نامهی شاهرخ زمانی به عفو بین الملل
•
شاهرخ زمانی فعال کارگری در دی ماه سال ۱۳۹۰ برای محکومیت ۱۱ سال خود بازداشت شد و در این نامه خواهان رسیدگی به شکایت خود شده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲٨ شهريور ۱٣۹۱ -
۱٨ سپتامبر ۲۰۱۲
خبرگزاری هرانا: شاهرخ زمانی فعال کارگری در دی ماه سال ۱۳۹۰ به همراه دیگر فعال کارگری محمد جراحی برای اجرای محکومیت ۱۱ سال خود بازداشت شد.
این فعال کارگری پیشتر و در تاریخ هفدهم خردادماه سال ۹۰ توسط نیروهای امنیتی در تبریز بازداشت و در تاریخ بیست و هفتم مهرماه، با تودیع وثیقه دویست میلیون تومانی به صورت موقت از زندان آزاد شد.
شاهرخ زمانی در تاریخ هفتم خردادماه سال جاری از زندان مرکزی تبریز به زندان مرکزی یزد به طور غیر قانونی تبعید شد، اما مجددا در تاریخ چهاردهم مرداد ماه سال جاری به زندان مرکزی تبریز برگردانده شد.
متن کامل نامه شاهرخ زمانی تحت عنوان (به من کمک کنید آزادیم را بدست آورم) که خطاب به سازمان عفو بین الملل نگاشته شده و در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته در زیر می آید:
از: شاهرخ زمانی
به: سازمان عفو بین الملل
موضوع: مرا بدون هیچ گناهی زندانی کردند
(به من کمک کنید آزادیم را بدست آورم)
من برای اثبات بیگناهی و به دست آوردن آزادی سلب شدهٔ خود احتیاج به کمک و حمایت نهادهای بین المللی و وکلایی دارم که بتوانند پرونده مرا در دادگاههای مستقل، علنی و دارای هئیت منصفه مستقل و آگاه به قوانین و حق و حقوق انسانی، حق شرکت وکلا و تحت ریاست قاضی مستقل و با وجدان و شرافتمند دارم. در دادگاههای جمهوری اسلامی ایران به طور عام و در دادگاههای مربوط به من بطور خاص هیچ کدام از اینها وجود نداشت.
مرا مانند بسیاری از زندانیان کارگری و سیاسی در دادگاهی محاکمه کردند که طبق اعتراف خود قاضی مستقل نبود، وکیل من حق خواندن پرونده را نداشته است و حتی در دادگاه حق دفاع نداشت، تنها حقی که به او دادند این بود که میتواند در زمان مثلا «بر گذاری دادگاه از درب اوطاق دادگاه به داخل آمده و ساکت روی یکی از صندلیها بنشیند و بس، در دادگاه محاکمه کننده من یک قاضی وام دار و وابسته و کارمند که از ترس اخراج یا حتی محاکمه خودش تابع تام و تمام دستورات اداره اطلاعات بود، یک منشی دادگاه که فقط کارمند است و حقوق بگیر ارباب که طرف مقابل من میباشدبود، و نماینده اداره اطلاعات و دادستانی که دشمن من بوده و دستور دهنده اصلی دادگاه بوده است. هئیت منصفه وجود نداشت من در دادگاه تنها و تنها در مقابل این همه دشمن و دادگاهی که هرگز قانونی را اجرا نمیکند بلکه از قبل به قاضی بیاختیار کتبا» دستور داده شده بود که مرا به ۱۱ سال زندان محکوم نماید، محاکمه و محکوم شدم.
و اکنون ضمن اینکه بیگناه زندانی شدم مرا هر روز به عناوین گونا گون اذیت و آزار میکنند که چرا از قانون حرف میزنی؟ چرا به نهادها و دادگاههای مختلف شکایت میفرستی؟ و به آنها اعلام میکنی که بیگناه هستی هر چند روز یک بار مرا زیر شکنجههای مختلف قرار میدهند و از بندی به بند دیگر یا از زندانی به زندانی دیگر میفرستند و میگویند تو را تنبیه میکنیم تا دیگر دست از شکایت و خواستن حق و حقوق خود برداری، من در چنین شرایطی در بند هستم.
در ذیل این نامه بخشی از جزئیات دستگیری، محاکمه و زندانی شدنم را برای شما ارسال میکنم همچنین به همراه این در خواست و شکایت نامه رونوشت دادنامهای که رئیس دادگاه علیه من تهیه کرده و مرا بر مبنای مستندات بدون مدرک و سند قید شده در دادنامهٔ فوق محکوم کرده است به پیوست ارسال مینماییم امید وارم شما بتوانید در جهت بدست آوردن حق آزادی، به من کمک کنید.
بخشی از جزئیات دستگیری و محاکمه من:
ریاست محترم سازمان عفو بین الملل اینجانب شاهرخ زمانی کارگر نقاش، عضو هئیت موسس سندیکای کارگران نقاش و عضو شورای نمایندگان کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای کارگری هستم مرا مأموران اطلاعات تبریز در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۷ در شهر تبریز دستگیرکرده و در زندان مرکزی تبریز زندانی کردند.
۳۶ روز در انفرادی تحت سختترین اذیت و آزار و شکنجه بودم و مأموران و بازجوها تمام توان و تلاش خود را به کار بستند تا از طریق شکنجههای جسمی و روحی و با تهدید به انواع مختلف اهانتها و توهین به خانوادهام و خودم و شکنجههای سفید اتهامات دروغین آنها را بپذیرم و متون دیکته شده آنها را به عنوان اعتراف به جرم پذیرفته و امضا کنم.
چون هیچ جرمی مرتکب نشده بودم تصمیم گرفتم حتی اگر زیر شکنجههای جسمی و روحی کشته شوم، اتهامات دروغین را نپذیرم، بنابراین زیر هیچ کدام از برگههای بازجویی که اتهامات دروغین را مأموران نوشته بودند قبول نکرده و امضا نکردم و برای رها شدن از انفرادی ۳۲ روز دست به اعتصاب غذا زدم با اعتصاب غذا و کمک دیگر دوستانم که توانسته بودنداعتراضات گستردهای را سازماندهی نمایند مأموران مجبور شدند مرا از انفرادی به بند عمومی انتقال دهند حتی پس از انتقال به بند عمومی باز هم زیر شدیدترین شکنجهها قرار داشتم، بالاخره پس از ۴ ماه شکنجه و آزار و اذیت مجبور شدند بدون اعتراف گیری مرا با اتهامات دروغین به دادگاه ببرند و قاضی دادگاه انقلاب شعبه یک آقای حلمبر خود در دو نوبت اعتراف کرده است که من بیگناه هستم یک باردردادنامهای شماره ۸۶۳- ۹۹۷۴۱۳۴۹۰-۹۰ مورخ ۱۳۹۰/۶/۶ که علیه من تنظیم کرده اعتراف نموده که شاهرخ زمانی تمامی اتهامات را رد کرده است و با استناد به اعترافات غیر مرا به ۱۱ سال زندان محکوم کرده است، و بار دوم در نزد آقای بیوکپور فرید وکیل اینجانب اعتراف کرده است وقتی وکیل من از ایشان سئوال کرده که آقای قاضی شما با استناد به کدام مدارک یا اعترافات موجود در پرونده به موکل من ۱۱ سال حکم زندان دادهاید قاضی حملبر چند لحظهای سکوت کرد با سرخ و سفید شدن گفت: من کارهای نیستم، اداره اطلاعات این طور خواسته است.
مرا در تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۷ با وثیقه ۲۰۰ میلیون تومانی موقتا" آزاد کردند و در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۵مجددا" برای اجرای حکم دستگیر و زندانی کردند.
آقای رئیس چهار دادگاه، طی کمتر از ۴ ماه بر علیه من حکم صادر، تأیید و اجرا کردند. یعنی از تاریخ ۱۳۹۰/۷/۲۷تا تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۲۵ دادگاه شعبه یک حکم ۱۱ سال زندان را صادر و دادگاه تجدید نظر شعبه ۶ آن را تأیید و همچنین دادگاه شعبه ۲۹ دیوان عالی مجددا آن را تأیید و دادگاه اجرایی احکام، دستور اجرای حکم را صادر کرده است.
من که اصلا و ابدا جرمی مرتکب نشدهام و حتی اگر جرمی داشتم چگونه ممکن است چهار دادگاه تمام مراحل را فقط طی کمتر از ۴ ماه کامل کنند پس از صدور، تایید و اجرای حکم غیر قانونی و فرمایشی باز هم اداره اطلاعات دست از سر من بر نداشته، این بار با استفاده از سازمان زندانها که آن را نیز زیر سلطه دارد (این گونه مسلط بودن پلیس بر تمامی نهادها و ادارات مصداق انکار ناپذیر پلیسی بودن یک نظام است بنا براین تمامی زندانیان احتیاج مبرم به کمک شما دارند.) پس از دستگیری مجدد مرا به مدت دو ماه در بند قرنطینه که از بدترین، کثیفترین و محدودترین بند زندان است نگهداشتند. باز به اجبار دست به اعتصاب غذا زدم، پس از ۱۵ روز اعتصاب غذا مرا به بند مالی منتقل کردند.
در آنجا نیز دست بر دار نبودند و با استفاده از عوامل خود باعث بینهایت اذیت و آزار میشدند. وقتی متوجه شدند که من توانستم با برخورد انسانی و برقراری دوستی با دیگر زندانیان توطئههای آنها را در مورد ایجاد در گیری خنثی کنم مرا به بند ۱۵ متادون تبعید کردند.
بیشترین زندانیان این بند معتادهای با دوزبالا هستندکه تعدادی از آنها غیر از بیماریهای مربوط مستقیم به اعتیاد، و فریاد و آه و نالههای دائمی که بند را غیر قابل زیست کرده است به ایدز، هپاتیت و قانقارا نیز مبتلا میباشند. من برای قاضی حملبر نامه ارسال کردم و از قاضی مستقر در زندان خواستم از این عمل غیر قانونی جلو گیری کنند و از رئیس زندان که آقای استادی بود در خواست رسیدگی کردم، او گفت این دستور از طرف قو ه قضاییه و سازمان زندانها نیست بلکه دستور اداره اطلاعات است، من گفتم پرونده متهم پس از صدور حکم طبق قانون باید از دست پلیس خارج شود رئیس زندان گفت زندانیان سیاسی دائما «تحت مسئولیت وزارت اطلاعات هستند. در ایران هیچ قانونی اجرا نمیشود و زندانیان سیاسی هیچ گونه حق و حقوقی حتی حقوق زندانیان عادی را نیز ندارند. مسئولین نظام حکومت ایران همیشه اعلام میکنند ما زندانی سیاسی نداریم تا در خلاء قانونی در رابطه با موضوع سیاسی ما را از هرگونه حقی محروم کنند. اما در داخل زندان برای ایجاد محرومیت بیشتر، بدون قید کردن در پروندهها ما را سیاسی میگویند تا از هر گونه حقوق زندانی عادی از جمله مرخصی، عفهای عمومی بدون شروط خاص، کار در زندان یا بیرون، بند مجزا برای سیاسیها، ملاقاتهای منظم و... نیز محروم شویم، همه این اعمال غیر قانونی و ضد انسانی با سیاست یک بام دو هوا توسط تمامی مسئولین رده با لا صورت میگیرد.
همین زمان کوتاه و اعتراف قاضی حلمبر نشان میدهد که هر ۴ دادگاه بدون بررسی پرونده و بدون توجه به نبود هیچ مدرکی علیه من تمامی دادگاههای فوق به دستور اداره اطلاعات، اطاعت امر کردهاند بنابراین هیچ کدام از دادگاههای فوق در مقابل پلیس و نظامیان استقلال ندارند در نتیجه حق محاکمه مرا نداشتهاند در این راستاحکم صادر شده کاملا» غیر قانونی و غیرانسانی است و من تقاضا دارم هر چه زودتر برای رسیدگی به شکایت و پروندهام افرادی را مأمور کنید تا من بتوانم حق پایمال شده خود را به دست آورم.
آقای رئیس لازم به ذکر است که پس از دستگیری مجدد من در تاریخ ۲۵/۱۰/۱۳۹۰ برای اجرایی احکام مانند دوره قبل تلاش کردند با سو استفاده از زندانیان دیگر مرا مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار دهند، در دوره دوم دستگیری پس از انتقال از قرنطینه، مرا هر هفته به یک بند منتقل میکردند و با تحریک زندانیان میخواستند مرا مجبور به درگیری کرده و در نتیجه جانم را به خطر بیاندازند و البته هنوز هم به طور دائم جانم در خطر است و هر روز به نوعی تهدیدهایی به کار میبرند.
بعد از گرداندن من در بندهای مختلف زندان مرکزی تبریز به من گفتند چون تو به دادگاهها و نهادهای مختلف از دست اداره اطلاعات و قاضی دادگاه شکایت میکنی ما هم تو را بیشتر و بیشتر تنبیه میکنیم و برای اینکه من نتوانم از حق قانونی خودم استفاده کرده و برای به دست آوردن آزادیم که در مقابل هیچ گناهی از من سلب شده است به نهادها و دادگاههای مختلف شکایت کنم مرا در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۷ به زندان مرکزی یزد تبعید کردند این تبعید حتی بدون دستور قاضی بود.
حدود دو ماه در یزد به صورتهای مختلف باعث آزار و اذیت من و خانوادهام که برای دیدن من میآمدند شدند بالاخره پس از دو ماه زندان یزد به دلیل شکایتها و اعتراضات خودم و خانوادهام به نهادهای گوناگون و اعتصاب غذای مجدد و به دلیل اینکه هیچ دستور قضایی برای نگهداری من در زندان مرکزی یزد نبود مجبور شدند در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۱۴ مرا به زندان تبریز برگردانند و در حال حاضر مرا در بند متادون زندان مرکزی تبریز که چهار برابر ظرفیتش در آن زندانی نگهداری میشود و زندانیان اکثریت قریب به اتفاقشان بیماریهای خطرناک مسری مانند ایدز، قانقاریا و... دارند نگه میدارند.
هر روز در این بند خطر مرگ ما را تهدید میکند و طی دو ماه اخیر تماسهای تلفنی مرا قطع کردهاند و نامههای مرا به خانوادهام، نهادها و دادگاهها نمیدهند و مأموران اداره اطلاعات دهها بار پدر، مادرم، دختر و خواهرانم را به انواع مختلف تهدید کردهاند. آنها را تهدید میکنند که چرا به ملاقاتش میروید؟ چرا میگویید شاهرخ بیگناه است؟
آنها را تحت فشار قرار میدهند که از شاهرخ بخواهید از دادگاه و اداره اطلاعات شکایت نکند، به آنها میگویند شاهرخ را وادار کنید حکم ۱۱ سال را بپذیرد و ادعای بیگناهی نکند. حتی خانوادهام، بخصوص مادرم را به دستگیری، محاکمه و زندان تهدید کردهاند، آنها نیز بسیار ترسیدهاند چون در ایران هزاران بار چنین اعمال غیر قانونی که پلیس پدر یا مادر را به جای فرزند یا فرزندان را به جای پدر و مادر گروگان گرفته باشند بارها اتفاق افتاده است. مثلا همین طی چند ماه اخیر مادر بهکیشها را زندانی کردند که شش فرزندش را در دهه شصت اعدام کردهاند و اکنون او را تهدید میکنند که چرا پرونده فرزندان بیگناهت را دنبال میکنی، از این نمونهها بسیار زیاد است.
مرا از هر گونه حق و حقوقی که همه زندانیان باید داشته باشند محروم کردهاند.
افرادی که دچار سرنوشت مشابه سرنوشت من شدند در زندانهای جمهوری اسلامی تعداد بسیار زیادی هستند که همهای آنها احتیاج به حمایت و کمکهای نهادهای بین المللی از جمله شما دارند.
لطفا به شکایت من رسیدگی کنید.
با تشکر شاهرخ زمانی
زندان مرکزی تبریز بند ۱۵ متادون
۱۳۹۱/۶/۹
|