جنبش ملی و موانع آن
م. چشمه
•
در حال حاضر، باند ارتجاعی ولایت فقیه عامل اصلی بازدارنده ایران، سرچشمه فساد و تباهی و مهمترین خطر برای یکپارچگی ایران و صلح جهانی است. بمنظور از بردن این هیولای مار دوش و این موجود استثنائی... شکل گیری یک ارده ملی برای سازمان دادن به چیزی شبیه یک جبهه آزادیبخش ملی نیاز است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۲ شهريور ۱٣۹۱ -
۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲
۱. بغرنج "همه با هم"
فکر میکنم بسیاری از ما ایرانیان حکایت دهقان پیر را در کتابهای دبستانی که فرزندانش را احضار کرده دسته ای چوب به آنها داد، هنوز بیاد داشته باشیم. فرزندان توانستند چوبها را جدا جدا و سوا از هم بشکنند. اما هیچ کدام نتوانستند چوبها را بصورت دسته شده بشکنند. حکمت این حکایت همانست که ما در عرصه اجتماعی و سیاسی بعنوان اصل "قدرت در اتحاد"، و یا شعار "همه با هم" در انقلاب ۵۷ ایران می شناسیم. شکست اجتناب ناپذیر و محتوم انقلاب اسلامی به غلط اصل "همه با هم" را در اذهان بسیاری از نیروها اپوزیسیون و بویژه نیروهای چپ بزیر سوال برده، و بصورت یکی از موانع مهم وحدت گسترده و تکثر گرای اپوزیسیون رژیم اسلامی در آمده است.
در فرایند انقلاب ۵۷ در واقع اشکال از اصل "همه با هم" نبود، بلکه اشکال شناخت و ارزیابی نادرست از اسلام سیاسی و تاریخ خونبار آن در ایران بود. "همه با هم" در واقع کارکرد خود را که سرنگونی رژیم شاه بود بخاطر همبستگی و اتحاد گسترده وسیع ترین نیروهای اجتماعی که بدرون ارکان رژیم شاه نیز کشانیده شده بود، در عمل نشان داد. گرچه استبداد محمد رضا شاه بعنوان عامل بازدارنده جامعه متحول شده ایران فرایند انقلاب را در آغاز (شبهای شعر انستیتو گوته و یا شاید نامه معروف اصغر حاج سید جوادی) بحرکت در آورد، اما اگر روشنفکران سکولار ایران، چپها و ملیون شناخت بهتری از جریان تروریستی فدائیان اسلام، نقش آیت الله کاشانی در دوران نخست وزیری زنده یاد دکتر محمد مصدق، و شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد ۱٣۴۲ برهبری خمینی میداشتند، هرگز نمیبایست بدفاع از خمینی فریبکار پرداخته و با جریانی که خمینی نمایندگی میکرد در یک جبهه "همه با هم" قرار گیرند. مروری بر وقایع یکی دو سال قبل از انقلاب بما می آموزد که با آغاز فروپاشی رژیم شاه و شکل گیری و سازمانیابی دوباره نیروهای مذهبی ارتجاعی و بنیاد گرا، نیروهای سکولار میبایست در عوض ائتلاف و اتحاد با جریان خمینی، با بقایای رژیم سلطنتی یعنی دولت شاهپور بختیار ائتلاف ضد ارتجاع سیاه تشکیل میدادند؛ همه با همی بگونه ای دیگر. بعبارت دیگر، اگر در هر مرحله از تکامل اجتماعی، نیروی اصلی بازدارنده جامعه بدرستی شناسائی شود، آنگاه ایجاد جبهه ای ائتلافی از احزاب، سازمانها و نهادهای ذینفع (همه با هم) کارساز ترین مکانیزم برای برکنار کردن و یا مضمحل کردن این عامل بازدارنده است.
۲. دیگر عوامل بازدارنده یک اتحاد ملی
چه عوامل دیگری بجز ناروشنی در مورد تضاد عمده یعنی رژِیم ولایت فقیه و ابهام در مورد اصل "همه با هم" در زمینه عدم شکل گیری یک جبهه و یا اتحاد ملی موثر بوده اند؟
• لزوم تشکیل احزاب و تشکلهای سنتی سیاسی را بزیر سوال بردن
• ناروشنی در مورد فرایند شکل گیری احزاب و سازمانهای مدنی و فرایند شکل گیری جبهه ای سرتاسری و ملی
• باور جدی نداشتن به اصل کثرتگرائی (پلورالیسم) سیاسی و دامن زدن به سکتاریسم که تبلور خود را در نفی همکاری و ائتلاف نیروهای نامتجانس سیاسی می یابد.
• "حق تعیین سرنوشت" اقلیتهای قومی (ملیتها) را بر دمکراسی برای ایران ارجح دانستن
• در جا زدن در وقایع تاریخی گذشته و عدم درک صحیح از الزامات حال و آینده. عدم باور به تحول فکری- فرهنگی نیروهای سیاسی در سه دهه گذشته. استبداد محمد رضا شاه را به پای شاهزاده رضا پهلوی نوشتن بمنظور سرباز زدن از همکاریها و ائتلافهای لازم. نبخشودن گناهان و کارکرد افرادی با نقشهای کلیدی در جمهوری اسلامی مانند سعید حجاریان، عبدالکریم سروش، مهندس موسوی، کروبی و امثالهم که راه را برای ایجاد یک جبهه گسترده دشوار میکند.
به باور من انتقاد از استبداد پهلوی در دوران ۵۴ سال قبل از انقلاب ۵۷ توسط شاهزاده رضا پهلوی نشانگر شهامت سیاسی ایشان تلقی شده، و بدون شک موقعیت ایشان را در جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران تقویت خواهد نمود. بهمین صورت محکوم کردن فساد و جنایتهای رژیم اسلامی و بویژه کشتار زندان سیاسی در سال ۶۷ توسط نیروهای مذهبی (از جمله بخش متمایل به سکولاریسم آنها) جایگاه اجتماعی اینان را تقویت کرده، وحدت و ائتلاف آنان را با نیروهای سکولار سهل تر خواهد کرد.
• عدم تمایز میان عرصه سیاسی با عرصه روشنفکری: مواضع ضد امپریالیستی، ضد سرمایه داری و ضد بازار آزاد پاره ای از روشنفکران چپ (قابل فهم در سطح جهانی) را تا حد تضاد عمده جامعه ایران و سیاست اصلی اپوزیسیون ایران ارتقاء دادن و آنرا بر مبارزه بخاطر دمکراسی ارجح دانستن. مبارزه با مذهب و خرافات مذهبی را بطرز ناشیانه ای از عرصه روشنفکری به عرصه سیاسی کشاندن
• دمکراسی را نه یک ساختار ناقص (بگفته چرچیل) بلکه یک ساختار ایده آل فرض کردن و در نتیجه دست از منزه طلبی ایدئولوژیک بر نداشتن. پراگماتیسم سیاسی را در زمینه سازشهای لازم برای ساختن ائتلافهای جایز بر مبنای حد اقلهای مشترک در نظر نگرفتن.
• نقش مبارزان خارج کشور را در شرایط حاکمیت اختناق فاشیستی در درون کشور کم بها دادن
• شکاف میان نیروهای برانداز را با نیروهای اصلاح طلبی که خواهان مبارزه از پائین برای سازمان دادن جنبشهای مدنی و مطالباتی اند بزرگ جلوه دادن؛ بدین معنی که بین اصلاح طلبان سازشکار خواهان حفظ رژیم با اصلاح طلبانی که تغییر رژیم را از طریق مبارزات تدریجی مسالمت آمیز جستجو میکنند، تفاوت قائل نشدن
• مبارزه قهر آمیز را تابو کردن، در حالیکه نسبت به خشونتهای هر روزه رژیم حساسیت کافی نشان ندادن. مبارزه صرفاً مسالمت آمیز را در شرایط حاکمیت یک رژیم آدم کش و خون ریز شرط ائتلاف و وحدت قرار دادن
• جنبش تئوریک و کار اینترنتی را یکجانبه بر جسته کردن، و به جنبش عملی و کار سازماندهی صفوف مردم کم بها دادن. بطور مثال کم کاری در مورد دفاع از زندانیان سیاسی و دلداری و کمک مالی به خانواده های آنها. فراموش کردن مهاجرین فراری که در شرایط بسیار دشوار بسر میبرند
• عدم درک این واقعیت که وحدت و ائتلاف در خلاء مبارزاتی صورت نگرفته، بلکه تنها بر زمینه مبارزه بدور یک طرح عملی مبارزاتی قابل وصول است
• ناتوانی کنشگران سیاسی داخل و خارج کشور به نقب زدن به پتانسیل بینظیر اقشار متخصص و تکنوکرات که نسبت به شرایط خطرناک ایران بسیار حساس شده اند
٣. شرایط کنونی ایران و لزوم سازمانیابی یک جنبش ملی
رژیم جمهوری اسلامی ایران و در رأس آن باند ولایت فقیه جریانی است مانند یک نیروی مهاجم خارجی که بگونه ای ناهمزمان از اعماق تاریخ سر بر آورده و با حاکم شدن بر کشوری ثروتمند و بسیار استراتژیک، استبداد، اختناق و فساد بی نظیری را در داخل حاکم کرده، و در عرصه بین المللی با نظم جهانی و دنیای متمدن به چالش و ستیز بر خاسته است. در حال حاضر، باند ارتجاعی ولایت فقیه عامل اصلی بازدارنده ایران، سرچشمه فساد و تباهی و مهمترین خطر برای یکپارچگی ایران و صلح جهانی است. بمنظور از بردن این هیولای مار دوش و این موجود استثنائی که سعی میکند زنان را به زنجیر کشیده و ایران را از نظر فرهنگی و اجتماعی صدها بلکه هزاران سال بعقب براند، شکل گیری یک ارده ملی برای سازمان دادن به چیزی شبیه یک جبهه آزادیبخش ملی نیاز است. در صورت شکل گیری این جبهه که شامل کلیه نحله های سیاسی ضد رژیم و پایبند به قواعد دمکراسی است، میتوان در عین حال با جناحهائی از حاکمیت و نیروهای نظامی- امنیتی رژیم که ادامه سلطه ولایت فقیه را موجب نابودی ایران و در نتیجه نابودی خود و خانواده میدانند، در یک ائتلاف (شاید نا نوشته) شرکت کرد. این جبهه آزادیبخش میباید از شرایط انزوای بیمانند رژیم در سطح بین المللی استفاده کرده و بصورت شفاف از کشورها و نیروهای جهان متمدن و بویژه غرب برای بزیر کشاندن باند ولایت فقیه کمک بگیرد.
میهن ما ایران روزهای سخت و سرنوشت سازی را میگذراند. برای غلبه بر این رژیم ضد ایرانی راهی جز وحدت و ائتلاف ایرانیان وجود ندارد
م. چشمه، ۲۱ شهریور ۹۱
|