سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

پوپر متفلسف


فرهاد آگاه


• همچنانکه پیشتر نشان داده ام، آشنائی و فهم پوپر از منطق و علم نیز نظیر آشنائی او با نظریه مذکور، آشنائی جدی نبود بلکه صرفا برای تحصیلکردگان بی سواد جدی بنظر می رسد. چون بعنوان مثال پوپر در ایراد "علمی" که به هگل گرفته است قادر به فهم تفاوت میان "سیاره" و "آستروئید" نه بوده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲


خلاصه و منظور: پیش از این در طی چند مقاله به کیفیت نظریات متحجر کارل رایموند پوپر که متظاهر به علم بود، پرداخته شده است (1)، (2). و نشان داده شده است که سطح تفکر علمی او حتی نسبت به سطح تفکر علمی عصر هگل (صد سال پیش از او ) نیز عقب مانده تر بود (2). لذا در این کوتاه صرفا به موارد صرفا فنی مقاله ای که اخیرا در مورد او به فارسی منتشر شده است می پردازم (3). به این امید که مولف و مترجم محترم که اجرشان ماجور است در آینده دقت بیشتری در کار خود به خرج دهند.

اولا برخلاف نظر مولف یا مترجم که : "پوپر که با اوج گیری نازیسم ناگزیر شد به اتریش مهاجرت کند"، پوپر متولد "وین (اطریش)" بود و از جائی دیگر به اطریش مهاجرت نکرده است. لذا عجیب است که مولف مرتکب چنین اشتباه اساسی شده است.

ثانیا باز برخلاف نظر مولف که: " فلسفه کارل پوپر برای دانشمندان بیش از یک عنوان اهمیت دارد". چنین نیست و همچنانکه یاد آوری کرده ام، مطابق نظر دانشمند معروفی چون "جان آرچیبالد ویلر" که یکی از سرپرستان جامعه علمی غرب محسوب میشد، نظریات پوپر صرفا میان عوام علاقمند به علم اهمیت دارد. اما میان علما و در طرح نظریه های علمی هیچ مصرفی نداشته و ندارند" (1)، (2).

ثالثا در تایید ضمنی بعض از نظریات مولف باید یاد آوری کنم که مخالفت پوپر با مارکس مبتنی بر تحقیق و منطق نبود بلکه ناشی از یک اشتباه در آغاز دوران جوانی پوپر بوده است. چون همچنانکه پیشتر نیز اشاره شده است (1)، به نص خود پوپر آشنائی او با نظریات مارکس پیش از سن "هفده سالگی" او بوده است. کمااینکه در مطلب مورد بحث نیز آمده است که: " درست در تابستان ۱۹۱۹ بودکه من بیش از پیش از این سه تئوری، تئوری مارکسیستی تاریخ، روانکاوی و روان شناسی فردی، احساس ناخرسندی کردم ...". و یعنی اگر که آشنائی پوپر را با این نظریه یک آشنائی جدی قلمداد کرده و لذا حداقل دوران آشنائی پوپر با این نظریه را قبل از شروع "ناخرسندی" مذکور یک تا دو سال ارزیابی کنیم، پوپر در حوالی پانزده سالگی با این نظریه آشنا شده است و در (1919) در هفده سالگی خویش از آن بریده است. لذا برای من تعجب انگیز است که چطور جوانی پانزده، شانزده ساله قادر به "فهم منطقی" نظریات مارکس بوده است؟ چون علی الصول "فهم منطقی" این نظریه حداقل مطالعه و فهم کتاب "سرمایه" را ضروری می دارد. امری که خارج از توان عقلی و امکانات منطقی یک جوان پانزده، شانزده ساله است. چون مقدمات ضروری این "فهم منطقی" تسلطی بر منطق و مقدمات فلسفه و حداقل تاریخ علم اقتصاد است که فراهم آمدنشان متضمّن مطالعات پیشین فلسفه و اقتصاد در دوران کودکی پوپر می باشد که بعید تر از بعید بنظر میرسد. لذا منطق حکم می کند که منطقی بودن فهم پوپر از نظریه مذکور را رد کنیم. و آشنائی اورا با این نظریه در حد آشنائی سطحی صرفا سیاسی یک جوان پانزده ساله تلقی کنیم.

لکن علت تاکید من بر ضرورت فهم منطقی نظریه مذکور در نتایج حاصله از این ضرورت نهفته است. همچنان که پوپر این مسئله را در مصاحبات و نوشته های خود در سنین بسیار بالاتر مطرح کرده است (4). لذا غرض پوپر در سنین اخیر از آشنائی با این نظریه، مخصوصا به جهت اصرار وی در دقت منطقی خویش در این سنین! علی الصول همان فهم دوران جوانی او از این نظریه باید باشد؛ مخصوصا که پوپر همواره مخالفت خودرا با این نظریه متکی بر همان فهم دوران جوانی و "ناخرسندی" خویش دانسته است. و یعنی اگر هم بعدها پوپر به این نظریه نگریسته است، نگرش وی تحت تاثیر همان "ناخرسندی" قدیم و پیشاپیش برای توجیه همان ناخرسندی صورت پذیرفته است. و لذا نگرشی از سر تعصب توجیه ناخرسندی مذکور بوده است. لذا چون به جهت عدم امکان فراهم بودن پیشین مقدمات "فهم منطقی" از نظریه مذکور در پانزده سالگی وی امکان "فهم منطقی" پوپر از این نظریه نمی توانست میسر باشد. پس انتقاد پوپر در دوران بعدی از این نظریه نیز که متکی بر این فهم غیر منطقی پوپر از آن نظریه بوده است، غلط محسوب می شود. و یعنی پوپر حتی در سنین بالا هم دست از شارلاتان بازی برنداشته بود و تصور می کرد که دیگران نیز به عین طرفداران بی سوادش خواهند پذیرفت که او در پانزده، شانزده سالگی چنان قادر به فهم نظریه مذکور بوده است که بر اساس آن قادر به رد آن شده است.

به همین روال، همچنانکه پیشتر نشان داده ام، آشنائی و فهم پوپر از منطق و علم نیز نظیر آشنائی او با نظریه مذکور، آشنائی جدی نبود بلکه صرفا برای تحصیلکردگان بی سواد جدی بنظر می رسد (1)، (2). چون بعنوان مثال پوپر در ایراد "علمی" که به هگل گرفته است قادر به فهم تفاوت میان "سیاره" و "آستروئید" نه بوده است (2). لذا عوام تحصیلکرده نظیر آقای سروش که اطلاعی از این تفاوت ندارند تصور می کنند که پوپر بویی از علم برده است. در حالیکه حتی محصلین مدارس نیز از تفاوت مذکور آگاهند. لذا چنین بنظر می رسد که مولف گویا تحت تاثیر شهرت عوامانه پوپر عقاید اورا جدی تر از آنچه که هستند، و یعنی آژیتاسیون سیاسی سرمایه داری برعلیه هر آنچه که به نوعی با سیوسیالیسم مربوط می شود، گرفته است.

متاسفانه ترجمه محتوی در بعضی موارد مهم چندان گویا بنظر نمی رسد. مثلا معنی این جمله روشن نیست : " بنابر این، ناممکنی منطقی که او آن را در راستای وارونه اش به گردش در می آورد، در نهایت به عنوان بیان ذهنی این ناکارایی به نظر می رسد، مگر این که نباید از آن به این اندیشیدن رسید که بی خبری، به طور قطع منظم، از آن چه که یکی از جنبه های بسیار برجسته ، بسیار نوآورانه و بسیار کارای مارکسیسم، از این قرار دیالک تیک است، به عنوان رنگ آمیزی آشکار سفسطه شیوه برهان آوری آن، بازتاب گزینش سیاسی مصمم اراده کورانه منافع طبقاتیِ بسیار مشخص، نباشد."

و نیز متاسفانه یکی از بدیهی ترین موارد و یعنی مرجع اصلی مقاله "میشل گو" روشن نیست.   

منابع و توضیحات:
(1) www.akhbar-rooz.com
(2) www.akhbar-rooz.com
             www.akhbar-rooz.com
(3) "علم و تاریخ از دیدگاه کارل پوپر"، میشل گو - مترجم: محمدتقی برومند (ب. کیوان).
(4) مثلا در نشریه آلمانی: (1987 , Die Zeit). 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست