سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دو دریافت از یک مفهوم


یوسف حاجی میرزایی


• دریافتمان از مفهوم ملت، در موضعگیری های آتی ما نسبت به آینده کشور ایران بسیار تاثیر گذار خواهد بود. با این حال بر این باورم که این مناقشه ای تئوریک نیست و بیشتر به میزان تعامل و همزیستی مسالمت آمیز و یا غیرمسالمت امیز بازیگران عرصه عمل و سیاست بر می گردد تا مناقشات تئوریک تئوری پردازان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ مهر ۱٣۹۱ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۲


امضای تفاهم نامه همکاری میان دو حزب کردستانی واکنشهای متفاوت و بعضن خشنی را سبب شد. این واکنشها از معتدلین جنبش سبز تا سلطنت طلبهای دو اتشه مشروطه خواه را شامل شده و هر کدام به فراخور، اقدام به اتخاذ مواضع مخالفت با متن این تفاهم نامه نمودند. چنانکه برخی در صورت نیاز، از بازگشت به بالین دیکتاتور ولایت فقیه گفتند و حتی پیشاپیش سر تعظیم نیز فرود آوردند.
اما هیچکدام از بیانیه و نوشته ها آنگونه که باید نتوانستند از منظری بی طرفانه ( اینکه از منظری بی طرفانه ممکن است یا نه خود جای سوال دارد) و بدور از غرض ورزی اقدام به کند و کاو و پاسخ گویی مناسب به مندرجات این تفاهم نامه نمایند. جنگ کنونی میان مدافعان تمامیت ارضی ایران و نه تجزیه طلبان، بلکه مقدمه چینان(؟) تجزیه در ایران فرداست. چه اینکه در تفاهم نامه مذکور اسمی از تجزیه و کردستان مستقل برده نشده است و تمام قیل و قالها بر سر فدرالیسم توصیه شد در این تفاهم نامه است. به زعم اینان فدرالیسم زمینه تجزیه را فراهم می کند.
به قولی فدرال خواهان کورد از منظر منتقدان تفاهم نامه، مقدمه چین تجزیه ایران در فردای آزادی(؟) خواهند بود.
در میان واکنشها نوشته آقای کاظمیان در روز آن لاین و توصیه های پدرانه (!) ایشان به کوردها بیشتر یک توصیه احساسی و اخلاقی است. از جهت آشنایی با خط فکری ایشان چند خطی تقریر می کنم. امید که توصیه های برادرانه اینجانب خاطر عاطر را مکدر نسازد.
ایشان در قسمتی از نوشته خود چنین می نمایند که دریافتشان از ملت ، ملت سیاسی با تعاریف مختص به خود است آنجا که می گویند: "برخلاف آن‌چه در عنوان دو حزب، مشخص و مشترک است، یعنی انتساب دو حزب (کومله و دموکرات) به "ایران"، متاسفانه در متن توافق‌نامه، نشانی از دغدغه‌ نسبت به تمامیت ارضی کشور و استقلال میهن و حساسیت به وضع تمام شهروندان ایران (مستقل از جنس و مذهب و قوم و نژاد) به چشم نمی‌خورد". در حالی در جای جای مقاله با چشم پوشی از قراردادی و توافقی بودن تعریف ملت سیاسی به تعریف قبلی بر می گردند. برداشت قومی – فرهنگی از ملت که در ادامه عرض خواهم کرد.
در جای دیگر این دو حزب را از ارائه راه حل برای آینده ایران سرزنش می کنند و البته خود در جای جای مقاله اقدام به صدور انواع چاره ها جهت آینده کشور می کنند. اکثر ایرادات ایشان بر مفاد توافق نامه، بر نوشته خودشان هم وارد است.
مسائل و مقوله هایی چون ملی، ملیت، ناسیونالیسم و ... ظاهرن در فرهنگ و گستره نظام فکری فارسی زبان، تعبیرات و تفسیرات بسیار و البته مناشقه بر انگیزی هستند. چه آنکه درک و تعاریف بسیاری از این مفاهیم در ادبیات سیاسی ایران آنقدر بغرنج اند که نمی توان درک شفاف و بدون اشکالی از آنها بدست داد. لذا دعوا بر سر تعاریفی است که هنوز مبهم اند. و یا طرفین دعوا از توافق بر سر تعاریف علمی ارائه شده از سوی اندیشمندان سر باز می زنند.
اما مبهم بودن تعاریف چندان تعجب برانگیز نیست. ملت و ملیت و ملی و دولت- ملت را هرگونه تفسیر و معنا کنیم اینگونه به نظر می رسد که مناقشات پابرجایند و جز با تعامل و تفاهم حل ناشدنی اند. و اگر اینگونه حل ناشدنی باشند بی شک آنچه در پی خواهد بود راه دیگر، یعنی توسل طرفها به خشونت خواهد بود. هر چند بر این باورم که تا حدود زیادی تعاریف کنونی اندیشمندان راه گشا هستند ، با این همه آنچه مخل رسیدن به یک توافق بر سر تعاریف است، زیاده خواهی و اصرار بر منافع گروهی است.
منشأ مخصاصمه کنونی عدم دریافتی یکسان و همسو از مفاهیم جدیدی چون ملت و ناسیونالیسم است. اینکه درک هر کدام از طرفین بر اساس کدام یک از تعاریف استوار باشد، در پیشداوری ها و تصمیمات مان راجع به کنشهای همدیگر متفاوت خواهد و بود وبه قضاوتمان جهت خواهد داد.
باید گفت که منتقدان کنونی این تفاهم نامه، قریب باتفاقشان، دریافتی فرهنگی – قومی از قضیه ملت و ملی گرایی و ملیت دارند. همانطور که گفتم دریافتمان از مفهوم ملت، در موضعگیری های آتی ما نسبت به آینده کشور ایران بسیار تاثیر گذار خواهد بود. با این حال بر این باورم که این مناقشه ای تئوریک نیست و بیشتر به میزان تعامل و همزیستی مسالمت آمیز و یا غیر مسالمت امیز بازیگران عرصه عمل و سیاست بر می گردد تا مناقشات تئوریک تئوری پردازان. تئوری هایی از این دست که برخی با حرص و ولع در پی باز کردن و گسترش آن اند و بیانه صادر می کنند و چنان می نمایند که اظهارات شخصی شان کشفیات هوشمندانه است.
دو دریافت متفاوت از ملت در دسترس است. یکی قومی – فرهنگی و دیگری دریافتی سیاسی. توسل به هر یک از این مفاهیم و تعریف مختصات خویش در هر یک از اینها، جایگاه و موضع ما را در سپهر ادبیات سیاسی بخوبی روشن خواهد کرد، هر چند ابتدا باید واقعیت را دید و کاوید که ملت موجود و مورد ادعای ناسیونالیستهای ایرانی بر کدام یک از این دریافتها منطبق است و یا به کدام برداشت نزدیک تر است.
پر واضح است که ملت و کلن مفهوم سیاسی ناسیونالیسم محصول دویست - سیصد سال گذشته است. تقریبن همزاد انقلاب فرانسه است و با آن تولد یافته.

دریافت قومی – فرهنگی طبق تعریفی که نظریه پردازانی چون رنان ارائه می دهند بر مولفه هایی استوار است که جغرافیایی – تاریخی است. یا بر زمین استوار است یا میراث مردگان. مجموعه ای از سنت، زبان، دین ، فرهنگ و ... متعلق به یک سرزمین مشخص. اینگونه دریافت از ناسیونالیسم قومی، دقیقن همانی است که حافظان تمامیت ارضی ایران بر آن انگشت می نهند. طبق تعریفی که مرتضی مردیها ارائه می دهد ناسیونالیسم قومی عبارت است از:" تمایل دو گانه ای مرکب از احساس یگانگی و بیگانگی مبتنی بر وحدت یا تنوع زادگاه، زبان، نژاد، تاریخ، فرهنگ و دین." ( تناقض نمای نظری ناسیونالیسم ۱۴۹) طبق این تعریف این ناسیونالیسم یک پدیده مدرن نیست، بلکه عمر آن به هزاران سال می رسد. لذا اساس و منشائ چنین ناسیونالیسمی مبتنی بر اراده و خواست افراد موجود در این باهمستان نیست. بلکه مشتمل بر چهار وصف: احساسی، علی، واقعی و مردمی بودن است. و یک گرایش احساسی – عاطفی است. لازم بذکر است که این اوصاف حامل هیچ بار ارزشی خوب یا بد نیستند. (همان)
با توجه به این تعریف و مولفه های گفته شده براحتی می توان شقوق و تفاوتها را در محدوده مرزهای سیاسی ایران کنونی دید. چه در زبان چه نژاد و البته فرهنگ و مذهب. و نیز یکی از ولفه های دیگر که پشینه تاریخی مشترک باشد. توضیحی که درباره این پیشینه تاریخی باید داد این است که این پیشینه باید وحدت افزا باشد. وگرنه پیشینه ای که اجزا تشکیل دهنده یک کل را از هم بگسلد و احساس عدم تعلق و حتی نفرت ایجاد کند که محلی از اعراب ندارد. ناسیونالیسمی که طرفداران ایرانی و فرهنگ دو هزار و پانصد ساله پادشاهی بر آن انگشت می نهند و طی دویست سال گذشته از سوی حاکمیت وقت منشا اعتلا و وجود و هستی میهن بوده، بیش از آنکه متمرکز و درونگرا باشد برونگراست. بیش از آنکه مایه وحدت بوده و منجر به ملت سازی شده باشد، کارکرد عکس داشته است. یعنی خروجی چنین ناسیونالیسمی به سبب عدم همپوشانی همه اقوام مختلف در گستره کشور کنونی ایران از ارائه راه حلی چاره ساز جهت حل این مناقشه ناتوان بوده است. توسل حافظان تمامیت ارضی به این مولفه ها جهت برپایی یک دولت – ملت جدید در محدوده جغرافیایی کنونی و با اقوام مختلف موجود در آینده همانقدر ناکام خواهد بود که مثلن بخواهند همین پروسه را برای دیگر اقوام موجود در حوزه نفوذ ایران فرهنگی به اجرا در آورند. یعنی اقوام جدا مانده از ایران بزرگ گذشته. اقوامی چون تاجیک و افغان و جمهوری های ترکمنستان و اذربایجان و حتی بحرین و عراق.
در این نوع ملت، این افراد نیستند که ملت را تشکیل می دهند، بلکه این ملت است که به افراد موجودیت و هویت می بخشد.   این نوع ملت نتیجه و میراث گذشتگان است که افراد در تعلق به آن از خود هیچ اراده و اختیاری نداشته اند. و البته نظریه پردازان مختص خود را دارد. اندیشمندان المانی چون فیخته و رنر که به تبع خاستگاهشان ناسیونالیسم آلمانی و اتریشی را برنهاده اند و البته به قول قوچانی پدارن سوسیالیسم نیز به شمار می روند. بر این اساس آنچه در این نوع از دریافت اهمیت می یابد برتری ملت بر فرد و البته دولت است. همه چیز و همه کس در خدمت سربلندی و موفقیت ملت باید قرار گیرد. ملتی که ثمره و میوه گذشتگان و البته متعلقه دیگری به نام میهن است. از این رو این نوع دریافت از ناسیونالیسم به شدت مستعد فاشیم و ناسیونال سوسیالیسم است. ناسیونالیسیمی که بیش از هر زمان علیه لیبرال دموکراسی است.
در نوع دوم دریافت از واژه ناسیونالیسم و ملت؛ از ملت تعریفی سیاسی داریم. این نوع برداشت بیش از همه، ثمره و محصول انقلاب فرانسه است. ناسیونالیسم سیاسی که اکنون پایه و اساس ادعاهای بسیاری از کشورهاست از همانجا سربرآورد. این نوع ملت برساخته است. مردیها می نویسد:" این نوع ناسیونالیسم ملی عقلی، غایی، اعتباری و حکومتی است." (همان)
منظور از غایی و عقلانی بودن این است که این ناسیونالیسم محصول علل و عوامل طبیعی نبوده است. بلکه تدبیری است و اندیشیده شده است. یک راه چاره و حل بحران از سوی نخبگان بوده تا یک اجبار. برخلاف ناسیونالیسم قومی – فرهنگی از قبل نبوده، بلکه شده است. لذا این نوع ناسیونالیسم ملی قراردادی است. محصول تدبیر نخبگان است. بر عکس ناسیونالیسم قومی که از پایین به بالاست ، ناسیونالیسم سیاسی از حکومت به جامعه دیکته می شود.همانطور که نخبگان دوک نشین آلمان اندیشیدند و از این طریق بر سالها مناقشه و بی ثباتی خاتمه دادند و یا دولتشهر های ایتالیا.
اینکه چرا ملت سازی در ایران، همانند دیگر کشورها چندان توفیقی کسب نکرده دلایل خاص خود را دارد. یکی از مهمترین دلایل این عدم توفیق، عدم موفقیت توسعه اقتصادی و به تبع آن توسعه های اجتماعی- فرهنگی و سیاسی در طول یکصد سال گذشته است. چه اینکه عدم کامیابی حکومتهای بر سر کارآمده در ایران در اکثر زمینه ها، نتیجه ای جز شکست ملت سازی و ناتوانی در تزریق احساس تعلق به یک هویت مشترک در میان ملل مختلف این مرز و بوم نداشته است. به تعبیر مردیها، شکاف های طبقاتی موجود در ایران در طول یکصد سال گذشته پایه و اساس عدم کامیابی همگون سازی ملل موجود در ایران بوده است. بعدها این شکاف طبقاتی در هنگام بحران توسط شکافهای قومی همپوشانی شده اند.
در اینجا ذکر این نکته را لازم می دانم که تأکید اپوزسیون ایرانی بر هر یک از این دریافتها تأثیر بسزایی حتی در حفظ تمامیت ارضی خواهد داشت. چه آنکه عدم درک مناسب این اپوزسیون و ندیدن واقعیتهای موجود در روابط بین الملل، بی گمان راه را بر خشونتهای بیشتر، پس از فروپاشی نظام کنونی، بازنگه خواهد داشت. تعامل و توافق نخبگان بر مفاهیم سیاسی بسیار چاره ساز خواهد بود. دموکراسی راهی طولانی و بس دشوار است و این زمینه اگر در میان نخبگان یافت نشود بی گمان تکلیف توده و عوام روشن است.
کوتاه سخن اینکه مرزهای کنونی ایران اسلامی(!)، بیش از آنکه شناساننده دولت – ملت ( ملت قومی-فرهنکی) به نام ایران باشد، محصول و نتیجه یک توافق - تصادف بین المللی و البته قراردادی نانوشته میان مردمان این باهمستان است. چه آنکه مرزهای کنونی می توانست بر اثر اتفاقات تاریخی دیگری در گذشته، از اکنون گسترده تر و یا محدودتر باشد.
ادعاهای حافظان تمامیت ارضی حتی طبق دریافت قومی - فرهنگی از ملت نمی تواند بر حق و مستدل باشد. این نوع دریافت از ملت بیش از آنکه وحدت ساز باشد، وحدت ستیز است و تفاوتها را برجسته تر می سازد (بعلت ناکامی قوم غالب در ملت سازی). تلاش این مدعیان بر ایجاد نوعی تفاهم، توافق و قرارداد در تعامل با همه ملل قومی – فرهنگی موجود در گستره ایران کنونی جهت برپایی یک باهمستان دموکراتیک اجتناب ناپذیر است.
به نظر نگارنده تحقق دموکراسی، در گذر ازدریافت ملت قومی – فرهنگی به ملت سیاسی امکان پذیر خواهد بود که با توجه به اکثر واکنشهای اپوزسیون ایرانی، چنین خواسته ای چندان سهل و ممتنع به نظر نمی رسد. اعتراف به حق طرفین قرارداد جهت فسخ یا عدم فسخ آن، اولین قدم جهت شروع یک دیالوگ سازنده و هدفمند است. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست