یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

بلوری ها - کاوه بنائی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲


یک ماه گذشت . یک ماهی , که , هر روزش, یک ماه بود. از چه بگویم؟ از که بگویم؟
زلزله مثل "بلوری ها "*, شب هنوز فرا نرسیده بود به زندگی ما هجوم آوردند."مش حسن ها "قبل از آمدن "مش اسلام ها", همه هستی شان را از دست دادند.
بعد از اینکه همه اهل دل در وطن , پا پیش گذاشتند و خود را به آذربایجان , به صدای ما رساندند , مش اسلام ها پیدایشان شد. سپاه. آقا خامنه ای , آقا احمدی نژاد, آقا نماینده مجلس , استاندار, ریز و درشت از نوه و نتیجه‍ی مش اسلام ها آمدند. صحبت کردند, نماز خواندند , دعا کردند,دستگیر کردند , فاتحه خواندند , وعده دادند , رفتند.
این زلزله ثابت کرد که , همه به فکر ما هستند. هر کس از راه دلش , راهی به دل ما باز کرد. اما پس از یک ماه , هنوز , سقفی بر سرمان زده نشده است.
هنوز در چادرها زندگی می کنیم. هوا بارانی و سرد شده است. قرار بود برای ما کانکس بیاورند. سرما را با دام هایمان باید تحمل کنیم. بیچاره دام های ما, برای حفط فردای خود باید به دام های خود توجه کنیم. نداشتن سرپنا ه و آغل برایشان مجبوریم پتو های خود را بر سرشان بکشیم تا مانند ما دوام بیاورند و با زنده نگهداشتن شان , فردای خود را داشته باشیم.
ما سرما را تحمل می کنیم, چاره نداریم, نداری ها را بجان می خریم , شبها از ترس جیوانات وحشی , ( وقتی صاحب منصبان با ما رفتاری وحشیانه تری دارند , این حیوانات وحشی بطور غریزی پی برده اند گوشت ما حلال است ) همه نوع خطر را می پذیریم , اما سایه‍ی سنگین بلوری ها بر سر ما سنگینی می کند!
این حکومت آنقدر مواجب بگیر و ابواب جمعی دارد که , مانند مورو ملخ ریختند بر سر آنهائی که برای کمک داوطلب شده بودند و عاقبت جنگ مغلوبه شد مانند جبهه ها , خودی و غیر خودی کردند. شکر خدا آنها را بردند زندان! سقف بالای سرشان است! اگر چه به آنها تو سری می زنند که , سر تو کار دیگران فرو نکنند, سقفی بالای سرشان در زندان ها هست. کاش همه ی مارا جکومت دستگیر می کرد و به زندان می برد , از این وضعیت بهتر است!
حالا شما که زیر آوار ماندید, از دست فقر و ظلم شدید نتوانستید جان از دست بلوری ها ی زیر زمینی در ببرید , همان بهتر که نماندید تا ببینید که مش اسلام ها وقتی آمدند , چه وعده های تو خالی دادند و رفتند. یادتان هست وقتی یکی از ما می مُرد همه می گفتیم راحت شد.سخت است به زبان بیاورم نبودنتان را , اما وقتی زندگی از ما انتقام می گیرد , چطور خود را تسکین بدهیم.
یک ماه گذشت . اما چهره خشن آوار در همه جا بچشم می خورد. با چال کردن دام های مرده کمی چهره مرگ را زندگی بخشیدند. بوی مردار همه را به تنگ آورده بود . حالا ما زنده ها و دام های ما وضعی شبیه بهم داریم. کاش می گذاشتند آن همه داوطلب به کارشان می رسیدند.هنوز در مایحتاج اولیه بسر می بریم.
اینجا , بین زندگی و مرگ تدریجی , یک جنگ واقعی حاکم است.
صدای زلزله هنوز با آوارهایش با ما است. همه کار می کنند. مرد , زن و بچه ها , امید به زندگی , نیرومی دهد . اما این کافی نیست. هر روز که می گذرد , مشکلات خود را بیشتر نشان می دهد. کمک ها همچنان ادامه دارد , اما گوئی غارت بلوری ها تمامی ندارد., همه جا می توان ردّشان را دید. هر سو نگاه می کنی , سقفی فروریخته , پنجره ای خُرد شده و زندگی در بیابان رها گشته است.
با دردی که از یک ماه قبل بر جانها ریخته شد ,قلبها , کوچک شده اند. هر روز چند بار بغض شان می ترکند , نمی توانیم بهم نگاه کنیم. ردّ هر نگاه به آوارها , صدای فروخفته ای را در گلوی ما می شِکنَد. آه با نفس های ما رفیق شده , در سینه ی تک , تکِ ما , با سوزش دردناکی , خود را میهمان کرده است. آخر چرا؟
ما که در فراموشی بسر می بردیم
.بر زمینی , پا سفت کرده بودیم که , جز کار و رنج حاصلی دربرنداشت . مرگ چه بی رحم و ناشناس از راه رسید و کُوبه در خانه ی تک , تکِ ما را کوبید و رفت. یک ماه است دنبال زندگی می گردیم.
راه ها را آوار پوشانده است. کوچه ها و کوی ها بهم گره خورده اند. مثل یاد های ما که هر بامداد و شامگاه با هم , همراه دام هایمان , از کنار هم گذر می کردیم. ما می خواهیم دوباره کودکان ما , در هر کوی و برزن , با بازی های کودکانه یشان , شادی را در آغوش بگیرند. ما می خواهیم , زندگی را به روستاها و شهر های درهم کوبیده شده بر گردانیم . هر چند درد در فرسوده کردن ما چهره خود را پنهان نمی کند , به کمک نیاز داریم تا رد پای مرگ را هر چه زودتر از خانه و کاشانه ای که جز خرابه ای باقی نمانده پاک کنیم.
تا خرابه ای است , آواری است , بلوری ها هم هستند. به ما کمک کنید تا به زندگی بر گردیم.

کاوه بنائی ــ رم

*بلوری ها؛
هنری روشن پور( نمایش کمبودها)
اهالی روستا بغض و کینه نسبت به آدم های بیگانه دارند.آنها را بلوری خطاب می کنند. بلوری ها در جامعه آن روز سمبل سلطه بیگانگان به منافع و مال مردم بودند. و پیوسته داشته های ضعیفان دستخوش چپاول آنها بود.
{نقد جمعی از اعضای خانه فیلم حوزه هنری استان همدان بر" فیلم گاو" مهرجوئی با اقتباس از " عزاداران بیل" اثر ارزشمند زنده یاد دکترغلامحسین ساعدی } 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست