مشکل بیکاری
بخشی از مقاله ی "نقش خزانه داری آمریکا در پایین نگهداشتن دستمزدها" بقلم مایکل پِرلمن - مانتلی ریوو
•
و جالب آنکه یکی از دغده های اصلی خزانه داری حفظ سطح معینی از این پدیدهی زیانبار است!!!!! آیا کج اندیشی و بد بینی است اگر عملکردهای جاری سیستم با تعریف متعالی لینکلن مقایسه و نتیجه گیری شود که چیز زیادی از "حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم" روی این کُرهی خاکی بجای نگذاشته اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۱ شهريور ۱٣۹۱ -
۱۱ سپتامبر ۲۰۱۲
این گفته ی مشهور از آبراهام لینکلن است که "حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم نباید از صحنه ی روزگار رخت بر بندد." ببینید کار به کجا کشیده است که در همان کشور حکومت کسانی را به ریاست خزانه داری می گمارد که دغدغه ی اصلیشان پایین نکهداشتن دستمزدها به بهانه ی مهار تورم است. یقنناً نمی توان ادعا کرد که این کار "برای مردم" انجام می پذیرد. واقعیات نیم قرن اخیر ثابت کرده است که تثبیت دستمزدها در حالی که تورم، هر چند با نرخهای نسبتاً پایین، سیر صعودی اش را می پیماید به از دست رفتن قدرت خرید مردم و سقوط استانداردهای زندگی منجر می گردد. مشکلی که موقتاً با عرضه کارت های اعتباری و رشد نجومی بدهی ها در چهل سال گذشته مهار شد.
ترجمه ی زیر، بخشی کوتاه از مقاله ای است که در شماره ی آوریل مانتلی ریوو با عنوان "نقش خزانه داری آمریکا در پایین نگهداشتن دستمزدها" بقلم مایکل پِرلمن چاپ شده است. در بخشی از مقاله آمده است که:
ادوین دیکنز، اقتصاد دان، سلسله مقالات مهمی نوشته است که به تجزیه و تحلیل صورت جلسات کمیته ی بازار آزادِ هیئت مدیره ی خزانه داری آمریکا در سالهای ۱۹۵۰ میپردازد، کمیته ای که بخش اصلی تصمیم ساز هیئت مدیره ی خزانه داری است. تحقیقات دیکنز بطور قانع کننده ای نشان میدهد که رفتار جانبدارانه ی خزانه داری بگونه ای تنظیم گردیده است که اقتصاد را، با مطیع سازی نیروی کار، در جهت منافع ثروتمندان هدایت کند.
دیکنز موارد متعددی را گزارش می کند که حاضرین در جلسات به تحدید عرضه ی پول، درست قبل از آنکه قراردادهای دسته جمعی اتحادیه ها به پایان رسد، رأی دادند. صورت جلسات مشخص می سازد که هدف مشخص این بود که کارفرمایان را تحت فشار قرار دهند که در پیشنهاد دستمزدها در جریان مذاکره برای قراردادهای جدید کمتر سخاوتمند باشند... مطالعات نشان داد که "هراس بی پایه ی خزانه داری از اشتغال کامل" و نه "مهار تورم" راهنمای اصلی خزانه داری بوده است. نتیجه ی این تحقیق تعجبی را در آنان که با وسواس خزانه داری در مورد خطر دستمزدهای بالا آشنا هستند بر نیانگیخت......بر خلاف نظر مدافعان سیاستهای خزانه داری، کاهشهای موقتی سرعت رشد که توسط خزانه داری مهندسی میگردید کمکی به رشد اقتصادی نمی کند.
برای تأمین اطاعت نیروی کار به خزانه داری اعتماد شده است که با حفظ درجه ی بالایی از بیکاری، ترسِ از دست دادن کار را به نیروی کار القا کند.
خصومت آنانی که حمله علیه نیروی کار را رهبری می کنند با مکانیزمهای تنبیهی سستِ نخبگانِ کورپراسیونها مقایسه کنید. تحقیقی از مایکل جِنسن، پروفسور ممتازی از دانشگاه هاروارد، نشان می دهد که ۹۴% قراردادهای مدیران اجرایی از اخراج آنان از کار، بعلت کارکرد غیر قابل قبول، بدون آنکه بسته ی باز خرید بزرگی به آنان عرضه گردد جلوگیری می نماید. در ۴۴% قراردها این حمایت، حتی آنانی را که به تقلب و اختلاس محکوم شده اند شامل می گردد. این باید یک رسوایی ملی تلقی گردد. بقول وارن بافت، مالتی میلیاردر بازار بورس از آمریکا، "اخراج از کار می تواند روز پُر و پیمانی را برای یک مدیر ارشد اجرایی رقم بزند. در واقع او می تواند در طول یک روز و در حالی که مشغول جمع آوری وسایل و تخلیه ی میز کارش است، بیشتر از آنچه یک کارگر آمریکایی با یک عمر تمیز کردن توالت نصیبش می شود پول بسازد." این ضرب المثل قدیمی را فراموش کرده اید که هیچ چیزی به اندازه ی موفقیت، موفقیت آفرین نیست؟ امروزه، در لباس مدیران ارشد اجرایی، قاعده ی همیشه رایج آنست که هیچ چیزی به اندازه ی ناکامی موفقیت آفرین نیست.
استانلی اونیل در مدت بسیار کمی ثابت کرد که بافت راست می گفت. در سال ۲۰۰۷، بعد از اعلام اینکه شرکت اوهشت میلیارد دلار در سه ماه ضرر داده است، بانک مریل لینچ با پرداخت ۱۶۱.۵ میلیون دلار سهام به او، و مزایای باز نشستگی دیگری غذرش را خواست. متخصصی می گفت "آرزو داشتم کارم آنقدر بد بود که با پرداخت ۱۶۰ میلیون دلار عذرم را می خواستند." در خلال ظهور بحران اقتصادی اخیر، جانشین اونیل و عده ی دیگری از مدیران ناکام با دریافت های مشابهی اخراج گردیدند.
.......در بازار امروز، از دست دادن کاری با حقوق خوب به معنای سیری نزولی است و رضایت دادن به اشتغالی نامطلوبتر در آینده. جای تعجب نیست که بیکاری ضرر سنگینی به روح و روان آدمی وارد می آورد. بیکاری و ترس از سیر نزولی آینده به معنای تحقیر، نه فقط یرای کسی که کارش را از دست داده است، بلکه برای کُل خانواده ی اوست. فرزندان و همسر بیکار شده ها برای دست کشیدن از مصرفی که به آن خو گرفته اند عذاب خواهند کشید. بیکار شدن بیش از طلاق و جدائی از همسر تنش زا است. مردم درد طلاق و جدائی را از سر می گذرانند، ولی زیان بیکار شدن دیر پا است.
روانشناسان به این نتیجه رسیده اند که آنانی که یک پایشان را از دست میدهند از شرایط جدیدشان نا خشنوداند، ولی بعد از مدتی به سطح خوشحالی پیشین باز می گردند. چیزی که در مورد از کار بیکار شده ها اتفاق نمی افتد. ریچارد لیارد، یک اقتصاد دان شناخته شده ی بریتانیایی که به تازگی به موضوع شادکامی پرداخته است مشاهده کرده است که "بیکاری مشکل بسیار ویژه ای است، که یکی دو سال پس از وقوع همانقدر دردآور است که در آغاز. به تعبیری به آن عادت نمی کنیم (گرچه کمتر دردآور است هنگامی که دیگران نیز بیکارند). حتی هنگامی که به سر کار بر میگردیم هنوز اثرات آنرا به مثابه زخمی روانی احساس می کنیم...
و جالب آنکه یکی از دغده های اصلی خزانه داری حفظ سطح معینی از این پدیده ی زیانبار است!!!!! آیا کج اندیشی و بد بینی است اگر عملکردهای جاری سیستم با تعریف متعالی لینکلن مقایسه و نتیجه گیری شود که چیز زیادی از "حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم" روی این کُره ی خاکی بجای نگذاشته اند.
|