبی دنیای اسلام در این زمینه ایفای نقش کنند. همین جا باید اشاره کرد که دو هفته قبل، آقای محمد مرسی در اجلاس مکه پیشنهاد کرده بود ۴ کشور ایران، مصر، عربستان و ترکیه برای حل بحران سوریه وارد عمل شوند ولی آقای مرسی با اظهارات خود در اجلاس تهران که خواستار حذف دولت بشار اسد شده بود، این طرح را زیر پا گذاشت. ضمن آن که بسیاری از صاحبنظران- از جمله ایران- طرح یاد شده را غیرمنطقی و غیرعملی ارزیابی کرده بودند، زیرا، ترکیه عضو ناتو و حامی تسلیحاتی تروریست ها و عربستان که کمترین نشانه ای از مردم سالاری در نظام حکومتی آن دیده نمی شود نمی توانستند و نمی توانند داعیه دموکراسی خواهی برای مردم سوریه را داشته باشند. از این روی حضور آنها در طرح ۴جانبه مضحک به نظر می رسید.
و بالاخره این نکته قابل ذکر است که مرسی و اخوان المسلمین مصر همکاری در این زمینه با عربستان و ترکیه زیر چتر حمایتی آشکار آمریکا و اسرائیل را برای انقلاب اسلامی مصر به شدت زیان آور ارزیابی می کنند. چرا که در انقلاب اسلامی مردم مصر، عربستان و آمریکا و اسرائیل در صف دشمنان ایستاده بودند و آقای رجب طیب اردوغان برای مصر نظام لائیک را پیشنهاد کرده بود که با مخالفت شدید مردم روبرو شد. برای درک بهتر شرایط آقای مرسی و چالش هایی که با آن روبروست باید خاطرنشان کرد سفر آقای محمد مرسی به عربستان که بعد از انتخاب وی به ریاست جمهوری مصر صورت گرفته بود با اعتراض شدید مردم مصر روبرو شد تا آنجا که سخنگوی آقای مرسی در تلویزیون قاهره حاضر شده و اعلام کرد، سفر رئیس جمهور صرفا زیارتی و برای شکرگزاری به درگاه خدای سبحان بوده است!
خراسان:تورم از تولید تا مصرف
«تورم از تولید تا مصرف»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدی حسنزاده است که در آن میخوانید؛بدون تردید با وجود شرایط این روزهای بازار و روند افزایش قیمت ها مهم ترین دغدغه اقتصاد ایران از نگاه کارشناسان، موضوع تولید ملی است. موضوعی که با فشارهای تحریمی و ضرورت خوداتکایی برای مقابله با این فشارها اهمیت بیشتری یافته است. به همین دلیل است که تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی از سوی رهبر انقلاب محور شعار امسال کشور قرار گرفته است. در چنین شرایطی بازخوانی شرایط تولید کشور، ارتباط آن با تورم به عنوان دیگر موضوع مهم این روزهای اقتصاد کشور و نگاهی به برخی شاخص های بخش تولید در شرایط پس از هدفمندی در سال گذشته برای درس گرفتن از آن چه که گذشت و برنامه ریزی بهتر برای آن چه که در پیش روست، ضروری است.
اقتصاد ایران سال ۹۰ را در شرایطی آغاز کرد که ۳ماه از آغاز هدفمندی یارانه ها گذشته بود و بدون تردید قبل از اجرای هدفمندی مهم ترین دغدغه برای عموم مردم فشارهای تورمی ناشی از هدفمندی بود که شرایط بازار و یارانه پرداختی در ماه های نخست پس از اجرای این طرح دغدغه ها درباره فشار تورم را کمرنگ کرد.
در چنین شرایطی مدافعان دولت با افتخار افزایش صرفا ۱۰درصدی نرخ تورم طی یک سال پس از گذشت هدفمندی را به عنوان دستاورد مهم دولت و پاسخی قاطع به هشدارهای برخی چهره های اقتصادی منتقد دولت درباره افزایش ۵۰ تا ۷۰درصدی نرخ تورم پس از اجرای هدفمندی می دانستند. با این حال برای تحلیل دقیق شرایط تورمی پس از هدفمندی اجازه دهید ۲شاخص قیمت را که از سوی بانک مرکزی منتشر شده است مرور کنیم. تذکر این نکته ضروری است که اگرچه برخی نرخ تورم اعلامی بانک مرکزی را غیرواقعی می دانند اما چون هر ۲ شاخص مورد بررسی مربوط به بانک مرکزی است ملاک بحث ما در این یادداشت آمارهای بانک مرکزی است.
تورم تولید فراتر از تورم مصرف
قطعا نرخ تورم یا به عبارت دقیق «شاخص بهای کالاها و خدمات مصرفی در مناطق شهری ایران» که نشان دهنده روندافزایش قیمت هاست، برای عموم مردم آشناست. این شاخص نشان دهنده شیب افزایش قیمت کالا و خدمات مصرفی است اما شاخص دیگری که کمتر مورد توجه قرار گرفته، «شاخص بهای تولید کننده» است. این شاخص که توسط بانک مرکزی منتشر می شود نشاندهنده روند افزایش هزینه تمام شده تولید در بخش های مختلف اقتصاد است. بر مبنای ارتباط منطقی هزینه تمام شده تولید و قیمت فروش کالا و خدمات، انتظار می رود روند افزایش یا به عبارتی نرخ تورم در بخش های تولید و مصرف نزدیک به یکدیگر باشد یعنی به تناسب افزایش هزینه تولید قیمت فروش نیز افزایش یابد.
مروری مقایسه ای بر شاخص بهای تولید کننده و نرخ تورم طی ۲۰ سال اخیر نشان می دهد نرخ سالانه هر یک از این ۲شاخص حداکثر کمتر از ۵ درصد با یکدیگر اختلاف داشته اند. با این حال اتفاق قابل تاملی که در سال ۹۰ رخ داده است، نسبت فاصله ۱۲.۷ درصدی بین این ۲شاخص است. بر اساس اعلام بانک مرکزی شاخص بهای تولید کننده در سال ۹۰ معادل ٣۴.۲ درصد بود. حتی در مهم ترین بخش تولید یعنی بخش صنعت شاخص بهای تولید کننده به مرز ۵۰درصد رسید. در همین مدت شاخص نرخ تورم ۲۱.۵ درصد بود. قطعا این فاصله نشان دهنده رشد بیشتر قیمت تمام شده محصولات در مقایسه با قیمت آن در بازار است.
شاید سیاست کنترل قیمت ها پس از هدفمندی را بتوان عامل اصلی به وجود آمدن این فاصله دانست اما سوال اساسی این جاست که فاصله قابل توجه بین هزینه تمام شده و قیمت کالا در بازار را تا کی می توان حفظ کرد؟ آیا منطق اقتصاد که در قبال هر واحد افزایش قیمت تمام شده، قیمت کالا در بازار نیز افزایش می یابد را می توان انکار کرد؟ لذا دور از انتظار نبود که فشار افزایش هزینه بخش تولید طی ماه های پایانی سال ۹۰ و ابتدای سال ۹۱ بازار را تحت تاثیر قرار دهد و شاهد سرعت گرفتن روند قیمت ها باشیم.
به تعبیری دیگر سیاست کنترل دستوری قیمت ها برای مدتی معین کاربرد دارد و پس از آن باید منتظر غلبه منطق ریاضی بر دستور در عرصه اقتصاد باشیم. قطعا هر کس به جای دولت می خواست طرحی مثل هدفمندی یارانه ها را اجرا کند یا باید تبعات تورمی بیشتری را از همان ابتدای اجرای طرح به جان می خرید، یا با کنترل سفت و سخت قیمت ها در ماه های نخست اجرای طرح، دغدغه تورم را برای مدت زمانی محدود کمرنگ می کرد، اما همه بحث بر سر این است که در مواجهه نخست بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان برای افزایش یا تثبیت قیمت شاید گریزی از سیاست های کنترلی برای جلوگیری از افزایش قیمت نباشد، اما زمانی که سهم بخش تولید از هدفمندی نادیده گرفته شود و سایر برنامه های حمایت از بخش تولید چه در موضوع سیاست های ارزی، کنترل واردات و اصلاح نظام بانکی به تاخیر بیفتد بخش تولید مصرف کنندگان را در برابر گزینه هایی از جمله افزایش قیمت، کاهش کیفیت و کاهش تولید و بیکاری بخشی از کارکنان خود قرار می دهد. گزینه هایی که هر یک از آن ها تا حدی در شرایط فعلی خود را به اقتصاد کشور تحمیل کرده اند. هرچند فعالان بخش تولید نیز باید پاسخ دهند در قبال افزایش بهره وری برای کاهش هزینه ها چه اقداماتی انجام داده اند.
بدون تردید دولت در فاصله تنفس برای اجرای مرحله دوم هدفمندی باید به منطقی مشخص و صریح درباره رابطه بخش های تولید، مصرف و تورم در این ۲ بخش برسد. منطقی که ضمن کاهش سایر عوامل افزایش هزینه تولید به جز عوامل ناشی از هدفمندی، بخش تولید را در شرایطی قرار دهد که کمترین افزایش هزینه را در قبال اجرای مرحله (مراحل) بعدی هدفمندی داشته باشد.
جمهوری اسلامی:چرا نقدینگی فعلی برای اقتصاد مضر است؟
«چرا نقدینگی فعلی برای اقتصاد مضر است؟»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛برگزاری موفق اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران و همراهی خوب مردم با مسئولان و مدیران اجرایی کشور در زمان برپایی اجلاس، این واقعیت را نیز برای چندمین بار به مدیران اجرایی کشور گوشزد کرد که مردم فهیم و وفادار ایران مستحق آسیب دیدن و تحت فشار قرار گرفتن از ناحیه مشکلات و مسائل اقتصادی و معیشتی نیستند و باید برای کاستن از مشکلات و تنگناهایی که اقشار مختلف جامعه خصوصاً طبقه متوسط و ضعیف را تحت فشار قرار داده است؛ بیش از این تلاش کرد.
رهبر معظم انقلاب نیز در دیداری که به مناسبت هفته دولت با اعضای کابینه داشتند به درستی برهمین نکته تأکید کردند و ضرورت رسیدگی به مشکلات معیشتی جامعه را به دستاندرکاران دولتی متذکر شدند.
در مجموعه سخنان رهبری نکتهای وجود داشت که باید نقطه پایانی بر حدود ۷ سال پافشاری نادرست و غیرکارشناسی برخی مدیران دولتی بر استفاده بیش از حد و مخرب از پول برای رفع کمبودها یا افزایش رشد اقتصادی کشور باشد. رهبر انقلاب در سخنان خود به درستی رشد بیرویه نقدینگی را عامل اصلی ایجاد تورم و کاهش قدرت خرید مردم دانستند تا به این وسیله مهر تأییدی زده باشند بر چندین سال تذکر و هشدار دلسوزانه بدنه کارشناسی کشور و بانک مرکزی که به دفعات تزریق بیرویه و نامتناسب نقدینگی را به اقتصاد، عامل اصلی افزایش نرخ تورم اعلام میکردند و از مدیران دولتی میخواستند که با پذیرش تجارت مستند جهانی و یافتههای علم اقتصاد به پمپاژ بیحد و حصر پول به ساختار اقتصاد کشور خاتمه دهند.
افسوس که این انذارها در مسئولان دولتی کارگر نیفتاد تا جایی که بنابر آمارهای رسمی بانک مرکزی، حجم نقدینگی در خرداد ماه سال جاری به بالای ٣۷۰ هزار میلیارد تومان افزایش یافت و تمامی ایرانیان طعم تلخ تورم حاصل از این رشد بیحد نقدینگی را چشیدند.
برای افراد غیرمتخصص و افکار عمومی ناآشنا بامفاهیم اقتصاد شاید این پرسش پس از شنیدن تذکر رهبری مطرح شده باشد که چه رابطهای میان تورم، گرانی و رشد نقدینگی وجود دارد که همگان راه حل کاستن از تورم را در مدیریت نرخ رشد نقدینگی میدانند؟
برای ارائه پاسخی مختصر و آسان به این پرسش شاید مناسب باشد به این مثال آشنا در علم اقتصاد استناد کنیم؛ در علم اقتصاد، نقدینگی یا همان پولی که در جامعه وجود دارد به خون تشبیه میشود. همانگونه که حیات و فعالیت اندامها و اعضای بدن به جریان خون در رگها وابسته است، حیات اقتصادی و انجام فعالیتهای مولد در جامعه نیز نیازمند جریان داشتن نقدینگی در اقتصاد هر کشور است.
با این حال، همانگونه که سلامت بدن و فعالیت ارگانهای مختلف در گرو تنظیم فشار خون و حجم خون موجود در رگهاست، سلامت و استمرار فعالیتهای اقتصادی نیز مستلزم گردش میزان مشخصی از نقدینگی در اقتصاد است.
بنابر این، همانگونه که بدن برای ادامه فعالیت خود نباید دچار کم خونی یا پرخونی بیش از حد شود و اگر دچار این عارضه گردد، در فعالیتهای آن خلل پدید میآید. تزریق بیش از اندازه نقدینگی به اقتصاد نیز باعث اختلال در فعالیتها میشود.
به عبارت دیگر تا زمانی که بدن ما با استفاده از خون کافی موجود در رگها که توسط قلب به گردش در میآید، فعالیتهای عادی خود را دنبال میکند و نیازی به تزریق خون تازه به بدن نیست، اقتصاد نیز میتواند و باید با گردش نقدینگی موجود در جامعه توسط شبکه بانکی، فعالیت و حرکت خود را ادامه دهد و همانگونه که سرعت و حجم گردش خون در بدن انسان متناسب با میزان فعالیت اندامهای مختلف تنظیم میشود، سرعت و حجم باز تولید این نقدینگی در اقتصاد نیز باید در تناسب با این ظرفیتها باشد. هر مقدار فعالیتهای اقتصادی بیشتر، سرعت گردش نقدینگی نیز افزایش مییابد و از آنجایی که این چرخش توسط بانکها صورت میگیرد در هر بار گردش، میزان مشخصی بر حجم این نقدینگی افزوده میشود که از آن به ضریب فزاینده پولی گفته میشود و به تعبیری میتوان آن را فشار خون اقتصادی نام نهاد.
حال اگر علاوه بر این میزان و حجم خون در گردش، از بیرون نیز به کالبد انسان خون اضافه تزریق شود و این خون تزریقی اضافه بر نیاز وظرفیت اندامها و فعالیتهای جسم انسان باشد، نه تنها برای سلامتی مفید نیست بلکه مخل کارکرد سالم بدن نیز هست.
اگر علاوه بر نقدینگی موجود در جامعه که با گردش در بخشهای مولد، امکان فعالیتهای اقتصادی را فراهم میآورد، پولی از بیرون تزریق شود آن هم به میزانی که خارج از ظرفیت و توان بکارگیری بخشهای مختلف اقتصاد باشد، این نقدینگی تزریق شده مخل فعالیت و حرکت سالم اقتصادی خواهد بود. نقش این نقدینگی خارج از ظرفیت را در اقتصاد، منابع بانک مرکزی ایفا میکند و از آن به پایه پولی تعبیر میشود.
حال با در نظر گرفتن این مثال میتوان گفت که در شرایط فعلی و با استناد به آمارهای موجود، نرخ رشد پایه پولی در خرداد ماه امسال نسبت به اسفند سال گذشته حدود ۵/۵ درصد و ضریب فزاینده حدود ۴/۱ درصد افزایش داشته است. به عبارت دیگر بخش عمدهای از نقدینگی ٣۷۴ هزار میلیارد تومانی موجود در اقتصاد ایران را همان منابع تزریقی بانک مرکزی تشکیل میدهد که حکم خون اضافی و غیرقابل استفاده تزریق شده به بدن را دارد و نه تنها مفید نیست بلکه با ایجاد تورم در اقتصاد آسیبهای فراوانی نیز به دنبال خواهد داشت.
این نقدینگی پرقدرت در قالب اضافه برداشت بانکها از بانک مرکزی به بهانه تأمین مالی مسکن مهر، طرح مهر ماندگار، یارانه نقدی و... صورت میگیرد و بدهی بانکها را به بانک مرکزی افزایش میدهد که پیامد همه این اقدامات، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید جامعه است.
بنابراین، همانگونه که بارها تأکید شده است، دولت برای مهار کردن تورم باید با تصحیح نگرش و روش خود از تزریق نقدینگی بیاندازه دست بکشد و نقدینگی مازاد موجود را نیز جمع آوری کند تا در آینده شاهد کاهش نرخ تورم باشیم.
رسالت:جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها
«جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛اشاره: در قسمت پیشین این نوشتار به برخی پنداره هایی که در شانزدهمین اجلاس تهران دستخوش تحول شد اشاره کردیم و نوشتیم که انگاره ها از دل پنداره های جدید متولد می شوند. در این مجال تلاش می کنیم به تعدادی از انگاره هایی که در جریان برگزاری اجلاس غیر متعهدها و همچنین در دوره سه ساله ریاست جمهوری اسلامی بر این اجلاس به عنوان ایده هایی برای حل مشکلات جهانی و منطقه ای شکل گرفت بپردازیم.
انگاره شجاعت در موضع گیری
یکی از ایده هایی که در اجلاس تهران تقویت شد ضرورت صراحت لهجه و شجاعت در موضع گیری علیه یک جانبه گرایی های جهانی در هزاره سوم است. تحلیل گفتمان، سخن کاوی و کلام سنجی نطق های سران، مقامات و روسای کشورهای مختلف که در اجلاس شانزدهم سخنرانی کردند نشان می دهد که مواضع آنها تحت تاثیر بیانات صریح رهبر معظم انقلاب از صراحت لهجه بیشتری برخوردار بود. البته اتخاذ این دست مواضع به خصوص در سخنرانی های روسا و مقامات کشورهایی که تازه در آنها انقلاب شده به گوش ما ایرانی ها شاید به خاطر همسویی با سیاست های جمهوری اسلامی آشنا باشد اما واقع امر این است که بسیاری از این کشورهایی که چنین مواضع آتشینی را علیه آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی گرفتند قراردادها و پیمان های سیاسی و اقتصادی فراوانی با این دو کشور دارند. حتی رئیس جمهور مصر که برخی معتقدند کاملا بر خلاف مواضع ایران صحبت کرد در ٨۰ درصد مواضعی که اتخاذ کرد کاملا همسو با جمهوری اسلامی و آرمانهای اصیل جنبش عدم تعهد بود. در خصوص این همسویی اشاره به تحلیل یک رسانه صهیونیستی خالی از لطف نیست. پایگاه صهیونیستی «دبکا» در تحلیلی، سفر محمد مرسی به تهران را «یک فاجعه تاریخی برای اسرائیل» خواند و نوشت: «محمد مرسی، رئیسجمهور مصر در اجلاس غیر متعهدها سخنان آیتالله خامنهای درباره تغییر ساختار سازمان ملل و حق وتو را تکرار کرد. مرسی از حقوق فلسطینیان دفاع کرد، از اسرائیل انتقاد کرد و احمدینژاد را بوسید و در آغوش کشید.»
ایده تشکیل دبیرخانه دائمی غیر متعهدها غیر متعهدها در نیم قرن گذشته همواره از "سازمان شدن" اجتناب کرده اند. اساسا لفظ جنبش (movement) به عنوان یک اعتراض در برابر سازمان (Organization) مطرح شد. بنیان گذاران جنبش بر این باور بودند که سازمان مولد نوعی تصلب الیگارشیک است. در واقع سازمان هم تعهداتی ایجاد می کند که با روح حاکم بر جنبش عدم تعهد در منافات است. جنبش بر این اساس تنها دارای یک دفتر هماهنگ کننده در نیویورک است که مسئولیت تنظیم و جمع آوری اسناد و بیانیه ها را بر عهده دارد. اما امروزه با افزایش تعداد اعضای "نم" و همچنین تحولات عمده در سالهای آغازین هزاره سوم ضرورت هماهنگی و انسجام بیش از گذشته احساس می شود. اغلب اعضای جنبش غیر متعهدها بر این باورند که "شعار سیاسی" عدم تعهد باید به یک "مکانیسم حقوقی" تبدیل شود تا اعضا خود را نسبت به توافقات، اسناد و بیانیه های جنبش متعهد بدانند. اینطور نباشد کشوری که مثلا عضو گروه G۲۰ و یا اتحادیه آفریقاست در صورت اصطکاک بین مواضع و تعهدات خود را به مواضع کلان جنبش ملتزم نداند. از این رو به نظر می رسد پیش گرفتن تمهیداتی در راستای هماهنگی و انسجام بیشتر و همچنین ارائه راه حل هایی برای تبدیل آرمان و شعار عدم تعهد به یک مکانیسم حقوقی یکی از ایده هایی باشد که در مدت مدیریت جمهوری اسلامی زمینه های تحقق نهایی آن فراهم گردد. رهبر معظم انقلاب در فراز پایانی بیاناتشان در شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران ضمن ارائه پیشنهادی به غیر متعهدها خواستار تشکیل یک دبیرخانه فعال شدند.
ایشان فرمودند:"ما میتوانیم به ارتقاء «بهرهوری سیاسی جنبش عدم تعهد» در مدیریت جهانی بیندیشیم؛ میتوانیم برای تحول در این مدیریت، سندی تاریخی تهیه کنیم و ابزارهای اجرایی آن را فراهم نماییم؛ میتوانیم حرکت به سمت همکاریهای موثر اقتصادی را طراحی و الگوهای ارتباط فرهنگی میان خود را تعریف کنیم. بیشک تشکیل دبیرخانه فعال و پرانگیزهای برای این تشکیلات، خواهد توانست به حصول این مقاصد کمکی بزرگ و پر تأثیر تقدیم کند."
انگاره به رسمیت شناختن فلسطین در مجامع بین المللی یکی دیگر از انگاره ها و ایده هایی که در اجلاس شانزدهم تهران تقویت شد مسئله شناسایی کشور مستقل فلسطینی به پایتختی بیت المقدس و عضویت دائمی کشور فلسطین در سازمان ملل متحد بود. پیشنهاد معقول، دموکراتیک و عادلانه جمهوری اسلامی ایران در خصوص مسئله فلسطین یکی دیگر از ایده هایی بود که در اجلاس شانزدهم تقویت شد. راه حل جمهوری اسلامی همانطور که در بیانات رهبر معظم انقلاب به خوبی منعکس شد یک مسیر عادلانه و منصفانه است. "فلسطین متعلق به فلسطینیها است و ادامه اشغال آن، ظلمی بزرگ، تحملناپذیر و خطری عمده برای صلح و امنیت جهانی است. همه راههایی که غربیها و وابستگان آنها برای «حل مسئله فلسطین» پیشنهاد کرده و پیمودهاند، غلط و ناموفق بوده است و در آینده نیز چنین خواهد بود. ما راهحلی عادلانه و کاملاً دموکراتیک را پیشنهاد کردهایم: همهی فلسطینیها، چه ساکنان کنونی آن، و چه کسانی که به کشورهای دیگر رانده شده و هویت فلسطینی خود را حفظ کردهاند، اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی، در یک همهپرسیِ عمومی، با نظارتی دقیق و اطمینانبخش شرکت کنند و ساختار نظام سیاسی این کشور را انتخاب نمایند و همه فلسطینیانی که سالها رنج آوارگی را تحمل کردهاند، به کشور خود باز گردند و در این همهپرسی و سپس تدوین قانون اساسی و انتخابات، شرکت نمایند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد."
سرنوشت همه کشورهای اسلامی با فلسطین گره خورده است. از طرفی حمایت از فلسطین امروز در حال تبدیل شدن به یک جنبش جهانی است. راهکار جمهوری اسلامی ایران برای حل مسئله فلسطین برگزاری همه پرسی با حضور همه مسلمانان، مسیحیان، یهودیان ساکن سرزمینهای اشغالی و نیز آوارگان فلسطینی است تا در روندی منطبق بر مردم سالاری، نظام منتخب ملت فلسطین مشخص و مستقر شود.
انگاره بازتولید عدالت یکی دیگر از ایده هایی که در جریان شانزدهمین اجلاس غیر متعهد ها به خصوص در نطقهای سران غیر متعهدها در تهران تقویت شد مسئله ایده بازتولید عدالت است. نظم نوین جهانی نمی تواند مولد عدالت باشد. دوران زورگویی و قلدری در جهان به پایان رسیده است. جهانیان از هندسه اشتباه بین المللی خسته شده اند. ندای عدالت خواهی و تجدید نظر طلبی در جای جای جهان بلند است. از جنبش ۹۹ درصدی وال استریت در آمریکا تا معترضان اروپایی تا قلب آفریقا و صدها افغانی و پاکستانی که هر روزه بر علیه تجاوزات و رفتار ظالمانه آمریکا شعار می دهند.
صورت بندی و بازتولید مفهوم عدالت در جهان امروز اگر چه کاری بس دشوار است اما به تعبیر "آلفرد هوفه" یونانی در کتاب " برداشتهایی فلسفی درباره عدالت"، مطلوبترین مفهوم پیش برنده عصر ما - یعنی عصر جهانیسازی - عدالت است.
اندیشمندان و خیرخواهان جهانی با توسل به این ظرفیت سرشار درونی می توانند جبهه عدالت خواهی و زیاده طلبی را برای افکارعمومی تمییز دهند و طلایه داران ظلم و بی عدالتی را در اذهان جهانیان برای همیشه محکوم کنند. رژیم صهیونیستی و حامیان استکباری این غده سرطانی پیش قراولان ظلم و بی عدالتی در جهان هستند. جنایتهای اشغالگران آمریکایی و اسرائیلی در عراق، فلسطین، افغانستان و ... در تاریخ بشری بی سابقه است.
بدون عدالت طلبی و مقابله با ظلم، هیچ نصیحت و اقدامی در برابر این زیاده خواهی ها موثر نخواهد بود. مالا باید گفت جهان ما در سالهای آغازین هزاره سوم یک پیچ تاریخی حساس را سپری می کند. این شیب تند تاریخ معادلات سیاسی و بین المللی را آبستن تحولات مهمی کرده است که لبه مناقشه برانگیز آن متوجه نظم فعلی جهان است. باید نظمی نو درانداخت.
تهران امروز:یک گام هوشمندانه برای خلیج فارس
«یک گام هوشمندانه برای خلیج فارس»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم رضا صیادی است که در آن میخوانید؛
۱- این دعوا برای ما حیثیتی شده است! اهل هر گروه سیاسی و هر فرقه و مرامی که باشی، باز هم نام خلیج فارس برایت خط قرمز است. انگار خدا این خلیج دوست داشتنی را آفریده تا محور وحدت ما باشد. هنوز یادمان نرفته که وقتی همین چند ماه پیش سایت گوگل نام خلیج فارس را از نقشههای رسمی خود حذف کرد، میلیون ها نامه اعتراضی از سوی ایرانیان به مدیران این سایت ارسال شد و در شبکههای اجتماعی هزاران نفر به این ماجرا اعتراض کردند. سایت راه انداختند و کلی اقدام خلاقانه دیگر که هنوز هم ادامه دارد. کمی آن طرفتر، اعراب هم بیکار ننشستهاند و سفت و سخت تصمیم گرفتهاند تا خلیج فارس را به نام خود کنند و بر پیشانیاش مهر جعلی عربی بزنند. حالا خیلیها میدانند که لابیهای اعراب در موسسات معتبر جغرافیایی و سایتهای پربازدید اینترنتی چقدر برش دارد و دلارهایی که آنها به حساب مدیران این موسسات میریزند، همواره یک تهدید بالقوه است.
اما سوال اساسی اینجاست که ما برای مقابله با این توطئه چه کارهایی میتوانیم بکنیم؟ اعتراضهای خودجوش مردمی، هر چند که بسیار موثر و شرط لازم است، اما قطعا کافی نیست. صرف آنکه لیگ فوتبالمان را خلیج فارس نامگذاری کنیم(تازه اگر اپراتور فلان شرکت مخابراتی دست بردارد!) کافی است؟ اگر از صبح تا شب در صدا و سیما زیر نویس کنیم «خلیج همیشه فارس» میتوانیم مقابل توطئههای اعراب را بگیریم؟ باز هم باید تاکید کنم که هدف نگارنده زیر سوال بردن چنین اقداماتی نیست، واضح است که اگر همین کارها تا کنون انجام نمیشد، امروز نشانی از خلیج فارس نبود، اما چرا از سوی نهادهای رسمی تا کنون اقدام موثری که بتواند خلیج فارس را تثبیت کند صورت نگرفته است؟
۲ - امروز شاهدیم که در مهم ترین اجلاس شهری دنیا که در قلب اروپا برگزار می شود، تهران نقشی محوری ایفا کرده و در کانون توجهها قرار گرفته است. بیراه نیست اگر ادعا کنیم مدیریت شهری که یکی از رویکردهایش جهانی کردن تهران است، توانسته به جایگاه معتبری در دیپلماسی شهری دست پیدا کند و نقشی تاثیر گذار داشته باشد. این کارآمدی حالا فقط فرصتی برای تهرانیها نیست و میتواند یک پیروزی ملی را رقم بزند. روز گذشته شهردار تهران در حضور قائم مقام دبیر کل سازمان ملل متحد، وزرا و شهرداران بسیاری از کشورها از اطلس خلیج فارس رونمایی کرد و این اقدام را میتوان یک افتخار ملی دانست. سازمان ملل به عنوان معتبرترین نهاد بینالمللی، در تهیه و تدوین این اطلس مشارکت کرده و قائم مقام دبیر سازمان ملل بر آن مقدمه نوشته است. حالا همین اطلس ساده یک برگ برنده معتبر است برای ما که دلمان برای خلیج فارس میتپد. این اقدام هوشمندانه شهرداری تهران، درست چند روز پس از اجلاس با شکوه «نم» و در حالی که ایران اسلامی در کانون توجهها قرار دارد، یک پیروزی بینالمللی دیگر برای کشور و اقدامی بایسته در ساحت دفاع از خلیج فارس محسوب می شود.
وطن امروز:آب پاکی در ماه آگوست
«آب پاکی در ماه آگوست»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم مهدی محمدی است که در آن میخوانید؛یکم- گزارش ماه آگوست آژانس بینالمللی انرژی اتمی پیش از آنکه دارای پیامی برای ایران باشد، حاوی آدرسهایی برای آمریکا و اسرائیل است. یک سال قبل وقتی پروژه تحریم هوشمند جای خود را به پروژه تحریم فلجکننده داد و اسرائیل هم تصمیم گرفت به منظور موثرتر کردن تحریم، یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران ایجاد کند، استراتژیستهایی مانند دنیس راس در آمریکا اطمینان میدادند این پروژه ردخور ندارد و ایران قادر به مقاومت در مقابل آن نخواهد بود. گزارش ٣۱ آگوست آژانس، شاخصی است از اینکه آن پیشبینی- یا بهتر بگوییم پیشگویی- تا چه حد عوامانه بوده است. این گزارش نشان میدهد میان شدت تحریمها و سرعت برنامه هستهای ایران یک نسبت مستقیم وجود دارد. هرچه لفاظی علیه ایران بیشتر شود، هر ٣ماه یکبار غافلگیریهای جدیتری در حوزه فنی در انتظار غرب خواهد بود.
تا قبل از اینکه اسرائیلیها درباره حمله به ایران روزشمار بگذارند و آمریکا یک به یک بانکهای اروپایی و آسیایی را به جرم انتقال دلار به ایران تحت تعقیب قرار دهد، نه خبری از ۲ برابر شدن ماشینهای سانتریفیوژ در فردو بود و نه در سالن B نطنز که گنجایش حدود ۴۰۰۰۰ ماشین سانتریفیوژ را دارد تحرکی مشاهده میشد. اکنون در فردو حدود ۲۰۰۰ ماشین سانتریفیوژ نصب شده و کار در سالن تولید B نطنز هم برای نخستینبار پس از سال ۲۰۰۶ آغاز شده است. آیا تا آنجا که به برنامه هستهای ایران مربوط میشود، کسی در غرب میتواند ادعا کند راهبرد تلفیق تحریم و ایجاد تهدید معتبر نظامی، باعث کند شدن روند حرکت ایران شده است؟ آیا امثال دنیس راس نباید برای این فرض هم در ذهن خود جایی باز کنند که تشدید فشارها، ایران را در پیمودن سریعتر مسیر فنی، حریصتر خواهد کرد؟
دوم- گزارش آگوست آشکارا نشان میدهد ایران به شکل مستمر توان فنی خود و در نتیجه قدرت چانهزنیاش پای میز مذاکره در هر گونه گفتوگوی احتمالی در آینده را بالا میبرد. دیپلماتهای اروپایی زمانی درگوشی به برخی دیپلماتهای ایرانی گفته بودند روزی میرسد که آمریکا برای لغو کردن هر یک فقره تحریمی که علیه ایران وضع کرده، امتیاز خواهد خواست و اساسا هدفش از اعمال پیدرپی تحریمهایی که برخی از آنها از حداقل ارزش سمبلیک هم برخوردار نیست، این است که برای مذاکرات فرجامین خود با ایران- که بالاخره روزی انجام خواهد شد- خوراک فراهم کند. از دید ایران، عینا یک موضع معادل هم وجود دارد. هر یک ماشینی که در نطنز یا فردو نصب میشود، کار آمریکا را برای رسیدن به یک معامله دارای face saving یک درجه دشوارتر میکند با این تفاوت که ماشینی که نصب شد دیگر برچیده نخواهد شد و این آمریکاست که باید درجه حفظ آبروی خود را رقیقتر کند.
سوم- ۲ برابر شدن تعداد ماشینها در فردو- جایی که ایهود باراک عقیده دارد منطقه مصونیت برنامه هستهای ایران است- دارای یک پیام مذاکراتی مهم برای غربیهاست. گروه ۱+۵ در بغداد پیشنهادی به ایران داد که آمریکاییها به اختصار آن را «توقف، تعطیلی و انتقال» نامیدهاند یعنی توقف غنیسازی ۲۰ درصد، تعطیلی فردو و انتقال مواد دارای غنای ۲۰ درصد به خارج از ایران. این گروه در مسکو آشکارا توقع داشت پاسخ فشارهایش را بگیرد و ایران را آماده مصالحه درباره این ٣ موضوع بیابد. ایران متقابلا در مسکو پیشنهادی ارائه کرد که تنها موضوع غنیسازی ۲۰ درصد را آن هم در ازای لغو همه تحریمهای داخل و خارج شورای امنیت قابل مذاکره میدانست.
وقتی مذاکرات مسکو تمام شد، مقامهای ناشناس آمریکایی به نیویورک تایمز گفتند: «ظاهرا فشارها برای تغییر محاسبات ایران کافی نبوده پس باید آن را افزایش داد.» و با همین ذهنیت تحریمهای اول ژوئیه اروپا علیه صنعت نفت ایران اعمال شد. حالا گزارشماه آگوست آمانو میگوید ایران نه فقط قصد پایین کشیدن فتیله کار در فردو را ندارد بلکه آن را در آستانه یک جهش فنی قرار داده است. بنابراین اگر هم تا به حال غربیها اندک امیدی داشتند که ایران درباره فردو انعطاف به خرج دهد، گزارش ماه آگوست باید آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. پیام مذاکراتی این گزارش این است: فردو به عنوان یک تاسیسات روی میز مذاکره نیست.
چهارم- واضح است که ایجاد تناظر یک به یک میان تحریمها و پیشرفتهای فنی ایران برای غرب روز به روز سختتر میشود. گزینههای غرب برای فشار هر روز کمتر میشود ولی ایران به شکل مستمر در حال ایجاد گزینههای فنی جدید برای خود است. این گزینهها لزوما برگهای مذاکراتی نیست. بخشهایی از این برنامه حقیقتا غیرقابل مذاکره است و چنان در برنامهریزی بلند مدت هستهای ایران جا گیر شده که ایران برای تکمیل برنامه خود در هر حال آنها را تعقیب خواهد کرد و از پرداخت هزینهاش هم ابا ندارد. افکار عمومی در ایران معقول بودن این روند را باور کرده است. با وجود همه فشاری که بر ایران وارد میشود، جز اقلیتی که بدون فشار هم نظرشان همین بود، کسی عقیده ندارد که باید در راهبرد هستهای کشور دستکاری کرد. تاریخ پرونده هستهای ایران به ما میگوید امتیاز دادن جز تشدید فشارها حاصلی نخواهد داشت و هر جا فشارها کاهش پیدا کرده، فقط به یک دلیل بوده است و آن هم اینکه غربیها دریافتهاند پروژه فشار وضع را بدتر و معامله را سختتر میکند نه برعکس.
گزارشماه آگوست نشاندهنده آن است که ایران درسش را خوب آموخته.
فرهیختگان:اجلاس نم نقطه اوج اعتماد ملی
«اجلاس نم نقطه اوج اعتماد ملی»عنوان سرمقاله روزنامه فرهیختگانر به قلم مجید ابهری است که در آن میخوانید؛ باتوجه به برگزاری اجلاس «نم» در تهران و با وجود تلاشها و لابی صهیونیزم در کمرنگ جلوه دادن دستاوردهای آن و باتوجه به تلاش رسانههای داخلی، بسیاری از رسانههای گروهی بیگانه مجبور به پذیرفتن قدرت دیپلماسی ایران شدند.
بیانات مقام معظم رهبری در افتتاحیه اجلاس نقطه عطفی در اسناد تاریخی ایران بوده و سرلوحه تلاشهای دیپلماتیک کشورهای اسلامی و در حال توسعه باید قرار بگیرد. وحدت و همدلی اعضای غیرمتعهد که ۶۰درصد از منابع نفتی جهان را در اختیار دارند میتواند اهرمی اصلی در اصلاح رفتارهای کشورهای قدرتمند باشد اگر جهانیان بهویژه رهبران کشورهای امریکا و اروپا راز قدرت نرم سیاسی ایران را درک کنند.
دیگر نباید بحثی راجع به کاربرد انرژی هستهای توسط ایران بنمایند. نظریه استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای برای همه و سلاح اتمی برای هیچکس کاربردیترین و منطقیترین فرمول برای جهانیان خواهد بود. اعلام طنز تلخ دفاع امریکا از حقوق بشر در حقیقت نمایشگر چهره واقعی صهیونیزم پشت پرده قدرت سیاسی امریکا است. متاسفانه دشمنان نهضت مقدس اسلامی به سردمداری شبکههای رسانهای بیگانه مخصوصا بی.بی.سی تلاش میکنند تا با بزرگنمایی برخی از نکات، قدرت نرم ایران را در محاق قرار دهند. بیان اسامی یاران پیامبر اکرم(ص) توسط رئیسجمهور مصر یا نکاتی دیگر توسط بانکیمون که بسیار معمولی و واضح بود تبدیل به دستاویز بی.بی.سی و اسرائیل شده همچنین اعتراض بحرین به ترجمه بخشی از سخنان محمد مرسی زیر ذرهبین قرار گرفته تا اقتدار سیاسی موجود را کمرنگ کند چراکه ترجمه یک اسم به اشتباه آن هم به اشتباه توسط یکی از شبکهها موضوع تازهای نیست و در عرف دیپلماتیک بارها و بارها از این اتفاقات افتاده است از نگاه رفتارشناسی بهویژه نگاه رفتار سیاست بینالملل قرار دادن ایران در انزوا پس از اجلاس یاد شده به یک شوخی تبدیل شده است و حضور روسای کشورهای دیگر در ایران بیانگر این واقعیت است که قدرت نرم ایران باید الگوی کشورهای اسلامی قرار بگیرد.
ذکر چند نکته خالی از لطف نیست. برقراری امنیت در تهران در دوران برگزاری اجلاس از جایگاه ویژه و ممتازی برخوردار بوده و برخی از تکاندیشان با بدسلیقگی تمام دستاورد امنیتی اجلاس تهران را اندک میشمارند. شهروندان تهرانی وقتی به عظمت اجلاس پی بردند تلاشهای گسترده انتظامی را ضروری قلمداد کردند چراکه موضوع ناامن جلوه دادن ایران، هدفی بود که از ماهها پیش دشمنان روی آن مانور میدادند. در پاسخ به بی.بی.سی و دیگر بلندگوهای صهیونیستی باید گفت که برای برگزاری یک المپیک ورزشی ۴۰۰هزار دوربین کنترل امنیتی به دوربینهای موجود در لندن اضافه شد و ارتش به کمک پلیس لندن آمد در حالی که در تهران با وجود حساسیت موقعیت و وضع حاضرین و تفاوت اساسی در شخصیت آنها نیروی انتظامی به تنهایی و همراه با تلاشگران سپاه پاسداران این رسالت مهم را به انجام رساندند. پوشش خبری توسط رسانهها با وجود تعطیلی تهران بسیار چشمگیر بود. نکته پایانی اینکه دولتمردان، فرهیختگان و دستاندرکاران با تبیین بیانات رهبری در اجلاس و ترجمه آن به زبانهای مختلف باید اجلاس تهران را تبدیل به نقطه عطفی در ایران کنند.
حمایت:آمریکا؛ نظامیگری خشونتطلبانه و بحران اقتصادی داخلی
«آمریکا؛ نظامیگری خشونتطلبانه و بحران اقتصادی داخلی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛در هفته اخیر، اخبار مربوط به رقابتهای دو حزب شناخته شده آمریکا برای انتخابات آتی ریاست جمهوری در سطح رسانه های مختلف جهان برجستگی بیشتری پیدا کرد و این روند، طی سه ماه آتی قطعاً سیر صعودی برجسته تری نیز خواهد یافت.رسانه های آمریکایی و وابستگان آنها در سراسر جهان در این خصوص به نحوی اطلاع رسانی میکنند که گویی تمامی مسایل جهان وابسته به تحولات داخلی آمریکاست و تفاوت چندانی بین دو نامزد مطرح در انتخابات یعنی میت دامنی از حزب جمهوری خواه و اوباما از حزب دموکرات وجود دارد.
سطح تبلیغات مزبور در گستره جهانی در حدی است که حتی اخیراً به نقل از رییس تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام شد که وی در اجلاس پاییز مجمع عمومی سازمان ملل تقاضای عضویت فلسطین به عنوان کشور مستقل را پیگیری نخواهد کرد تا انتخابات آمریکا برگزار شود که اگر این خبر صحت داشته باشد به خوبی نشان میدهد که چگونه سیاست مداران سیطره طلب آمریکایی تأثیرات منفی بر رویدادهای جهانی حتی مطالبه حقوق انسانی ملتها بر جای میگذارند.
دولتمردان آمریکایی به جز مشغول کردن مخاطبان داخلی و خارجی به فضاسازیهای تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری خود، طی هفته های اخیر هم در قبال بحران سوریه از طریق شورای امنیت یا خارج از آن سعی کردند که نقش مداخله گرایانه خود را توسعه دهند و هم در قبال اجلاس سران عدم تعهد در ایران چه قبل از برگزاری آن و چه حین برگزاری و پس از آن واکنشهای منفی از خود نشان دادند، سوای آنکه در همین مدت از نفوذ خود و هم پیمانانشان در آژانس انرژی اتمی بهره جسته و برخی از خواسته های خود را در قالب گزارش دبیر کل آژانس انرژی اتمی عرضه داشتند تا به زعم خود جمهوری اسلامی ایران از زیر فشار آنها خارج نشود.
این اقدامات در حالی صورت میگیرد که برابر گزارشهای منتشره توسط خود آمریکاییها این کشور بر خلاف همه شعارهای دموکراتیک و به ظاهر آزادیخواهانه، بیشترین هزینهها را در ابعاد نظامی و گسترش تسلیحات و جنگ افزارها انجام میدهد و از سوی دیگر نیز بحران اقتصادی این کشور شرایطی را فراهم آورده که طیف بیشتری از مردم مجبورند در بدترین شرایط زندگی خود را بگذرانند. برابر آنچه اخیراً اعلام شد، بودجه کنونی نظامی آمریکا بالغ بر ۷۵۰ میلیارد دلار است که این مقدار از مجموع بودجه های نظامی ۱۰ کشور برجسته که ٨ کشور آنها متحد آمریکا محسوب میشوند و هند و چین نیز بیشتر است مثلاً بودجه دفاعی کشوری مثل چین برای سال آینده فقط حدود ۱۴ درصد بودجه دفاعی آمریکاست.
این هزینه های سرسام آور در حالی صورت میگیرد که برابر گزارشات مستند اعلام شده توسط خود آمریکاییها، قریب به شش میلیون آمریکایی در خیابانها و زیر پلها و در شرایط سخت و طاقت فرسا زندگی میکنند و طبقه کمدرآمد سهم بسیار کوچکی در ثروت آمریکا دارد حال آنکه طبقه ثروتمند آمریکا ٨۴درصد ثروت کشور را در اختیار دارد. همین بی عدالتیها باعث شدند که آمریکاییهای خسته از انواع تبعیضها، طی ماههای اخیر جنبش تسخیر والاستریت (محله معروف سرمایه داران آمریکایی) را شکل دهند و با اعتراضات متنوع خود توجه جامعه جهانی را به وضعیت آمریکا جلب نمایند. پرسشی که از کنار هم نهادن اقدامات دولتمردان آمریکایی در گسترش نظامی گیری و استمرار مداخلات نظامی در کشورهای مختلف و هزینه های سنگین ایجاد پایگاههای نظامی متعدد در سراسر جهان از یکسو و گسترش فقر و بیکاری و بحران اقتصادی در داخل آمریکا از سوی دیگر، به ذهن میرسد این است که اصولاً دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی چرا راهی را ادامه میدهند که باعث نقض حقوق میلیونها آمریکایی در داخل این کشور و میلیونها انسان در مناطق مختلف جهان میشود؟ آیا این رویکردهای سیاستمداران آمریکایی باعث نمیشود که در سطح جهانی خشونت و بی رحمی و بی عدالتی ترویج یابد؟ آیا این رویکردها باعث نمیشوند که برخی دولتمردان دیگر کشورها نیز به جای اهمیتدهی به انسان و فرهنگ انسانی، منابع ملی خود را صرف خرید جنگافزارها و توسعه ابزارهای زور و تخریب کنند؟آیا اینگونه بسترسازیها زمینه رشد تروریسم را در جهان فراهم نمیآورد؟ به نظر میرسد که جوامع مدنی کشورهای مختلف خصوصاً ملتهایی که برای گسترش عدالت در سطح داخلی و بینالمللی فعال هستند، باید وضعیت آمریکا و نقش مخرب سیاستمداران این کشور در نقض صلح و امنیت جهانی و حمایت از تجاوز و قانونشکنی را دقیقتر مورد موشکافی قرار دهند تا هر مخاطبی در سراسر جهان به راحتی دریابد که از جمله مهمترین معضلات ساختاری جامعه کنونی بینالمللی نحوه عملکرد سیاستمداران آمریکا و برخی همپیمانان این کشور میباشد. نکته دیگر اینکه لازم است در مقابل نظامیگری و توسعه رفتارهای وحشیانه در سطح جهانی، ملتهای آزادیخواه در سراسر جهان بر ابعاد قدرت فکری و فرهنگی و نگرش صحیح انسانی و توسعه و پیشرفت فنآوریهای در خدمت رفاه و سلامت بشر تأکید بیشتری کنند تا درآینده که این مدل ورشکسته اداره جامعه به فروپاشی کامل منتهی شد جایگزینهای برجسته و کارآمد در سطح جهانی برای آینده جامعه بشری نقش الگو و اثرگذار را ایفا نمایند.
تمرکز چین بر توسعه قدرت اقتصادی و تجاری
تمرکز هند بر ارتقای توانمندیهای علمی و اقتصادی و موارد مشابه دیگر هر یک به فراخور موفقیتهای حاصله این امکان را پیدا میکنند که نقطه مقابل مدل آمریکایی را در اختیار نسل آتی جامعه بشری قرار دهند. در این میان، کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران قطعاً در ابعاد فنآوریهای نوین، توسعه اقتصادی،سیاسی اجتماعی و فرهنگی این ظرفیت را دارند که هم در تسریع فروپاشی مدل شکست خورده حکمرانی آمریکایی نقش مثبت ایفا کنند و هم راههای قابل توجه و مناسب برای آینده جامعه بشری عرضه دارند. تلاش جدی بخشهای مختلف کشورمان برای تحقق اهداف سند چشم انداز ایران ۱۴۰۴ راهی است به سوی آینده روشن، از همین رو کمترین فرصت را نباید در این راستا از دست داد.
در همین چارچوب ، پس از گذشت ۵ ماه و نیم از سال ۱٣۹۱ جا دارد از خود بپرسیم که برای گسترش تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی که شعار راهبردی مدیریت کشور در سال ۱٣۹۱ بود چه کردهایم؟
سخن آخر
رویکرد نظامی گرا و ویرانگر آمریکا در سراسر جهان نقدهای بسیاری را برانگیخته است چنانچه در داخل خود آمریکا واکنش طبقات مختلف خصوصاً قربانیان تبعیض و بی عدالتی را در پی داشته است.
در قبال این رویکرد ویرانگر، بیش از آنکه خود را به تکرار کلیشه های تبلیغی انتقادی و غرولندهای خسته کننده مشغول کنیم یا بالعکس، فریفته برخی خبرهای تحولات داخلی این کشور از نمایشهای انتخابات آتی ریاست جمهوری گردیم باید به تقویت خود و جامعه خود و جوامع مستقل و آزادیخواه دیگر اولویت دهیم. نباید فرصت طلایی حاضر را برای رفع برخی عقبماندگیها و مشکلات در عرصههای سیاسی اقتصادی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی از دست داد.
سال آخر دولت محترم فعلی در جریان است و طی ماه های آتی، کشور ما نیز درگیر مباحث انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد. از هم اینک باید زمینه های همبستگی ملی را تقویت کرد و برای پاسخدهی به برخی نارضایتیها و مطالبات مشروع مردمی پاسخ سنجیده و هوشمندانه داد. از یاد نبریم که هرچه در کشور ما اخلاق و رعایت انسانیت ارج یابد ، هر چه دموکراسی پویاتر و واقعیتر جلوه کند، هرچه آزادی بیان شهروندان به صورت قانونمند مورد حمایت قرار گیرد، هرچه مشارکت مردم در ابعاد مختلف توسعه کشور عمق یابد، هرچه نظام قضایی ما عادلانه تر و دقیقتر مجری عدالت باشد و برای احیای حقوق عامه بکوشد، و در نهایت اینکه هر چه شهروندان با سلایق مختلف فکری ذیل حاکمیت قانون احساس کرامت و عزت بیشتر در زندگی فردی و اجتماعی خود کنند، جامعه ما جذابیت بیشتری برای مخاطبان در سراسر جهان پیدا میکند و به همان میزان نیز دوری مخاطبان از الگوهایی همانند آمریکا و کشورهای مشابه تسریع میشود و حمایت ملت ایران از ستمدیدگان در سراسر جهان از قبیل مردم بحرین و فلسطین و موارد مشابه نیز تأثیرگذاری بیشتری پیدا میکند.
آفرینش:اخضر ابراهیمی و امیدهای تازه برای گره سوریه
«اخضر ابراهیمی و امیدهای تازه برای گره سوریه»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن میخوانید؛اخضر الابراهیمی، فرستاده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب در سوریه که روز شنبه مسئولیت خود را در خصوص حل و فصل بحران سوریه تحویل گرفت در حالی در پست جدید خود برای حل بحران سوریه وارد عمل شده است که وضعیت سوریه بسیار پیچیده شده است. ابراهیمی جدا از اینکه به این نکته اشاره کرده است که دولت سوریه باید به مشکلات و چالش های مردم این کشور و رنج های آنها توجه کند چرا که ایجاد تغییر در این کشور امری ضروری و فوری است از زود بودن صحبت درباره اعزام نیروهای عربی یا بین المللی از جمله نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به سوریه هم سخن گفته است. در این بین اگر به وضعیت جدید سوریه و تلاشها برای حل بحران توجه کنیم می توان امیدواری های تازه در حل این بحران مشاهده کرد:
نخست آنکه اکنون وضعیت سوریه در شرایطی است که جدا از اینکه بسیاری از کشورها به عدم به کار گیری نیروی نظامی در سوریه اشاره کرده اند حتی وزیران امور خارجه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هم در نشست روز یکشنبه خود بر اهمیت تحقق انتقال مسالمت آمیز قدرت در سوریه با حفظ امنیت، ثبات و وحدت این کشور تاکید کرده اند. در این حال از سوی دیگر هم اکنون این دیدگاه تقویت شده است که بخش مهمی از واقعیت بحران در سوریه به میزان دخالت خارجی باز می گردد و برخی کشورهای معروف در منطقه بدنبال آسیب زدن به منافع سوریه هستند.
دوم اینکه اکنون توجه بیشتر جامعه بین المللی و منطقه ای به حل بحران در سوریه جلب شده است. در این راستا از یک سو مصر در اجلاس اضطراری مکه پیشنهاد داده بود تا گروه تماسی متشکل از ترکیه، مصر، ایران و عربستان ایجاد شود پیشنهادی که از آن استقبال هم شد و مرسی هم در سخنرانی خود در روز افتتاحیه اجلاس تهران به آن اشاره کرد. از سوی دیگر با توجه به اجلاس غیر متعهد ها در تهران گروه دوستان یا تروئیکای نم (که ایران و مصر و ونزوئلا آن را تشکیل میدهند) این امر می تواند به روند امور در سوریه کمک کند .
آنچه مشخص است با توجه به تداوم چالش داخلی در بحران سوریه اینکه ماموریت دیپلمات کارکشته ای همچون اخضر ابراهیمی که در بحران ها و چالشهای منطقه ای و بین المللی زیادی همچون افغانستان تبحر داشته است می تواند روزنه ای جدید در حل بحران در سوریه باشد .در این راستا باید توجه داشت با توجه به نوع رویکرد الجزایر به سوریه و ملیت الجزایری ابراهیمی باید منتطر عدم یک سویه نگری وی در حل معادله گره خورده بحران در سوریه بود. در این بین هر چند وی ماموریت خود را تقریبا غیر ممکن خوانده است اما باید درنظر داشت با توجه به وجود طرح ها و برنامه هایی از سوی کشورهای منطقه ای برای حل بحران سوریه حتی از سوی کشور هایی همانند عراق و اعلام حمایت دمشق از طرح هایی ابتکاری برای حل بحران سوریه باید منتظر تحولات جدیدی در صحنه سوریه بود.
در این بین باید در نظر داشت که در هفته های اخیر نیز از حامیان حل نظامی مساله سوریه کاسته شده و به هواداران منطقه ای و بین المللی توجه به گفتگو های ملی و حل مسالمت آمیز چالش ها حتی در بین اعراب خلیج فارس نیز افزوده شده است امری که در سایه ماموریت ابراهیمی و راه حل های نوین کشورهای منطقه می تواند روزنه ای برای باز کردن گره سوریه باشد.
مردم سالاری:وزن جنبش غیرمتعهدها چقدر است؟
«وزن جنبش غیرمتعهدها چقدر است؟»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم کیان راد است که در آن میخوایند؛از هر جنبهای که نگاه کنیم، برگزاری اجلاس غیرمتعهدها با حضور سران و مقامات ۱۲۰ کشور جهان در تهران، رویدادی مهم در تاریخ سیاسی کشورمان بود و به همین دلیل تلاش مسوولان مربوطه برای برگزاری آبرومندانه اجلاسی با این حد از گستردگی که در آن حدود ۹ هزار میهمان خارجی حضور داشتهاند شایان تقدیر است. طبیعی بود که در جریان برگزاری اجلاسی با این گستردگی، ممکن است اشکالاتی هم ایجاد شود که البته در سایه تدابیر مناسبتر و برنامهریزی دقیقتر میتوانست این اشکالات هم ایجاد نشود، هر چند که بروز این اشکالات، نافی تلاش برگزارکنندگان و دستاندکاران اجرای اجلاس نیست.
اما آنچه در روزهای پیش از برگزاری اجلاس غیرمتعهدها و همچنین در طول برگزاری اجلاس در رسانههای رسمی به ویژه صداوسیما و رسانههای وابسته به دولت مورد توجه قرار میگرفت، اهمیت بیقید و شرط اجلاس بود به گونهای که گویی تمام مشکلات جهان بشریت پس از برگزاری این اجلاس حل میشود و دیگر هیچ مشکلی باقی نمیماند.
علاوه بر مقامات دولتی، اغلب کارشناسانی که برای اظهارنظر درباره اهمیت این اجلاس در رسانههای رسمی به اظهارنظر پرداختند، به گونهای سخن گفتند که گویی پس از برگزاری اجلاس عدم تعهد، حق وتو از کشورهای صاحب این حق در شورای امنیت سازمان ملل گرفته میشود، مناسبات ظالمانه نظام بینالملل به نفع کشورهای عضو عدم تعهد تغییر میکند یا حتی انقلاب اسلامی به کشورهای عضو صادر میشود تا قطبی علیه نظام سلطه ایجاد شود. این در حالیست که اگر با نگرشی واقعبینانه به موضوع بنگریم در مییابیم که برخی از کشورهای عضو جنبش نیازمند کشورهای سلطهگر هستند و نمیتوان چندان به حمایتهای آنها دلخوش کرد. بهتر آن است که جمهوری اسلامی ایران از این اجلاس و از ریاست سه ساله خود بر این جنبش، منافع خود را پیگیری کند.
به عنوان مثال اینک پس از برگزاری اجلاس، میتوان توان چانه زنی ایران برای آزادی زندانیان ایرانی در کشورهای عضو جنبش در قالب قراردادهای استرداد مجرمین از جمله عربستان، کویت، تایلند و لیبی را ارزیابی کنیم و موفقیت در این زمینه را نشانهای از موفقیت دستگاه دیپلماسی کشورمان بر تاثیرگذاری بر کشورهای عضو جنبش عدم تعهد دانست.
از سوی دیگر این نکته هم باید مورد توجه قرار گیرد که اگر در نشان دادن اهمیت جنبش عدم تعهد زیادهروی کنیم، در توجیه این مساله هم دچار مشکل خواهیم شد. باید بپذیریم که علیرغم اهمیت جنبش عدم تعهد به دلیل تعداد اعضای این جنبش، تاثیرگذاری و وزن سیاسی آن در معادلات بینالملل چندان پررنگ نیست. مصداق بارز این ادعا انتشار گزارش جدید شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر ضد برنامه هستهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران همزمان با برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در تهران بود.
بهتر آن است که دستگاه دیپلماسی کشورمان میزان اهمیت و تاثیرگذاری جنبش غیرمتعهدها در نظام بینالملل و همچنین جایگاه و وزن سیاسی آن را به طور واقع بینانه مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد و در درجه دوم، از پتانسیلهای موجود در جنبش در جهت نیل به اهداف کمی و مشخص و نه آرمانهای دست نیافتنی و شعاری بهره گیرد تا به مرور زمان شاهد تحقق اهداف جمهوری اسلامی در شرایطی واقعبینانه و در قالب شعار اصلی انقلاب اسلامی، «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» باشیم.
آرمان:بحران سوریه در گذرگاه اجلاس غیرمتعهدها
«بحران سوریه در گذرگاه اجلاس غیرمتعهدها»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم
حشمت الله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛به دنبال برگزاری اجلاس سران عدم تعهد در تهران اکنون این سوال مطرح است که این جنبش در دوره جدید خود چه تاثیری بر روند بحران سوریه خواهد گذاشت و البته ایران میتواند چه نقشی در این تاثیرات داشته باشد؟ پیش از هر چیز میتوان گفت اختلافنظرهایی که در حین برگزاری اجلاس غیرمتعهدها پیرامون موضوع سوریه بروز و نمود پیدا کردند، اختلافنظرهایی طبیعی بودند. همین اختلافنظرها نشان داد که کشورهای غیرمتعهد باید برای نمایش توان عملی خود و همچنین طرح دغدغهها و رفع اختلافات درونی، به شکلی جدی در مساله سوریه ورود پیدا کنند. موضوع سوریه موضوعی است که هماکنون بیش از هر گروه دیگری، جنبش غیرمتعهدها توان ورود سازنده به آن را دارد.
هماکنون سه مجموعه بینالمللی در قبال مسائل سوریه دارای نقش و جایگاه تاثیرگذاری هستند. اول جنبش غیرمتعهدها، دوم سازمان کنفرانس اسلامی و سوم اتحادیه عرب. در این میان بهنظر میرسد که بهتر باشد، موضوع در چارچوب کشورهای غیرمتعهد پیش برود. به این دلیل که اولا اتحادیه عرب نوع راهکاری که ارائه داده یک راهکار مبتنی بر پیششرط است و عملا طبق آن راهکار ابتدا باید دولت کنونی بشار اسد کنار گذاشته شود و پس از آن وارد مراحل بعدی اجرایی شوند.
یعنی بهعبارتی طرح اتحادیه عرب یک طرح بعد از دوران انتقال است. همین موضوع باعث میشود که عملا در مقابل آن مقاومتهایی صورت بگیرد. طرح دومی که وجود دارد طرحی است که ممکن است در قالب سازمان کنفرانس اسلامی شکل بگیرد. طرح سازمان کنفرانس اسلامی هم تحتالشعاع اتحادیه عرب قرار خواهد گرفت، چراکه اکثریت این سازمان نیز دراختیار کشورهای اتحادیه عرب است و به همین دلیل عملا طرح این سازمان هم نمیتواند تبدیل به یک طرح بیطرفانه شود.
در این میان جایگاه و مختصات کشورهای غیرمتعهد به دلایلی میتواند زمینه ارائه طرحی سازندهتر را فراهم کند. طرحی که تا حدود زیادی در گرو بازی فعال و واقعگرایانه ایران است. دلیل اول این مدعا این است که در جریان اجلاس غیرمتعهدها هم در همین رابطه بحثی چالشی مطرح شد و بهدنبال آن ورود غیرمتعهدها به موضوع سوریه خود نوعی اعلام و اعلان وظیفه به رئیس غیرمتعهدها یعنی جمهوری اسلامی ایران است که در راهکارهایی این موضوع را در دستور کار خود قرار دهد.
این مساله آنجا مهمتر میشود که توجه کنیم ورود جدی اعضای موثر این جنبش و مشخصا رئیس سابق و رئیس کنونی آن به این بحث که با ارائه راهکارهایی همراه بوده، در تاریخ غیرمتعهدها بیسابقه است. جنبش غیرمتعهدها مجموعهای است که تاکنون در حد قطعنامههای غیرالزامآور باقی مانده است، اما اکنون ورود کشورهایی با عقبه استراتژیک در این جنبش به یک موضوع مشخص میتواند نویدبخش همکاریهای جدیتری در آینده باشد.
هر چند که راهکارهای مورد بحث در این اجلاس اختلافات آشکاری با هم داشتند اما طرح همزمان آنها نخستین قدم برای گفتوگو بر سر آنها و آغاز راه رسیدن به طرحی مشترک خواهد بود. در این میان موضعگیری و جایگاه روسای پیشین و کنونی غیرمتعهدها هم خود نقشی مثبت در این روند را ایفا میکنند. از یکسو نوع رفتاری که مصر در قبال سوریه انجام میدهد، برخلاف راهکارهای ارتجاعی است.
مصر بر این اعتقاد است که میشود راهکارهای موجود را به هم نزدیک کرد. همچنین مصریها معتقد هستند که نباید بحث ایران در قبال سوریه تبدیل به یک حلقه مفقوده شود و بهعبارتی ایران را باید در مذاکرات وارد کرد. این خودش میتواند در مقام یک راهکار غیرمتعهدی راهگشای مسائل سوریه باشد.
اما حضور جمهوری اسلامی ایران در راهکارهای پیشنهادی برای مساله سوریه از آنجا مهم است که عملا در همه طرحهای قبلی، راهکاری که شکل میگیرد یک راهکار انتحاری است. یعنی راهکاری است که دولت کنونی سوریه و کسانی که در مقابل معارضین قرار دارند را باید کاملا کنار گذاشت. طبیعی است چنین طرحهایی تنها در شرایطی میتوانند عملیاتی شوند که توام با یک اقدام نظامی باشند و طبیعتا اقدام نظامی در سوریه به سود هیچ کشوری نیست. اکنون ریاست کشورمان بر غیرمتعهدها یک ظرفیت جدید دیپلماتیک را برای ما مهیا میکند. ایران باید از این ظرفیت استفاده کرده و با تجمیع دیگر کشورها برای موضوع سوریه وارد فاز میانجیگیری شود.
در این میان جمهوری اسلامی میتواند با یک راهکار فراملی که غیرمتعهدی بوده و ظرفیت شنیدن و بررسی طرحهای خلاف نظر جمهوری اسلامی ایران هم در آن دیده شده باشد، به حل موضوع سوریه کمک کند. ایران اولا باید در قالب یک گروه تماس غیرمتعهدی و دوم در قالب تروئیکا- یعنی روسای گذشته غیرمتعهدها و رئیس آینده که ونزوئلاست- موضوع سوریه را بررسی کند.
بحث ورود عملی به چنین مسالهای و حل عملی بحران سوریه نیازمند راهکارهای بدون تعارف است، یعنی در قبال مسائل این کشور همه طرفها باید پیششرطهای خود را کنار بگذارند تا بتوانند به عرصه دیپلماتیک تحولات سوریه ورود پیدا کنند. بعضی از طرفها پیششرط حذف بشار اسد و دولت را مبنا قرار دادهاند و این یعنی کشاندن موضوع به عرصه جنگ داخلی. در طرف مقابل هم پیششرط حفظ بشار اسد نیز میتواند بهمعنای عدم شکلگیری نتیجه در قبال سوریه باشد. باید درقبال سوریه تمام مواردی که منجر به غیرمدنی شدن معادلات میشود، کنار گذاشته شوند. غیرمدنی به آن معنا که معادلات وارد فاز اقدامات مسلحانه، ترور و بهویژه دخالت خارجی شوند.
در این بین باید به معارضین فهمانده شود بهرغم آنکه تاریخ مصرف حاکمان مادامالمعر گذشته است اما راهکار زماندار کردن قدرت نه مبارزه و معارضه مسلحانه، بلکه تلاشهای دیپلماتیک است. در این بین باید این موضوع برای ایران مهم باشد که ماحصل فرآیند امیدبخش رابطه ایران با برخی کشورها مثل مصر به خاطر سوریه دچار بحثهایی شده است.
بهعبارتی اگر مسائلی چون مساله سوریه در روابط ایران و مصر حل شود دیگر محافظهکاری سیاسی میان ایران و مصر و ایران و برخی کشورهای دیگر عربی از بین میرود و حل موضوع سوریه کمک میکند که راهکارهای منطقهای جمهوری اسلامی در خاورمیانه بهعنوان یک الگو هم مدنظر کشورهای منطقه و هم بازیگران فرامنطقهای قرار بگیرد.
ابتکار: با سفره مردم شوخی نکنید!
«با سفره مردم شوخی نکنید!»عنوان یادداشت روز روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛« سفره مردم » اصطلاحی است که پس از روی کار آمدن دولت نهم به وضعیت اقتصادی مردم اطلاق شد. اصطلاحی که متناسب با ادبیات رئیس دولت نهم و دهم بوده و به صریح ترین شکل وضعیت اقتصادی مردم را نشان میدهد و بدون تردید در چند سال اخیر میزان معتبری برای سنجش نحوه معیشت مردم و وضعیت اقتصادی کشور بوده است. سخنان و تحلیلهای اهالی سیاست واقتصاد بر پایه وضعیت این سفره بنا نهاده میشود. در چند ماه اخیر به ویژه در روزهای پیش از برگزاری انتخابات مجلس نهم مهمترین موضوع برای تبلیغات نامزدها بوده است.
« سفره مردم » اما در کنار همه اینها برای خود مردم »یکی داستان است پر آب چشم ». مانند زخمی است که با هر اشاره ای میتواند سرباز کند وخونابه بیرون بزند. این موضع دردمند از زندگی مردم این روزهاظرفیت شوخی ندارد. یک مسئول شیلات کشور گفته است:«می خواهیم خاویار را بر سر سفرههای مردم بیاوریم ».فاصله محصول غذایی گران قیمتی مثل خاویار با وضعیت عادی سفرههای مردم ایران فاصله زیادی است چه برسد به این روزها که این سفره بی سابقه ترین وضعیت خود را میگذارند.
در روزهای که مرغ و تخم مرغ و لبنیات نیز به سختی خود رادر سبد غذایی مردم نگه میدارند(اگر نگویم حذف شده اند)سخن گفتن از خاویار بر سر سفره مردم جز تمسخر این سفره خالی چه معنایی میدهد ؟
آوردن خاویار بر سر سفره مردم به نظر می رسد تیتر جالبی برای رسانهها باشد و با اقتدا به جمله معروف «آوردن نفت بر سر سفرههای مردم» از سوی رئیس جمهور در زمان مبارزات انتخاباتی سال ٨۴ باشد و از این نظر میتواند برای گوینده این سخنان منافعی نیز داشته باشد.اما بدون تردید پاشیدن کوهی از نمک بر موضع زخمی معیشت مردم است.
مردمی که هر روز به دنبال مرغ و تخم مرغ میدوند که چندی پیش بر سر سفره آنان دیده میشد، مردمی که هر روزه با دیدن بارکد قیمت محصولات چشمشان گرد و دهانشان باز میماند با شنیدن کلمه خاویار چه واکنشی خواهند داشت ؟بخصوص اگر مسئولی گفته باشد می خواهیم آن را بر سر سفره هم بیاوریم.این داستان به این میماند که در بیابانی برهوت و خشک به تشنه ای که در شرف مرگ است وعده شربتی تگری و نیرو زا بدهیم و همزمان از خاصیتهای آن نیز داد سخن بدهیم.
در آموزههای ملی و مذهبی ما بسیار تاکید شده است که درزمانی که همسایه گرسنه داریم غذاها و میوه هارا در بستههای در بسته به خانه ببریم تا مبادا همسایه فقیر و بی چیز ما هوس کند یا کودکانش بهانه ای بگیرند که از عهده آن بر نیاید. رسم جوانمردی است که اگر نمیتوانیم نیازی از آنها برآورده کنیم، لا اقل نیازهای خفته شان را تحریک نکنیم.
این روزها سفرههای مردم حکم نیازهای خفته یا فرو کوفته ای دارد که بسیاری از مردم ترجیح میدهند بیدارشان نکنند و با روزه داری و امساک از کنارشان بگذرند. حتی کودکان خود را نیز به قناعت به آنچه هست نیز عادت میدهند.
مگر نه اینکه برخی از مسئولان کشور برای وضعیت کنونی کشور نسخه «شعب ابی طالب» پیچیده اند؟ استراتژی موثری که که مسلمانان صدر اسلام در زمان محاصره اقتصادی کفار در دره ابی طالب برگزیدند و توانستند با امساک در خوردن و نوشیدن از این مرحله سخت عبور کنند.
به نظر میرسد سخنانی از این دست مبنی بر آوردن اقلام و اجناس لوکس و دور از دسترس بر سر سفره خالی مردم نه تنها در این روزها وجهه ای برای کسی دست و پا نمیکند بلکه شوخی بی مزه ای است با سفره مردمی که این روزها از سر نجابت با نان خالی خود می سازند و بهانه ای به داخلیها و خارجیها نمیدهند تا با «نان»شان به «نوا»یی برسند.
دنیای اقتصاد:زوایای اقتصادی المپیک
«زوایای اقتصادی المپیک»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمدرضا فرهادیپور است که در آن میخوانید؛جمله معروفی هست که میگوید: «المپیک عرصه رقابت میان ورزشکاران فردی یا تیمهاست و نه رقابت میان کشورها.»
اما در المپیک تعداد مدالهای کشورها را میشمرند و رقابت میان آنها مورد بحث است.
بازیهای المپیک تابستانی لندن تمام شد، اما سوالی که در ذهن همه هست این است که چرا بعضی کشورها در المپیک موفق میشوند و زیاد مدال کسب میکنند و بعضی کشورها نه. اقتصاددانان وقت و تلاش زیادی را صرف یافتن پاسخی به این پرسش کردهاند که چه عواملی موفقیت یک کشور در المپیک را توضیح میدهد.
اولین عامل از نگاه اقتصاددانان جمعیت است. اگر توانایی ورزشکاران بهطور تقریبا برابر در سراسر جهان توزیع شده باشد، هرچه یک کشور جمعیت بیشتری داشته باشد، احتمالا ورزشکاران بزرگتری هم خواهد داشت. مثلا نگاه کنید به استرالیا و نیوزلند: تعداد مدالهای استرالیا به مراتب بیشتر از نیوزلند است؛ زیرا جمعیتش هم پنج برابر آن است.
اما جمعیت تنها عامل مهم موفقیت نیست. همانند هر قلمرو دیگری در زندگی مدرن، پول مهم است. اگر کشوری جمعیت زیادی داشته باشد، اما پول لازم را، چه دولتی چه خصوصی، برای حمایت از ورزشکاران و ساخت زیرساختهای خوب ورزشی نداشته باشد حرفی هم برای گفتن در عرصه المپیک ندارد؛ بنابراین اگر کشوری از نظر مواد خام، یعنی افراد و ثروت مشکلی نداشته باشد، میتواند آنها را برای المپیک آماده سازد؛ اما مشکل همینجا است که ثروت و جمعیت بهطور یکسان در جهان توزیع نشدهاند و به همین دلیل مدالهای المپیک نیز بهطور برابر توزیع نخواهند شد. در المپیک پکن ۶۵ درصد از مدلهای طلا نصیب ورزشکارانی از ۱۰ کشور ثروتمند شد؛ درحالیکه ۲۰۰ کشور بر سر این مدالها رقابت میکردند.
جامائیکا کشوری است که موفقیتی غیرمنتظره در المپیک داشته است. جمعیت این کشور کوچک بین ۴/۲ تا ۶/۲ میلیون نفر است. براساس معیار تولید ناخالص داخلی سرانه هم این کشور در پایینتر از میزان متوسط جهانی قرار دارد، اما عملکرد این کشور در چهار المپیک گذشته خیرهکننده بوده و به ترتیب چهار، شش، هفت و پنج مدال کسب کرده است.
در المپیک لندن هم این کشور ۱۲ مدال (۴ طلا، ۴ نقره و ۴ برنز) گرفت که خیرهکننده بود، اما چرا اینطور میشود؟ آیا موفقیت در المپیک عامل دیگری هم دارد؟
گفتههای بالا به این معنا نیست که همهچیز برای کشورهای کوچکتر و فقیرتر از دست رفته و تمام شده است. راههای دیگری هم برای کسب مدال المپیک وجود دارد. اولین راه این است که دولت به المپیک اولویت دهد و منابع مالی بیشتری را برای استخدام و آموزش ورزشکاران اختصاص دهد.
مشهور است که کشورهای میزبان بازیهای المپیک تمایل دارند تا تعداد مدالهای دریافتی خود را بهطور معناداری نسبت به پیشبینی مدالها براساس درآمد و جمعیتشان افزایش دهند. از سوی دیگر کشورهای میزبان المپیک در دورههای بعد، بازیهای المپیک فعلیشان را نیز بهتر انجام میدهند؛ زیرا دولتها برای موفقیت در سالهای بعد سرمایهگذاری کردهاند. برای مثال، ۱۰ سال قبل، بریتانیا قدرت مهمی در رشته دوچرخهسواری (track cycling) نبود. نقطه عطف وقتی اتفاق افتاد که کریس هوی (chris Hoy) سه مدال طلا را در بازیهای پکن برد، اما این اتفاقی نبود. یک پاداش ٨/۷ میلیون دلاری که با درآمدهای لاتری تامین مالی شده بود به هوی و دیگران اجازه داد تا تماموقت در این رشته کار کنند. بریتانیا بر روی آینده این ورزش سرمایهگذاری کرد. در المپیک چین، بریتانیا ۱۲ مدال در این رشته کسب کرد. از سوی دیگر بریتانیا در المپیک قبل از المپیک لندن ۴۷ مدال برد که از تمامی دورههای المپیکی که بریتانیا در آن از ۱۹۰٨ به این سو شرکت کرده بود بیشتر بود (در ۲۰۰۰ آنها ۲٨ مدال و در ۲۰۰۴ هم ٣۰ مدال بردند). بریتانیا در المپیک لندن ۶۵ مدال برد.
در المپیک لندن اتفاق جالب دیگری نیز افتاد: کشورهای کمونیستی سابق و فعلی تعداد کل مدالهای دریافتیشان را با سرمایهگذاریهای عظیم در زمینه آموزش و دادن پاداشهای کلان به ورزشکاران افزایش دادند. سرمایهگذاری روسیه برای این المپیک نسبت به سایر کشورها خیلی بیشتر بوده است چنانکه روسیه در این دوره در رشتههای تیمی مثل والیبال مدالهایی را برد که سه دهه بود به آنها دست نیافته بود. عملکرد مجارستان و قزاقستان هم جالبتوجه بود.
در کنار راههای فوق، کشورها میتوانند بر روی مزیتهای نسبیشان تکیه و سرمایهگذاری کنند. کشورهایی که سواحل بیشتری دارند در شنا، موجسواری و قایقرانی در مقایسه با کشورهای محصور در خشکی موفقترند. کشورهای با ارتفاعات مرتفع دوندگان استقامت و ماراتن بهتری نسبت به کشورهای همسطح با دریا خواهند داشت. تحقیقی که توسط دو تن از اقتصاددانان انجام شده نشان میدهد که تمرکز بر مزیت نسبی منجر به افزایش تعداد مدالها میشود. والیبال ساحلی را در نظر بگیرید، که هفت تا ٨ مدال طلای این رشته (۱۵ مدال از کل مدالهای این رشته) به آمریکا و برزیل رسید. لابد میپرسید آن یک مدال چه شد؟ آن یکی هم به استرالیا رسید که سواحل زیادی دارد.
یک کشور همچنین میتواند مدالهای بیشتری با تمرکز استراتژیک بر روی رشتههایی کسب کند که در این رشتهها بردن مدال نسبتا آسانتر است. این رشتهها آنهایی هستند که در اصل فردیاند و در این رشتهها مدال زیادی وجود دارد. بوکس و هنرهای رزمی را در نظر بگیرید که در هر گروه وزنی تعداد زیادی مدال توزیع میشود (تکواندو به هر گروه وزنی ۴ مدال میدهد). بهترین شانس ایرلند برای کسب مدال کتی تیلور (Katie Taylor) در بوکس زنان بود که مدال هم گرفت. به همین ترتیب بعضی رشتههای تیمی هستند که برای کشورهای فقیر و کوچکتر امکان دستیابی به مدال در آنها دشوارتر است مثل بسکتبال.
بلغارستان با همین استراتژی در المپیک موفق شده است. آنها ۵۱ مدال در همه المپیکها بردهاند و ٣۲ تا از آنها در سه ورزش بوده است: وزنهبرداری، کشتی، و تیراندازی ( به ترتیب با ۱۲، ۱۶ و ۴ مدال)، فردی و مبتنیبر مزیت نسبی این کشور.
مقاله مشهوری نوشته فورست، سانز و تنا (Forrest, Sanz and Tena) وجود دارد که به پیشبینی تعداد مدالهای المپیک براساس دو شاخص جمعیت و ثروت میپردازد.
براساس این مقاله در المپیک چین پیشبینی میشده که جامائیکا ۴ مدال بگیرد که در عمل ۱۱ مدال برد. کنیا ۱۴ مدال گرفت که پیشبینی مقاله این بود که ۵ مدال بگیرد؛ اما مکزیک با درآمد بالا و جمعیت زیاد تنها ٣ مدال در المپیک چین گرفت. راز موفقت جامائیکا و کنیا در المپیک این است که این کشورها بر مزیت رقابتی و تواناییهای فردی ورزشکارانشان تکیه کردند و به دنبال ورزشهای تیمی نرفتند. تمامی مدالهای جامائیکا در دوهای ۴۰۰ متر و کمتر از آن بود. تمامی مدالهای کنیا هم در دوهای ٨۰۰ متر و بیشتر بود. همین مقاله پیشبینی میکرد که ایران در المپیک پکن ۶ مدال بگیرد که تنها ۲ مدال گرفت؛ اما در المپیک لندن ایران ۱۲ مدال گرفت که همگی در ورزشهای فردی و مبتنیبر تواناییهای فردی و مزیت رقابتی ورزشکاران ایرانی بود. پس باید برای المپیکهای دیگر از این استراتژی درس گرفت و بر روی ورزشهای فردی دارای مزیت رقابتی سرمایهگذاری کرد.
همچنین، یک کشور میتواند مدالهایش را با وارد کردن شهروندان ورزشکار افزایش دهد. کشوری که ورزشکاران المپیکی بومی ندارد، ممکن است با دادن حق شهروندی و پاداش کلان به ورزشکار کشور دیگری او را تبعه خود کند تا مدال کسب کند. گاهیاوقات هم این افراد صادرشده به کشورهای دیگر هستند که شانس یک کشور را برای گرفتن مدال بالا میبرند. اسپانیا از هر دو استراتژی فوق استفاده میکند: سرگی ایباکا (serge Ibaka) را از کنگو وارد میکند و برادران گاسول را به لیگ بستکبال آمریکا فرستاده و از مهارتهایی استفاده میکند که در آنجا کسب کردهاند.
ژاپن را هم نباید در المپیک فراموش کرد: ژاپن در المپیک ۲۰۰۴ تعداد ٣۷ مدال برد و در المپیک ۲۰۰٨ پکن تنها ۲۵ مدال؛ اما مشکل ژاپن چیست؟ مشکل ژاپن که جالبتوجه هم هست عبارت است از: سالمندی به سرعت در حال رشد جمعیت این کشور. از دهه ۱۹۷۰، درصد جمعیت بالای ۶۵ سال این کشور از ۷ درصد بیش از سه برابر شده و به ۲٣ درصد رسیده است و پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۶۰ به بیش از ۴۰ درصد کل جمعیت برسد.
گسترش صنعت:شبکه مستحکم کشورهای مستقل جهان
«شبکه مستحکم کشورهای مستقل جهان»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم دکتر مهدی غضنفری وزیر صنعت، معدن و تجارت است که در آن می خوانید؛در روزهای گذشته یکی از بزرگترین رویدادهای سیاسی تاریخ ایران رقم خورد و ایران به شایستگی میزبانی شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد را به پایان برد و دوران سه ساله ریاست بر این جنبش را آغاز کرد.
ریاستی که هم برای ایران و هم برای اعضای این نهاد بزرگ بینالمللی میتواند منشأ اثرات و تحولات عظیم بهویژه در ابعاد اقتصادی باشد. به اذعان کارشناسان داخلی و خارجی، با همکاری و مشارکت نزدیک همه اعضای جنبش، اجلاس نم به موفقیت قابلتوجهی دست یافت که با عملی شدن نتایج، بار دیگر توانایی و اقتدار کشورهای عضو را در عرصه بینالملل به همگان ثابت خواهد کرد. از زمان شکلگیری جنبش عدم تعهد تاکنون، جهان در عرصه بینالملل دچار تغییرات و تحولات گستردهای شده است. تحولاتی که همواره موید ضرورت وجود تشکل قوی و مستقلی همچون جنبش عدم تعهد برای جلوگیری از مداخلات سلطهگرانه و سودجویانه کشورهای قدرتطلب است.
این تحولات بهخصوص در دهه گذشته شکل جدیدی به خود گرفته که بنا به ماهیت پیچیده این تحولات، اقدامات هماهنگ و موثر کشورهای مستقل جنبش عدم تعهد ضرورتی بیش از پیش یافته است.
هنگامی که بحران مالی جنوب شرق آسیا رخ داد، اولین زنگ هشدار جدی برای کشورهای در حال توسعه درخصوص خطر وابستگی به اقتصاد سرمایهداری غرب و الگو گرفتن از آن نواخته شد. در این میان، اقتصادهایی که با رویکرد آگاهانه نسبت به نقاط ضعف این نظام، از پیروی کورکورانه از نسخههای ثابت ارائه شده اجتناب کردند، توانستند با آسیب بسیار کمتری این بحران را از سر بگذرانند. پس از آن، بحران اقتصادی جهانی که از بازار مسکن آمریکا سربرآورد و سپس با گسترش از بخش مالی، بخش واقعی اقتصاد آمریکا و سپس سایر کشورهای جهان را درنوردید، نشان داد که اقتصاد و مالیه بینالملل نیازمند تجدید ساختار کلی و تعریف مجدد مولفههای مورد نیاز برای تنظیم یک اقتصاد بینالملل کارآمد مبتنی بر یک رویکرد عادلانه و منصفانه است.
از همان ابتدای جهانی شدن بحران، این واقعیت بهخوبی روشن شد که کشورهای درحال توسعه، هرچقدر کمتر به اقتصاد سرمایهداری وابسته بودند، آسیب کمتری را از تصمیمگیریهای غلطی که خاصیت ذاتی نظام سرمایهداری غرب است، متحمل شدند.
علاوه بر این در شرایطیکه این کشورها در ایجاد بحران و گسترش آن نقشی نداشتند، برای حل بحران و تقبل مسوولیت و عواقب آن، فراخوانده شدند. این امر بهخوبی نشان داد که دیگر قدرت در نظام بینالملل نمیتواند و نباید در انحصار یک یا چند کشور باشد.
نظام بینالملل، آنگونه که مورد نظر جنبش عدم تعهد است، زمانی میتواند نظام کارآمد و پیش رونده باشد که همه کشورها در مدیریت آن، اتخاذ تصمیمات مربوطه و تقبل مسوولیتها به نحوی عادلانه مشارکت داشته باشند. اگر تعداد معدودی از کشورها بخواهند مدیریت جهان را برعهده بگیرند و فقط هنگام بروز مشکلات و چالشها، دیگر کشورها را در حل مشکلات مشارکت دهند، نوعی استکبار و سلطهگری جهانی شکل میگیرد که هم اینک ناکارآمدی خود را در مدیریت ناعادلانه جهان نشان داده است.
پذیرش حق وتو برای تعداد معدودی از کشورها از نشانههای بارز مدیریت انحصاری برای این کشورهاست که قطعا باید مورد تجدیدنظر کلی قرار گیرد. ضمن آن که با وجود همه تلاشهای به عمل آمده و با وجود اینکه به نظر میرسد بحران اقتصادی مهار شده است، لیکن هماکنون نشانههای بروز بحران در اروپا و آمریکا، مجددا خود را نشان میدهد.
رکود اقتصادی این کشورها و نرخ بیکاری بالا نگرانکننده بوده و زندگی عادی مردم این کشورها را با چالشهای قابل توجهی مواجه کرده است. علاوه بر این، کشورهای درگیر این بحران، تلاش میکنند مشکلات داخلی اقتصادی خود را با استفاده از ابزارهای مختلف بر دوش سایر ملل بگذارند. اگرچه انتقال تمام بار مشکلات برای این کشورها عملی نشده است ولی به هرحال اقتصاد دیگر کشورها را متاثر کرده است.
در کنار این بحران، نشانههایی از موج جدیدی از بحران مواد غذایی نیز به چشم میخورد. درحالیکه هزاره سوم با این امید و تعهد برای کشورها آغاز شد که تا سال ۲۰۱۵، میزان فقر و گرسنگی به نصف آن در ابتدای هزاره سوم کاهش یابد، قحطی و خشکسالی، جنگ و نزاعهای داخلی و قومی یا نژادی موجب شده است که عملا تحقق این هدف، دور از دسترس جلوه کند. افزایش قیمت مواد غذایی اصلی و عدم دسترسی تعداد قابلتوجهی از مردم به مواد غذایی کافی و مناسب یک خطر جدی است.
نباید تردید کرد که این موضوع به دور تسلسل فقر و گرسنگی میانجامد و همه کشورهای مستقل موظفند هم خود نسبت به اتخاذ تدابیر لازم برای جلوگیری از گسترش این بحران و حفظ امنیت غذایی بپردازند و هم از کشورهای توسعه یافته، موکدا بخواهند به سهم خود برای کاهش آثار سوء بحران مواد غذایی، قبل از آن که به یک فاجعه جهانی تبدیل شود، اقدام کنند.
سالهای اخیر از جنبه دیگری نیز بیسابقه تلقی میشود. موج حرکتهای اعتراضی در کشورهای عربی و حتی در کشورهای توسعهیافته، چهره جهان را با دگرگونیهای سریعی روبهرو کرده است. البته ماهیت این جنبشها و ریشه بروز و ظهور آنها متفاوت هستند.
لیکن همگی آنها با رویکرد عدالتطلبی، رفع تبعیض و برای دستیابی به شان و منزلت انسان شکل گرفتهاند. جهانیان، دیگر رفتارهای دیکتاتور مآبانه را به هیچ شکلی تحمل نمیکنند. چه این رفتارها، با ایجاد تبعیض و سیاستهای غلط اقتصادی و تحمیل هزینههای سنگین مداخله در امور داخلی کشورهای دیگر موجب فشارهای اقتصادی در کشورهای توسعه یافته گردد و چه حقوق مدنی و اجتماعی مردم را پایمال کند.
پیروزیهای مردم در جنبشهای اخیر نشان داد که وابستگی به قدرتهای سلطهگر نه تنها تضمینی برای ادامه حیات یک حکومت نیست بلکه آنها را از حمایت مردمشان که عنصر حیاتی و رمز بقای یک کشور است، محروم میکند. خوشبختانه این حرکتهای آزادیخواهی از حمایت جنبش عدم تعهد برخوردار بوده و امید است جنبش همواره در این زمینه، با دقت نظر و ریزبینی عمل کند و مداخله کشورهای سلطهطلب در امور داخلی کشورها را محکوم کرده و حداکثر تلاش خود را برای ممانعت از چنین مداخلاتی بهعمل آورد.
طی سالهای اخیر جمهوری اسلامی ایران با اقدامات خصمانه یکجانبه ازجمله تحریمهای یکجانبه به منظور بازداشتن کشور از دستیابی به انرژی هستهای به بهانه این که ایران از این توانایی برای مقاصد غیرصلحآمیز نیز ممکن است استفاده کند، مواجه است.
در واقع هدف اینگونه تحریمها، فشار بر مردم و ایجاد نارضایتی بین آنهاست زیرا مکررا از سوی عالیترین مقامات کشور اعلام شده که ساخت و استفاده از سلاح هستهای و هرگونه سلاح کشتار جمعی مخالف صریح اعتقادات و اصول دینی ماست و جمهوری اسلامی ایران به هیچوجه به دنبال دستیابی به سلاح هستهای نیست.
موجب خرسندی است که جنبش عدم تعهد با حفظ استقلال و بیطرفی خود و با آگاهی کامل نسبت به صلحآمیز بودن هدف ایران از دستیابی به انرژی هستهای، همواره از حق ایران در این زمینه حمایت کرده و در بیانیه پایانی اجلاس شانزدهم نیز بر آن تاکید کرد. به نظر میرسد ارتقای توان اقتصادی اعضای جنبش میتواند آنها را در اتخاذ اقدامات موثرتر، توانمندتر و مقتدرتر کند. از جمله همکاری کشورهای مستقل در قالب گروهبندیهای منطقهای میتواند سنگ بنای محکمی برای تقویت قدرت کشورهای عضو در نظام بینالملل باشد.
ارتباط و اتصال این گروهبندیها با یکدیگر، میتواند شبکه مستحکم، قوی و چندجانبهای از کشورهای مستقل جهان را تشکیل دهد که بتواند در تمام ابعاد نظام بینالملل اعم از اقتصادی، تجاری، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نقش موثری ایفا کند. نقشی که شایسته این کشورهاست و میتواند در تبدیل نظام جهانی به نظامی رو به رشد و مبتنی بر ارزشهای اخلاقی و انسانی کمککننده باشد.
منبع: جام جم آنلاین
|