نقد فلسفی زیبائی شناسی
بخش دوم: ژرارد ژنه رافائل گوبه ـ ترجمه : کورش انصاری
•
این تبدیل و عینیت بخشیدن به ابژه را ، ژنه به عنوان جزء اصلی سازنده و تشکیل دهنده درک قدر و تقدیر مشاهده میکند. تدوین و قاعده مند کردن یکی بدون همزمان نبودن آن با عینیت امکانپذیر نیست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٨ مهر ۱٣۹۱ -
۲۹ سپتامبر ۲۰۱۲
زیبایی شناسی درون گرا ( اصالت ذهن و حس)
با کانت ، ما دیدیم که حکم زیبایی شناسی ذهنی و درونی است ، چیزی که بستگی ندارد بجز در تناسب و پیوند سوژه به ابژه ، بدون آنکه برگرداندن این آخرین به یک مفهوم و ادراک ممکن باشد. وقتی من میگویم یک کار و یا یک گل چقدر زیباست ، نهایتاً میخواهم عنوان کنم که این چیزی است که او به من میدهد، شخصا ، یک احساس خشنودی و رضایت ، و اینکه ، با وجود اینکه حکم من « آن زیباست » مدعی است دراعتبار بخشی قابل شمول به دو یا چند فاعلی بودن . در دومین حجم از یک کار هنری ، تحت عنوان رابطهٔ زیبایی شناسی ، ژرارد ژنه ( Gérard Genette،۱۹۹۷) یک تجزیه و تحلیل از تقدیرو درک ارزش زیبایی شناسی محض درونگرا را توسعه میدهد . او بسیار دور میشود دراستنتاج برای انکار ادعای عمومیت که کانت محور تئوری خود قرار داده است . ما مشاهده خواهیم نمود که در اینجا یک طرح از مسائل مهم مطرح میسازد ، اما گفتار و کلمات ژنه در هنگام تجزیه و تحلیل جزییاتی که او فراهم میسازد ابدا بطور قوی در شکلی قابل توجه پایدار نمیماند. در واقع ، هنگامی که ما پیش میرویم ، در پایان محاسبه ، هر کس با ذوق و سلیقه خودش ، مباحثه بطور کلی در همانجا باز می ایستد ، از آنجا که اساسا چیز بسیار بزرگتری برای اضافه نمودن موجود نیست ، مانند سطحی از یک گزارش و مشاهده ازیک شکست . اگر یک حکم چیزی نیست جز شخصی و خصوصی ، این ابژه ای نخواهد بود ازهرگونه ارتباط و اشتراک که بتواند با یک گود شدگی و عمق پیوند یافته باشد. در این حال ، این کتاب از ژنه در حقیقت کاری است با یک تجزیه و تحلیل پیش پا افتاده و ناچیز و تکراربی اهمیت جزئیات مفصل و روشنگر، نه تنها برای خصوصیات داخلی آن ، بلکه نیز برای کاستیها که او به ثمر آورد در نتیجه روشن سازی های مخصوص .
ژنه شرح خود را بسط میدهد با آزمون و مروری بر حکایت معروفی که « دیوید هیومDavid Hume » بر گرفته است از دون کیشوت ، در §۱۵ از اثر او ‘’ قاعده ذوق و طعم ’’ : یک شخصیت بنام سانچو بازگو میکند یک شاهکار تحقق بخشیده شده بوسیلهٔ والدین خود را. آنها دعوت شده بودند برای قضاوت بر روی یک شراب . یکی اعلام کرد شراب خوب یک طعم ملایم از چرم نیست ، دیگری با ملامت گفت تنها طعم ملایمی از آهن ، پس از خالی شدن بشکه ، یک کلید که متصل به یک کمربند چرمی بود درون آن یافت شد .
ژنه برجسته میسازد ، بسیار دقیق ، که آنچه که هیوم انجام داده است برای تقدیرو درک قدر، چیزی نیست جز یک تشخیص ، عینی و معقول ، به تناسب خواص شراب ، و مفروضاتی هستند از فاسد شدن یک کیفیت . اما ژنه مینویسد : ‘’ این استدلال ایجاد یک پیوند و ارتباط همیشه پیچیده را مفروض میدارد با توجه به آن ارزشی که هیوم ، دقیقا ، میخواهد استنباط کند : بنابر این باقی میماند در هر حالت از علت ، آشکار ساختن اینکه طعم ملایم از آهن و یا چرم ، خمیره فاسد شده ( یا خوبی ) این شراب است .’’) ژنه ،۱۹۷۹ :۷۵) در هر حال ، این طعم ، لزوما برای همگان دلپذیر نیست. یک برشناخت کردن ، یک داده و ارزشیابی ازدرک قدر یا بها نیست ( طبق اینکه این شراب تقریبا خوب باشد) ، و یک درک مشابه دیگری نیست. در واقع ، برای ما یافتن یک کلید درون بشکه بخوبی نشان دهنده ظرافت ذوق والدین سانچو میباشد ، اما نه حق و راستی از درک قدرو ارزش ازسوی آنها. از طرف دیگر ، اگر ما کلید را پیدا نکرده بودیم ، تفاوت بزرگی نمی یافت .
طبق بیان ژنه ، در خصوص ذوق ، در واقع هیچگونه هنجار و قاعده ای وجود ندارد ، و بازگشت و عطف به این احکام بیهوده خواهد بود: والدین سانچو توانا به گزینش یک توجیه و تایید واقعی از کیفیت شراب نیستند. یک ذوق چیزی نیست جز اولویت وترجیح فردی و شخصی ، و ابدا ، هیچگونه هنجار ، قانون و حکمی که ممکن به یک تعریف باشد ( ژنه اذعان میکند در جای دیگری که اگر ممکن به تاثیر گذاری و معتبر باشد ، اما مشروط و موکول باقی میماند). این تقدیر مرتبط است با هر شخص. نقل قول استاندال ، بسیار تند ، درآمدن به این نکته : « جناب ، دوستانه به من بگویید اگر من مایه خوشی هستم » این قطعا ممکن است یک استدلال بر روی کیفیت یک کارباشد ، اما نه سطح لذتی که او فراهم میکند . من میتوانم بخوبی، بوسیله تطبیق ، رفتار از روی خود ستایی و بوسیله شرم خود را باز بدارم و پنهان سازم از عقاید دیگران ؛ اما این نمود یک گرایش و رویکرد غیر صمیمی است. این موضوع که تقدیر من تغییر مییابد در گذار زمان ( حتی کوتاه) قویا امکانپذیر است، یعنی احتمالا ، اما در یک لحظه ، من مالک لذت خود هستم ، و محروم کردن از این مشروعیت ابدا ممکن نیست.
و هنوز ، حکم زیبایی شناسی خود را به این تائید محدود نمیسازد که یک ابژه که مرا خشنود می سازد، برایم فراهم کننده لذت است (۱) . حکم زیبایی شناسی در پدیداری و انتقال کیفیتها ، در درجه نخست و اصل زیبا یی است. در یک کار هنری اغلب زمانی بیان میداریم این یک کار زیباست که محضاً برایمان لذت بخش است. در هر ذهنیت و تفکری ، حکم زیبایی شناسی خود داده ای است به عنوان یک هدف و عینیت. در پایان حل این تضاد ( پارادوکس)، ما باید فراخوان این سخن از کانت باشیم در آنچه که من بر روی آن جلب توجه کرده ام : یک سوژه ‘’ گفتگو میکند از زیبایی به این عنوان که او مالک چیزها بود ه است.’’ اینجاست که ژنه یک ادراک کانونی فرض میکند در تئوری زیبایی شناسی خودش : objectivation ؛ ’’ تبدیل و عینیت بخشی به یک ابژه (شئی)’’. او بیرون میکشد آنرا از متون فیلسفوف امریکایی George Santayana) ) جورج سانتایانا ، که بر روی لذت از زیبایی شناسی ، یک مشخصه سازی متفاوت و متمایزرا از یک نوع دیگراز لذت به انجام رسانده است.
در حکم زیبایی شناسی ، سانتایانا مینویسد ؛ ’’ گفتگو از یک پدیده کنجکاو روانشناسانه ، اما بخوبی شناخته شده ، به جهت شناخت تغییر و تعدیل یک عنصر ازامر محسوس و قابل تحلیل در یک خصیصه و پایه از یک ابژه . اگر ما عنوان کنیم که آن زیبایی هایی را که مشاهده میکنیم دیگر مردمان نیز باید مشاهده کنند از آنروست که ما این زیبایی ها را باور می داریم در ظرف ابژه ، مانند رنگ آن ، نسبیت اندازه .(…) اما این مفهوم کاملا پوچ و متناقض است. زیبایی (...) یک ارزش است ؛ وممکن نیست مانند طرحی در نظر گرفته شود بعنوان یک هستی مستقل که تاثیر میگذارد بر روی حسمان و در نتیجه ما آنرا ادراک میکنیم. او زیست میکند در قوه بینش و دریافت ما، درغیر این صورت وجود آن امکان نمی یابد. یک زیبایی که دریافت نشده است یک زیبایی است که حس نشده است ، و یک ضد و نقیض.’’ ( سانتایانا ، ۱۹۹۵ : ۲۹)
سانتایانا برای این پدیده یک توضیح کنجکاو و مرورگر داده است : در حالی که در اکثریت لذائذ ، لذت از حس طعم دریافتی متفاوت و مجزاست ( من باید مزهٔ شراب را بچشم پیش از آنکه برای من فراور یک لذت باشد)، در صورت درک قدر و تقدیر زیبایی شناسی - - که اینبار ، متفاوت است از درک قدر ذائقه ای ، بدون آنکه توضیح داده باشد که به چه علت یک حس طعم ، زیبایی شناسی نیست ، در حالی که چشم انداز ، یک سبک زیبایی شناسی است - - ، این همان ادراکی است که سرچشمه ای برای لذت است. در این آسیمگی و پریشانی ، لذت و ابژه در بطن ادراک حس ، خود را ترکیب شده و مخلوط مییابند ، و ما به آن خاصیت و نشان زیبایی میدهیم . از سانتایانا یا از تقدیر و درک قدر زیبایی شناسانه، میتوان پرسش نمود که در کجا پریشانی و اسیمگی بیشتری وجود دارد…
اما احتیاجی نیست به پذیرش توضیحات از فیلسوف برای ملاحظه و تذکر، با کانت پیش از او ، و به همراه ژنه دیرتر، وقتی من بیان داشتم از یک ابژه که زیباست ، من گفتگو کرده ام از اینکه یک رضایتمندی که برای من حاصل میشود مبتنی بر یک خاصیت است که من به آن ویژگی میبخشم . ژنه دراینجا یک توهم را میبیند. ’’ این است محتوی و مضمون از تقدیر و درک قدر (« زیبایی »، « زشتی »، و غیره .، ابژهٔ قدر دانی و ارزیابی) که بطور عینی و معقول وجود ندارد ، از آن رو که این نتیجه یک تبدیل و عینیت بخشی اشتباه به یک ابژه از خود درک قدر و تقدیر است. این در بازگشت وتقابل ، (عمل قضاوت « زیبا یی» یا « زشتی » این ابژه (یک عمل بدیهی و آشکار« ذهنی و درونی » است، اما واقعی چنانکه یک رخداد روانشناسانه ، و قابل مشاهده ، حداقل بطور غیرمستقیم از شروع تظاهرات دیگرگونه و متنوع آن ، و بطور خاص شفاهی ’’. (ژنه ، ۹۹۷۱ :۸۱)
تبدیل و عینیت بخشی به یک ابژه Objectivation) ، ابژکتیویزه) بنابر این شامل اختصاص دادن یک ارزش ذهنی و درونی از لذت به ابژه میباشد، که علت است. به این ترتیب نیست که محضاً بیان شود یک خصوصیت متمایز شده است درمتن اساس بطن لذت که من احساس کرده ام ، بلکه بدین مفهوم است که خود این ارزش یک مالکیت و خصوصیت از ابژه است. درک قدر و تقدیر ذهنی و درونی بنابرین در گذار است برای یک ارزیابی معقول ، عینی و برون نگار. پس ، برای ژنه درک قدر و تقدیربه مفهوم یک ارزیابی نیست که در مقیاس عینی و معقول است ، بلکه یک عمل گذار به آن است.
در واقع ، دادن یک تعریف برای زیبا امکان نمییابد ، که در پایان محاسبه ، گفته شود « این زیباست » ، این تنها دلالت دارد بر « دوست داشتن یک چیز ». مطمئنا ، یک سوژه که زیبایی یک ابژه (شئی) را بیان میدارد محضاً درک قدر و تقدیر ازآن نیست ، بلکه دقیقا به این خاطراست که او قربانی و دستخوش توهم از تبدیل وعینیت بخشی به یک ابژه است. تنها یک تئوریسین و نظریه پرداز میتواند آنرا عنوان دارد ازسطح ظاهر و برونی . در مجموع ، این یک نظریه برونگرایانه است ، و درک قدر و تقدیر عینی و معقول (اما در واقع ، ذهنی و درونی) است . یا باز هم ، یک نظریهٔ حق و قدر شناسانه (بر حسب یک تقدیر فرموله و قائده بندی شده) که ذهنی و درونی است ، و تئوری زیبایی شناسی، عینی و معقول است ( هنگامی که یک شرح وتوصیف است از برون ) . ( ژنه ،۱۹۹۷ :۱۱۸ )
این تبدیل و عینیت بخشیدن به ابژه را ، ژنه مشاهده میکند به عنوان جزء اصلی سازنده و تشکیل دهنده درک قدر و تقدیر. تدوین و قاعده مند کردن یکی بدون همزمان نبودن آن با عینیت امکانپذیر نیست و : ‘’ اگر من قضاوت کنم به زیبایی یک ابژه ، من نمیتوانم در همان زمان (در یک عمل یکسان) این پذیرش راداشته باشم از درون گرایی و اصالت ذهن و حس ، و در سبک معمول خود یک عمل کاهش دهنده ، که به من بیان میکند : « ممکن نیست هم یک ابژه (شئی) را دوست داشت و هم تفکر نکرد که این ابژه دوست داشتنی است در عینیت خود: عشق مرکبی است در این باور عینی . ’’ (ژنه ، ۱۹۹۷ :۱۰۶) ژنه یک موازی برقرار میکند میان تقدیر زیبایی شناسانه و یک باور ، چنانکه « دانتوDanto »توصیف میکند ، وقتی او بیان میدارد من نمیتوانم عنوان کنم که من ‘’س’’ را باور دارم اما ‘’س’’ خطاست ، وجود و حالیت باورهای بطور شفاف ، نامریی و نادیدنی است برای من ، تا زمانی که چیزی آنها را برای من قابل رویت سازد.
اما هنگامی که ما ناقل یک قضاوت هستیم ، نمیتوانیم خوشحال باشیم از اینکه بسادگی ابرازکنیم « این چیزی زیبا است »، و کمی با آرامی بیان داریم« برایم دلپذیر است ». با استعمال شمار بزرگی از عبارات برای ذیحق دانستن ، توجیه و ایجاب درک قدر و تقدیر خود ؛ تقدیر و درک قدر زیبایی شناسی شامل تناسب و تخصیص عمومی مبتنیات و گزاره ها خواهد بود. کتاب ژنه یک تجزیه و تحلیل بسیار منور و آشکار است ازآنچه که مسندات و گزاره های زیبایی شناسی نام میگیرد. او گام برداشت برای تجزیه و تحلیل فرانک سیبلی (Frank Sibley) . او متمایز و برجسته میسازد ، درمتن آن داده ها و اطلاعات ادراکاتی که ممکن میشود بیرون کشید از بطن یک کار ، از میان صفات و مشخصه های غیر – زیبایی شناسانه با صفتهای زیبایی شناسانه. اولینها صفات عینی و معقول هستند که مفروض و تحمیل میشوند بر سوژه به وسیله ادراکات ساده : لاغر و زاویه ای ، موجی و غیر مستقیم… دومین استلزام ، تعیین کمیتی حساسیت خاص آنهاست. چنانکه من باید بسیار خوش ذوق باشم به یک حساسیت زیبایی شناسانه برای برانگیختن و پروراندن یک صفت به عنوان برازندگی و مطبوعیت .
ژنه این آخرین ویژگی های گزاره ها و مسندهای زیبایی شناسانه را نامگذاری مجدد میکند. ویژگیهای غیر – زیبایی شناسی از ‘’سیبلی’’ متفاوت نیستند دربطن واقعیت و عینیت آنها ، در خارج از یک حساسیت ویژه و مخصوص ، اما در انچیزی که آنها صرفا توصیفاتی هستند ، در این حال که گزاره های زیبایی شناسی در یک بخش شرح و توصیف را شامل میشود و در بخشی دیگر شامل ارزیابی است : ’’ این بطور کافی آشکار است که برازندگی و مطبوعیت شامل تعریف یک بذر افشانی توصیفی است ، که سطح خصوصیت عینی و واقعی را پوشش داده و حمایت میکند - - به وسیله فرضیه ، غیر مستقیم - - بیشتر یک جا گذاری ارزیابی و براورد مثبت : این ترسیم از برازندگی را محق و واجد شرایط میسازد ، که در یک زمان توصیفی است بعنوان غیرمستقیم ، و در همان زمان قدر دانی و ارزش گذاری مثبت میباشد. ‘’ ( ژنه ، ۱۹۹۷ :۱۱۳ – ۱۱۴)
این تجزیه و تحلیل میاید برای پشتیبانی و حمایت کردن از مفهوم عینیت بخشیدن به یک ابژه (ابژکتیویزه). در واقع ، این گزاره ها و مسندهای زیبایی شناسی یک محرک وموتور قدرتمند هستند. از طریق یک مسند سازی زیبایی شناسی ، فرمول و تدوین سوژه اکنون یک درک قدر از چیز و تقدیر آن است ، که یافت میشود در سهم و بخش توصیف ذاتی یک بنیاد از حقانیت و مشروعیت. در ادامه و بازیافت مثال از ژنه ، زمانی که من میگویم » این ترسیم زیبا است چرا که برازنده است »، حکم من از ارزش (زیبا) به نظر میرسد که اساس مییابد در متن یک حکم ازحقیقت (برازنده) در حالی که این بخش پایانی این همانی نیست ، زمانی که قبلا قدردانی و حق شناسی شده است . به این دلیل است که اگر من بگویم « این یک ترسیم زیبا است چرا که آن کریه و نامطبوع است »، یک تناقض وجود خواهد داشت ، چیزی که نمیتواند یک دلیل و مورد باشد اگر مسند و خبر جز یک توصیف نباشد ( برای مثال ، « موجی ، انحنا دار »). در آخرین مورد ، یک پیچیدگی همسان مییابیم که در هیوم مشاهده کرده بودیم در گذار از واقعیت به ارزش ؛ « این شراب بد است به دلیل طعم بدی که از آهن دارد » نمیتوان هیچگونه تناقض منطقی ارائه داد، و اگر حرکت میکند در یک درک قدر و تقدیر مشروع ، تمایز و تشخیص ابدا یک ایجاب و توجیه نیست به عنوان میل او بوسیلهٔ قاعده منطقی مسندی آن . همسان با آن ، برای بازگشت به مثال قبل ، بیان آنکه « این ترسیم زیبا است چرا که موجی و دارای انحنا است » مشکوک تر است ( هرچند که در تناقض گویی نیست) از آنکه اگر بیان کنیم برازنده ، بنابرین به همان نسبت میتوان انحراف زشت (اخلاقی) را یافت ، در حالی که اینجا امکان بودن موردی از برازندگی وجود ندارد ، که در حال حاضر یک درک قدر و تقدیر مثبت است.
در پشت این توهم از عینیت بخشی به یک ابژه (ابژکتیویزه (بنابر این یک ذهنیت و فردیت غیر قابل تقلیل از سوژه که حکم دهنده و میانجی است خود را پنهان ساخته است . دکترین ژنه نشان دهنده به عهده گرفتن وقبول یک نسبیت ( نسبیت مفروض ( نیز میباشد. البته ، این معتد لترین راه است به جهت توضیح تفاوت و تفاضل درک قدر و تقدیر. اما همگرایی و همسازی آن یک حقیقت است به همان اندازه واقعی. هرچند ، پس از دورکهیم (Durkheim)، ژنه شرح میدهد که باز انجام و تجدید یک حقیقت و فاکت اجتماعی در هیچگونه سبک و طریقی همسان و مشابه نیست برای مبنا و پایه ریزی کردن عینیت و واقعیت. لذت و خوشایندی که ما اتخاذ میکنیم از یک ابژه (شئی) ، رابطه ای است که ما با آن برقرار میسازیم ، و نه از خود ابژه ( و نه محضاً سوژه ). او خود را مییابد در ملاقات با یک حالت و تمایل خاص از سوژه ، بوسیلهٔ آنچه که تجارب سوژه است از لذت و خوشایندی ؛ یک سوژهٔ دیگر ممکن است بخوبی متفاوت باشد در تمایل و رضایت ، اما همه همچنان همسان و همگن هستند ؛ از جمله و خصوصا نقل و انتقال فرهنگ جوامع به یکدیگر ، ویا حتی با وقایع اتفاقی و شانس : ‘’ اگر یک تقدیر بستگی دارد به ملاقات و برخورد میان چنان خاصیت (ها) از ابژه وچنان تمایل (ها) از سوژه ، این کافی بنظر میرسد که دو سوژه در تصرف و مالکیت داشته باشیم ، حتی با تقارن و وقایع اتفاقی ، تمایلات و گرایشات همسان برای تنها یک ابژه مشابه برانگیخته و محصول نزد آندو یک درک قدر و تقدیر مشابه خواهد بود ؛ و اگر دو ، من میگویم ، همانطوربخوبی سه ، ده یا صد میلیون تقدیر خواهد بودهمگی در یک شکل فردی و جداگانه ازهمان ابژه در یک صورت مشابه ، که تقدیر و ارزیابی مشترک خواهد توانست برگزار شود برای تنها یک تقدیرو ارزیابی ، همانطور که » دیوید امیل دورکیم David Émile Durkheim « حدودا میگوید ، ذهنیت جمعی ، ’’ (ژنه ، ۱۹۹۷ :۱۲۶) ما همچنین با کانت مشاهده کرده ایم که مشاهده تجربی از یک همگرایی در قضاوت اجازه نمیدهد به استنباط کردن و استنتاج یک ادعای عمومیت و جهانشمول.
در مجموع ، حکم ذهنی و درونی دلالت نمییابد لزوما بر نفس گرایی . اما همگرایی در درک قدر و تقدیر در اینجا یک ارزش محضاً مشروط دریافت میدارد. که خواه ناشی از تصادف و شانس باشد ، و یا ، به عنوان بیشتر اوقات گذاریک رخداد ، درتجلی و نفوذ یک نظم و هنجار فرهنگی (گسترده تر) بر روی وضعیت و شرایط هر فرد ، او باقی نمیماند در کمیت ( کمترین ارزش) از ذهنی و درونی. از طرف دیگر ، هیچ چیز مانع از تکامل در ارزیابی نمیشود ، امااین نمیتواند ناشی از چیزی باشد جز یک اصلاح در عمق مفاد و شرایط از سوژه . من نمیتوانم تغییری ایجاد کنم در تقدیر و درک قدر یک کف زدن و یا بشکن انگشتان ، اگر از روی خود ستایی نباشد. برای آرایش و تقویت خود در حکم به دیگری ، باید درنگ کنم در متقائد شدن از صحت آن ، برای این انجام ، ادغام کردن استانداردها و هنجارها ، ارزشها و انتظار خبرها ، با یک دیگر لازم است. بنابر این در واقع این خود سوژه است که بیشتر تغییر مییابد تا اینکه تقدیر و درک قدر آن ، که لزوما باقی میماند در توافق با مفاد و شرایط خود.
اما اگر ‘’ زیبا ’’ ، نیز به ابژه اختصاص یابد ، وچیزی نباشد جز یک توهم ، و برگردان و تعبیر چیز دیگری نباشد جز یک حالت روحی و فکری از سوژه ، آیا این ما را به متن تعریف هنر رهنمون میدارد ؟ برای ژنه این یک دلیل و صورت نیست : هنر تعریف شدنی نیست بوسیله خود’’ زیبا ’’ که تعیین و تعریف آن بطورعینی امکانپذیرنیست ، اما بوسیله مراجعه و اشاره به یک تقدیرو درک قدر اجتماعی شناخته شده امکان یافتنی است. این لازم است و بسنده میکند درخواست و مطالبه شود در متن تقدیر ، و شناخته شده باشد بطور اجتماعی برای تنها یک وظیفه مندی و تابع از اثر مانند یک اثرهنری ، مستقل و صرف نظر از ارزشی که خود ( ذهنی ، درونی ) به آن اختصاص و تناسب مییابد (۲). در این مفهوم ، اگر یک تعریف از زیبا امکان ناپذیرمینماید نمیتواند یک دلالت باشد برای عدم امکان یک تعریف از هنر.
از این رو در واقع این ‘’زیبا ‘’ نیست که تقدیر و ارزیابی زیبایی شناسی را تعریف میکند ، بلکه لذت و دلپذیری است که مسند را نهانگاه خود ساخته است. در این گفتمان ، ژنه علنا و اشکارا خود را در تقابل با ‘’Goodman ، گودمن ‘’ قرار میدهد، چرا که رابطه با هنر یک ارتباط ’’ شناختی’’ است ، و بنابر این به هیچگونه ای قابل تعریف بوسیله لذت و دلپذیری نمیبا شد. قطعا ، او نیزبخشی از شناخت و معرفت را شامل میشود ………….، اما اینجا مانع از لذت ومستثنی ساختن آن نیست ، که ممکن است ترجیحا و پیشترعمل کند بعنوان یک محرک و موتوربرای « رمز گشایی » آثار هنری.
دکترین ژنه مزیت مییابد از تجربه گرایی آن ، اینطور به نظر میرسد که او کاملا این دلالت را در سطحی از احساس میدهد که هر تجربه روزمره در حضور ‘’زیبا’’ است. در واقع کاملا صحیح و قائمه بنظر میرسد که تقدیر زیبایی شناسی بلادرنگ غیر عقلانی است ، و حاصل کار تجزیه و تحلیلهای ژنه ( درونی ، مسند و گزاره زیبایی شناسی …) بسیار متقائد کننده هستند. زمانی که من برای اولین بار خود را در مواجهه با یک شاهکار می یابم ، که سبب ایجاد یک لذت و هیجان شدید در من میشود ، من در این لحظه بدور از هر مشاهده و محاسبه عقلانی و منطقی هستم ، و این تجربه شادی بخش به هیچ گونه ای ناشی نمیشود از خواص ذاتی ابژه که لزوما القایی هستند ، این در زمانی است که او بستگی دارد به تمایل و حالت خاص من در حساسیت کم و بیش از این خواص ، ونیز آنچنان تمایل و گرایش متفاوت از یک شخص به دیگری . لذت من از آن من است و هر گونه خودخواهی و خود پسندی نیز ، و من هیچ نیازی ندارم در عطف به برخی قضاوت برای دانستن اینکه مناسب و به جاست . یک تقدیر تاریخی ، قضاوتهای فرموله و قائده بندی شده از نگاه و اعتنأ ان ، مداخله گرو حائل نیست (یا ترجیحا ، در حس من ، نه هنوز).
با این وجود ، این توصیف قابل اعتبار است برای لذت و دلپذیری (یا ناخوشنودی ، رنجش ) که حاصل میشود بوسیله ابژه ای که من درک میکنم بطور آنی و لحظه ا ی . اما ارتباط زیبایی شناسی با درک قدر و تقدیری که آنرا همراهی میکند خود رابه آن محدود نمی سازد. یک کار هنری صرفا ابژهٔ یک تقدیر و قدردانی خود خواهانه( égoiste) نیست ، بدون آنکه این پرسشی باشد از هرگونه ارتباط و اشتراک ، اگر این به بهای یک توهم نیست. مباحثه زیبایی شناسی یک واقعیتی است که نمیتوان آنرا به بدست فراموشی سپرد. ما نمیتوانیم ژنه را متهم به چشم پوشی نماییم ، اما قطعا نمیتوان اهمیت کار او را به شایستگی پذیرفت - - در حالی که این مباحثه یک حقیت بزرگ برای زیبایی شناسی است - - ، یک تنزل دهندگی( جدا سازی ) به نقش سازوارگر و گفتمان دهنده مباحثات گمراه کننده. بنابراین ، اگر قطعا یک توهم عینی وجود دارد برای ابراز اینکه یک ابژه زیباست ، در اینجا دلالت و اشاره ای وجود ندارد بطور بالفعل (de facto) بر یک بی خردی از آنکه به خاطر اوردن آن امکان ناپذیر مینماید ؛ ما نمیتوانیم ، انطور که ژنه عمل میکند ، آنرا محدود سازیم. استدلالهایی که سازوارگی های مباحثه هستند ممکن است در پژوهش و جستجوی رهاسازی خواص یک کار هنری دربطن بیهودگی باشند که ‘’زیبا’’ را تعیین و تعریف میسازند. اما آنها وجود دارند ، و در واقع آنها نمیتوانند محضاً در متن توهم کاهش و تنزل پذیر باشند. در حقیقت ، طرح و پیشنهاد یک استدلال در یک مباحثه زیبایی شناسانه یک ادعای اعتبار بخشی در برسمیت شناسی اجتماعی است. مستدل ساختن یک تقدیر ، چیزی نیست جز یک گزاره و مسند از خواص ابژه ، و همینطور اعلام استدلالهایی است که امید میرود آنها برسمیت شناخته خواهند شد بعنوان اعتبارات درمیان عموم. نظریه ژنه دارای این نقص بزرگ است که حکم زیبایی شناسی تنزل مییابد به بیان یک حالت از الویت و ترجیح شخصی ، تحت پوشش گزاره ها ی گمراه کننده. از اینرو وقتی میگوییم یک کار هنری خوب است ، به مفهومی بیشتر و بالاتراز دوست داشتن آن است : این بلکه ارتباط یک قدر دانی و تقدیر است ازدیدگاه یک اشتراک و سهم بندی قابل شمول به دو یا چند فاعلی ، چیزی که غیر قابل تصور است در ورطه ای که اگر باید وجود نداشته باشد هیچ چیزبیشتری جز یک توهم . در واقع ، ما قویاً میتوانیم پیدا کنیم یک اثر هنری را به عنوان یک کارخوب بدون دوست داشتن آن اثر. یک چنین حکم مطمئنا کمی وجد آور وخلسه آمیزخواهد بود ، اما کاملا امکانپذیر ، حتی اگر بازتابی نداشته باشد از یک تجربه زیبایی شناسانه که کاملا رضایتبخش است. من در اینجا وارد نمیشوم در کانون مباحثه ، چرا که ما باز خواهیم گشت به همراه » راینر راکلیتز،Rainer Rochlitz » که دقیقا مخالفت میورزد با دکترین ژنه به عنوان « عقلانیت زیبایی شناسی ».
اما در قالب و فرم پیشنهادی که طرح من است ، این نکات برجسته مینماید ، بر حسب آنچه که ژنه دقیقا اصرار میورزد (اما در چه حدود و ابعادی) ، که این اشتراک و ارتباط ، که ساختارحکم زیبایی شناسی است ، بنیاد مییابد بر روی یک درونگرایی و فردیت، بر روی یک احساس فردی از یک سوژه . اما این تلاشی است برای غلبه کردن احساس از طریق ارتباط و اشتراک درآن حکم . این نکته ای است که نزد ژنه مفقود و ناپیدا است و باید اکنون آنرا جستجو کنیم . پرسشی که دریافت و حصول یک راه حل را ایجاب مینماید : اگر حکم زیبایی شناسی بر پایه ذهنی و درونی آن است ، چیزی که میتواند بنیان و پایه امکانپذیری یک ارتباط و اشتراک باشد ، چیست ؟ یافتن یک راه حل اولیه نزد Schaeffer » ، شیفر »، که تمایز قائل میشود بین تقدیر با قضاوت. خواهیم دید بنابر این بتدریج که یک حکم واقعی که مناسب بیان است ، آنچنان که میتوان گفت عمومی است ، چگونه سبب« تحقق بخشیدن » به یک سوژهٔ زیبایی شناسی در جامعه میگردد.
۱.ممکن است ، البته گفت مانند کانت ، که سبک و گونه های مختلفی از لذائذ موجود است ، که لذت زیبایی شناسی یکی از آنهاست. اما قضاوت واقعی و مناسب بیان - - که باز گشت خواهد کرد با طویل بیشتری بر روی این نکته - - به بیان و توصیف یک چنین لذت محدود نمیشود.
۲.خواهیم دید ، در گاه سوم این ارائه ، که این ادعا و تاکید ، نمیتواند تا به پایان برگزار گردد.
|