تغییر اجتماعی در خاورمیانه
دکتر بیژن باران
•
در یک کشور سرمایه داری خاور میانه- چه حاکمیت ساقط چه حاکمیت بعدی- دولت ابزار سرکوب برای برنامه های قشر حاکم، ارضای حرص مال و مقام دولتمردان، زندان و قتل معترضان است. البته دول دستنشانده غرب یک کانال باز ارتباطی با مدرنیزم نخبه گرا دارند که بنیانگرایان آنرا کور می کنند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۶ شهريور ۱٣۹۱ -
۱۶ سپتامبر ۲۰۱۲
"عیسا به دین خود و موسا به دین خود": هیچ کس حق ندارد از دین خود بهانه ای بتراشد برای سرکوب کردن باور دارندگان دین های دیگر، یا که برداشتِ خود از دین خویش را انگیزه ای بسازد برای آزار رساندن به همدینانی از خود که برداشت های دیگری از آن دین دارند. دکتر خویی
در جوامع اسلامی، تغییر اجتماعی را می توان به اصلاحات سیاسی و دینی بخش کرد. این جوامع هنوز از مرحله دین امتی به دین خصوصی تکامل نیافته اند. همچنین دولت برداشت پیشوا از دین را به کل پیروان با خشونت تعمیم می دهد. در نتیجه شک دینی در فرد ترس، گناه، تقیه، مذبذب بودن پدید می آورد. لذا تغییر دین در نوجوانی تکفیر شده؛ حکم اعدام بدنبال دارد. این عدم شک در تحصیلات دانشگاهی خلاقیت علمی تراز جهانی را عقیم می کند. از اینرو دانشجویان مستعد که به غرب میروند؛ خلاقیت علمی آنها شکوفان می شود.
استبداد در خاور میانه در ۱۰۰ سال گذشته رسیدن به مدرنیته بومی با اصلاحات سیاسی برای شکوفانی اقتصادی را کند می کند. در سده ۲۱م گسترش رسانه های دیجیتال شامل تلفن همراه، دیشهای تصویری ماهواره ای، اینترنت کمک به ارتقای انتظارات و آگاهی مردم کرده؛ شبکه های مجازی جوانان برای تغییر اجتماعی را سامان می دهند.
اصلاحات اجتماعی و سیاسی، جامعه نیمه-باز و بسته، نشت مدرنیزم به زندگی مردم و افکار روشنفکران در سده ۲۰م خاور میانه بررسی می شوند. آرای روشنفکران راست در بیعملی در مقابل بنیانگرایان دینی و نظرات چپ هم ارایه می شوند.
در تمام خاور میانه ۱۰۰ سال گذشته یک نمونه موفق شکوفانی اقتصادی و مدنیت مدرن، بجز اسراییل و ترکیه، نمی توان یافت. آزادی بیان با سرکوب دولت روبرو می شود. هر کشوری می تواند هر نوع حاکمیتی را با نیروی قهر بر شیوه تولید سرمایه داری خود استوار کند. این حاکمیت می تواند ترکیبی از پدرسالاری، ولایت فقیه، خودکامه مطلقه، سلطانی، امارتی، بعثی، حکومت نظامی/ شرایط اضطراری، شورای انقلابی، انواع سرمایه داری مانند دولتی، کمپرادور، رانتیر باشد.
البته این مجموعه ناهمگن زیربنا و روبنا ثبات طبیعی و خصلت تکامل-پذیری نداشته؛ ولی با حمایت استعمار/ عامل خارجی، کنترل دولتی منابع نفتی-گازی، ارگان سرکوب- می تواند ثبات نیم قرنی مانند عربستان و اردن داشته باشد؛ ولی شکوفانی اقتصادی را کند می کند.
تمدن مدرن از غرب به خاور میانه نشت می کند. این نشت بوسیله مسافرت، رسانه ها، وسایل مصرفی، فیلمها، اخبار جهان، دانشگاهها، داروها، وسایل نقلیه اتفاق می افتد. این نشت در سطح وسیع روی آداب، انتظارات، رسوم، رفتار مردم اثر می گذارد. نمونه ها: ۱۰۰ سال پیش مهمان کفشش را بیرون اتاق در می آورد با کلاه وارد می شد. اکنون کلاه از سر بر داشته؛ با کفش تو اتاق می آید. حق رانندگی زنان در عربستان در ۲۰۱۴ وعده ملک فعلی است.
جوامع مسلمان به اصلاحات دینی و سیاسی بر بستر رشد اقتصادی نیاز دارند. اصلاح طلبی/ رفرمیسم خواست انطباق تدریجی شرایط جدید با اصول قانون قدیمی بوسیله تعامل نیروهای درگیر می باشد. در خاور میانه، انطباق شرایط کنونی با مدرنیته می تواند دینی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی در ۴چوب قانون اساسی باشد که خود قانون نیز بوسیله مجلس تغییرپذیر است. البته استبداد قانون را دور می زند؛ بداهه های خودکامه را اجرا می کند.
جالب است که حاکمیت در خاور میانه- چه شرقی سده ۲۰م چه غربی کنونی- دست نشانده استعمار بوده؛ مدافع منافع ملی نیست. البته رابطه شفاف با ابر قدرت در کشورهای آلمان، ژاپن، ترکیه، کره جنوبی، تایوان، سنگاپور شکوفانی اقتصادی را مختل نمی کند. استبداد بومی برای شکوفانی اقتصادی بخاطر شریعت، حرص مال و مقام، قتل منقدان، امل بودن رهبری مهلکتر است.
اصلاحات سیاسی. در سده ۲۰م برخی اصلاحات سیاسی سکولار و مدرن از بالا شده؛ نیز مبارزات رهایی بخش ملی از پایین به رهبری ملی گرایان سکولار کمک کردند. مبارزات رهایی از استعمار را در دکتر مصدق، ناصر، انقلاب الجزیره می توان دید. اصلاحات سیاسی را تکنوکراتها و معممان پیشرو، اصلاحات دینی اصولی و نحله ای را باید آخوندها/ مفتیان انجام دهند تا در توده ها نشت کنند. منظور از اصولی، اصول اسلام و نحله ای فقه و شرعیات شقوق آنست. نظامهای خاورمیانه از نظر سیاسی بسته و نیمه-بازند.
اصلاحات سیاسی بضد فساد اداری، حرص مال اکثر دولتمردان، تعامل با غرب همراه است. اصلاحات سیاسی را دکتر مصدق شدید و خفیفتر در ٣۹-۴۲ دکتر امینی و بهار آزادی بهمن ۵۷ تا ٣۰ خرداد ۶۰ دکتر بختیار و دکتر بنی صدر و مهندس بازرگان می توان دید. این فساد مالی با رسانه های آزاد و مجلس در افغانستان را روشنتر می توان دید.
اصلاحات سیاسی با مخالفت استبداد و اصولگرایان دینی قرار می گیرد. سقوط خودکامه برابر سقوط استبداد نیست. خودکامه اهل تعامل نبوده؛ تا سقوط خود مقاومت بضد تغییر سیاسی می کند. این سرسختی به تغییر تا آخرین لحظه را در صدام، قذافی، اسد می توان دید. لذا راهی برای تعامل پارلمانی و رسانه های منقد وجود نداد.
ولی براندازی در منطقه هم، جابجایی ۲ خودکامه را نشان می دهد. استبداد پهلوی ۱ به پهلوی ۲ سپس به ولایت فقیه منجر شد. روند جابجایی خودکامگان سریعتر در عراق شاید بخاطر عدم حضور آمریکا در نیمه آخر سده ۲۰م دیده می شود.
خودکامه با عدم سازش جامعه را به ورطه انقلاب سوق می دهد که عوامل عینی جامعه دیگر کنترل پذیر نیستند- مانند انقلابات اکتوبر، چین، کوبا، ۵۷ ایران. روشن است که انقلاب جابجایی اقشار بیرونی و درونی حاکمیت؛ یک پدیده عینی بوده که بوسیله حاکمیت پیش بینی ناپذیر و سرکوب ناپذیر است. نیز در اروپا و آسیا نتیجه مشابه انقلاب و اصلاحات با قیاس تاریخ فرانسه و انگلیس، تاریخ روسیه و هند قابل غورند. این ۴ کشور از ۲ راه متضاد به دمکراسی کنونی شان رسیده اند.
در نظام استبدادی اصلاحات می کوشد تا انتخابات فرمایشی را به آزاد، انتصاب امیران دولتی را به انتخاب رقابتی، تضییع حقوق مدنی را به اجرای این حقوق مطابق قانون بکشاند. اتحادیه های اصناف موتور این تغییر اند. بنا به نمونه های تاریخی اصلاحات راه مطمئنتری برای تغییر اجتماعی است تا براندازی.
البته پیشفرض اصلاحات انعطاف نظام نیمه بسته را حاوی است؛ یعنی کنترل آگاهانه تغییر/ بحران. تغییر قانون سراسری بوسیله مجلس بهزینه ملت بوده؛ تغییر موردی بوسیله دادگاه بهزینه فرد می باشد. تغییر موردی در موارد مشابه بعدی در دادگاه هم استناد می شود.
نظام بسته خواهان حفظ شرایط موجود، امکان تغییر را برای عوامل خواهان تغییر پرهزینه می کند. یک کشور سرمایه داری بسته استبدادی/ خودکامه تغییر را بنا به منویات پیشوا اجرا می کند. پیشوایی که نظرات ذهنی فردی، ظلم به رقیبان، فساد حرص مال را با هم دارد. باند استبدادی مانند یک گله کفتار است که هر کدام مظنون به دیگری، همدیگر را می پایند؛ تا عدم توجه منجر به کودتا نشود. نمونه: دوشنبه ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۲ شیخ محمد رییس جمهور سومالی انتخاب می شود. دو روز بعد از بمب انتحاری در مقرش جان سالم بدر می برد.
نظام نیمه-باز با مجلس به خواستهای باندهای قدرت، مافیای ثروت، اختلاف آنها می پردازد. نظام باز با مجلس به خواستهای احزاب، اتحادیه های کارگران، زنان، اصناف، دانشجویان، اقلیتها رسیدگی کرده؛ تغییرات تدریجی را وارد حاکمیت می کند. در نظام باز تغییر بوسیله مجلس، با کار برد رسانه های منقد، حقوق اقلیتها، خواست اتحادیه ها، انتخابات آزاد، دادگستری مستقل ممکن می شود.
نمونه موفق انطباق با تغییرات جدید، حکومت آمریکا ست. این حکومت با متمهای قانونی بتکامل سریع قانون اساسی از ۱۷۷۶ تا کنون پرداخت. تغییرات درونی مانند الغای برده داری ۱٨۶۴ و حقوق اقلیتها در دهه ۱۹۶۰ و بیرونی مانند پیدایش انقلابات جهانی پس از ج ج ۱ و ۲ بودند.
نظریه پردازان راست از قماش دکتر نهاوندی و مهرداد خوانساری در حاکمیت یک رکن اعتقاد طبقاتی دارند: ابدیت حفظ شرایط موجود یعنی سیطره خط سیاسی راست طبقه خودشان. هر نوع قهر کودتایی، انقلابی، خیابانی، اعتراض، انتقاد، رقابت که این بهشت موعود شان را تهدید یا مدفون کند برایشان ناهنجار بوده؛ با ناله از دخالت نیروهای جنی و توطئه اجنبی دم می زنند. در حالیکه این دولتمردان بزمان حاکمیتشان جامعه را بشکوفانی اقتصادی نرساندند.
این نظریه پردازان هر نوع تکان قایق حاکمیت را زیر سر نیروهای خارجی، توطئه اجنبی، مزدوران بومی تبلیغ می کنند. گو اینکه بنا به اسناد آرشیو خارجه آمریکا و انگلیس، خاطرات فراریان کا گ ب شوروی- خود این دولتمردان همسو با منافع خارجی در توطئه بضد ملیون، برخی حتی مزدور/ حقوق بگیر دول خارجی بوده اند. آنها با همه تفرعن "تمدن بزرگ،" از عواملی بودند که جامعه را از نظر سیاسی بقهقرای انقلاب قرون وسطایی کشاندند.
نظریه پردازان راست شرایط عینی، عوامل درونی، رشد انتظارات اقشار بیرون از حاکمیت، مرگ عمر حاکمیت چون هر موجود زنده را درک نکرده؛ دولت را صحنه خیمه شب بازی تصویر می کنند. وقتی آنها در حاکمیت بودند؛ برنامه آبادانی ملی –همراه با حرص مال و مقام و قتل منقدان- را پیش می بردند. وقتی دور آنها بسر رسید، حاکمیت سیاسی از دست شان گرفته شد، آنها حاکمیت جدید را مزدور خارجی، ملعبه اجانب، ابلهان ندانمکار، طفیلان نفرین شده می نامند.
نظریه پردازان راست ارتش را نه بعنوان وسیله سرکوب در دست حاکمیت بلکه یک ساختار فرادولتی قلمداد می کنند. در حمله آمریکا به عراق و افغانستان و ناتو به لیبی ارتشهای بعث، طالبان، دولت داغان شدند. ولی ارتش بعدی بازسازی شد. لذا ارتش شاهنشاهی مجهز به مهمات آمریکایی هم جای خود را به سپاه و بسیج مجهز به تسلیحات موشکی ساخت ایران داد. در آن ارتش امثال ژنرال آریاناها بودند که مقوله انقلاب را نفهمیده؛ کودتای نوژه و سفر به ترکیه را برای برگشت امکان ناپذیر به حاکمیت قبلی در مصاحبه های خارج خود مطرح کردند.
برای نظریه پردازان راست هزینه مسلح کردن ارتش الکی بهتر از متروسازی در ۷ شهر می باشد. احترام در مجامع بین المللی غربی بهتر از ایجاد دانشگاهها برای میلیونها جوان است. در حالی که در یک کشور سرمایه داری خاور میانه- چه حاکمیت ساقط چه حاکمیت بعدی- دولت ابزار سرکوب برای برنامه های قشر حاکم، ارضای حرص مال و مقام دولتمردان، زندان و قتل معترضان است. البته دول دستنشانده غرب یک کانال باز ارتباطی با مدرنیزم نخبه گرا دارند که بنیانگرایان آنرا کور می کنند.
دول اسلامگرا این کانال رابطه با غرب را کور می کنند. وگرنه در ظلم، فساد، قتل هر ۲ حاکمیت یک سانند. کشتار ۱۷ شهریور ۵۷ با سرکوب خرداد ٨٨ را می توان مقایسه کرد. اعدامهای ٣۷ افسر زبده و ۶۰۰ زندانی پس از کودتای مرداد ٣۲ با اعدام ۱۴۴ افسر و ٨۰۰۰ تصفیه نظامیهای کودتای نوژه مقایسه پذیرند. رشد جمعیت، سبعیت دولت، انتظارات مردم هم در این ارقام دخیلند.
مصلحان برآمده از ۲ نظام ساقط و فعلی با بیداری وجدان اجتماعی و خاطرات ملموس مسایل را بهتر حلاجی می کنند. مهاجران خارج با تحصیلات عالی در ۲ رژیم پیشینه ای ندارند. نظراتشان تحقیقی، حاوی فاکتهای ملموس جامعه فعلی، متدولوژی/ شیوه شناسی علمی، دیدگاه تراز جهانی، هم گزاره های تجویزی/ توصیه ای، هم گزاره های توصیفی/ تبیینی می باشند.
آنها با تجزیه، تحلیل، تجرید مسایل را روشن می کنند؛ ولی این نظرات به عامه مردم نمی رسند. زیرا عمده بلایای استبداد قلع و قمع احزاب، سانسور مطبوعات، سرکوب منقدین، غارت ثروت ملی اند که شکوفانی اقتصادی را عقیم می کنند. این آثار در نشریات کاغذی/ مجازی درج می شوند. ولی تاثیر اطلاعات در مغز با عمل شرکت در تظاهرات، اعتصابات، همایشها ظاهر می شود.
بازتاب این نظرات در رسانه ها تاثیری روی برنامه دولت در کشور نداشته؛ ولی به نهادهای مترقی غربی، همایشهای علوم انسانی/ سیاسی، نهادهای حقوق سازمان ملل ارایه می شوند. نمونه ۱۰۰ ها استاد علوم انسانی می باشند که در باره جوامع خاور میانه بصیرت تخصصی دارند. از جمله: دکتر دباشی، دکتر قائمقام، دکتر علمداری، دکتر لاهیجی، دکتر آبراهمیان، دکتر رامین جهانبگلو، دکتر کاتوزیان، دکتر نیره توحیدی، دکتر درویش پور.
|