یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نسل کشی ها و حالت جنگ
نینون گرانژه ـ ترجمه : کورش انصاری


• تعریف کلمه نسل کشی به یکباره ابهاماتی را بر میانگیزاند لغوی و ادراکی. از منشأ حقوقی٬ این عبارت مورخان را مجزا و تفکیک مینماید به کسانی که گاهی آنرا ویژگی قرن بیستم میبینند ،گاهی یک عبارت تمام کننده برای رویداد با راه حل نهایی، گاهی یک پدیده قدیمیتر در لحظاتی اساسا استعماری و باز بر روی ایده تخریب ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲٨ شهريور ۱٣۹۱ -  ۱٨ سپتامبر ۲۰۱۲


مختصر
تعریف کلمه نسل کشی به یکباره ابهاماتی را بر میانگیزاند لغوی و ادراکی. از منشأ حقوقی٬ این عبارت مورخان را مجزا و تفکیک مینماید به کسانی که گاهی آنرا ویژگی قرن بیستم میبینند ،گاهی یک عبارت تمام کننده برای رویداد با راه حل نهایی، گاهی یک پدیده قدیمیتر در لحظاتی اساسا استعماری و باز بر روی ایده تخریب. و به همین ترتیب با حفظ احتیاط استعمال عبارت کشتار جمعی را ترجیح میدهند. ابزار سیاسی در ارجاع به حالت جنگ میتواند یک همسانی باشد قبل ازیک قیاس منطقی. زمینه مطلوب، بهانه، پشت صحنه گفتمانهای مربوط به نسل کشی، جنگ دوست کاذب نسل کشی است. تغذیه از یک وجود و نهاد سیاسی بدون وجود یک راه برون رفت. نسل کشی با نزدیکی بسیاری جنگ داخلی را میشناسد : تعین و تشخیص دشمنا ن داخلی ، پیشگیری از بدنی که در حال سقوط است ، آفریدن جوامعی که تبعیض را ترویج میکنند از دشمنی که باید قابل مشاهده باشد برای بهتر ناپدید ساختن ومحو او. اهرم موازنه در نسل کشی نشان دهنده آنست که مکانیسمهای فانتاستیک سیاسی که صورت خارجی به خود گرفته اند رخداد تخریبی از دولت است. باید از خود پرسید که نسل کشی بطور خاصی ظاهر شده است از مدرنیته وحشتناک قرن بیستم و یا از سرشت و ماده دولت . پرسش ازعقلانیت دیوانه یا منطق غیر عقلانی نسل کشی مشکلی بر جای میگذارد که درریشه خود شرورت سیاسی است : دراختراع مجدد سیاست با گذار عمل مربوط به نسل کشی ، هستی و هویت دولت خود را فوق العاده ضد و نقیض دوباره تعریف میسازد.

تعریف عبارت نسل کشی ، génocide از زمان ابتکار و ابداع آن یک پیچیدگی مخصوص به خود را در واژه نامه ها نمودار میسازد تحت یک پوشش، ماسک و مسائل تاریخی‌ ، به طریقی که بیشتر از این از خود کلمه و یا متعلقات مربوط به آن چیزی نمیدانیم ، آنچه مناسب است با نیاز ما در سمت و سوی روشن سازی تعریف عبارت نسل کشی این خواهد بود :- به چه علت کار برد این کلمه با رخداد و اثر رویداد قابل مقایسه نیست ، - درباره معنی عبارت نسل کشی که در علم اشتقاق لغات )ریشه یابی‌ ( Ethymologie   پیوندی و یا ترکیبی‌ و در تاریخ زایش بسیار جایگزین شده است ، - در زمینه استفاده از خود کلمه واولویت دادن به آن نسبت به دیگر اصطلاحاتی که در دسترس میباشد ، - دامنه ابهام میان ثبت قانونی و کتیبه های   تاریخی‌ از   کلمه و یا منحصرا حس و فهم تاریخی آن که برای اهداف خاصی‌ بکار گرفته شده است در یک ، دو، سه ، یا چهار مبدا دراماتیک قرن بیستم . تلاش من بحث پیرامون معنی این عبارت نیست بلکه سعی‌ می‌کنم جایی‌ در فلسفه سیاسی برای آن پیدا کنم ، جایی‌ که اکتشافی و موقت نیست. برای انجام این هدف معنی‌ نسل کشی   را در برا بر آن مفهومی قرار میدهم که یک بیان تار و محو در اطراف این عبارت ایجاد کرده است ، یعنی‌اندیشه ومفهوم جنگ. در تمامی‌ تعاریفی که برای عبارت نسل کشی صورت گرفته است و بحث و جدل و تقابل هائیکه در میان این تعاریف خود نمایی می‌کند ، نمیتوان یک تناسب بنیادی با حالت جنگ را یافت که زیر آن خط کشیده شده باشد . با این وجود به روشنی گزارش مبهم ومغشوش کشتار توده مردمی مطرود شده را مستقل از جنگ می‌توان مشاهده نمود ۱.
در مبحثی که در پیش رو داریم چشم اندازی که شامل انعکاس نسل کشی و یک تحقیق و بررسی بر روی بدی و شر باشد موردمشی دهی و خطاب نیست ، چرا که این برای ما صرفا محترم شمردن شیوه پژوهش خالص پیرامون تعریف در علوم اجتماعی خواهد بود. اما آنچه دیدگاه من است ، قرار دادن چیزها در جایگاه سیاسی خود است ، تا آنجا که ممکن است قبل ازتعامل و تفکر درسبک روانشناسی‌ یا متافیزیکی از مسالهٔ شر. من تنها بر روی این قیاس منطقی‌ تکیه می‌کنم که وحشتناکترین بد ها ، ظاهراً بیش از آن نیستند ، وبه همان ترتیب معمولی‌ و پیش پا افتاده ‘’بنا‌ بر آنچه که هانا ارندت ، Hanna Arendt پذیرفته است ‘’ ،و به همین گونه ما در اینجا نمیتوانیم پاسخگوی این پرسش باشیم که وحشیگری ‌و بربریت عامل سیر قهقرایی تمدن است و یا امتداد و توسعه آن ؟
حالت و گرایش نسل کشی مانند عمل جنگ نیست به ترتیبی که درپروسه زایش خود حاصل و نتیجهٔ استفاده منظم و سیستماتیک از خشونت و پیامد آن باشد ، به این مفهوم که ، بر خلاف جنایت جنگی که می‌توان آنها را بطور برجسته و مخصوص بخود مورد قضاوت قرار داد ، نسل کشی سریعا و بلافاصله پدیدار میشود به قصد یک خشونت سیستماتیک علیه یک گروه و حذف سیستماتیک آن گروه. بنابرین مانند آنچه در جنگ میگذرد مشاهده میکنیم عقلانیت دولت همزمان با احساسات سیاسی به حداکثر اوج و تشنج خود نائل میاید ، اما در ظرف مقایسه آن دو، به نظر میرسد یک انقطاع و پایان ناگهانی رخ میدهد . در ابتدا می‌توان گفت که بین نسل کشی وحالت جنگ یک ترادف عبارت در جریان است قبل ازآنکه یک قیاس و تشبیه در میان باشد. از این رو آنچه ما باید از خود سوال کنیم این است که چرا به اشتباه هر دو را بطورمبهم ومغشوش با یک رویکرد مشابه تمیز میدهیم.
این گفتمان را با هدف رو در رو ساختن واقعیت نسل کشی ها با مفهوم جنگ آغاز می‌کنم ، خواه یک تفصیل و بیان مطلوب در ارتباط با ارتکاب جنایت جمعی و   یا خواه یک مدل مناسب برای بیان و روشن سازی نسل کشی . این گفتمان درنهایت ، مطرح ساختن اطلاعات و داده های دشوار ، وعنوان برخی‌ فرضیات در تناسب با آموزش سیاسی نسل کشی خواهد بود.

نسل کشی و حالت جنگ:
فراخوان مختصری از دشواری تعریف نسل کشی دارای اهمیت   فراوان است چرا که بطور اساسی‌ در تقابل و رویا رویی با   نظم و انضباط تاریخ است. رافائل لمکین ، Rafael lemkin در سال ۱۹۴۴ نسل کشی را تعریف می‌کند با ریشهٔ دوگانهٔ یونانی ولاتین به عنوان سنتز و ترکیب اعمال مختلف شکنجه ، تخریب ، و کشتار در ناروایی به یک گروه به عنوان یک گروه . لمکین نسل کشی را بدیع نمیداند ، بلکه نتیجهٔ عمل طولانی نابود کردن مردم به اندازه قدمت دوران باستان و نسل کشی معاصر به همان اندازه برای تخریب جسمی‌ و فرهنگی‌ . تلاش لمکین درکنفرانس   بین المللی ۱۹۳۳برای برسمیت شناختن جرم وحشیگری (بربری) و جرم دشمنی با علم و هنر (vandalism) ناموفق باقی‌ ماند. ابتکارلغوی   دروحلهٔ اول باید دارای یک پروسه ازهدف قانونی باشد و متناسب با آن کم و بیش در میل به محدود سازی جنگ . با این وجود دادگاه بین المللی نظامی در نورونبرگ آنرا تنها یک جنایت جنگی و یک جرم علیه صلح و به بیان تازه جنایت علیه بشریت دانست ۲ .درتاریخ یازده دسامبر ۱۹۴۶ مجمع عمومی‌ سازمان ملل متحد L’onu   قطعنامهٔ ۹۶ راتصویب کرد با این عنوان که نسل کشی انکار حق حیات گروه های انسانیست . در نهایت کنوانسیون ۱۹۴۸ متمایز میسازد که نسل کشی جرم و جنایت علیه بشریت پیرامون جمعیتهای‌ غیر نظامی و مدنی است ، در زمان جنگ و یا غیر جنگ، و نسل کشی عملی است که در راستای خود به   تخریب یک گروه مورد هدف اطلاق میشود . مادهٔ دوم اشاره به نسل کشی دارد به عنوان   هر گونه عمل مرتکب شده که با قصد نابودی است ، بطور کلی‌ و یا بخشی ، در برا بر یک گروه ملی‌ ، قومی ، یا مذهبی‌ ‌۳ . مسئله شمار و رقم مردگان است که تقریبا غیر قابل حل است و بدون شک   فاقد مرکزیت و جوهر یک تعریف برای نسل کشی است . مسئله شمار مردگان بطور کلی‌ و یا دربخشی   این پرسش را ارتفاع میدهد که اگر د ر اینجا یک قیاس منطقی‌ به تناسب جمعیت وجود دارد خو دعلامت ونشان کمی‌ و مقدارئ نسل کشی است . ممکن است بتوان خود را توجیه‌ ساخت و بیان نمود که نسل کشی هدف‌‌کشتن رقم بزرگی‌ از اعضا ی یک گروه است به عنوان یک گروه کامل ، و آن رقمی‌ که بطور ضمنی‌ شناخته میشود دارای اهمیت خواهد بود ، اما باز هم اصطلاح   قتل عام نمایش متنوع بهتری است از قتل عام شماری بزرگ . با   گذشتن از فرمولهای مختلف و نوآوری در دسته های خاصی‌ از جرمها با شدت و سختی بزرگ و بیشتری ، نسل کشی مشخصه و پردازش می‌ یابد با رویکردهای ضمنی به موقعیت و حالت جنگ که ناشی‌ میشوند از زمان مقرر و تاریخ ابتکارآن وآن اهداف حقوقی که اداره کننده وبر مسند‌ ریاست بوده است.
اتخاذ یک تعریف تاریخی‌ برای آن باز هم مشکلتر بنظرمیرسد . قلب وجوهرهمهٔ مباحثات تا زمانی‌ که ما فاقد آگاهی‌ هستیم پیرامون کلمه و یا چیستی حقیقی‌ عبارت نسل کشی ، به همین ترتیب خواهد بود. امکان دارد که یک تعریف پیرامون نسل کشی نتواند منفصل   باشد از منشأ واقعی‌ و متناوب آن ، و نتواند تقلیل پذیر و ساده شدنی باشد به یک رده و موضوع علمی‌ ، نسل کشی به تقلیل میتواند استقبال کند از مورخان مجرب و منحصربه یک دوره . تعاریف   تاریخی‌ اغلب نتیجهٔ باریک بینی‌ و محدویتی است که ما بطورطبیعی از مفهوم نسل کشی   در بصیرت و ادراک خود به اختیار و یا خود به خود دارا هستیم ، مورخان   - ا گر ما اجازهٔ این تعمیم را بدهیم – نسل کشی را تعریف میکنند با تمرکز کردن و قراردادن صدا و آهنگ accentبرروی یک و یا دیگر جنبه های ظاهری آن ، که انگیزه های آنها به طور کامل توجیه کننده نیست . نسل کشی زمانهایی   جرم و جنایت دولتی است که در ابتدا قرار می‌گیرد و اقدام به حذف   فیزیکی‌ افراد مینماید ۴، گاهی بین افراد بسیاری شکاف و انحراف بوجود میاورد بوسیلهٔ برون یابی‌ ومقایسه ارزشی آنها و طرح استثمار ۵، گاهی با مرکز عمل دستگاه بوروکراسی - که بنابرآن نسل کشی کاهش اختلافات است در نام مدل ایدئولژیک آبستن شده از فرهنگ ملی‌ - ۶ ، گاهی محاسبهٔ کشتارها توسعه وگسترش نسل کشی را متمایز میسازد : کشتار یک گروه مخالف یک پروژه اقتصادی، نسل کشی استبدادی وقتل مخالفان واقعی‌ بالقوه ودارای پتانسیل ، نسل کشی ایدئولوژیکی و کشتار یک گروه و یکسان سازی آنها به عنوان دشمن شیطانی ‌وشرور ۷. لئو کوپر ، Leo Kuper درعین حال اصرار دارد بر انگیزهای جنائی قدرت و بکارگیری شیوه های نسل کشی از جمله بمباران هیروشیما وناکازاکی ۸. نهایتا باید گفت ازفرانک چا لک ، Frank Chalk وکورت جونا سن ۹ Kurt Jonassohn , که نسل کشی   را بدین شکل تعریف میکنند : یک فرم از قتل عام انبوه یک جانبه که به موجب آن دولت و یا مقامات دیگر تصمیم به نابودی یک گروه اتخاذ مینمایند ، این گروه و اعضای آن مشخص و تعریف میشوند به عنوان گروه مرتکب جنحه و جنایت ۱۰. این آخرین تعریف به مقیاس بالایی توانا به یک تلاش برای توصیف گروه موردهدف و برجسته سازی آن نیست – تا آنجایی‌ که من درک می‌کنم – چرا که قربانیان بطور انحصاری به عنوان مجرم و مقصر مشخص میشوند و نه اعضای یک جامعه . شاید بتوان بر این ایده تکیه کرد: فرایند تخریب و کشتار غیر نظامیان با هدف ریشه کن کردن آن جامعه که تعریف میشود بر اساس معیار و ضوابط آزار و اذیت رسانی آن ۱۱.
برسمیت شناختن اکثریت قتل عامها ، جایی که در آن بین نسل کشی و یاعدم نسل کشی درنگ وابهام وجود دارد )و مترادف با آن؛ نژادی و قومی : Ethnocide ،سیاسی : Politique، داخلی : Democide (، تجسم بخشیدن به ترس و وحشت هستند. به نظر می‌رسد طبقه بندی کردن آنها به مقوله های نظری در تجزیه و تحلیل رخدادهای واقعی‌ امکان پذیر نمیباشد. اگر بر یکی‌ از رایج ترین اتفاق نظرها در میان مورخین تکیه کنیم ، ملاحظه می‌کنیم نسل کشی‌ در قرن بیستم اختصاص می یابد تنها به چهار رویداد : نسل کشی ارامنه توسط دولت جوان ترک ، یهودیان توسط آلمان نازی ، به اجرا در آمدن آن توسط خمرهای سرخ ، و روندا توتسی Tutsi   توسط روندا هوتوhutu، اما بعد از آن ما متوجه همهٔ نسل کشی ها شامل یک لیست میشویم و نه یک تعریف .
در این رابطه بلادرنگ این معضلات پدید می ایند : چگونه میتوان گزینش نمود : قتل عام نزدیک به کل مردمان هررو، herero   را بوسیلهٔ ارتش آلمان در نامیبیا درسال ۱۹۰۴؟ شاید ـ با اظهار نظر مطمئن   بر روی نسل کشی در ترکیه – آیا چالش از برنارد لویس ، Bernard Lewis نه تنها یک بحث و جدال رویزیونیستی است که اگر او واقعیت تخریب را انکار کند بلکه هنگامی که تعریف نسل کشی را به چا لش میکشد ؟ از طرف دیگر برخی نقاط تأمل و درنگ در باره جرمها در یو گسلاوی سابق ۱۲و تجاوز به حقوق دیگران و سوء استفاده درتیمور شرقی‌ ۱۳. درپایان، بکارگیری برخی‌ ویژگیها ی برجسته ازارودگاه اشویتس، Auschwitz وتشخیص کشتارهمگانی holocauste، shoah * ، و پاره ای اوقات دیگرنسل کشیها به عنوان تنها نقطه وجود نسل کشی در تاریخ . درحقیقت کلمه نسل کشی اختراع اواسط قرن بیستم است و اساس خود را اتخاذ کرده است از نابود سازی وانقراض ارگانیزه شدهٔ منسجم علیه مشارکت یهودیان ،   که خود ارتباط و اتصال بین کلمه و رویداد را مشکل و پیچیده میسازد .
مسئلهٔ بزرگ دیگری که من آنرا منحصربفرد و قابل صرف میدانم تا آنکه یک کنایه و اشاره دیر هضم و سنگین، شناخت ‌ از ‌قتل عام یک گروه به منظور حذف کل آن گروه است که قبل از قرن بیستم وجود داشته است ۱۴. بنیاد و جوهر نسل کشی ، به عنوان یک رویداد تاریخی‌ ، نابودسازی و انقراض است . باز هم لازم است برخی‌ اوقات تمایز قائل شد بین هدف انقراض و استراتژی انقراض ، به اینجا باز خواهم گشت . همه چیز اما بستگی دارد به اصرار و پا فشاری بر روی شناخت عملکردهای سیاسی مشترک در طول اعصار گذشته ، اما نه لزوما شناسایی به عنوان اعمال شگفت انگیز ، بلکه خلاف آن ، بر روی کل اصالت از این واقعیت که نسل کشی ابتکار قرن بیستم بوده است. با این حال ازآنجایی‌ که ما تنها بر روی قرن بیستم تکیه نمی‌کنیم مجبور به دادن یک تعریف دوم برای نسل کشی هستیم که شبیه نیست به تلاش هایی‌ که قبلابه آنها اشاره شده واصرار میورزند بر روی براندازی و انقراض واقعی‌ . با این توصیف گفتمان سیاسی اغلب میتواند متعصبانه باشد بدون رله و تقویت شدن به وسیلهٔ تخریب واقعی‌ ، به نوعی که در میان لفاظی های خشن تشخیص قطعی اعمالی‌ که به انجام رسیده و یا آنکه شکست خورده است بسیار دشوارخواهد بود. آیا باید یک هدف تخریب و نابودی را به عنوان ابزار و موضوعی‌ برای گفتمان سیاسی تشخیص دهیم و هدف یک   برنامه ریز برای یک تخریب ؟ این کم ترین تمایل و حد تضمین برای این تعریف خواهد بود، به همین دلیل تشخیص و   تعیین یک قصد   و هدف ، فاقد قطعیت بوده و تمام کننده نیست . تحلیل به ویژه ضعیف ازنطق مارک فرو، Marc Ferro درباره جنگ های استعماری قرن نوزدهم ۱۵ ، هدف سیاسی انقراض یک گروه به عنوان گروهی که غایب است ،یک برنامه ریزی و ترکیب مرزبندیهای سیاسی نیست و تنها میتواند استراتژی مفرط فتح قلمرو یا هدف ثانوی اصل اثرمضاعف‌‌ ، برا ی استعمارباشد. الیویه ، Olivier    ، باز هم بیشتر افراطی ، وقتی‌ که او یک هدف صریح   براندازی را ، درسخنرانی‌ برخی‌ از ژنرالها و نمایندگان مجلس عمومی فرانسه آشکارمیسازد ، از جمله مردم الجزایر، این سخنان حداقل نتیجهٔ نسل کشی است . این چیزیست که ما ممکن است درک کنیم از یکی‌ از سه هدف عینی در قصد و عمد نسل کشی طبق بیان ج. سِملَن ، J.Semelin ریشه کنی در کنار اطاعت ، تسلیم ، و بی‌ ثباتی ۱۶. نتیجهٔ   تجربی‌ از این اظهارت عبارت است ازفراخوانی ‌در سمت و سوی مقابله و رویارویی ما با ارائه یک بازتاب و واکنش کلی و عمومی‌ در برابر مرگ و ویرانی ، که بدون شک یک سودمندی در بر خواهد داشت در جانشینی و تعویض با آنچه که تردید و نامعلومی است در باب تعریف کلمهٔ نسل کشی.
تحقق بخشیدن و بهره وری از یک گفتمان سیاسی بنابر این سئوال بر انگیز خواهد بود . این زمانی ‌ است که فلسفه میتواند بانی ایجاد یک سنگ کوچک در ساختمان و بنای تعاریف پیچیده باشد. مطلب مناسب دیگر درراستای تمایز گفتمان سیاسی با عملکرد نظامی در این زمینه پرسش در باره هدف است که در انسجام و سفت شدگی یک گفتمان سیاسی لزوما یک برنامهٔ بروشنی شناسایی شده نیست : او مواجه است با مشکلات پیچیده ا یکه جای می‌گیرد در چگونگی تمایز اراده به تخریب ، و تخریب به عنوان فرایند و اثرات غیر منتظره و ثانوی از یک گفتمان مطمئن که به تسلیم و اطاعت واداشتن است و نه ریشه کنی . اگر در نظر گرفتن نسل کشی های استعما ری امکان پذیر باشد به عنوان در واقع جنگ های افراطی نابرابر ، ممانعت نمیکند از پراتیک و عمل سیستماتیک تخریب منابع اقتصادی ، سلب حق اقامه دعوی زمین ، انزوا در صحرا بدون در نظر گرفتن امتیاز آب برای روستائیان هررو، hereros، و توقف نمیکند ازهمسان بودن با یک هدف مربوط به نسل کشی ، بخصوص در عناوین سیاسی ، نظامی ، در شخص یا در گزارش های بی نام و نشان و یا با نام مستعار، و تأمل نمیکند در گفتگو از براندازی و انقراض سازمان دهی‌ شده ۱۷، اینطور است گفتمانها مانند بُوگُد ، bugeaud در الجزایر. این قطعا فاقد یک شناسایی و اکتشاف واقعی‌ در انگیزه های سیاسی استعمار گران و مسئولیت یک نهاد و دولت است .
وحشت و خوف میتواند این حقیقت را عنوان کند که نسل کشی نتیجهٔ تحقق بخشیدن به اشکال فانتزی است . من میشنوم که فانتزی سیاسی مانند استفاده از تصاویر ، طبقه و کلاسبندی، اشکال وگفتمانهای سیاسی، با واقعیت ارتباطی‌ ندارد ، به دو علت : این فانتزی سیاسی است که باعث بروز   ابهام میشود از یک تقریب احتمالی‌ و ممکن بین حالت جنگ و نسل کشی ، هر دو بر روی ابتکار مستقر هستند ، ساخت و ساز، ترسیم ، و تعیین یک دشمن . این مکانیزم های فانتزی پروسه خود را ادامه میدهند بر اساس ضرورت و نیاز ، برای تمامی‌ هستی‌ و ویژگی‌ های سیاسی درخطر ، بنیانسازی پایگاه سیاسی خود از طریق اظهارت ذاتا کم و بیش بنیادی شده ، مستقر و متکی‌ بر جو خشونت ، بر روی تفکیک و جدا سازی ، تعاریف دوباره ، تبعیض که اضافه میشود برتعارض قوانین . دلیل دوم ساکن است در غیر قابل دریافت بودن گذر به عمل ، چیزی که ترقی‌ مییابد در تجزیه و تحلیل ترکیبی‌ در به کار گرفتن ابزار روانشناسی‌ و روانپزشکی با استفاده از علوم اجتماعی ، ج- سِملَن ، J-semelin گفتگو می‌کند از یک سبک ‘’ نگرش روان پریش در نگرش بابت نابودی دیگری……تصوریکی‌ دیگر به عنوان یک غیر همانند ‘’ و ارائه پا رانویائی* ParanoÏaque ازاین تصوردیگری به عنوان تهدید آمیخته با تجسم بدی وشرارت : جوهر وطبیعت خطر ناک گرایش وحالت پارانویائی توضیح آن چیزیست که در عمل می‌گذرد ۱۸. در نظام سیاسی فانتزی لزوما جمعی است ، از طریق هر درجه از دخالت عوامل و بازیگران مختلف ، اعم از مشارکت روشنفکران که سلاح تئوریک ارائه میدهند برای عاملین کشتار ، برای مامورین اجرا ، از طریق بی‌ تفاوتی‌ و بی‌ اثری - کسانی‌ که شاهد عبور ترن یهودیان اخراجی و تبعیدی هستند ، و یا زندگی‌ میکنند در نزدیکی ارودگاه مرگ ؛ هوتو که در ضرب و شتم بسیار فعال است ارزیابی می‌کند برای پیشگیری از کشتن - این یک فانتزی کاملا سیاسی است ، یک هیولا که به خود تحقق میبخشد، یعنی به مفهوم درحقیقت وجود یک ابتکار واقعی‌ وپیوندهای به کلی ساختگی ۱۹. کاترین کوکیو، Catherine Coquio نشان میدهد پیوند بین قتل عام توتسیها به وسیلهٔ هوتو ها رابا انگاشت وتصور خیالی و فانتزی : اولین مهاجران در نواحی دریاچه های بزرگ آفریقا، در جستجوبرای منابع نیل ، خوانندگان هرودوت و   جانور افسانه ای کَتوب لپاس، Catoblepas، تغذیه از منابع کتاب مقدس و منابع وابسته به اولیا و بزرگان مذهب و اختراع و جعل نژاد نجات یافته و در امان حام و نفرین و ملعون شدن او)چم (و بنابر آن پنداشت و فرض پیدایش و خلق مردم سیاه پوست افریقا پس از این حادثه ، و تصور به وجود آمدن یک مردم سیاه از سفید اسیایی ، حبشی و ترکیب با توتسی ها . جدایی اشراف توتسی با عوام هو تویی‌ ، سپس، به همان اندازه تمایز آنها قبل از قومی‌ بودن تنها اجتماعی است و پروسه یک تقسیم وظائف کلیدی درامور کار ، پرورش دهندگان دامها   توتسی نامیده میشدند و کشاورزان هوتو . ترسیم امیختگی و ترکیب دشمن بنا بر هویت سیاسی و نشانگرهای سیاسی ، کم و بیش ساختگی است ۲۰.
تمایز و تشخیص دشوار بین یک قطعیت و نتیجهٔ نهایی‌ شامل گفتمانهای سیاسی و یک استراتژی ادواری نیست که میتواند پیامد تراژیک و غم انگیز مرگ یک مردم را به همراه داشته باشد و نه بین یک قصد و هدف به مقیاس کم و قابل اندازه گیری )با وجود   سیستم مراقبت و هشدا ردهنده که امروزه وجود ‌دارد (با قتل عام به مقیاس بزرگ ، اما بین واقعیت و سیاست هذیا نی‌ که ایجاد شده است ممکن است . و ممکن است در آنجا که مکانیسمهای دولتی در حال جنگ و دولت نسل کشی با هم پیوند مییابند : اختراع و ابتکار تقسیمات وتمایزات سیاسی درخدمت ارادهٔ کشتن است. نسل کشی ترکیبی خواهد بود در مو جودیت بخشیدن به یک واقعیت با حرکتی از ابتدا هیچ و یا جزیی و مختصر ، به این معنی‌ که ، با حرکت تعیین یک دشمن و غالبا داخلی‌ ؛ بطور وحشیا نه ای ناهمگون میشود با جامعه ای که دیگرهمدیگررابه رسمیت نمیشناسند . دشمن ، بنابر- منطق غیرعقلانی- می‌توان گفت برای منقرض شدن است . ابتکار و اختراع گزارش های سیاسی بستگی دارد به پیش بینی‌ تغییر و باز سازی وحشیگرانه ، اختیاری ، و استبدادی در جامعه . نسل کشی یک فانتزی سیاسی است که موجودیت میبخشد به حذف یک جمعیت . مو جو دیت بخشیدن به آنچه که ناپدید و مفقود است، این یک برنامه سیاسی است که باید بی نظیرو بعید باقی‌ بماند .
اگر ما این ایده را بپذیریم که نسل کشی عمل یک دولت بر روی یک جمعیت است ،ایجاب میکند آگاهی یابیم به وسیله مورخان از انکه اگر این عمل به وسیلهٔ یک دولت قوی و یا یک دولت به مراتب ضعیف انجام می‌پذیرد ، به هرحال برای ایجاد استحکام بیشتر خود به تناسب حالت متزلزل و آونگی اوست . نسل کشی‌ تبدیل و برگردان بلادرنگ یک موضع سیاسی در یک عمل منحصرا تخریبی‌است ، بدون هیچگونه میانجی و واسطه ای برای خنثی کردن منطق نسل کشی ، بنا براین یک عمل سیاسی در مراجعه به آنچه از درون آن ناشی‌ میشود شبیه است به یک اجرای عمل هیولایی وغول پیکردر مکانیسم سیاسی بیشتر مقدماتی : تبدیل و برگردان یک برنامه اجتماعی به یک عملکرد سیاسی عمومی‌ . بر خلاف یک نظر علمی‌ گسترده ، ایدهٔ نسل کشی استثماری غیر   قابل اعتبار نیست : فتوحات مردمی در قرن نوزدهم مشهور هستند به عنوان فتوحاتی فاقد ارگا نیزا سیون سیاسی . ساکنان زمینهای بکر از نظر سیاسی اجازهٔ مالکیت داشتند – تفاوت بین فتح و استثمار – دولت به عنوان خانهٔ خود آنرا محترم میشمرد و معادل خود میدانست و وقتی‌ که خود را درپوچی و خلأ قدرت میدید تفوق   پیوست آنجا را به خود دارا بود. زمینها برای تشکیل مستعمره ، این عمل در واقع برای تخیل مناسب است ،   قبل از فتح و پیروزی واقعی و کامل ، اشغال ، و اداره . ج- سملن ، J –Semelin بطور خلاصه میگوید جنایت جمعی ممکن است با جنگ مختلط ، تابع آن ، و در آن گنجانده شود، تقریبا مستقل ، و وقتی‌ از خود منفصل میشود بطور کامل درعمل جنگ است ۲۱.
در یک قاعده کلی ، جنگ ها زمینه ومفاد مطلوب را برای نسل کشی آماده سازی میکنند۰ علاوه بر این به بهانهٔ جنگ خارجی‌ برای کشتاردشمنان درخانه ، شبیه سازی و تلفیق به عنوان خیانتکار، در اینجا این احساس وجود دارد ، بر اساس واقعیت و یا خیر ، که تهدید از جنگی موجودیت دارد با این پیامد که تغییرو تحول خواهد یافت به یک جنگ خارجی ‌ و داخلی‌ تواماً ، و این زمانیست که آن مکانیزم سیاسی – فانتزی را به   خود می‌پذیرد . نسل کشی ارامنه در واقع در مفاد و زمینهٔ جنگ بین ترکیه و روسیه و شکست ترکیه بود درساریکامیش، Sarikamish در ماه آوریل ۱۹۱۵ ، که ایفای حداقل یک نقش محرک و ما شه ای در قتل عام ارامنه را در بر داشت . گرایش و تمایل تحقیقات تاریخی‌ ، به عنوان مثال با فیلیپ بورن ، Philippe Burrin : تاکید ورزیدن برچارچوب تنگتر تلفظ جنگاور درموضوع تصمیم گیری در باره راه حل نهائی در کنفرانس وانسی Wannsee درحال اجرا در ۱۹۴۱-۱۹۴۲ مکانی که ژنرالهای   نازی بنظر میرسید دریافته ا‌ند که آلمانها در جنگ پیروز نخواهند شد درمواجهه با ایالت   متحده و بن بست حمله به اتحاد جماهیر شوروی۲۲ . یک مثال از انتخاب نام داخلی و خارجی ‌ با   دادن اتهام یهودی – بلشویسم . کامبوج در سال ۱۹۷۵علاوه بر تصرف قدرت توسط خمر سرخ ، در جنگ با ویتنام است . سرانجام نسل کشی روندا در گذار ورود به یک اتمسفر و فضای تنش با همسایه خود اوگاندا است ، مکانی که سربازان جبههٔ میهن پرستان رواندا مستقر هستند با اکثریت توتسی در حالی‌ که FPR - جبهه میهن پرستان رواندا – در تلاش بوده ا‌ند به عنوان یک   گروه شناسایی نشده وهمواره به عنوان هوتو بحساب بیایند در صفوف خود (، و بوروندی جای می‌گیرد به عنوان یک دسته بندی نظامی توتسی ۲۳؛ به نظر من ، این دست کم یک بازگشت به جنگ است تا آنکه یک حالت زندگی‌ در یک مناقشه کلی و عمومی‌ که باعث ایجاد شدن خطا و ابهام با حالت جنگ میشود. خشم و خشونت سیستماتیک و تشنج که ترکیب دهنده جوهر و مفا د یک نسل کشی است ، ممکن است یاد آور جنگ باشد اما شباهت ، سازگاری ، و همگونی با آن پیدا نمیکند .
در   یک جنگ خارجی‌ درجه های مختلف فانتزی وجود دارد که رله و باز پخش میشود توسط یک جنگ خانگی که طبق آن درپروسه برون سپاری ، دشمن به عنوان دشمن عمومی‌ ترسیم میشود. آیا به این معنی‌ است که مدل و مرتبهٔ دشمن خارجی‌ تاه خورده و به جریان افتاده است بر روی دشمن خانگی ؟ این فرضیه معتبر بنظر نمیرسد چرا که مدل جنگ خارجی‌ به سرعت باز خواهد ایستاد از موثربودن خود هنگامی که عمل نسل کشی اتفاق میافتد ، که در داخل صورت میپذیرد. رابطهٔ متقابل فرض شده بین دو دشمن در یک جنگ به سبک دوگانه هیچ معادلی ندارد در جریان ارتکاب نسل کشی ، حتی به نظر می‌رسد با آن مقابله می‌کند، همانطور که خواهیم دید .در عوض عمل قتل عام که در زمان جنگ انجام پذیرفته است به آن طرف دیگر معا دله سوق داده میشود ، در ظرف یک موقعیت داخلی‌ .باز هم عدم پوشش ، عدم واسطه و رسانه میان گفتمان سیاسی و عمل سیاسی است که به کمک میشتابد   .احساسات تند و شدید و تعصبات مخرب به خود واقعیت میبخشند بدون گذار ، وراریخت ، و دگر سازی ۲۴ . مکانیزم توانا به رسمی‌ سازی است با این عینیتها : اجرای آنچه تجاوز از قوانین جنگ است ، کشتارغیرنظامیان ، سربازان غیر مسلح در یک موقعیت داخلی‌ و خانگی ، با این عقیده که در درون امکان تاه خوردن و به جریان انداختن مدل جنگ بدون محدودیت وجود دارد. کشتار در یکی‌ از اردوگا ه های نازیها یا در باتلاق ها و مردابهای رواندایی نه به خاطر الزام و ضرورت آن که به خاطر مجاز بودن آن.
نسل کشی شبیه است به چیزی مانند یک قتل عام جنگی که به عموم مردم تعمیم داده میشود ، زمانی‌ که غیر نظامیان به وسیلهٔ هیچ قانونی حما ‌‌یت نمیشوند .واگذاری ، بی‌ خیالی و تسلیم ، در گذار از داخل به خارج ، همهٔ تنظیمات قانونی ، در تائید مرتکبین جنایت و جنحه . به معنی مصونیت از مجازات که اغلب در شیوه های مربوط به نسل کشی یافت میشود . درعین حال ، این نمی‌تواند حساب یک محتوا و مضمون ایدئولوژیک را در خود نمایش دهد بلکه به معنی‌ انگیزهٔ سیاسی بد نام کردن یک گروه سیاسی که بر گرفته از مردم است ؛ به معنی‌ تعیین دشمن و حذف او از قلمرو داخلی‌ اجتماع.

دشمن :
به نظر می‌رسد ابتکار فانتزی که باید به انقراض یک گروه بینجامد برای دیگری است که مبنی بر مفهوم جنگ بقا خود را پذیرفته است ، چه به عنوان عذ ر و بهانه برای قدرت   دولتی که خود را آسیب پذیر احساس می‌کند و باید خود را از شردشمن داخلی‌ به عنوان جانشین دشمن خارجی‌ راحت سازد، خواه به عنوان تاه زدن و چرخاندن مدل جنگ به یک موقعیت داخلی‌ که دستخوش دگرگونی است . مصونیت از مجازات برای مرتکبین جنایت و جنحه که سازگار با دولتی هستند که خود پشتیبان ومدعی مدل عملی‌ جنگ است.
درک منطق عقلانی و غیر عقلانی که به طورهمزمان سازندهٔ ترکیب اصلی‌ نسل کشی هستند،   تفکر پیرامون مکانیک این حرکت تخریبی ‌را دردرون دولت جستجو می‌کند ، که منجر به موازنهٔ مکانیک نسل کشی میشود. این مکانیک نسل کشی ممکن است اینطور توطئه چینی‌ و شِما یابد :۱- اجازهٔ تحرک عاملان   و مرتکبین جنایت ، به   دور از فهم هسته و مرکز ۲ –قتل عام یکطرفه ، بدون ارتباط متقابل و دوگانهٔ جنگ ، یعنی‌ کشتار به معنی‌ یگانه خود   ۲۵ (one-sided killing)۳- تقسیمات اجتماعی از طریق کانالهای وحشیانه ، به مفهوم خونریزی .سومین ، شامل دو تای اول نیز میشود .موضوع سرباز برهنه در یک جنگ منظم ، که نفرت دارد از کشتن مشابهان وهمقیاسان و متعلقات و اجزا تنزل ناپذیر خود در گونهٔ انسانی‌ ، آشفتگی ‌ و شکست: بدن برهنه درنسل کشی و مشتقات آن ، قطع عضو ، تجاوز به عنف و...علامت و نشانه های مغایرت و تضاد های اساسی‌ هستند در سطح پایین وپست اجتماع .در اینجا هیچ نشانی‌ از چکیدگی و تجرید سیاسی وجود ندارد تنها دست اوردهای اساسی‌ جسمانیت و ذاتی آن وجود دارد بدون دخالت ومیانجیگری :لمس بدنهای زنان ومردان به جای لمس یک بدن سیاسی. ترکیب بین شمول – دربرداری - و محرومیت از مشارکت و سنجش سیاسی در مکانیک مربوط به نسل کشی ، همسازی و پیوستگی عقلانیت   با غیر عقلانیت - بی‌ خردی – است .
ترسیم و تعیین دشمن بنظر می‌رسد تنها عامل و میانجی باالفعل مربوط به پراتیک نسل کشی است. دشمن عوام ، دشمن مانوس است ، با بدنهای کوچک در زبان و در تخیلات سیاسی.
مورخ استفان stephane   audoin –rouzeau ، یادداشت پیرامون رواندا ؛ تهاجم به مواضع کالبدی ، اندامها ، قطع اندامهای    تناسلی‌ ، تجاوز ، پرتاب مردگان و اعدام   شدگان در کثافات و مستراح عمومی .با این حال این شیوه قابل تمایز نیست از شیوه های مشابه در زمانهای جنگ که در آن صفات غیر انسانی‌ از بدن ارائه میشود .او تاکید می‌کند بر حالت خاصی ‌در روندا ؛ ارادهٔ تبارشکنی‌ ، قطع روابط والدین و فرزندان به وسیلهٔ تجاوز به عنف و قتل کودکان ؛ اما نسل کشی های مختلف را به وسیلهٔ تهاجم به مواضع کا لبدی گرد هم میاورد ۲۶ ، و کشتار مدرنیته مانند یک کسب و کارعادی ، عادت جاری و روزمره و طرح سازمانی منظم و سیستماتیک ۲۷ . این نشان میدهد که تعیین و مشخصه سازی دشمن ازراه های درون جنگ غیر نظامی اقتباس میشود جایی که در آن با بدنها از مبدا نزدیک و بیفاصله با سرسختی جنگیده و با خشونت رفتار میشود . سر پیچی‌ از همهٔ قوانین به وسیلهٔ این تنها تهاجم کلی و مستقیم در نسل کشی رواندایی صورت می‌پذیرد ، این گاهی فریب ، تغییر قیافه و لباس مبدل ، و پنهانکاری است ؛ مانند باز آفرینی مجد د فاصله بین خود و دیگران در نمونهٔ نسل کشی یهودیان به وسیلهٔ نازیها . ارنتArendt , ۲۸، بی‌ میلی آدولف آیش‌مَن ، Adolf Eichmann را یاداوری می‌کند ، با این حال عامل و مجرم دستگاهی و دایره ای ، دربرابر استخر خون در یک اردوگاه مرگ و انقراض از فاصلهٔ نزدیک به وسیلهٔ سلاح های خودکار، و دیگری در توضیح استفاده از اتاق های گاز به وسیلهٔ نازیها ، ذکرمی‌کند که این یک باز سازی ایجاد فاصله به تناسب بدنهاست ، برای   پیش گیری از بی‌ میلی و تنفرجانیان و جلادان ۲۹.
تعریف ، تعیین ، و شرح دقیق دشمن برای آنچه که هست و نه برای آنچه که انجام میدهد ۳۰. مکانیک طرح خوی گیری و تبعیت دشمن ، بازگشت به فطرت وطبیعت و در نتیجه اساسا محروم از حدود فعالیت سیاسی ، از یک طرف ، ومحروم از ارتباطات جامعه انسانی‌ از طرف دیگر، به مثابه اطاعت ازاعمال مربوط به نسل کشی درفرم خالص خود : به واقعیت گراییدن   فانتزی .سرباز برهنه در اینجا حضور بیشتری ندارد اما فرد برهنه و جدا از بدن اجتماعی ؛ اولی‌ ممکن است بخشوده شود اما دومی‌ باید از میان برداشته شود .مورخان نسل کشی را محدود کرده ا‌ند در قرن بیستم به بخش ها و بلوک هایی با ایجاد نشانه های مغایر در مدرنیتهٔ غرب ، بطور متوسط صنعتی . در واقع قتل عام مجاز است به شکل جمعی و یک انبوه نامعلوم و نامتمایز ، و آسان به تهدید قاضی .و گنجاندن افراد در شرایطی فاقد ارتباط و پیوند با بدن جامعه که خود آفرینندهٔ موقعیت حمایت از انقراض است   در سبک کامل خود . این همان پردا زش تعریف نسل کشی برای ماست با بکار گیری   بنیاد ها و ساختارهای سیستماتیک عقلانی و جنون آمیز آن .همینطور تعریف از کشتار جمعی سِملَن Semelin – این عبارت را ترجیح میدهد برای پایان دادن به مجادلات برروی تعریف نسل کشی - حروف رابط و گرداننده به عنوان جایی‌ که هدف یک گروه است به عنوان یک گروه ، و ناپد ید شدن کلمهٔ انجام و استفاده ازکلمهٔ بودن که یک جماعت و توده را تعریف و معین می‌کند. از این رو، مفاهیم ترسناک بکار گرفته میشود، از این نقطه نظر گفتگو کرده ایم از فن آوری و مهندسی در مورد نسل کشی یهودیان و « ماشین مرگ» برای خمرسرخ ، با تاکید برپروسهٔ مکانیکی که منطق نسل کشی را ظاهر نمیسازد. در ادامه ، این آلترناتیو وشق دیگری که پریمو لِوی Primo Levi انعکاس داده است یک راه حل نیست :
با نگاهی‌ به گذشته ، و با دانش از عواقب بعدی ، در آن سالها که اروپا ویران و به تاراج رفته و در نهایت خود آلمان ، میتواند بر روی دو رای و قضاوت تفاهم مشترک داشته باشد :آیا ما شاهد یک حرکت عقلانی با طرح غیر انسانی‌ بودیم و یک رویداد یگانه تا به امروز ، و دوباره توضیح شراز جنون جمعی ؟ یک منطق ناراحت که به سمت شرارت شدت میافت یا فقدان منطق ؟ همانطور که اغلب درامو انسانی‌ اتفاق میافتد ، هردو امکان آلترناتیو همزمان با هم زیست میکرده است ۳۱.
قدرت، درارتکاب نسل کشی، یک زبان خاص برجای می‌گذارد ، نشانه هایی‌ مخصوص برای هدف گیری به نام وباعنوان دشمن با قصد نمایش او، اثبات وجود او وحذف او از جامعه .برخی‌ از نمونه هامانند   :لباس ستاره زرد برای یهودیان در آلمان و در کشورهای اشغال شده ، اضافه کردن نام قومیت در کارت هویت رواندا یی. برای بد نام سازی، صدمه و جلوه دادن حیوان صفتی آنها ’’ سوسک ، مار ، شپش، انگل ، میکرب ‘’ . عاملان با طفره روی ، ظاهراً مشخصه سازی میکنند به عنوان استعمال کلمهٔ نیکو و مطلوب بجای موضوع یا کلمهٔ نامطلوب برای مراجعه به نام دشمن. پراتیک آسیب رسانی و توهین در زمان جنگ ، رادیکالیزه ، اساسی‌ و مشترک است . اما با بنیاد یافتگی بیشتری در یک نسل کشی حرکت می‌کند در جهت محو بودن دشمن درونی‌ و مخصوص با استعمال کلماتی معنی‌ دار که چیزی بیشتر از استفاده از کلماتی در نام حیوانات مضر نیست .این مفهوم از زبان نسل کشی در تقابل با فلسفهٔ صوری، و خود یک رئالیسم موهن و ناچیز شماریست.
طبیعت حیوانی برای تنها حیوان نیست ، از آن انسان است محروم از انسانیت خود . او از یک حیوان پست تر است که دور مانده است در ارائه مکان و ارائه نوع خود، او یک انسان است بدون اتصال به خود و دیگران . پریمو لِوی آنرا مشروط میداند و سپس توضیح   میدهد : تهاجم به مواضع کالبدی ، قطع اندام ، صنعتی کردن کشتار) Zyklon B گازسیکلون ب دراساس خود نیز یک آفت کش بود (اما همینطور رویدادهای غیرقابل درک ، عاطفی و باطنی کردن طرزعمل قربانی است، برای مثال دررواندا : چشم پوشی از روابط خانواده ، فرار یک پدر با پشت سر گذاشتن پسر خود که لغزش خورده و بر زمین افتاده است ، و مادرانی که کودکان متولد شده از پدر توتسی را میکشتند ۳۲.
بنابر این ،   زبان ، دشمن را محو و ناپیدا می‌کند در گفتارها و بطور همزمان در واقعیت مرگ و براندازی .توهم از نو خود را ظاهر میسازد بین گفتار وعمل ، بین گفتمان سیاسی وعمل نسل کشی . دشمن یافت نمیشود ، باید به هر بهایی به اوهستی داده برای کشتن ، از جمله بوسیلهٔ گسترش طرح ها ی تحقیرآمیز و موهن . خمیر مایه هر استعاره خاص مربوط به نسل کشی این است : راه حل نهایی‌ ، کار بخاطرکشتار دررواندا، تصفیه ، پاکسازی وغیره. استعاره برای پنهانکاری قتل عام ها جای خود را مییابد و بدین شکل عمل میکند، خلاف جهت ،ـ ظاهراً استعمال کلمهٔ نیکو و مطلوب بجای کلمه نامطلوب ـ ، حسن تعبیر واقعیتی که بیشتر از این مورد گفتگو نیست .
نمونه کامبوج مورد توجه نیست به عنوان یک ابتکارقابل باور در واژگان نسل کشی، اما به عنوان نمونهٔ شخصیت ناپیدای دشمن مهم است .هر چند نمی‌توان گفت که دیگر نسل کشی ها بر پایه و بنیاد های متفاوت خود بوده ا‌ند، اما در یک نگاه با یک منطق محکمتر، پروسه حذف و ممانعت هیچ پایه و اساسی‌ ندارد و چیزی از خود ارائه نمیدهد. اختراع نشانگرهایی که متمایز می‌کند یک گروه را از گروه دیگر با توجه بر دلائل فریبنده است و بدون هیچ موردی بر روی واقعیتهای اجتماعی و سیاسی که علیه تبعیض هستند. در کامبوج درطول چند سال عمل نسل کشی، برای شناسایی دشمن هیچ نشانگر قابل مشاهده ای یافت نشد ،هیچ چیزی که خود تفاوت میان قربانیان و جلادان را بیان کند، هیچگونه سهولت‌ تشخیصی که تا به حال تائید کند جوانان ترک بودند و یا نازیها، تنها زبان تصاویر با تشخیص نامطلوب و با چنان بی‌ تکلیفی و نامعلومی که دشمن یافت نشد هر چند که وجود داشت. اختلاف سیاسی در حالت تصور و خیال باقی‌ ماند ؛ نه نژادی ، نه اجتماعی ، نه سیاسی .ماشین خود تخریب درمورد کامبوج عریان است ، گروه به عنوان گروه قابل شناسایی نیست، اینها همه بطورکامل ساخته و پرداخته عاملین جنایتها هستند ، به این معنی‌ که به نشانگرهای دیگر مانند ملیت ، مذهب ، دستگاه سیاسی، و غیره ….پیوند نمی یابد . مورخان در تلاش بیهوده برای کشف تعریف نسل کشی، در پشت نامگذاری های قرار دادی مانند : دشمن مردم ، خلق جدید ، دیگر مردم ، و خائن . چه واقعیتی میتواند مورد استدلال باشد برای ماشین خود تخریب machine autophage ، که یک چهارم جمعیت دمکراتیک کامبوج را ویران ساخت .ما دچار یک   توهم و سردرگمی هستیم در یافتن دشمن داخلی‌ و دشمن خارجی‌ و تمایز بدنها بعد از آن ، قربانی اغلب گفته است : ’’ روح خارجی‌ در بدن کامبوجی   ‘’ ، به معنی‌ ‘’ روح ویتنامی - خواه دشمن لحظه ای- در بدن کامبوجی ‘’ ورای واژگان بدن عفونی و آلوده هیچگونه اساس ومبنای جامعه شناسی‌ نیامده است برای ابتکار و ساخت گروه قربانیان. کار جمعیت شناسی‌ اجاز میدهد برای تمایز نوبت به نوبت در گروه قربانیان منتخب توسط رهبران خمر سرخ ؛ کادر رژیم جمهوری خواه ‘’افسران ، پلیس ها ، کارمندان ‘’، جمعیت اسکان یافته شهری و استان ، روشنفکران ، روحانیون بودایی ، رهبران درجه اول حزب کمونیست ، و در میان اقلیتها ؛مسلمانان چم، کا تو لیک ها، چینیها، ویتنامیها ، به نظر می‌رسد که قصد مربوط به نسل کشی به طورمخصوص دشمن طبقه بندی شده و گروه است ، اما نمی‌تواند اینجا متوقف شود چرا که بنابر آن چم به طور مخصوص قتل عام شده است به عنوان یک گروه . منطق نسل کشی خمر سرخ همچنان بسیار مات مانده است و نظرها یک فرهنگ ازتهدید چند گانه را نشان میدهد۳۳، که مساعد برای غیرقابل تشخیص بودن قربانیان است ۳۴ ، دشمن ناپیدا ست به این معنی ‌است که غیر قابل تعیین است ، و قربانیان    حذف میشوند در یک مکانیسم بی‌ پایان .
این امکانپذیر نیست خود را درگیر رمزگشایی مکانیزم نسل کشی سازیم : فضا گم شده است، تا زمان حال تلاشهایی صورت گرفته است اما همیشه درچشم اندازمربوط به داده های تنها یک دوره است به تناسب حالت جنگ ، نسل کشی خود را بیشتر نزدیک میسازد به حالت جنگ غیر نظامی ، برای تاثیر گذاری بر بدنها و برای انتخاب تمایزات   و تعصبات آزار دهنده. افق جنگی یک عذر – واقعیت - است . در واقع عمل نسل کشی برای خود یک قاب و چارچوب اقتباس می‌کند ، و به عاریه گرفتن سازه ها، به سختی و خشونت جنگ ، اول به این دلیل که ظاهراً خشونتی وجود ندارد ما نند خشونت در جنگ ، از طرف دیگر زیرا که این بازگشت و رجوع به تائید و حق دادن یا مشروعیت مربوط   به نسل کشی است که به خود واگذار می‌کند ، در اکثر زمانها برای قربانیانی   که اولین بار مورد حمله قرار گرفته ا‌ند .جنگ ممکن است منجربه نظم بخشیدن به ظهور نسل کشی گردد ، اما بیشتراین اعمال   مربوط به نسل کشی هستند که برای تحقق بخشیدن به مطالبات و سوء استفاده های خود میل به اعمال جنگی دارد.
در وسوسه ای که برای تجاوز از تفاوتهای   قابل مشاهده ای    که در متن نسل کشی وجود دارد ، روبرو هستیم با تخیلات متوالی‌ و متغیر سیاسی در طرح های تعیین دشمن . منظورم این است که بوسیلهٔ ایجاد تخیلات پی در پی و متغیر ساخت و ساز های جمعی فانتزی های سیاسی ، شخص محکوم است سرنوشت خود رابه طورمستقیم به عمل نسل کشی تبدیل کند. مطلق سازی اختراع دشمن او را خلاصه نمیکند به عنوان یک مجرم )کیفری (، این جریان و سیر یک منطق است به نظر من متفاوت درحیطه مجرم بودن دشمن به وسیلهٔ تعریف کارل اسمیت ،   Carl Schmitt به عنوان رها سازی و ترک قوانین عمومی‌ اروپا Jus Publicum Europaeum   ، حد اقل اگر یک تفاوت بین نسل کشی در قرن بیستم و قتل عام های بر انداز گران قبل از آن وجود داشته باشد ۳۵ هیچگونه جنگی وجود نداشته است که دشمن را منقرض کرده باشد به عنوان فرایند ونتیجهٔ جرم او. حتی اگر دزد دریائی برای گروتیوس ، grotius - یک قانونگزار هلندی قرنهای شانزده و هفده که قانون دریاهای آزاد را بنا‌ نهاد - هیچ حقی‌ نداشته باشد ، حتی اگر مسلمان است و دشمن مطلق برای صلیبیون ، این امکان پذیر نیست گفتگو در باره هدف نسل کشی آنها . همینطور صدق می‌کند برای قتل عام در عهد باستان که شهری ویران میشود و پس از آن که ساکنان آن از دم شمشیر میگذرند در نظر گرفته میشود به عنوان جزئی از عمل جنگ ، قابل سرزنش است اما غیر قابل تحلیل و جذب به   عنوان یک عمل نسل کشی۳۶. بدون در نظر گرفتن آنکه بخشی از قانون مرسوم و عرفی است این قتل عام ها اسکاندال درعصرمعاصر هستند ، یا می‌توان اندیشید به یک عمل که رویکرد مییابد در ترور و تحمیل خشونت : تجاوز، بیدادگری و چپاول ، که شرارت های لازم هستند برای حفظ سیطرهٔ ارتش بر روی غیر نظامیان.   هم آوری و تکثیری وجود ندارد برای این رویکرد ها در عمل نسل کشی و این خشونتها غیر قابل استفاده ۳۷. سیاستهای تخیلی و متغیر در کار یک پروسه نسل کشی دشمنی را مجرم محسوب نمیکند ، آنها ناپدید میشوند به وسیلهٔ الغا و حذفی که در ظرف جوهرو بنیاد خصومت جنگ است. دشمنی برای مبارزه وجود ندارد ، اما یک انسان زیادی برای حذف ، یک منفور ، یک زائد .
بنابراین نه تحریک و پریشان کردن دشمن برای برون سپاری )چیزیکه همان راندگی و دفع اوست ( بلکه درونی‌ کردن جنگ برای اجتناب مناسبتر و طفره رفتن از آن ، بدینوسیله دشمن بیشتر از این فرو گشا و کاتالیزه کنندهٔ تناقضات نیست ، و این در تقابل با آنست که حل تناقضات زمینه یابد به سمت و سوی حل همهٔ مشکلات ، در یک زمان داخلی‌ و در بازگشت خارجی‌. ابزار قرار دادن و سودمندسازی بخشی از مقوله ها و طبقه بندی های جنگ خارجی‌ تحقق میبخشد به فانتزی های متوالی‌ و متغیری که شرایط   نسل   کشی را آماده سازی کرده است در گفتمان ها و درشیوه های عملی‌ پیش بینی‌ شده : ‘’یغماگری، محرومیت شهر وندان ازحقوق خود ، تبعید، شکنجه و کشتار همگانی'' ۳۸. جنگ بهانه ایست برای آتش افروزی ، توجیه استقرایی)برتری (، استدلال قیاسی )پسآیند (، طیف مجازی و یک مرجع مناسب برای همهٔ افراطها و طغیان های یک مرتکب جنایت و جنحه و به قول خود در خطر. نسل کشی و حالت جنگ بطور ذاتی وجوهری با هم پیوند ی بر قرار نمیسازند ؛   سیاست ابزاری و سود جویانه حقایق و تصاویر جنگ را بکار می‌گیرد برای نابود سازی ومرگ ، اما   زندانی هم وجود دارد ؛ این است منطق عاری از منطق نسل کشی ، که خود را همپوشانی می‌کند با آن جوهر و ذات سیاستی که توانا به نابود کردن خود است . علوم سیاسی و علوم اجتماعی نسل کشی را به دو فاز متمایز میسازند ، مرحلهٔ نهفتگی) آستر کاری (ومرحله   شتاب یعنی‌ فعال شدن نسل کشی ، از این نقطه نظر کسانی‌ هستند که گاهی اوقات بر فراز تاریخ های دور دست بالا میروند و به گذشته ها باز گشت میکنند برای درک گذار این عمل : پییر لژندر ، Pierre Legendre ۳۹ ؛ نسل کشی یهودیان را تجزیه و تحلیل می‌کند به عنوان گسستن خویشاوندی بوسیلهٔ آلمانیها ، در تناسب مراجعه به فرهنگ یهود تحت نفوذ اروپائیها   و بطور مخصوص آلمان، برای رواندا نشان داده میشود معمولا در انقلاب ۱۹۵۹ وقتی‌ که قدرت انتقال مییابد از دست دیناتسی ، توتسی های سنتی‌ به گروه اکثریت هوتو، اما نباید تردید داشت در مورد ورود برخی‌ اسطوره ها از طریق مهاجران بلژیکی و آلمانی‌ ، در نهایت تعیین یک دشمن مستهلک شده ، مضر و آسیب رسان ، مجرم و محکوم شده در کلماتی‌ روبه ناپدیدی اجازه میدهد برای سیاست خنثی کردن کشمکش و تضاد که بدون شک ضرروی است : در بطن انجام عمل ناپدید شدن وهمزمان با فراخوانی ومعرفی‌ افراد برای این منظور، در ظرف یک ترکیب غیر متجانس و نابرابر ، در ارجاع به جنگ خارجی‌ ، اجتناب از جنگ غیر نظامی ، جابجایی های بی‌ تناسب و نامعلوم ،   تفکیک و قطع خطوط کشنده و مرگبار. زیو اشترنهل، Zeev Sternhell در مورد رژیم شوروی و آلمان نازی مینویسد : حاکمان ‘’ اعتقاد راسخ داشتند ه ا‌ند که آنها در قدرت خود دارای کلیدی هستند برای حل مشکل عمومی‌ که در دنیای مدرن به عنوان مسئلهٔ غیر قابل حل مشاهده میشود :چگونه می‌توان پایان نهاد به کشاکش و تضاد در جامعه انسانی؟ ‘’ این است که چرا توضیحات وروشن سازی بوسیلهٔ قومیت ، به وسیلهٔ گروه های مخالف، اینطور به نظرمیرسد که آنتاگونیست به شکل ویژه ای نادرست و براستی خطرناک ، خطوط علامت گذاری اختراع شده توسط دولتی را که خواهان حفظ یک قدرت سست و لرزان است تجدید و رهبری می‌کند . خنثی سازی یک جنگ خیالی که خود آنها اختراع کرده ا‌ند هدف سیاسی مربوط به نسل کشی است ، و شاید در مقایسه بین یک حالت جنگ فانتزی شده با یک پا رانویای حمله وخواهان کشتار مناسب گفتن باشد که آنها دارای درک همزمان ،همبود عقلانیت و هذ یان هستند : تصور و فرض جنگی فاقد پروسه یک مکانیسم سیاسی هیولایی و اساسی‌ ، دیوانه وار ، مخرب .
مکانیسم مربوط به نسل کشی درحرکت است به وسیلهٔ یک LTI ۴۰، یعنی‌ ناپدید شدن سیاست حقیقی‌ به نفع قدرتی‌ مشتاق برای ایجاد برتری و جلوس بر بلندی بالغ به خود . به وسیلهٔ جمعی و متعارف سازی جمعیت و صنعتی کردن کشتار، فرایند گفتمان های سیاسی که اختراع کنندهٔ یک دشمن ناپدید و غیر قابل یافت است . ساخت و ساز دشمن ، سودمند سازی جنگ برای مقاصد خانگی ، تخریب بلادرنگ و فوری دشمن است، فوریت در گفتار و در عمل ، در تعیین و درتخریب.

مفهوم سیاسی
من قبلا تلاش کردم تنزل و کاهشی درتعریف نسل کشی وجود نداشته باشد به تعداد متغیرمعیارها یی که با یقین مشخص می‌کند نسل کشی چیست و یا چه چیزی نیست. بنابراین من ترجیحا یک توضیح ممتازبرای آن ثبت نمی نمایم ؛ جامعه شناسانه : برای رسمی سازی و گونه شناسی ‌ نسل کشی ها ، تاریخی‌ : برای تعیین زمان ‌شروع یک نسل کشی ، روانشناسانه : برای آنچه که تأثرات و نگرانیها پیرامون گذارعملکرد جلا دان است .به عقیده من یک کوشش تجربی‌ تفسیر فلسفی‌ است که مانع نمی‌شود از فهم و درک آزمونها و تعاریف پژوهشگر برای دریافت مفاهیم بی‌ اعتبار و شریر ، و به طور خاص و دقیقتر ترکیب و پیوستگی اساس بدی و افراط در شرارت دوباره برای تعیین و نمایندگی‌ شرارت سیاسی به وسیلهٔ نسل کشی ها .درک همزمان اساس بدی و شرارت سیاسی رویکردی است که پیاده سازی شده است به وسیلهٔ مورخان ومتفکرانی که در طلب یک کلید بوده ا‌ند درمیان سازه ها ی دولتهایی که اساسا بدی روا میدارند . نوربرت الیاس ، Norbert Elias گفتگومی‌کند از بربریت و واپس گرایی به تناسب تمدن ومدنیت ، و ‘’ بی تمدنی ‘’ ، هابرماس Habermasبرآورد می‌کند که آلمان به غرب پیوست پس ازاشویتس۴۱. این نمودارتاریخی‌ حرکت به تصویب رسید ونسل کشیها تفسیرگردید به عنوان عدم موفقیت و شکست دردولت ، و یا خلاف آن دراستمرار با دولت که تضمین می‌شود با معیار و میانگین بوروکراتیک ، اداری و اجرایی نسل کشی شامل مدرنیتهٔ آن۴۲.
فراتر از آن ، جایگاهی که در منشأ و اصل خود داراست ضعیف تعریف شده است و گاهی مغرضانه و متعصبانه ، این به نظر من حائز اهمیت است از خود سوال کنیم پیرامون آنچه نسل کشی در دولت به ما میاموزد ، به مفهوم عقلانیت درجنبه های مدرن که بکار گرفته شده ا‌ند برای ارتکاب نسل کشی به طورمستقیم. عاملان اعتقاد دارند به داشتن یک راه حل برای مواجه با مشکلات و معضلات دولت که اجتناب میکند از جنگ غیر نظامی ، که تعیین کننده امنیت در رویارویی با خارج و پاک کننده جامعه است.
تخریب و انهدام ‘’ آنها ‘’ ، ‘’ مدرک ‘’ و شاهد اصلی‌ برای ترکیب ‘’ ما ‘’ خواهد بود ، پس قتل ، نه تنها پاک کردن و تصفیه است بلکه خود پاک کردن است ؛ از این رو یک واژگان تصفیه و یا پاک سازی به عاریه گرفته میشود : درمذهب ’’ آئین و مراسم تصفیه ‘’ ، در جنگ ‘’ پاکسازی عاملان ‘’ ، در پزشکی‌ ‘’حذف میکرب’’۴۳ .
پروژه اجتماعی مجنون استقرار خود بر روی ظرفیتهای عقلانی دولت است. آنچه پدید میاید ازدست یافتهای نسل کشیها ، درک تحت اللفظی در درون استعاره سازمان دهندهٔ دولت است :اگر یک عضواز بدن سیاسی خطرناک تشخیص داده شود ، ناخالص ، و غیره ، پس باید بریده شود، و بخاطر حذف تضاد ذاتی و چسبندهٔ سیاسی او باید محو گردد. فانتزی یک جمعیت ، یک جامعه ، به وسیلهٔ تنزل و ساده سازی بدن سیاسی عبورمیکند به آنچه که اساسا ساده ، واضح و غیر قابل گفتگوست ، در این مفهوم به نظرمی‌رسد فرضیهٔ دولت آسیب پذیر بیشتر صدق می‌کند ، جایی‌ که نسل کشی طریقی خواهد بود برای بازسازی دولت بدون تفکردرباره این تغییرشکل ، تضمین یک قدرت ، -زوال یافته یا تهدید شده – به وسیلهٔ تقویت منطق عقلانی دولت، آنجا که سلطه و اقتدارخود رابه عنوان عامل حذف کننده ترسیم می‌کند ۴۴. یک تخیل ایجاد قدرت مخرب ، یک حرکت انکارکننده و به خصوص جذاب : عاملان جنایت احساس میکنند چیزی ‌بنا‌ سازند برای از بین بردن انسانهایی که جسمیت یافته و ابژکتیویزه شده ا‌ند ، با از بین بردن » چیزی‌ «    . پس ، یک سلطه سازمان یافته پدیدار میگردد در بطن دولت ، به ارزانی ، بدون در نظر گرفتن باز گشایی وبهبود مبانی قرارداد اجتماعی . بدینسان درمی یابیم منطق غیر عقلانی دولتهای نسل کشی به طور خود انگیز درک نمیکند که آنها بدن اجتماعی خود را عجولانه شتاب داده ، با تصور و ایمان به موثر بودن خود : این یک انحراف است در منطق نسل کشی در پایان جنگ دوم جهانی‌ آنجا که ترنهای تبعیدیان یهودی مقدم بودند برکاروانهای حاوی مواد غذایی و ابزارالات برای دسته ها و گروه های سربازان آلمانی‌ که درجبهه بودند. فانتزی یک مردم واحد ، قدرت مطلق بر روی افراد ، اصل تصفیه و نو سازی دولت ، یک منطق عقلانی ، به وسیله این همانی ، کاملا موثر خواهد بود . پس بی‌ خردی نسل کشی ، عقلانیت دولتی است ، اعمال فشار یا کارایی‌ و بهره وری مفرط و بی‌نهایت فانتزی و قدرت ، که بازگشت می‌کند به درون هیولایی خود .
برای درک فلسفی آنچه درمتن ودرون مکانیزم های قدرت می‌گذرد ، سلطه و براندازی ، لازم است بازگشت شود به شخصیت اساسا انتزاعی و عاری از کیفیات واقعی‌ قدرت ، مناسبات و روابط اجتماعی – سیاسی که همواره مفروض شده ا‌ند به وسیلهٔ قرارداد اجتماعی ، هرانچه . سیاست یک جوهر و جسم معین ندارد :تجلی‌ های ساده مناسبات ، که اغلب دقیقا شکل ستیزه و کشمکش به خود میگیرند قراردادهای اجتماعی وپیمانها ی انتزاعی هستند ، بعضی‌ تشکیلات شکل مییابند و گاهی در فرمهای قضایی و قانونی ، اما آنها هیچگونه پیاده سازی و انسجامی نمییابند ، آنها یک موجودیتها و   هستهای سیاسی هستند در حالی‌ که شبکه بندی ، تحقق ، و جسمانیت آنها تنها برگردانی‌ ا ز واقعیت است. در پی برد این مفهوم من درتلاش هستم برای پذیرش تجزیه و تحلیل زمان حاضر بوسیلهٔ ژان فرنسوا کِروِگان ، Jean François Kervegan با ازسرگیری تعریف سیاست بوسیلهٔ اشمیت، Schmitt یعنی‌ اینکه جوهر و ماهیت مطابقت و تشابه ندارد با فرم دولتی ، حتی اگر اختلال و درهم ریختگی از طریق قانون عمومی‌ ندیده گرفته شده وروا داشته شود   .سیاست برای اشمیت   درجهٔ نیرومندی یک وحدت است ۴۵ بدون محتوی خالص و منسجم ، این تنها قدرت ستیز و مقابله است ۴۶ . برای کروگان ما در یک فاز سیاسی پسا – دولتی هستیم اما از زمانی‌ که   دولت امتیاز انحصاری سیاست را گم کرده است ۴۷ .امکان دارد در واقع سیاستی را متمایزو جدا ساخت که بطور بنیادی سیاست جنگ و ستیز و دولتی خواهد بود ، یک فرم سیاسی در ردهٔ امکانهای دیگر :اما این بلافاصله بدان معنی ‌ نیست که این جدایی نشانه ای از کهنگی دولت است ، حتی اگر از جا در رفته باشد دولت هنوز سیاسی است.
برای بازگشت به پرسش تعریف نسل کشی ، اعمال نسل کشیها   یک جسمیت دادن به سیاست است ، تحجرپوچ ، یک دیالکتیک مخرب بین گفتمانهای سیاسی تحت ا للفظی و استعاره دولت ۴۸. معانی لفظ به لفظ در مفاهیم سیاسی فرمی راروشن میسازد که می‌توان آنرا درجنگ های غیر نظامی و انقلابات بازیافت ، بنابراین تلاش برای دوباره بر قراری و بازیابی موجودیت سیاسی تکیه دارد برنبوتها و رسالتهایی که خود به آن واقعیت میبخشد و تکمیل کنندهٔ آنهاست ، مخصوصا به طور آشکار در زمینه و بطن نسل کشی ، نبوتها آنهایی است که سود میبرد از استعاره های سیاسی برای بازگشت ۴۹، تجسم و صورت واقعی‌ بخشیدن به کلمات به منظور تولید شرایط برای تحقق بخشیدن به برنامهٔ خود: عدم وجود تفاوت در جامعه ، یک فانتزی اساسا دیگر، بیگانهٔ درونی‌ ، در واقع وجود نشانهای تبعیت و تنزل ناپذیر برای در نهایت ایجاد عدم وجود ، ناپدید شدن هر دو بوسیلهٔ یکی‌۵۰ ، مطالعات قابل توجه بیشتر گرایش و تمرکز مییابد بر روی تناسب بین زبان که به نظر می‌رسد از واقعیت منفصل میگردد برای ابتکار سازواره های قواعد و تناسبات جهنمی و شرور دیگر ، و سیاست ، فانتزی هایی‌ هستند بنیاد یافته درزیربنای سیاستی که خود را ابراز میدارد نخست در زبان قبل از تحقق خود بشکل کار برجسته ، واقعی ‌و انسجام یافته. عبارت موازنه ، bascule ،   برای مشخصه سازی گذار به اقدامات شرح داده شده به عقیدهٔ من مظهر سیاستی است که وظیفه دارد درانتزاع باقی‌ بماند .انسجام   وپیاده سازی فجیع غیر قابل درک است ، تبدیل یک سیاست به ضد خود ، کشمکش و تضاد بنیادی ماشین مرگ و خود تخریبی است . سیاست ترویج شده توسط مدرنیته ، صنعتی سازی ، تغییر و بازنگری افراد و جوامع - به عنوان مثال داروینیسم اجتماعی و پیامدهای   آن در استعمار   و نژاد پرستی‌ علمی‌ ، وهمینطورتاثیرات جنگ جهانی‌ اول که در آن کشتار درجنگ ، کشتارسهل ا نگارانه توده ها با بی‌ قیدی بود- ۵۱ ؛ نسل کشی مشمول یک رابطهٔ دیگر است :رابطهٔ مقابله و رویارویی ، رابطهٔ کم و بیش مهیا سازی در بطن یک قدرت – دولت بوروکراسی ، آسیب پذیر، هذیانی و پرت گو– حمایت مردمی که میروند تا سهیم شوند در بی‌ تفاوتی‌ و یا در اراده های بی‌ خبر و نادان ۵۲.
قدرت همینطور توزیع خود را محقق میسازد بین اجتماع ، یا ترجیحا یک بخش از اجتماع که از این پس انشعاب یافته است و بین مدیران و رهبران حاکمه. توزیع قدرت مانند توزیع مسئولیت تسلیحات رقیق ،ایجاد دایرهٔ معافیت از مجازات عمومی‌ ، فریب دادن عاملان کارگشایی برای ملت . این تقسیم بندی- توزیع واقعی قدرت تحت فرم خشونت دولت ، برای ناگهان محول شدن به همهٔ جلادان – هرگز جامه عمل به خود نپوشانده است ، هر چند که نفی انتزاع ضروری سیاست است ، و اجازهٔ این باور را میدهد که جوهر آن درست است . من در نظر ندارم عنوان کنم که قدرت باید در راس دولت باقی بماند،   منظور من این است که سیاست تنزل نمی یابد به مفهوم منسجم سلطه .
یک چنین انسجام سازی سیاسی به نظر می‌رسد که در جلسات سری ومحرمانه انجام می‌پذیرد ، در معرض سیاست سلطنت و سلطهٔ احساسات غیر قابل تنظیم ۵۳ . جلسهٔ سری ۵۴، یک عنصرعمل اساسی‌ برای درک انعکاس و چرخش و تاه شدگی دولت بر روی خود است که میرود تا اِعمال قدرت خود را در داخل بررسی‌ کند در برخورد با خودش ، با حذف فاصله. امتیاز و رجحانی بین دور و نزدیک نیست ، به نوعی که امتیاز باید بطور حقیقی سازنده ومبتکر برای همهٔ مهره ها و بخش هایی باشد که عملکرد قدرت بستگی به آن دارد . موقعیت سری ومحرمانه، یک فضا را معرفی‌ می‌کند که قانون درآنجا بیشتر ازاین بطور استاندارد و معمول خود نمیگذرد ، ‘’ همه چیز امکان پذیر میشود : خشونت ممکن است از حد خود بگذرد’’ ، سِملَن،semlin شخصی‌‌ که این جمله را ازاو اقتباس کرده ام ، بر این باوراست که جلسات سری شرایط   بربریت است ، از جمله با حذف و ممانعت از دیگران بنا براهمیت آن ، سپس ، شاهد ، بازمانده ای که فضای سیاسی را به سمت خارج بازمی‌کند. جلسهٔ سری میرود نمایان شود با سلسله مراتب حکم و فرمان ، چیزی که من آنرا توزیع واقعی‌ یک قدرت مینامم که باید درانتزاع باقی‌ بماند ، به همراه احساس و درک معافیت از مجازات که ایجاد همبستگی‌ و اتحاد می‌کند بین عاملین جنایت . به طور کلی‌ می‌توان گفت مرزهای هنجاری وقائده ای تولید شده توسط سیاست انتزاعی بیش از این وجود ندارد . این امر به ویژه درست است وقتی‌ مشاهده میشود که این مرزها تاسیس یافته ا‌ند در بخش بزرگی‌ به وسیلهٔ روابط بین دولتی ، که مرتب سازی شده است بر اساس تنظیمات طبیعی. نسل کشی که رواج دارد درون یک دولت ، ازدنیا بریده میشود بطورموقت، و به ترتیب دیگران ، نادا نان وتماشا گران منفعل ، وجود نداشته ا‌ند . بنابر این دولت در یک منطق که وانمود می‌کند به تقویت واستحکام ، خود را باطل میسازد ، - ’’ از این رواهمیت قانون اساسی‌ جدید رواندا که درمقدمه خود باصراحت اشاره دارد به نسل کشی ، در یک تلاش است برای نهادینه شدن دوبارهٔ سیاست بدون انکار منشأ آن ؛ و قانون اساسی به طورمعکوس روند انسجام سازی مربوط به نسل کشی است’’- . سیاست در جلسهٔ سری موضوع و مفاد خود را انشعاب میدهد تنها در گفتار و عبارت پردازی های تخیلی‌ که به منزلهٔ عمل است ، ومهار را آزاد میسازد برای انگیزه های مخرب واقعی‌ جمعی و سیاسی - انتزاعی . نفرت ، و رانش های مخرب ، بیدارمیشوند توسط بوروکراسی و دخالت روابط سیاسی ، که نسل کشی را مخفی‌ میسازند در پشت اخلاق در مسئولیت رسمی‌ یا احساسات در خوبی‌ انجام کار۵۵.
با این حال ، اگر عمل مربوط به نسل کشی در یک فضای محرمانه و بسته بکار گرفته میشود برای ابداع یک ستیزه و مخالفت افراطی وبرای حد متوسط های راه حل ؛ اهمیت دارد بیا د داشته باشیم که آنها این فضا را ترجیحا بسته ا‌ند برای سودمند شدن از رویدادهای موجود ، در واقع ، هرگزبطور کلی گنگ برای جامعه جهانی‌ . خلق یک فضای بسته یک شرط لازم است – اولین روش های مربوط به نسل کشی بدون شک – برای همیشگی‌ کردن قتل عام ، ایجاد تقلید مسخره آمیز شرایط جنگ ، پیاده سازی یک منطق هذیانی و پرتگوست. این شرایط از حق تقدم و برتری کشتار استعمار در طبقه بندی امکانپذیر نسل کشی ممانعت نمیکند . من امکان تعریف را بطو ر بازباقی‌ میگذارم ، در حال حاضر امکان یک پاسخ قطعی‌ ممکن نیست ، استعمارگرایی اروپاییان در قرن نوزدهم در افریقا و اسیا ، اسپانیا و پرتغال در امریکا در قرن شانزدهم ، عمل درسرزمینهای بظاهر نامحدود، آزاد از هرگونه محدودیت، اشمیت میگوید ، بطور سیاسی دست نخورده و بکرازچشم انداز مهاجران . در نتیجه ، همینطور به خاطراینکه هیچ واکنش سومی‌ برای خنثی سازی این دیدگاه وجود ندارد، مهاجران برروی این فضای ادراکات سیاسی خود سرمایه‌ گذاری میکنند که میتواند به کاهش وحشت اساسی‌ اولیه بینجامد ، از آنجایی‌ که هیچ قانون به رسمیت شناخته شده ای وجود ندارد. به خود اجازه دادن برای کشتار درخارج از اروپا وقتی‌ که محدودیت درجنگهای درون اروپا به رسمیت شناخته میشود اسباب خلق فضای بستهٔ خونین سیاسی است ، اما فضای نامتناسب   باز برای فتح ، جایی‌ که قدرت بیشتردلیل بهترین بودن است، جایی است‌ که دشمن جانورخو نامیده میشود اگر به بردگی نرفته باشد. درهرشکل، تهی و در شکاف با وابستگی های خود در جامعه و درمکان انسانی‌ و همزمان با آن عاری از پیوند با جوامع سیاسی.
حد اقل معیارها برای آنچه که تعریف نسل کشی است،اهمیت بیشتری به شناسایی کاربردمکانیزمهای عملی کشتارجمعی و ارادهٔ تخریب میدهد . این به تناسب جوهره سیاسی است - ایدهٔ نظارت بر یک هست سیاسی تشکل یافته و اعضای حقیقی آن- که بیشتر بارور است ازارجاع آن به جنگ . سیاست یک جوهره جدال و تناقض است برای پیشنهاد ضرورت یک فضای سیاسی که بیش ازاین رادیکال نیست ، این تضاد و خلاف گوئی بداندیشانه نسل کشی است .
پدیده های هیولایی شناخته شده از عملکردهای مربوط به نسل کشی ، باقی‌ میماند در احساس تنفری که رهیافت ازیک راهبین سیاسی است ، که بلافاصله و بطور ضروری رونویسی میشود در یک زبان سیاسی ، به آن نوعی که مدیریت و جاذبه های تاثیر گذار به وسیلهٔ انتزاع سیاسی دیگر وجود ندارند . ورای آموزه ها و تعلیمات پیرامون ضرورت انتزاع سیاسی و روابط بین دولتها ، ما میتوانیم نتیجه گیری کنیم نسل کشی درموقعیت جنگ گنجانده نمیشود – ما دیدیم که پیوند لازم بین جنگ و نسل کشی وجود ندارد ، اما استفاده از مفهوم به وسیلهٔ عاملان ومرتکبین جنایت – هر چند ، دروضیعت نسل کشی یک افراط تضاد سیاسی وجود دارد ، که نام خود را ابرازنمیکند ، وحشیگرانه ، خطا کارانه و مصمم در یک تقلید مسخره آمیز لغو همهٔ تضادها ، اختلافات ، و مناقشه ها . تخیل گمراه کننده ومرگبار، ما را نیازمند میسازد ایده سیاست جدل و تناقض را سرزنش و انکارننمائیم و تفکر کنیم بر روی سیاست ، نه تنها در سطح انتزاعی و واسطه ای بلکه جمعی و باز.


یادداشتها :
۱، Semelin در L.de vulpian :’’ رواندا، نسل کشی فراموش شده’’ .
۲،B.bruneteau : ‘’ قرنهای نسل کشی’’.
۳، همانجا، برای یک دقت ادرکی جنایت علیه بشریت ، ببینید A .Garapon ؛ جنایات غیر قابل مجازات و بخشش در احکام جهانی‌ .
۴ ، P.N.Drost، ‘’جرم دولت’’.
۵،   F.Fanon ‘’ دوزخیان زمین’’ با مقدمهٔ معروف ژان پل سارتر.
۶، bruneteau، نقل قول I.L.Horwitz . : ‘’ ستاندن زندگیها ‘’ ، نسل کشی و قدرت دولت ؛ توسعه یک تمایز است بین ‘’ دولت قتل ‘’ و ‘’ دولت خشونت ‘’ برای تشخیص رژیم های مربوط به نسل کشی با آنها که به حالت نهایی‌ فوق العاده بد در نمی ایند، در یک متن که میتوانست با این حال آنها را به هم متصل سازد ‘’ شیلی پینوشه به عنوان مثال ’’ ، در مورد تخریب ساختمانی و سیستماتیک بی‌ گناهان .
۷،h, fein، ‘’ نسل کشی یک چشم انداز جامعه شناسانه ’’ .
۸، L.kuper ، ‘’نسل کشی ، استعمال سیاسی در قرن بیستم’’ .
۹، ‘’تاریخ و جامعه شناسی‌ نسل کشی’’ .
۱۰، ‘’ قتل عام و پروژه مربوط به نسل کشی’’ ، ص :۱۱، نظریه پردا زی عمومی‌ : ‘’ پاکسازی ‘’ و ‘’ نابود سازی ‘’. ‘’اعمال سیاسی قتل عام و نسل کشی’’.
۱۱، همانجا : ص ۱۱
۱۲، M.Kullashi ، ‘’پاکسازی دیگری’’ ، هویت های فرهنگی‌ و سیاسی در منطقهٔ بالکان .
۱۳، timor ۱۹۷۵ ، ۲۰۰۰۰۰نفراز ساکنین قتل عام شدند به وسیلهٔ ارتش اندونزی .
*مترجم : holocauste, shoah ، به معنی‌ همه سوزی . به کشتار دسته جمعی‌ نزدیک به یازده میلیون نفر)بخصوص شش میلیون   نفر یهودی( بر پایهٔ نژاد ، مذهب ، و ملیت در جنگ دوم بدست آلمان نازی ، اطلاق میشود ، از زبان یونانی اخذ شده است ، و shoah واژهٔ عبری آن است .
۱۴ ،bruneteau ، نقل کتاب مقدس ،’’عمالیق و مدیانیان قتل عام شدند به وسیله عبرانیان’’ ، جنگ تروا ، پادشاه آشوری بابل را تخریب کرد در ۴۱۶ ق.م ، اسکندر کبیر سترپی های شرقی را مطیع ساخت، تخریب شهر کارتاژ در ۱۴۶ ق.م ، غلبهٔ مغولها بر ایران در قرن ۸ میلادی ، شکنجهٔ مسیحیان در ژاپن بین ۱۵۸۷و ۱۶۱۰، قتل عام مارانوسها ، استحکام یهودیان در کورد با (قرطبه) در ۱۴۷۳، و مطمئنا فتح قاره آمریکا.
۱۵، M.ferro، ‘’کتاب سیاه استعمار’’ .
۱۶، J-Semelin،’’ تجزیه و تحلیل ازقتل عام ‘’، بازتاب تطبیقی.
۱۷، bruneteau، ص :۲۳-۲۹.
*مترجم : پارانویا ، جنون ایجاد سو ظن شدید و هذیان گویی و فقدان بصیرت است.
۱۸،J.Semelin :’’ قتل عام در روند مربوط به نسل کشی’’ ص :۷ ، این مفهومی‌ ندارد جز اینکه مرتکب جنایت و جنحه یک احمق وبی‌ معنی‌است ، Semelin یک نگرش جمعی را تفسیر می‌کند ، نشان داده است که عاملان مبتلا به اختلالات روانشناسانه نیستند . همینطور ببینید :J.Hatzfeld، در ‘’ یک زندگی‌ عادی ‘’ و ‘’ فصلی از قمه ها ‘’، برای نابرابری   جلادان و قربانیان   در برابر اختلالات روانشناسانه بر حسب نسل کشی ، همینطور L.de Vulpian:’’ روندا ……’’ :ص ۴۱
۱۹،catherin coquio : رواندا ، ’’ واقعیت و روایتها ‘’.
۲۰، این پرسش پیوستگی ملموس دارد با تعریف قومیت ، بنابر این من نمیتوانم احساس غرور کنم از داشتن ملاقات با برخی‌ تعاریف معتبر که خود وجود دارند . اما این همان است ، در باره ترسیم و مشخصه سازی دشمن ، دارای هویت مرحله ای (اخترائی ؟) ، مقابل یک هویت به رسمیت شناخته شده ، به عنوان مثال بطور بیشتر واضح یهودیان در سال ۱۹۳۰، چیزی که دولت ناگهان به عنوان یک هویت مذهبی‌ - سیاسی اختصاص داد ؛ و بنابر آن بر انگیزاندن شماری جنگ غیر نظامی، در این مفهوم   به نظر من جنگ فعلی‌ در عراق یک جنگ غیر نظامی ناشی‌ از دولت ایالت متحده است ، حریص به اختصاص دادن نشانگرهای مذهبی‌ بر یک ملت که تصور آنرا هم نداشته اند ، سابقا ، در جامعه خود .
۲۱، j-semelin ، ‘’جنایت جمعی چیست ؟’’   
۲۲ ،   P-Burrin   ،’’هیتلر و یهودیان ، تکوین یک نسل کشی’’.
۲۳، ببینید ؛ Bruneteau : ص ؛ ۲۰۸ - ۲۰۹.
۲۴، در چه مقیاسی یک سخنرانی‌ نباید به شکل رادیکال مطرح شود زیرا که بلادرنگ جنبهٔ عمل به خود میپوشاند .
۲۵ ،F.chalk ، K.janassohn، ‘’ تاریخ و جامعه شناسی‌ نسل کشی’’.
۲۶، S.Audoin-rouzeau، نقل از L.de Vulpian، رواندا …….ص :۵۵، همینطور ببینید S.Audoin : ‘’ خشونتهای مفرط مبارزه و امتناع از مشاهده ‘’.
۲۷، J-Selemin، ’’ جنایت جمعی   چیست ؟ ‘’
۲۸، Eichmann،’’ در اورشلیم ‘’.
۲۹، P.burrin، ۱۹۴۱، ‘’ بربریت بدوی ‘’ و ‘’ تاریخچهٔ نسل کشی ها ‘’ .
۳۰، C .coquio،نقل در bruneteau، تمایزبین ‘’ بودن ‘’ و ‘’ انجام ‘’ دقیقا ارائه میشود برای محو شدن آنها در استدلال مربوط به نسل کشی ، که بازگشت به فطرت و طبیعت و به تابع در آوردن همهٔ داده های انسانی‌ از جمله سیاست است.
۳۱،Primo Levi، ‘’ کشتیهای شکسته و بازماندگان ‘’
۳۲، ببینید دو کتاب از: J.Hatzfeld، ذکر شده در قبل.
۳۳، این جنبه شایستهٔ توضیح و توسعه است .
۳۴، ببینید ، R.panh، ‘’ماشین مرگ خمر سرخ، فیلم ۲۰۰۳ ’’.
۳۵، C.schmitt، قوانین عمومی‌ اروپا ، برقراری نظم در اروپاست اما به انقراض سرخپوستان   اجازه میدهد.
۳۶، پرسش استنتاج میشود ، با این وجود ، در مورد چنگیز خان و تیمور لنگ.
۳۷، P.Levi، ‘’کشتیهای شکسته و بازماندگان’’، V.nahoum .Grappe، ‘’ فایده آوری سیاسی از ظلم’’ ؛   ’’ تصفیهٔ قومی یوگسلاوی سابق ۱۹۹۱ -۱۹۹۵’’.
۳۸، ببینید bruneteau ص۲۲، نقل ازL.kuper و A.L.Hinton، نسل کشی مربوط به انسانشناسی ،M.Levene، ’’ تغییر چهرهٔ کشتار جمعی’’ ، L.Semelin، ‘’ تجزیه و تحلیل از قتل عام ’’ .
۳۹، Pierre Legendre، ‘’مسئلهٔ دگماتیسم در غرب ‘’. ببینید همینطور   O.Bartovدر bruneteau ، ص :۱۱۰ ؛ هولوکاست در واقع چیست ، یک رویداد کاملا بدون گذشته در تاریخ بشر و یک رویداد که در حقیقت بخشی کامل از یک شرایط تاریخی خاص که تولد یافته است ؟B.Bruneteau : ص ۱۹۹ ، نقل از H.Hirsch : ‘’ می‌توان گفت که تمایل و حالت مربوط به نسل کشی اغلب نتیجهٔ یک حافظهٔ سیاسی ؛ تحریف شده به وسیلهٔ دستکاری و اسطوره سازی است’’ ببینید : S.Friedlander ‘’ براندازی یهودیان ‘’.
۴۰، ببینید LTI ,V .Klemperer : ‘’ زبان رایش سوم.’’
۴۱، نقل به وسیلهٔ Traverso، ‘’یک براندازی مدرن ‘’ تاریخچهٔ نسل کشی : ص ۱۰   N.Elias ‘’ آلمانها، قدرت مبارزات و توسعه ساخت در قرن ۱۹و ۲۰ ‘’، Habermas : ‘’ یک طریق نقدینگی خسارتها ’’ .
۴۲، این موردیست از J.Semelin .
۴۳، J.Semelin، ‘’ تجزیه و تحلیل ازقتل عام ‘’، این نویسنده همینطور صحبت می‌کند ازمکانیسم ’’عدم انتقال فکر ‘’
۴۴، ببینید bruneteau ، نقل قول از W.Sofsky .ص ۳۹.
۴۵،C.Schmitt، ’’ مفهوم سیاست’’.
۴۶،J.F.Kervegan، ’’ یک جنگ دیگر یا خدایانی دیگر ؟ ‘’
۴۷ ،همانجا .
۴۸، انتزاع مترادف با بی‌ کفایتی نیست ، این یک مدل قوهٔ ادراک و دریافت سیاسی است ، بسیار منسجم ،به عنوان مثال پرسش هایی‌ است در باره مداخله سوم برای محافظت از یک ملت ،برای جلوگیری از نسل کشی ، و ضرورت ایجاد یک قانون جهانی‌ ارتباط پیرامون حق دخالت ویژه .
۴۹ ، J.Semelin،’’ تجزیه و تحلیل ازقتل عام ‘’.
۵۰ ، برای بازگشت به گفتمان عاملانی که به دشمن نسبت میدهند چیزی را که خود آماده سازی میکنند برای انجام ‘’دوبله گفتمان ‘’، ببینیدVulpian    L.de: رواندا …… ، C.Coquio، ‘’ رواندا ، واقعیت و روایتها ’’ ، ص ۶۲ .
۵۱ ، bruneteau، بر روی گزارش ها با مفهوم ‘’ حیوان صفتی نمودن ‘’ ببینید G.Mosse :’’ جنگ بزرگ با توتالیتاریسم’’ ،   قلدر و وحشی سازی جامعه اروپا …’’
۵۲، این است قدرت پذیرش ‘’ آنها که بخوبی میل به باور آن دارند ‘’ ،   J.Semelin،’’ جنایت جمعی چیست’’.
۵۳، ببینید ، تفاسیر وابسته به روانکاوی مربوط به ترس و احساس آسیب پذیری در مراجعت به عملکرد .
۵۴، J.Semelin، ’’ جنایت جمعی چیست ؟’’ ، ص ۱۵۴.
۵۵، E.Traverso، بر اندازی مدرن. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست