نهنگ سفید، کاخ سفید، و بحران کنونی کشور - حمید شیرازی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۵ مهر ۱٣۹۱ -
۲۶ سپتامبر ۲۰۱۲
نهنگ سفید، کاخ سفید، و بحران کنونی کشور
"مرگ بر نهنگ سفید، خداوند از ما نخواهد گذشت، اگر نهنگ سفید را تعقیب نکرده و او را نکشیم". جمله فوق بر گرفته از کتاب "موبی دیک" نوشته هرمان ملویل نویسنده نامدار آمریکایی است که به زبان فارسی با عنوان " نهنگ سفید" ترجمه شده. بسیاری از منتقدان ادبی این کتاب را در زمره برترین اثار ادبی جهان ارزیابی کرده اند که ارزیابی بسیار درستی است. شاید یکی از دلایل این ارزیابی نگرش مو شکافانه نویسنده به کینه های کور و نقش ویران کننده و فاجعه بار ان در روابط انسانی باشد. راوی داستان به نام اسماعیل تنها فرد زنده ای است که از مصاف یک کشتی شکار نهنگ با ناخدایی ناخدا "اِهَب" با یک موجود قدرت مند دریایی با نام نهنگ سفید به صورت معجزه اسایی جان سالم بدر برده. او تنها شاهد بازمانده از این ترازدی انسانی است تا آن تراژدی مرگبار را که بر اثر رهبری نا بخردانه ناخدای کشتی سبب مرگ تمام خدمه کشتی شکار نهنگ به جز او شده است را برای دیگران و ایندگان باز گو کند. دیگران و ایندگانی که استعداد چندانی برای آموختن و مهمتر از ان کار برد این اموخته ها برای پیش گیری از فجایع دیگر را ندارند. بی گمان هرمان ملویل در انداختن طرح داستان خود به صورت روایی از زبان یک شاهد زنده به خوبی از نقش تاریخی شاهد و شاهدان در انتقال دیده ها و آگاهی های خود از تراژدی ها، جنایات، و فجایع انسانی آگاهی داشته وبا استادی ان را در آفرینش اثر کم نظیر خود به کار گرفته.
خلاصه بخش هایی از داستان که به هدف این نوشتارارتباط دارد به این شرح است. زمان وقوع داستان نیمه قرن نوزذهم است، در آن هنگام شکار نهنگ تجارتی پر سودولی مخاطره امیز و تا حدی نیز قهرمانانه و هیجان انگیز است. بدین سبب بیشتر کسانی که در این کارند از روحیه ای ماجراجو برخوردارند. کشتی "پی کواد" که یک کشتی شکار نهنگ است در این زمان سفر خود را برای شکار نهنگ آغاز میکند، سفری که آخرین سفر او است و باز گشتی ندارد. نا خدای کشتی ناخدایی است به نام "اِهَب"، او نا خدایی است که در کار خود بسیار کارکشته است و سابقه طولانی در شکار نهنگ دارد و از این منظر یکی و فقط یکی از شرایط لازم برای رهبری کشتی را دارد ولی ان چنان که در ادامه داستان خواهد آمد از سایر شرایط روانی یک رهبر واقعی نطیر الویت دادن به نقع عمومی در برابر مسایل شخصی، احترام به عقاید درست دیگران در رسیدن به هدف، تمرکز بر رسیدن به اهدافی که در برگیرنده منافع عمومی است، ارزیابی درست از شرایط ،واقع بینی، کنترل خشم و کینه،و ... بی بهره است. او در یکی از سفر های دریایی قبلی خود در نبرد با نهنگ سفید یکی از پا های خود را از دست داده و این امر سبب شده که کینه ای بزرگ از نهنگی که بر مبنای اصل طبیعی صیانت از نفس از خود دفاع کرده است در روان او شکل گیرد. این کینه کور و بی منطق سبب می گردد که او رسالتی بی پایه تر در زندگی برای خود قایل شود که ان را در یک جمله که در ابتدای نوشتار امد بیان می کند "مرگ بر نهنگ سفید، خداوند از ما نخواهد گذشت، اگر نهنگ سفید را تعقیب نکرده و او را نکشیم". او نهنگ سفید را مظهر تمامی پلیدی های جهان میداند در حالی که یک سره چشم بر تمام پلشتی های وجود خود می بندد و بر این اندیشه است با حذف فیزیکی نهنگ سفید تمام پلیدی ها از جهان رخت خواهد بست. در توجیه این رسالت خود ساخته که ریشه های روانی عمیق و برامده از ضعف های انسا نی نظیر غرور کاذب، میل به پیروزی با هر هزینه، و ... دارد از خداوند هزینه می کند و این رسالت را رسالتی الهی میداند که چاره ای جر انجام نیست. بهانه ای که مکرر ما ایرانیان در سی و چند سال گذشته از رژیم در توجیه عملکردها و اقدامات نا بخردانه اش شنیده ایم " این تکلیف است، ما به تکلیف عمل می کنیم" . به این ترتیب او خودرا تبدیل به یک انسان مکلف میکند که اعمالش بر مبنای تکلیف یا تکالیف غیر منطقی است و نه بر مبنای کار برد عقل سلیم. دست زدن به عمل به منظور انجام رسالت ها و تکالیف خود ساخته و یا از پیش ساخته شده معمولا اغاز تراژدی وفجایع انسانی است . ناخدا اِهَب در آخرین سفر کشتی پی کواد بر آن است که رسالت خود را انجام دهد و با محو نهنگ سفید جهان را از شر وجود آن ناپاک پاک کند. او با اگاهی از ارزش پول در خریدن انسان ها به منظور تهی کردن آن ها از وجدان و یا بستن صدای اعتراض ویا جلب مشارکت فعال ان ها در اجرای منویات خود، در اولین اقدام خود سکه پر ارزشی را به عنوان جایزه برای کسی که اولین بار نهنگ سفید را مشاهده کند تعیین می کند و با این ترفند توجه خدمه کشتی را از فاجعه ای که در راه است منحرف می کند. کوتاه زمانی پس از آعاز سفر دریایی و نادیده گرفتن چندین موقعیت مناسب برای شکارنهنگ از سوی ناخدا اِهَب، خدمه کشتی در میابند که هدف اصلی او شکار نهنگ نیست بلکه هدف اصلی کشتن نهنگ سفید است. خدمه کشتی دارای تیپ های شخصیتی گوناگونی هستند به همان گونه که در اجتماع می بینیم. یکی مذهبی است، دیگری خرافی است، سومی بی تفاوت است وفقط میخواهد کار خود را انجام دهد، چهارمی مطیع و فرمان بردار است،و....در این میان فردی به نام "اِستار باک" وجود دارد که معترض است و وقوع فاجعه ای را با توجه به رفتار نامعقول و متعصبانه ناخدا اِهَب بسیار محتمل می داند. به این سبب اعتراض خود را به منظور جلوگیری از فاجعه بیان میکند که با واکنش شدید ناخدا روبرو می شود تا حدی که قصد جان او را میکند که واکنش شناخته شده تمام دیکتاتور ها در مواچهه با اعتراضات به حق مردم می باشد. استار باک هم در پی گیری اعتراض خود پا فشاری نمی کند نه به دلیل ترس از جان زیرا با فراست در یافته که راهی که ناخدا میرود به احتمال زیاد به مرگ او و دیگران منجر می شود بلکه تربیت خشن ملوانی او که فرمانبرداری از ناخدا را در او نهادینه کرده دلیل اصلی است که او را از پی گیری اعتراض به حقش باز می دارد. در این زمان است که دیگر مانعی در برابر ناخدا اِهَب برای انجام رسالت شومش وجود ندارد و با خیال آسوده تمام توان خود را به آن اختصاص می دهد. بعد از مدتی پرسه زدن در اقیانوس، از ناخدای کشتی اسیب دیده دیگری که چندی قبل از مصاف با نهنگ سفید به طرز معجزه اسایی گریخته از محلی که نبرد اتفاق افتاده اگاه می شود و بدون لحظه ای تردید بادبان می افرازد و به سوی آن منطقه می شتابد. بعد از چندی نهنگ سفید رویت می شود. به فرمان ناخدا قایق های شکار که در هر کدام یک پارو زن و یک نیزه انداز وجود دارند به آب انداخته می شوند و نبرد بین این قایق های کوچک که ناخدا اطمینان زیادی به کار ایی ان ها دارد و نهنگ سفید خشمگین آغاز می شود. در کوتاه زمان شماری از قایق های کوچک و خدمه آن ها نابود می شوند، در این هنگام ناخدا که ناظر این نبرد مرگ بار است خود در نقش نیزه انداز وارد نبرد میشو ونیزه ای را با توان هر چه شدید تر که نشات گرفته از سال ها کینه وخشم است را به سوی نهنگ سفید پرتاب میکند. نیزه بر بدن زخمی نهنگ می نشیند ولی او به حرکت دَوَارانی خود بر گِرد کشتی پی کواد ادامه میدهد و ناخدا را که طناب متصل به نیزه به دور گردنش پیچیده شده به اقیانوس پرتاب می کند و به این ترتیب او با پایان خود ملاقات می کند. پایانی خود ساخته که بر اثر کینه ای کور و رسالتی نا موجه ناشی از ضعف های انسانی رقم خورده و قابل اجتناب بوده است. کشتی پی کواد نیز در گرداب حاصل از حرکت دَوَارانی نهنگ به اعماق اقیانوس کشیده می شود. خدمه کشتی نیز به جز یک نفر همه جان میبازند ویک فاجعه انسانی بر هزاران فاجعه انسانی دیگر که در تاریخ بر اثر سوء رهبری اثفاق افتاده اند افزوده می شود. به این ترتیب داستان با پایانی تراژیک به انتها میرسد.
در میان هزاران اثر ادبی که به وسیله نویسندگان خلاق در طول تاریخ کتابت بشر خلق شده اند، تعداد اثاری که به جاودانگی پیوسته اند نظیر کتاب نهنگ سفید چندان زیاد نیست. یکی از دلایل این جاودانگی را میتوان در نگرش موشکافانه خالقان این اثار در به تصویر کشیدن پیچیدگی های روانی، رفتار ها، خصلت ها، ارزش ها، و ضدارزش های انسان در بطن روابط اجتماعی دانست. خصلت ها و ارزش هایی نظیر کینه، خشم، حسادت، میل به قدرت، سوء استفاده از قدرت، صداقت، عشق، نفرت، شجاعت، مبارزه برای حق، اعتراف به اشتباه و سعی در ترمیم خسارات ناشی از آن، لجاجت و سر سختی ناموجه در پیشبرد اهداف نا موجه تر، تراشیدن دشمن های فرضی به منظور سر پوش گذاشتن بر نا هنجاری ها، تعصب، بزرگ نمایی بدی دیگران و عا جز بودن از دیدن زشتی های خود، بزرگ نمایی پیروزی های مقطعی ، غوغا سالاری، گذشته گرایی و عدم درک حال و..... این نوع ژرف اندیشی در مورد نمایاندن انسان وروابط انسانی و اجتماعی به این آثار این ظرفیت را می دهد تا از ظرف زمانی و مکانی خود فرا تر رفته و تبدیل به اثاری شوند که راهنما و آموزه ای برای تمام دوران ها ومکان ها باشند تا آیندگانی که در شرایط دیگری زیست می کنند ولی همچنان اسیر خصلت های ناپسند و ضد ارزش های انسانی هستند با استفاده و عبرت گیری از این اموزه ها شاید بتوانند از تکرار فاجعه های دیگر جلو گیری کنند. بی شک هرمان ملویل با گستردگی دیدی که داشته از نوشتن این کتاب تنها هدف نوشتن یک داستان را نداشته و هدف بزگ تری را مد نظر داشته. واکاوی مساله کینه و خشم که از مخرب ترین خصلت های انسانی است بی شک یکی از اهداف او بوده. او با استادی نشان می دهد اگر این خصلت ها لانه در روان کسانی داشته باشد که در موقعیت های رهبری مردم در مقیاس های کوچک مثل یک کشتی ویا در مقیاس های بزرگتر مثل رهبری یک ملت هستند چه فجایعی می تواند به بار اورد. تکنیک ادبی به کار گرفته شده از طرف او تکنیک شناخته شده ای است که از جانب سایر نویسندگان نیز به کار گرفته. در این تکنیک نویسنده به خاطر تمرکز هر چه بیشتر برمسا له ای که قصد واکاوی ان را دارد محیط های کوچکتر با شخصیت های کمتری نظیر یک زندان، یک کشتی، یک مدرسه، و... را انتخاب می کند ودر این محیط کوچک با دقت به واکاوی مساله می پردازد. کوچکی محیط به هیچ وجه از درستی، اعتبار و روایی این وا کاوی های استادا نه نمی کاهد و نتایج این وا کاوی ها و اموزه های آن را با دقت قابل قبولی میتوان به محیط های بزرگ تر تعمیم داد.
کینه و خشم در دوران ولی فقیه اول
کشتی طوفان زده کشور ما در مقیاس بزرگتر و مسایلی که در آن از ابتدای انقلاب تا کنون جریان داشته ودارد دارای وجوه تشابه فراوانی است با ان چه درکشتی پی کواد گذشته. این مقایسه در ضمن وجوه تفارقی را نیز نشان میدهد که به سبب ماهییت مخرب ان ها میتواند ابعاد فاجعه ای را که ممکن است بر کشور ما رود به ابعاد نجومی تبدیل کند. اولین وجه تشابه را میتوان در کینه کور غرب ستیزی و به ویژه آمریکا ستیزی و سمبل سیاسی آن کاخ سفید دانست. بدون شک حدود سه قرن استعمار در کشورهای جهان و از جمله کشور ما یکی از دلایل این کینه وخشم می باشد. ملل گوناگونی در این دوران از استعمار رنج های فراوانی کشیده اند که ابعاد این رنج ها در موارد متعددی بسیار بیشتر از رنجی است که ما کشیده ایم. ولی به نظر می رسد که حاکمیت در ایران در سی وچند سال گذشته رسالت خود را بر این قرار داده که بشریت را را از این بلا رها کند که واضح است که این رسالتی نیست که در جهان کنونی یک ملت از عهده ان براید در ضمن الهی قلمداد کردن این رسالت و سایر اعمال غیر موجه رژیم در موارد دیگر تشابه دیگری است بین روش رهبری کشور با رهبری کشتی پی کواد. یافتن دلیل این دشمنی مشغله فکری بسیاری از ناظران داخلی و خارجی مسایل ایران بوده است. شکی نیست که پایه های اصلی این دشمنی در زمان اقای خمینی گذاشته شد. برخی معتقدند که ایشان دو بار شاهد اشغال نیمه رسمی و رسمی کشورش در جنگ جهانی اول و دوم بوده و این امر سبب این دشمنی است. برخی کودتای مرداد ۱٣٣۲ را دلیل این دشمنی می دانند، این دلیل علیرغم ظاهر قابل قبول ان برای کسانی که اشنایی عمیق با آن دوران دارند چندان موجه نیست زیرا در ان دوران بدنه روحانیت (به جز چند روحانی مستقل و مبارز) طبق اسناد معتبر موجود مخالفتی با ان نداشتند و بخشی از روحانیت با کودتا گران همکاری نزدیک داشتند تا حدی که اقای مکارم شیرازی که در حال حاضر نقش برجسته ای در حاکمیت دارد در سال ۱٣٣٣ برنده جایزه سلطنتی بهترین کتاب سال به مناسبت نوشتن کتابی علیه جریانات سیاسی آن دوران شد. اجازه امریکا به شاه برای ورود به امریکا برای معالجه چندی قبل از گروکان گیری و شک رژیم در مورد نقشه های پنهانی امریکا از دلایل دیگری است که برای این کینه و دشمنی ذکر شده که با توجه به وضع جسمی شاه در آن زمان نمی تواند دلیل موجهی باشد. صرف نظر از این دلایل و دلایل دیگر که به نحوی رفتار و تصمیم گیری های رهبران را به استعمار و امپریالیسیم ستیزی ربط میدهد که میتواند تا حدودی توجیه کننده باشد زمان ان است که به جوانب دیگر رفتار رهبران کشورتوجه کنیم و نگذاریم هیاهوی مبارزه بی پایه ان ها با استعمار ملت ایران را از قضاوت درست و منصفانه باز دارد. اکنون بعد از سی و چند سال و وارد امدن صدمات بی حساب به کشور زمان ان است که به جوانب دیگر رفتار رهبران کشور توجه کنیم و نقش ضعف های انسانی و شخصیتی رهبران کشور در این مدت را درایجاد شرایط نا هنجاری که در ان قرار داریم مورد موشکافی بیشتر قرار دهیم و در این راه از تمام دستاورد های علمی نظیر روان شناسی، رفتار شناسی، مدیریت، و حتی گنجینه ادبیات که با موشکافی مسایل شخصیتی انسان و رهبران را بررسی کرده اند سود جوییم.
مسایل خرداد ۱٣۴۲ و تبعید توهین امیز ایشان از ایران و خشم حاصل از ان که قابل درک است و به دنبال ان کینه به شاه و حمایت کنندگان از او یعنی امریکا در یسیاری از تصمیم گیری بعدی ایشان یسیار اثر گذار بوده و رنگ ولعاب های ضد استعماری به هیچ وجه قادر به پنهان کردن دلیل اصلی اقدامات فاجعه امیز بعدی نیستند. در این میان کوتاه سخنی در مورد گروه های سیاسی که با آگاهی کامل از ضعف های انسانی ولی فقیه اول به این آتش دامن میزدند ضروری است. برخی از گروه ها با مقاصد سیاسی خاص و با آگاهی از خشم ایشان، رهبری را به رادیکال شدن تشویق میکردند. به عنوان مثال حزب توده در سال های اول انقلاب مرتب صحبت ار توطئه های امپریالیستی جدید می کرد وحتی ان ها را ماهانه شماره گذاری می کرد. برخی دیگر برای نزدیکی به رهبری با فرصت طلبی به منظور گرفتن سهم بزرگ تری از قدرت و ثروت به این کینه دامن میزدند. گروه دیگری با اعتماد قاطع به رهبری صادقانه جان و تمام توان خود را در اختیار رهبری قرار دادند.
گروگان گیری سفارت امریکا اولین اقدام از یک سری اقدامات بعدی بود که دلیل اصلی ان کینه بود هر چند که در غالب مبازه ضد امپریالیستی و ریشه کن کردن ظلم از جهان عرضه شد. حرکتی که به قول برخی از دست اندرکاران رژیم، تا کنون ایران از اثرات منفی ان رها نشده است. در پایان این ماجرا اقای خمینی با تفویض اختیارات خود به مجلس از مجلس خواست تا به نحوی این مسئله را پایان دهد که منجر به عقد عهدنامه الجزایر در پشت درهای بسته مجلس شد که در ان زمان رئیس جمهور وقت ان را با عهدنامه ترکمانچای مقایسه کرد و تا کنون کسی بدرستی نمی داند از این رهگذر چه ضایعاتی به کشور وارد امده ولی شکی نیست که امریکا توانسته تمام خسارات خود را که بر اثر انقلاب به او وارد شده دریافت کند و این اولین ضربه ای بود که رهبری نه به امپریالیسم بلکه به کشور وارد کرد. ادامه بی حاصل شش سال جنگ بعد از فتح خرمشهر که ناشی از تغییر هدف جنگ با شعار "بهر ازادی قدس از کربلا باید گذشت" بود، فاجعه دیگری بود که بر کشور وارد امد و پایانی یسیار حقارت امیز داشت و سبب شد از ان زمان ضرب المثلی به گنجینه ضرب المثل های زبان فارسی افزوده شد "نوشیدن جام زهر". کشتار زندانیان سیاسی که بی شک یکی از دلایل اصلی ان ضربه روانی ناشی از شکست اندیشه نابودی صدام بود از فجایع دیگری بود که بر کشور وارد امد. کینه به دانشگاهیان و دگر اندیشان سبب پدیده فرار مغز ها شد که به مراتب فاجعه امیز تر از مسایل قبلی است زیرا امروزه مسلم شده که نیروی انسانی بالا ترین و پر ارزش ترین منبعی است که یک ملت در اختیار دارد. این امر به قول متخصصان داخل کشور باعث ترقیق ضریب هوشی جامعه ایران شده و از سوی دیگر باعث شد کشور های دیگر نظیر کانادا توانشتند میلیاردها دلار از این امر استفاده برند. این مسایل و بسیاری مسایل دیگر نظیر تشویق به افزایش جمعیت به منطور افزایش تعداد" الله و اکبر گویان" در جهت مبارزه با کفار و..... همه سبب ان شدند تا صدمات طولانی مدت غیر قابل ترمیمی به کشور وارد شوند. دریک کلام از ان زمان " کین خواهی قبیله ای با چاشنی ایدولوزیک و ضد امپریالیستی و در واقع با جوهر کینه خشم جایگزین داد خواهی متمدنانه و مبازه واقعی برای حفظ استقلال ومنافع ملی" به سیاست رسمی ایران تبدیل شد. این سیاست نه تنها در عرصه بین المللی بلکه در عرصه داخلی نیز به سیاست غالب ثبدیل شد و ثابت کرد که چماق کینه کور وخشم بر سر تمام کسانی فرود خواهد امد که به نحوی در تضاد عقیدتی و یا غیر عقیدتی با سردمدارران کینه وخشم واعوان انصارشان هستند و البته در شرایطی که مسئله استعمار و امپریالنسم مطرح است همه زیر چتر مبارزه با ان دو شیطان صورت میگیرد. حوادث ایران از ابتدای انقلاب تا کنون نشان داده است فجایع رفته بر دگر اندیشان داخلی و حتی دلسوزان نظام بسیار فراتر از ان است که مبارزه با استعمار بتواند ان را توجیه کند. از دیگر سو به کاری گیری حداکثری روابط سرمایه داری و غارت مردم نیز دلیل دیگری است که نشان میدهد رژیم نه تنها تضاد ماهوی با روابط استثماری ندارد بلکه در کاربرد ان حدی نمی شناسد. اگر بتوان پرخاش و در گیری با امپریالیسم را تنها مبنای قضاوت در مورد یک سیستم سیاسی و یا یک رهبر سیاسی قرار دهیم ان گاه مجبوریم اعتراف کنیم که هیتلر که در پهنه تمام اقیانوس ها و قاره های جهان با دول استعماری جنگید بزرگترین مبارز ضد استعماری قرن بیستم بود. مسلما این قضاوتی است که هیچ انسان مخالف استعمار و امپریالیسم ولی انسان دوست و صلح دوست ان را بر نمی تابد.
کینه و خشم در دوران ولی فقیه دوم
بعد از فوت اقای خمینی نیز کینه و نفرت همواره یکی از محور های اصلی سیاست های داخلی و خارجی رژیم بوده و هست و مسبب بحران کنونی کشور است. به نظر میرسد که میزان خشم و نفرت و کینه در روان ولی فقیه دوم یسار بالاتر از اقای خمینی است. در جریان جنبش سبز یسیاری از دست اندر کاران راس جنبش مجبور شدند اعتراف کنند که رفتار ومنش شخصی ولی فقیه اول بسیار ملایم تر از رفتار ولی فقیه دوم بوده است، حال ملت ایران باید حدیث مفصل بخواند از این مجمل. اقای نبوی ظنز پرداز معروف در بررسی یک جمله ولی فقیه دوم به نتیجه جالبی رسیده است. در ان جمله ایشان پنج بار از دشمن نامبرده که به نظر میاید ایشان همواره با دشمن زندگی میکنند و ظاهرا زندگی بدون دشمن چه واقعی چه خیالی مفهومی ندارد. ابعاد کینه را میتوان از تیراندازی به سعید حجاریان تا حصر خانگی اقایان موسوی و کروبی و هزارن مبارز به خون خفته و زندانی شده حق جو و ملی و ضد امیرالیسم به روشنی دید . رژیم که بعد از کشتار وحشیانه سال ۶۷ تا حدودی از شرایط داخلی مطمئن بود و از طرفی درامد سرشاری از نفت داشت و در گیر مسایل جنگ نیز نبود لذا با دست گشاده تری به اقدامات بلند پروازنه خود پرداخت بالا ترین. اقداماتی بیشتر متکی بر پول نفت بود و تهی از کمترین توجیه عقلانی و انسانی. بالاترین ترور های دگر اندیشان در خارج از کشور پس از فوت اقای خمینی تا میانه دهه نود میلادی صورت گرفت تا بالاخره دادگاه میکونوس پایانی موقتی بر این دوران وحشت گذاشت. سپس با وارد شدن تعدادی از جوانان که عمدتا در گیر جنگ بودند و پس از جنگ برای ادامه تحصیل به کشور های غربی به ویژه اروپایی رفته بودند و افکار جدیدی را با خود به سوقات اورده بودند و جو بسیار ناخوشایند داخلی جنبش اصلاحات شکل گرفت. در این هنگام اقتدار گرایان کینه جو که با خاطری اسوده از نبود هرگونه مقاومت به حکومت ادامه میدادند ناگهان با جریانی روبرو شدند که میتوانست رویا های انان را برباد دهد. این نوشتار قصد بررسی عملکرد سیاسی اصلاح طلبان را ندارد فقط به این بسنده میکند که از منظر روانشناختی ان را مورد ارزیابی قرار دهد. میتوان رفتار انان را در کلیات و نه جزئیات با رفتار "استار باک" در کشتی پی کواد مقایسه کرد. استار باک به روشنی میدید که تصمیمات ناخدا اهب فاجعه بار خواهد بود واعتراض خود را بیان داشت تا حدی که ناخدا قصد جانش را کرد ولی در نهایت تربیت خشن ملوانی او که فرمان برداری از ناخدا را در وجودش نهادینه کرده بود سبب گردید در اعتراض خود پی گیر نباشد. همین امر سبب شد که او جان خود را از دست دهد هر چند که جان شیرین او مستقیما بوسیله ناخدا ستانده نشد ولی رهبری نادرست ناخدا باعث از رفتن جان او و دیگران شد. تربیت اسلامی-شیعی بسیاری از اصلاح طلبان را میتوان یکی از عوامل بنیادی روانی اصلاح طلبان در ناکامی در پیشبرد نظراتشان دانست که معمولا در بحث های سیاسی کمتر مطرح میشود. تربیت های گذشته و ساختار روانی منشا عملکرد سیاسی افرادی است که حول یک محور سیاسی گرد می ایند. این مسئله ای است که در مباحث سیاسی کمتر مورد موشکافی قرار میگیرد و بی شک یکی از پایه های بحران فعلی کشور است. در کشتی پیکواد جان تنها معترض که به رهبری اعتقاد داشت ولی فقط خواهان کمی خرد در رفتار او به خاطر نفع عمومی بود بوسیله رهبری گرفته نشد در حالیکه در کشور ما جان بسیاری از این افراد مستقیما بوسیله رهبری گرفته شد و جان بسیاری دیگر در زندان ها با شرایط وحشتناک در حال گرفته شدن است و احتمالا بحران فعلی جان بسیاری دیگر از ان ها و مردم دیگر را خواهد گرفت.
گفتنی است که نقش فرهنگ شیعی در شکل گیری ساختار روانی سردمدارن انقلاب از اغاز تا امروز و اثرات ان در بحران های گوناگون کشور در سی سال گذشته نیز از مباحثی است که باید در ریشه یابی غیر سیاسی بحران کشور مورد بررسی قرار گیرد. فرهنگی که در ان خودی و غیر خودی دارای جایگاه ویژه ای است تا حدی که به راحتی میتوان بر روی فرزندان پاسدارانی که حکومت را برای حاکمیت فعلی در جنگ حفظ کردند تیغ کشید بدان گونه که در جنبش سبز شاهد بودیم. هدف این نوشتار پرداختن به کینه و خشم به عنوان یکی از عوامل اصلی شخصیتی در بحران های سیاسی کشور است. سایر عومل روانی ناشی از محیط تربیتی، جایگاه اجتماعی، فرهنگ اجتماعی، و...نیز جایگاه خود را دارند که باید به ان پرداخت.
بعد از روی کار امدن اقای احمدی نژاد ابعاد خشم و کینه ابعادی نجومی به خود گرفت. در سیاست خارجی مسئله غنی سازی اورانیوم، نفی هالو کاست، حذف اسرائیل، تهدید های تو خالی غرب با اتکا به قایق تندرو کوچک همان گونه که ناخدا اهب به انها امید داشت، و... در محور سیاست های رژیم قرار گرفتند. از نظر سیاست داخلی در جنبش سبز تمام دوستان دیروز و بخش اعظم مردم به دشمنان وفتنه انگیزان تبدیل شدند و به نظر می امد پروژه دشمن سازی حداکثر دشمن را تولید کرده است و بیش از ان دیگر نمیتوان دشمن ایجاد کرد. ولی با اغاز در گیری بین دولت و رهبری در میان بهت و حیرت شاهد بودیم که ناگهان رهبری در فکر نابودی دشمن جدیدی است و ان دشمن چیزی نیست به جز قانون اساسی که مورد حمله رهبری قرار گرفته البته نه تمام ان ولی یکی از اصول مهم ان یعنی پست ریاست جمهوری. ناگهان تمام اعوان و انصار ایشان فریاد بر اورند وقتی ولایت مطلقه فقیه داریم چه نیازی به ریاست جمهوری داریم که دایم رای مردم را در چشم رهبری بترکاند و باعث تکدر خاطر ایشان شود. بهتر ان است که مثل زمان شاه عمل کنیم و یک مجلس دست چین انتخاب کنیم و ان مجلس دست چین نخست وزیری گوش به فرمان انتخاب کند و به این ترتیب رهبر بتواند در هر زمان او را دشمن قلمداد کند و نخست وزیر بخت برگشته ادعایی در مورد این که با رای مردم انتخاب شده نداشته باشد. این پروژه در حال حاضر به صورت خزنده در حال پیش روی است. در این میان درگیری با رئیس جمهوری که با ترفند از زیر عبای رهبری بیرون امده نیز از حمله مصون نیست. به هر روی با این اوصاف کشور در حال غلطیدن به یک بحران فاجعه امیز است که بسیاری از دست اندرکاران رژیم نیز به ان معترف هستندو در شرایط فعلی با قدری تغییر دید میتوان با هزینه کمتر از ان عبور کرد و یکی از عوامل اصلی این بحران خشم و کینه فردی است که در پشت مبارزه با استعمار پنهان شده.
در زمان ولی فقیه اول هنگامی که دشمنی ها و لجاجت ها بسیار اوج گرفته بود صدا وسیما سریالی از مبارزات میرزا کوچک خان تهیه کرد. در ان سریال در شامگاه شومی که قرار بود نیروهای روسی شهر ماسوله را به توپ ببندند، پیری خرد مند به میرزا اندرز داد که مرد جنگ باید مرد سیاست هم باشد و میرزا به این پند گوش نداد و به این ترتیب پایان جنبش جنگل را رقم زد. در ان هنگام ولی فقیه اول به این پند گوش داد و به این ترتیب جنگ با عراق پایان یافت. دیدن این سریال شاید در شرایط فعلی نیز سودمند است و با شنیدن پند ان خردمند که در شرایط فعلی ده ها تن این پند را مکرر گوشزذ میکنند شاید بتوان از بروز فاجعه غرق شدن کشتی میهن که کرکسان بسیاری در منطقه و جهان ارزوی ان را دارند جلو گیری کرد.
در خاتمه برای ان گروه که جنبه ضد امپریالیستی اعمال ولی فقیه دوم را بزرگ نمایی میکنند و در استانه اخرین سفر احمدی نژاد به نیویورک با فامیل و عوان و انصارش به خرج ملت ایران و تلاش برای کسب پشتیبانی از گروهای چپ امریکایی و یا یهودیان متعصب ذکر دو نکته لازم است. اول این که در کشوری که ادعای مبارزه با استعمار ان گوش فلک را کر کرده حتی یک خیابان به تام یکی از بزرگترین مبارزین راستین مبارزه با استعمار یعنی دکتر مصدق وجود ندارد که نشان از ان دارد تا چه مبارزه با استعمار در ان سطحی و معطوف به مسایل شخصی ضعف های انسانی است. دوم انداختن نگاهی مقایسه ای به روش های ملت های دیگر در رویارویی با امپریا لیسم با ان چه در کشور ما در جریان است. بی شک یکی از درخشان ترین کارنامه های مبارزه با استعمار و حفظ استقلال در قرن بیستم از آن ملت ویتنام است. مبارزه ای که چند دهه به طول انجامید. نبرد پایانی ان با ارتش امریکا چنان ضربه حیثیتی به ارتش امریکا و سیاست های خارجی امریکا وارد کرد که سربازان باز گشته از این جنگ در کشور خود با بی مهری های فراوان روبرو میشدند تا حدی که بسیاری را به این باور رساند که امریکا در خیابان های خود شکست خورد نه در ویتنام. بعد ار پا یان شرافت مندانه جنگ واثبات ثابت قدم بودن در حفظ استقلال در تحت وحشتناک ترین بمباران ها، در کوتاه زمانی ویتنامی ها به تجدید نظر در سیاست های قبلی خود پرداختند وراه تعامل با جهان را بر گریدند. با این سیاست به جهانیان نشان دادند که جنگ برای ان ها در حدی که در خدمت حفظ شرافت ملی و کرامت انسانی است یک ارزش است و نه بیش از ان و کینه های کور ناشی از گذشته و یا اثبات حقانیت عقایدشان و تحمیل ان به دیگران درباسازی دنیای آینده نباید جایی داشته باشد. ان ها عربده نکشیدند که ای جهانیان باید مدیریت را از ما بیاموزید ویا ما باید انقلابمان را صادر کنیم و... . و مهمتر از همه تمام این پیروزی با حمایت داخلی و حمایت خارجی مرد صلح دوست جهان حتی در خود امریکا بدست امد نه از راه دادن دلار های نفتی به کشور هایی که حتی بسیاری نام ان ها را نشنیده اند یا گروها یی که فقط با خشونت زنده اند. مبارزه با استعمار و داشتن انگیزه درست ودید خردمندانه به جنگ منظبق با ارمان های انسانی سبب گردید که امروزه ویتنامی ها از احترام بین المللی فوق العاده ای برخوردار باشند و بسیاری از دشمنان دیروز انان با وجدانی نه چندان اسوده در جهت آنند که صدمات وارده بر آن ها را جبران کنند. حال این سیاست خردمندانه را میتوان با سیاست کشورما و یا کشوردیگری که همان ادعا ها را دارد و همپالکی رزیم ایران است یعنی کره شمالی مقایسه کرد که برای انتخاب رهبری جدید کشور مبنا یکی از ارتجاعی ترین اصول سیاسی منسوخ شده یعنی رابطه خونی است که دهن کجی اشکاری است به ایده های چپ است ویا در جریان جنگ با عراق به هر دو طرف اسله می فروخت ایا به کار گرفتن چنین اندیشه های واپس گرا در عمل و نا همخوانی ان با شعار های تو خالی میتواند مبازه با امپریالیسم قلمداد گردد برای ملتی احترام جهانی کرد؟ حکومت کردن از طریق هزاران پایگاه بسیجی و تجاوز به دختران و پسران در زندان ها حتی اگر تمام دول امپریالیستی را نابود کند حکومتی نیست که در قالب معیار های انسانی که رژیم یک سره چشم برانها بسته مطلوب ملت با شعور ایران باشد. زمان مصرف پستانک گول زن مبارزه با استعمار و حفظ استقلال با ین روشهای غیر انسانی به سر امده و نه جهانیان و نه مردم ایران ان را بر نمی تابند.
حمید شیرازی
|