فروغ "باب" گذار شعر مدرن به پسامدرن
دکتر بیژن باران
•
در شعر فروغ واقعیت مجرد و جهانشمول نبوده؛ بلکه تجربه شده بوسیله فرد، یعنی ادراک فرد از واقعیت است. او می گوید که از سر به سنگ خوردن دیگران عبرت نگرفته؛ بلکه تاکید می کند که باید سر خودش به سنگ بخورد تا عبرت بگیرد. تلاش شعری او واکنشی است به تلاشهای علمی/ عینی برای تصویر واقعیت در ادبیات.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
٣ مهر ۱٣۹۱ -
۲۴ سپتامبر ۲۰۱۲
فروغ "باب" ورود از مدرنیزم به پسامدرنیزم در شعر فارسی است. در پسامدرن حقیقت مطلق وجود نداشته؛ طریق ادراک جهان ذهنی/ سوبژکتیو بوده. "من" فروغ تلویح زن در جامعه گذاری خاورمیانه است. در شعر پسامدرن او- نقش زنان، مناسبات قدرت، انگیزه ها در ایجاد/ پیدایش ایده ها و باورهایش تاکید می شوند. پسامدرنیزم او از نظر تم/ موضوع و محتوا می باشد؛ نه نحوه کلامی موضوع. یعنی پسامدرنیزم جریانی موازی در بطن جامعه همراه با دیگر جریانات مدرن، سنتی، غربی، شرقی می باشد.
در شعر فروغ واقعیت مجرد و جهانشمول نبوده؛ بلکه تجربه شده بوسیله فرد، یعنی ادراک فرد از واقعیت است. او می گوید که از سر به سنگ خوردن دیگران عبرت نگرفته؛ بلکه تاکید می کند که باید سر خودش به سنگ بخورد تا عبرت بگیرد. تلاش شعری او واکنشی است به تلاشهای علمی/ عینی برای تصویر واقعیت در ادبیات.
پس از نظر شعر پسامدرن فروغ- واقعیتهای مسلم، معلوم، ظاهری در تجربه فردی ارایه شده؛ ساختارهای اجتماعی هم مستعد تغییر می باشند. تغییر و گذار در شعر فروغ بسیار مشهودند. او جهان را در سیر سرمدی نه ساکن می بیند. یعنی تنها ثابت، تغییر است. عجله، شتاب، گذران در شعر فروغ موج می زنند. لذا روال گذار از سنت به مدرنیزم و پسامدرنیزم در ذهن خلاق فروغ یک روال پیوسته بوده؛ نه مراحل گسسته.
پویایی جهانبینی او در پندار، گفتار، کردار ش مستند شده اند. در نامه ها پندار او نسبت به مردسالاری، در اشعار او گفتار "گذران" از بی اعتباری جهان، در نقاشی، محفل/ مصاحبه، سینما کردار او دیده می شوند. با مرور زمان بحث در باره شعر فروغ افزایش می یابد. شاعران در تاریخ 2 گونه اند: یکی آنها که با گذشت زمان توجه بیشتری به آثارشان پدید می آید. آنها که در زمان تحلیل میروند. بقول ناصر خسرو: موجیم که آسودگی ما عدم ماست.
فرهنگ نوین غرب قرن 19 و 20م در اندیشه، منش، رفتار تجددگرا بوده؛ جنبش مدرنیزم هنری ناشی از گرایشات این فرهنگ بود. این گرایشات دربرگیرنده صنعتی شدن، گسترش شهرها، ج ج 1 و 2، مبارزات رهایبخش در 3 قاره بضد استعمار، ورود وسایل خانگی و اجتماعی جدید، ترجمه آثار ادبی، ارایه فیلم و هنرهای نمایشی، چاپ آثار کلاسیک بودند.
مدرنیزم پندار خالق متعال مطلق و ایقان روشنگری عصر ماقبل خود را در آثار هنری، معماری، ادبی، دینباوری، اجتماعی روزمره گذشته کنار گذاشته؛ در شرایط جدید اقتصادی، اجتماعی، سیاسی یک جامعه صنعتی به انعکاس آنها در اذهان انسانهای حساس پرداخت.
مدرنیزم در حوزه های گوناگون از جمله ادبیات و هنر بدرجات مختلف در جغرافیای جهان نضج یافت. آنچه در آثار تجریدی/ آبستره کاندینسکی، پیکاسو، مدیلیانی دیده می شود با عینیگرایی رئالیزم گذشته آثار میکل آنجلو، گویا، رپین رابطه ای نداشت. خودآگاهی در مدرنیزم الویت یافته؛ توجه را به روند خلاقیت و ماده مورد استفاده هنرمند در تجریدات فردیش کشاند.
مدرنیزم در ادبیات بوسیله داستایوسکی 1821-1881، ویتمن 1819-1892، بودلر 1821-1867، استریندبرگ 1849-1912 تسهیل شده بود. سپس آخماتوا، آپولنینر، کنراد، الیوت، فالکنر، همینگوی، جویس، کافکا، مان، لارنس، اونیل، عذرا پاوند، پروست، ریلکه، والری، ویرجینیا وولف، یتس- آنرا باوج رساندند. این روند در ایران با جمال زاده، هدایت، دهخدا، دانشور، اعتصامی، نیما بومی شد.
پسامدرن در دهه های 50-60م در ادبیات و هنر در غرب، بویژه آمریکا، آغاز شد که روی حوزه های زیر تاثیر گذاشت: دین، نقد ادبی، فلسفه، رمان تخیلی، جامعه شناسی، تقوا/ اتیکز، اخلاق/ مورالز، زبانشناسی، انسان شناسی، معماری، تاریخ، سیاست، روابط بین المللی، هنرهای تجسمی/ ویژوال، موسیقی.
زندگی فروغ 1313-1345 در تهران و جاهای دیگر، او را نسیم توفنده مدرنیزم در فرهنگ سنتی کرد. مظاهر مدرنیزم- چه در جامعه چه در خانواده پدری ش- در جریان بودند. فروغ در شهرهای مهم ایران و اروپا از طریق حسی، دیدن فیلم/ موزه/ نمایش، مطالعه کتب به زبانهای غربی، بحث با محافل روشنفکری، حل مسایل شخصی- مقولات مدرن و فرامدرن را درونی می کرد. سپس با استعداد ژنی و خلاقیت ذاتی خود، توانست برخی پدیده های مدرن و پسامدرن را در فرهنگ فارسی ارایه دهد.
فروغ هم کانال ترابری پدیده های جدید غربی بود؛ هم ابداعگر پدیده های هنری و ادبی با زبان فارسی در فرهنگ جهان. روال تضاد سنت با تجدد در نامه های او بخوبی تصویر کلامی شده اند. نوآوریهای مدرن و فرامدرن او در شعر، نقد، نقاشی، فیلم، نمایش، سفرنامه، بحثهای محفلی با روشنفکران تهران ارایه شده اند. رک به زندگی و آثار او در 3گانه جام جان و سرد سبز با خاطرات خویشان و دوستان او. فروغ با برادرانش امیر و فریدون آثار مدرن آلمانی را می خواند و ترجمه می کرد. او قطعات شوبرت، شوپن، شومان، فیدلیو- تنها اپرای بتهوفن- را دوست داشت.
روشن است که خلاقیت و حساسیت فروغ مبنای ابداعات هنری اویند؛ نه کاربرد نسخه های دیگران. برخی شگردهای پسامدرن او آورده می شوند که در شعرهای واپسین ش فراوانترند. ولی دید پسامدرن فروغ را در اشعار نوجوانی اش در اسیر، دیوار، عصیان هم باید مساحی کرد. از نقد آثارش، می توان شعر او را طلیعه پسامدرن در شعر فارسی دانست. شگردهای پسامدرن فروغ در زیر واشکافی می شوند.
1- عینیت به ادراک. فروغ در دوره پیدایش پسامدرنیزم غربی دهه های 50 و 60م در تهران و اهواز/ آبادان، سپس در رم، مونیخ، لندن زیسته؛ به عناصر پسامدرنیزم آغشته شد. شفافیت زندگی در جامعه یکی از مصادیق مدرن است. پندار و زندگی او برهم منطبق بودند؛ شعر او زندگی او بود.
چرخش از عینیت عام به ادراک فردی یک شگرد پسامدرن شعری است. در این شگرد روایت عینیت به دیدگاه ذهن راوی چرخش می یابد. در این چرخش شرایط ذهنی راوی مانند مستی، لکنت، دیوانگی، روحیه در روند روایت تداخل می کنند. خشم و هیاهوی فالکنر نمونه کاربرد این شگرد است.
فروغ فاصله راوی با موضوع و فکر با بیان را کوتاه می کند؛ با کاربرد راوی اول شخص مفرد، من، شعر را شخصی می کند. در قالب بیانی فکر، شعر را سریع نوشته؛ زیاد ویرایش نمی کند. این نبود فاصله نتیجه صمیمت فروغ در شعر است که افکار و عواطف با موضوع مساوی می شوند.
پس واقعیت نه در آیینه ادراک انسان مطلق، مثلا زن بطور عام؛ بلکه در تلاش فردی خود فروغ پرورده تهران دهه 20ش در ادراک آن می باشد. لذا در شعر پسامدرن فروغ- تفسیر، تاویل، تعبیر فرد فروغ همه چیز است. واقعیت نه عینی بیرون ذهن مثلا در کتابها و عکسها بوده؛ بلکه در ذهن شاعر ادراک/ بیان می شود.
یعنی واقعیت آن چیزی است که برای شاعر معنی می دهد؛ نه اطلاعات عمومی در باره آن واقعیت. یا می توان واقعیت را نه در عام بلکه در جزء/ مثال ارایه داد؛ یعنی با استقراء از اجزاء نتیجه گرفت- یعنی روند از زیر/ جزء به بالا/ کل. تکرار "شاید" در این مفصل لحن شرطی و ناایقانی را تاکید می کند.
زندگی شاید
یک خیابان دراز است که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید
ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه برمی گردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله ی رخوتناک دو هماغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر برمی دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید «صبح بخیر»
زندگی شاید آن لحظه ی مسدودی است
که نگاه من، در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد. – تولدی دیگر
2-ذوب راوی در موضوع. گاهی راوی در موضوع ذوب شده؛ موضوع/ تم شخصگرا personify می شود که حسها و کلام انسانی را برای بیان خود دارد. در مفصل 3 شعر سوژه عینی پنجره به سفر/ آمدن "من" مبدل می شود. دیگر صفات ادراکی "پنجره برای دیدن/ شنیدن" کنار گذاشته شده؛ راوی آمدن و وحشت یعنی سفر و عواطف خودش را اظهار می کند. در مفصل زیر من راوی در پنجره موضوع ذوب می شود؛ اسرار و دلهره من برملا می شوند:
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را
در دفتری به سنجاقی
مصلوب کرده بودند. - پنجره
3- چرخش راوی. در یک قطعه ادبی گاهی راوی در روند روایت تغییر می کند. در شعر پنجره فروغ، چرخش راوی از سوم شخص مفرد او "میرسد/ میکند/ می شود" در مفصل نخست به من در اکثر مفصلهای شعر می باشد. چرخش راوی از او/ تو به من در برخی اشعار نیما و غزلهای حافظ هم وجود دارد. در مفصل پایانی، راوی دوم شخص مفرد "تو" در گفتگو با من نه مخاطب "من" می شود:
از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنهاتر از تو نیست؟ - پنجره
4-زاویه دید نامتعارف. فروغ در مفصل نخست شعر تنها صداست که می ماند، تجربه سفر هوایی در یک هواپیمای کوچک را تصویر می کند. در این سفر سرنشین زاویه دید نامتعارف ترس آور زمین و آسمان را تجربه می کند. فروغ تناقض کلامی "افق عمودی" را مانند "آب روان" در شعر می کارد. این ادراک افق عمودی در پرواز هواپیمای کوچک 1-موتوره با ادراک بصری و توازن در هواپیمای مسافربری بزرگ جور نیست.
ولی ادراک فردی فروغ از حافظه اپیزودیک پروازی استثنائی به بیان شعر نشت می کند. در این بیان شعری واقعیت، نه ادراک مطلق افق موازی بلکه عرضه ادراک فردی افق عمودی شاعر بکار می رود. پس در این شعر تاویل فروغ از واقعیت همه چیز است؛ نه واقعیت متعارف عینی برای کل جمعیت.
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت: فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی میچرخند. –تنها صداست..
5-جمل نامتعارف. ضرب ترکیبات جدید با شگردهای ترکیبات نامتعارف پسامدرنی یعنی جمل کتره ای رایج در شعر تفاوت دارد. نبوغ فروغ کاربرد این تجربه های نامتعارف و روزمره با بیان تصویری و آهنگین است. زاویه دید نامتعارف فروغ، تردد عاطفی از عینیت به ذهن شاعر، روی خواننده بسیار اثرگذار است. واژه های مفصل زیر را نمی توان در شعر قدیم، مثلا مولانا، حافظ، سعدی یافت؛ نمی توان حتی در شعر نیمایی خود نیما و اخوان هم یافت.
نوآوری نیما در تمثیل خروس برای خواندن آزادی بجای بلبل برای طلیعه بهار حافظ گامی بجلو برای ارتقای سنت به مدرنیزم بود. ولی فروغ این گام را همه جانبه تر با گزینش جانوران دیگر و ترکیبات نو به شعر پسامدرن بر می دارد. توجه شود به ترکیبات "چاههای هوایی به نقب های رابطه" و "روز وسعتی است که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه." این ترکیبات گرچه متعارف و هنجار معمولی بیانی نیستند؛ ولی حوزه های مصداق آنها تا ابد صحیح اند.
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل میشوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد. –تنها صداست..
کرم چشم برای حس بینایی ندارد؛ گرمی روز و مدار مغناطیس زمین را شاید حس می کند؛ ولی قرابتی با روزنامه/ مظهر تمدن انسان ندارد. تساوی چاه عمودی با نقب افقی- هر 2 کارکرد واحد "رابطه" بین سر و ته یک ساختار دارند. پس واقعیات کلایدوسکوپیک/ تکه تکه شده با تخیل و نبوغ فروغ بهم چسبانده شده؛ ولی اثر منطقی و دیرپا بر خواننده دارند.
البته تجربه شخصی فروغ از فحاشیهای برخی نشریات تهران نامطبوع بوده؛ پایان مفصل فوق را برای خالی کردن دق دل فروغ هم می توان رصد کرد. ولی رابطه هندسی نقب افقی و کرم بی دست و پا تا ابد مصداق دارد. باید مطایبه و طنز فروغ– ارثیه هدایت به فروغ- را هم مد نظر داشت. آیا خنده خواننده از مخیله کرم ربطی به غضب فروغ به شاعران درباری از قماش استاد صهبا – هم دارد؟
6- محرکات در شعر. در شعر پسامدرن فاصله فکر با بیان بسیار کوتاه است؛ فکر می تواند متنی، عاطفی، حسی باشد. این نوع شعر کمتر بوسیله مشعر مغز چپ دستمالی/ ویرایش می شود. در مغز 3 شبکه تنظیم جسم، فکر، روحیه می باشند. غرایز، عواطف، احساسها، محرکات از نوع شادی و ترس برای هر فرد بنیانی اند. روحیات فرد با شبکه های عصب تنظیمگر کورتکس مغز و ترشحات هورمونهای درونریز در پندار، گفتار، کردار پدیدار می شوند. برخی اشعار در اثر تکانه های محیطی/ بیرون از ذهن اند- الهام از رویدادی در زندگی شاعر ناشی می شود.
شعر فروغ منبت/ خاتم کاری تجارب فردی فروغ است. این را پوران فرخزاد در باره نرفتن اضطرابآور به میهمانی گلستان و شعر منتج از خانه ماندن فروغ ابراز کرده. جملات مدفون در برخی شعرهای فروغ رابطه 1-1 یعنی متناظر بین تجارب- اشعار دارند. ذهن قوی گاهی با تصعید تجربه، خلاقیت هنری، تداعیات نو می سازد. خسروشاهی هوشمندانه در 3گاه سبز سرد می گوید: روزی واقعا فروغ در برابر آیینه گریه کرده بود. البته بغض/ گریه می تواند بخاطر افسردگی هم باشد:
تمام روز را در آئینه گریه میکردم
بهار پنجره ام را
به وهم سبز درختان سپرده بود
تنم به پیلهء تنهائیم نمیگنجید
و بوی تاج کاغذیم
فضای آن قلمرو بی آفتاب را
آلوده کرده بود
نمیتوانستم، دیگر نمیتوانستم
صدای کوچه، صدای پرنده ها
صدای گمشدن توپهای ماهوتی
و هایهوی گریزان کودکان
و رقص بادکنک ها
که چون حبابهای کف صابون
در انتهای ساقه ای از نخ صعود میکردند. –وهم سبز
7-آرمانگرایی حسی. شعر فروغ بر تجربه مشخص/ کنکرت خودش سوار بوده؛ نه بر اصول تجریدی/ آبستره کپی شده از کتب. بیان تجربه مشخص فردی- ضرورتا خطادار و نسبی بوده؛ مطمئن و جهانشمول نمی باشد. این ابهام ناشی از فردیت، شعر فروغ را نغز، دلنشین، خودمانی می کند.
ولی استثنائاتی در ادبیات، بخاطر صمیمیت تجربه مشخص فردی می توانند جهانشمول و عام شوند. از اینرو شعر فروغ از پایین به بالا یعنی شعری از ادراک فردی به آرمانهای اجتماعی مانند آزادی زنان و عدالت می باشد؛ نه برعکس. شاعران دیگری می توان یافت که آرمانهای مترقی را بر تجربه شخصی منطبق کرده؛ شعر می گویند: اخوان و سلطانپور نمونه های عالی این گونه شاعرند.
فروغ در شعر آرمانگرای عدالتخواه کسی که مثل هیچکس نیست- اصول نان، مسکن، کار، طب، مدرسه، تفریح برای همه را تسبیح تصویری می کند. این تصاویر شعار عام تجریدی نبوده؛ با اسمهای خاص ملموس اند: پپسی، باغ ملی، شربت سرفه، نمره مریضخانه، چکمه لاستیکی. فروغ از ادراک، عواطف، نیازهای فردی خود به اصول اشتراکی یعنی از تجربه شخصی خود در پایین/ سفلا به آرمان پیشروی آینده جهان در بالا/ علیا می رسد.
و سفره را میندازد
و نان را قسمت میکند
و پپسی را قسمت میکند
و باغ ملی را قسمت میکند
و شربت سیاه سرفه را قسمت میکند
و روز اسم نویسی را قسمت میکند
و نمره ی مریضخانه را قسمت میکند
و چکمه های لاستیکی را قسمت میکند
و سینمای فردین را قسمت میکند
درختهای دختر سید جواد را قسمت میکند
و هرچه را که باد کرده باشد قسمت میکند
و سهم ما را میدهد
می توان این شعر را با برخی شعرهای آرمانی- نیما در آی آدمها، اخوان در زمستان و آخر شاهنامه، سعید در با کشورم چه رفته است- مقایسه کرد. فروغ راه حل را روان ارایه می دهد؛ نه این که مسئله را در چنبر کلمات و راه حل را مِن مِن/ لکنتی طرح کند. این مفصل پس از 5 دهه با مقولات جامعه کنونی و آتی مرتبط اند؛ تجریدات شعاری کتابی نبوده؛ تجربیات فردی شاعرند. حتی غریزه و عاطفه فروغ یعنی حسادت به شهره گی سینمایی فردین و مالکیت اشجاری دختر سید در مفصل کاشته شده اند.
منابع. www.youtube.com 2 3گانه جام جان: شعر و نویسندگی فروغ فرخزاد.
www.youtube.com ناصر صفاریان 3 مستند زندگی فروغ فرخزاد.
پانویس. ناصر صفاریان در ۱۳۸۱ سه فیلم مستند با نامهای جام جان، اوج موج، سرد سبز درباره فروغ ساخت. در آن با خانواده فروغ یعنی مادر، خواهرش پوران، 2 برادرش امیر و فریدون، بیضایی، مهرجویی، مشیری، سپانلو، م آزاد، خسرو شاهی، آیدین آغداشلو، گلشیری، کاوه گلستان فرزند ابراهیم- گفتگو شده. این فیلم حاوی عکسهای منتشر نشده ی فروغ هم هست. 2012/09/23
|