تمدن شوروی
میزگرد هیئت تحریریه پراودا - بخش دوم و آخر
•
گنادی آندره ویچ زوگانوف: اغلب اوقات حزب ما را به فراخوان به قبل و گذشته شوروی متهم میکنند. ولی ما به شوروی آینده فرامی خوانیم! به تجارب بزرگ تمدن سوسیالیستی شوروی بر اساس برنامه حزب و در راستای اجرای این برنامه ما با تمام قدرت و بطور مستمر و پیگیرانه پیکار می کنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۰ مهر ۱٣۹۱ -
۱ اکتبر ۲۰۱۲
لاریسا بارانووا – کونچینکو: حکومت جهت انحراف توجه مردم از تجارب زنده و مبرم شوروی در شرایط فعلی دست به همه کار میزند. به عنوان مثال باشگاه نوبنیاد "ایزبورسکی" که بفرمان کرملین تاسیس شده است. این باشگاه بحدی حیله گرانه استتار شده که آدم میخواهد فورا به عضویت آن درآید. برخی از شعارها بطور نمونه: "روسیه باید دولت قدرت باشد" یا "روسیه باید بزرگ باشد" یا اینکه "در پی عدالت اجتماعی باشد". از خود میپرسم، مسئله کلیدی در اینجا کجاست؟ مهمترین و دقیق ترین مفهوم، واژه سوسیالیسم است که، به معنای واقعی کلمه مستقیما به دروازه میزند. ولی چرا مسئولان "باشگاه ایزبورسکی" اینقدر از این واژه می هراسند؟ آری، به خاطر اینکه سوسیالیسم مسئله اصلی است. به همین دلیل مقررات بورژوازی جنائی معاصر بمعنای واقعی کلمه در کنار تجارب و سبک تمدن سوسیالیستی شوروی همرنگ میگردند. که معنی و مفهوم تربیت شوروی، انسان شوروی و تصویر تمدن بزرگ شوروی را میرساند.
بوریس لئونوف: به ادامه مبحث ادبیات و فرهنگ در مجموع آن میپردازم. ایجاد زیبائی شناسی نوین سوسیالیستی که بنام ماکسیم گورکی گره خورده بسیار مهم بود. در این اواخر سبک رئالیسم سوسیالیستی را به سخره گرفته اند. با این حال گورکی چه کار کرد؟ در ادبیات سده نوزدهم روسیه مردی به اصطلاح کوچک – تحقیر شده، توهین شده، که احساس همدردی را در انسانها بیدار میکرد، کسی است که از دیدن امروزی ها فعالانه در برابر کثافات زندگی و حاملان آن مقابله نکرده است. اما گورکی چه میگفت: هر چقدر که وسیله استثمار شوی به همان اندازه مشمول انقلاب میگردی همه این ستمگران را بدور بریز و خود آنرا رهبری کن. بخش قابل توجهی از ادبیات ما از همین جا آغاز میشود. با میراث بزرگ گذشته، عصر تازه ای را بنا باید کرد، سوسیالیسم کنونی را. و ببینید چه اتفاقی می افتاد، انسان شوروی تمدن شوروی را ساخت. آیا انسان شوروی را ساختیم؟ ساختیم. تربیت کردیم. این انسان چه کسی بود؟ "چگونه پولاد آبدیده شد" را بخوانید. پاول کورچاگین، حتی امروز نیز پاول کورچاگین مانده است. قدرت آن تربیت، بسیار بالاست. حقیقتا چه کسی میتوانست شهربویارکی را با خود همراه کند، چه کسی ما را صنعتی کرد، اقتصاد جمعی؟ انسان شوروی خواسته یا ناخواسته از آن ساخته شد. ابتدا در زندگی و سپس در ادبیات. یا همزمان. کمیسار واسیلیوف را در "داستان یک مرد واقعی" بیاد بیاورید، میریسیوف میگوید: "تو موظفی" – او در جواب میگوید "من پا ندارم". میریسیوف میگوید: "ولی تو انسان شوروی هستی!" این است انسان شوروی – جمع گرا، میهن دوست، قادر به ترجیح منافع جمع بر منافع خود، آماده فداکاری برای جمع – در سخت ترین شرایط این ها راساخت و از آن حراست کرد، به همت آن چیزی که ما امروز زنده ایم. ولی اورا بدور انداختند ، او امروز دیگر موردنیاز نیست. "چگونه پولاد آبدیده شد" دیگر در مدارس تدریس نمیشود....
ویکتور کوژیمیاکو: امروزه مد شده میگویند انسان شوروی نه، بلکه "شوروی چی"!
بوریس لئونوف: به همت این انسان – پدر بزرگان، پدران، مادران، برادران و خواهران ما و روسیه هنوز وجود دارد. عمدتا بر پایه همه آنچه که، در زمان شوروی و با کار میلیونها انسان شوروی ساخته شده است. آری ما زندگی ساده ای داشتیم، زندگی ما غنی نبود، ولی – زیبا بود، بهترین زندگی را داشتیم! و در مجموع زندگی بسیار زیبایی بود.
یوری ایمیلیانوف: اخیرا تلاش هایی جهت تحریف تصویر تمدن و انسان شوروی در اذهان عمومی انجام میگیرد. بیاد دارم که در سال ۱۹۶٨ در یکی از ملاقاتهای بین المللی با یک سریلانکائی آشنا شدم. دکتر علوم، انسانی بسیار محترم. او در مورد کمک هایی که اتحاد شوروی به کشورش میکرد صحبت کرد. اگرچه نسبت به کمک های مالی آمریکاییها و انگلیسی ها اندک میبود، در عوض چه مردمانی پیش ما میآمدند! چه روابطی! چیزی که از هیچ کس و از هیچ کشوری نمی گرفتیم. همانطور که امروزه علاقه مندان با انگیزه ضدشوروی خود، جشنواره جهانی جوانان و دانشجویان در مسکو راکه در ۱۹۵۷ برگزارشد مورد تمسخر قرار داده، و میگویندکه خارجیان مردم شوروی را اولین بار بدون "پرده آهنین" دیدند. اما اینها بقیه چیزها را فراموش میکنند مثلا چه تاثیر بزرگی و چه شور و شوقی کشور شوروی و مردم شوروی بر آنها گذاشتند، چیزی نمی گویند. برای مثال یک اندونزیایی بعد از ۱۱ سال از تاثیر آن جشنواره به من میگفت و ترانه محلی "ریابوشگا "ی اورالی را برایم خواند.
آرسنی زاموستیانوف: مثال دیگری دراین رابطه از یک خارجی میآورم که در مورد اتحاد شوروی و مردم شوروی در اواخر سالهای ۷۰ میگفت: "من زمانی که وارد خاک شوروی شدم کمی عصبی بودم. فکر میکردم که کشوری کثیف، با مردمانی اخمو همانند آدم آهنی و ماموران سازمان اطلاعات که مشغول گوش کردن حرفهای من هستند را خواهم دید. ولی من کشوری دیدم با صد ملیت که در یک هارمونی بسر میبردند. فقط یک پلیس بدون اسلحه دیدم، هیچ جنایتی، روسپی و حتی یک همجنسگرا نیز ندیدم".
ویکتور کوژیمیاکو: چه کسی اینها را گفته است؟
آرسنی زاموستیانوف: بوکسور آمریکایی محمد علی کلی.
لاریسا بارانووا – کونچینکو: در این رابطه یک سئوال بسیار مهمی مطرح میگردد: چگونه میشود تصویر تمدن شوروی را برای نسل آینده و جوانان امروزی بازگردانید؟ چرا که آنها آن زمان نبودند و هرچه که بر صفحه تلویزیون ها میبینند دروغ است. البته سخن بر سر بخش معنوی تمدن شوروی است. بدین خاطر در راستای باز گرداندن آن تصویر، با توجه به مخالفت های دولت، رسانه های گروهی و غیره، من مجموعه ای از راه کارها و فرصت ها را که برای آگاهی رسانی به نسل آینده میتوان از آنها استفاده کرد، میبینم و از سه دسته آن نام میبرم:
دسته نخست: اندیشه فلسفی روس است، که همردیف با مارکسیزم – لنینیزم باید تا ژرفای آن را برای نسل نو شکافت. در ژرفای این تفکر میتوان آغاز و نشانه های بسیاری از تمدن آینده سوسیالیستی را یافت. به عنوان مثال، از کارهای واپسین کانستانتین لئونتیف که از لیبرالیسم و کاپیتالیسم متنفر بود. تحقیقات جالبی به نام "استالین و لئونتیف" موجود است که برای موضوع ما بسیار مفید است.
دوم: ادبیات کلاسیک شوروی، چیزی که در اینجا مورد بحث قرار گرفت، و قبل از هر چیز شولوخوف است. اینک دیگر کمتر از دزدی ادبی شولوخوف حرف میزنند، ولی همه تلاشها را درجهت اینکه "دُن آرام" اثری ضدشوروی است متوجه کرده و نویسنده آنرا نگارنده ضدشوروی میخوانند. با این حال اگر ما مدرسه ای سالم و نرُمال در کنار "دن آرام" داشتیم، میتوانستیم سند معتبری بنام تلگرام را رو کنیم که نویسنده بزرگ شوروی در روز نخست جنگ جهانی دوم به کمیسر دفاع نوشت "رفیق تیماشنکوی گرامی! تمنا دارم این جایزه مرا که دارای نشان درجه یک استالین است جهت کمک به جبهه دفاع از اتحاد جماهیر شوروی بپذیرید. در هرزمان لازم حاضرم در صفوف آرتش سرخ کارگران و دهقانان تا آخرین قطره خون از میهن سوسیالیستی از امر بزرگ لنین و استالین دفاع کنم. به کمیسر هنگ آرتش سرخ؛ نویسنده میخائیل شولوخوف". وبعد از دریافت موافقت راهی جبهه شد. اینهم یک دلیل از همان دلایل مشابه که تصویر تمدن شوروی را به نمایش میگذارد.
سوم: با کار در دانشگده ادبیات، من پیوسته به دانشجویان خود نه تنها از ادبیات شوروی بلکه، از نقش بزرگ سینمای شوروی نیز سخن میگویم. فقط سینمای شوروی به وضوح و بطور ملموس و تاثیرگذار میتواند تصویر تمدن شوروی را بازگو کند.
ویکتور کوژمیاکو: گذشته از نیروی تاثیرگذار عاطفی در اینجا نقش ترانه های شوروی را نیز می توان اضافه کرد که همچون سینمای شوروی امروزه در حبس قرار گرفته است.
لاریسا بارانووا – کونچینکو : آری ترانه های زیبای کُر شوروی، ولی سینما به نظر من اهمیت بیشتری داشت. مجموعه طلایی فیلمهای سینمای شوروی که به لحاظ تاریخی خود را توجیه کرده، باید امروزه جهت تدریس به جوانان مورد کاربرد قرار گیرد. که دانش اجتماعی منحصر بفردی را شامل میشود.
اکنون چه باید کرد؟
ویکتور کوژمیاکو: ما درباره فرهنگ، ادبیات و هنر حرف می زنیم این درست است که در زمان شوروی اینها به اوج خود رسیدند. ما کنار فیزیک، شعر و شاعری هم داشتیم. در آن زمان علم و ادبیات، هنر و آموزش و پرورش در یک وحدت ارگانیکی ناگسستنی قرار گرفته بودند. نظام شوروی، تمدن شوروی بر پیشرفته ترین بنیاد علمی – تئوری مارکسیزم و لنینیزم پی ریزی شده، و سپس مشغله همه سیاستهای دولت اتحاد شوروی ارتقاع علم و آموزش به توده وسیع مردم بود. و تصادفی نیست که کشور شوروی کتابخوان ترین مردم جهان را داشت. و اتفاقی نیست، که ما نخستین فضانورد در جهان را داشتیم. به نظر من هیچ گاه و در هیچ کجا نفوذ علم و نفوذ دانشمندان در هیچ کشوری به اندازه شوروی نبود.
یوری ایمیلیانوف: بدون تردید! تعداد زیادی شواهد قانع کننده موجود است. که بویژه با شرایط فعلی قابل مقایسه است. همکلاسی من ناشر چندین ساله آثار علمی کارل لیویتین در کتاب خاطراتی از دوران شوروی مینویسد: "کمترین رابطه به علم بمعنای احترام به آن وظیفه جامعه میبود، حتی اگر شایسته نباشد". در ادامه می گوید، در بدترین پیش بینی های غیر واقعی از توسعه آینده کشور در آن زمان چنین وضعیتی را نمی شد تصور کرد، که دانشمندان و نامزدان علوم و پرفسورها، استادان، استادیاران، مهندسین برای گذران زندگی به رانندگان تاکسی، پیشخدمت رستوران و یا به حمال تبدیل شوند و یا به فروشنده آبجو و حتی مجبور به ترک میهن خود گردند. سپس بطور عادلانه خاطر نشان میسازد که، مردمانی انگل صفت با کمک علوم دقیق و با کششی بی پایان به "دانش جادوگری" زیاد شدند و سر بر افراشتند. طالع بینی بخش اعظم انتشارات بنگاههای جدی را به خود اختصاص داد. انتشار پیامهای بازرگانی درباب طلسم شکنی، رمالی، درمان معجزه آسا، آموزش آنی زبان خارجی جای آموزش های علمی را گرفته است.
ویکتور کوژمیاکو: مرحوم کاپیتسا روزهای قبل از مرگ خود جمله کاملی گفت "جامعه ما به سوی تاریکی میرود. ما به سده های میانه برمیگردیم".
یوری ایمیلیانوف: هنگامی که تمدنی میمیرد، بربریت جایگزین آن میگردد. اینها ویژه گیهای محسوس بربریت گرائی است. چندی پیش نظر سنجی انجام گرفت: آیا شما چیزی در مورد "جنگ کولیکوف می دانید؟" تصور کنید ٣۹% پاسخ منفی دادند. ٨۰% در مورد وجود کتاب "رمان بل کین" بی اطلاع بودند، تنها ۴% کتابخانه شخصی دارند، ٣۷% شهروندان روس اصلا کتاب نمی خوانند، ۴۰% فقط گاه گاهی کتاب میخوانند، آیا همه اینها نشانه نتزل نیست؟ برخی داده های حیرت انگیز دیگر. معلوم شده است که ۱۹.٣ % از مردم به طلسم و دعا باور عمیق دارند، ٣۱% کم وبیش بارو دارند. از مردم پرسیدیم آیا خورشید به دور زمین میگردد ۶۷% مخالف بودند یعنی ٣٣% موافق هستند. در پرسش آیا زمین در طی یک ماه به دورخورشید میچرخد؟ ۶۱% موافقت کردند. به این چیزهای شگفت انگیز میشود بازهم اضافه کرد، به عنوان مثال، ۶۷% موافقند که شیر آلوده به رادیوآکتیو قابل مصرف نیست، این یعنی ٣٣ درصد بقیه قابل مصرف دانسته و آنرا مینوشند.
سرگئی یسن: در بین نشانه های آن تمدنی که ما در آن زندگی میکردیم حصار مطمئنی از بدی ها و فراورده های مضر بود. هم اینک میترسم برای خانه، شیر و سبزی یا گوشت مرغ بخرم چراکه نمی دانم چه چیزی در آنها است. ما نمی دانیم چه میخوریم.
یوری ایمیلیانوف: آری این به مسئله ارمغان سرمایه داری مربوط میشود ما امروزه نه فقط در نظام سرمایه داری بسر میبریم، بلکه میتوان گفت که در موقعیت اشغال کشور نیز هستیم. بویژه زمانی که به آموزش و پرورش فکر میکنی، چیزی که در زمان شوروی بهترین آموزش و پرورش در دنیا بود. متن سخنان هیتلر در۴ اپریل سال ۱۹۴۲ وجودارد که در آن آمده "برای ما بسیار مضر است که روس ها و اکرائینی ها و قرقیزها خواندن و نوشتن بدانند، البته، مدرسه باید به آنها داد، اگر بخواهند درس بخوانند هزینه آن را نیز باید از آن ها گرفت (مثل زمان حال - یوری ایمیلیانوف) بیشترین چیزی که دراین مدارس باید آموزش داده شود، مقررات راهنمائی و رانندگی است، از جغرافی باید بدانند که پایتخت رایش، برلین است، ریاضی و دیگر دروس اصولا لازم نیست. به نفع ماست که در هر روستا فرقه خاصی ایجاد گردد. حتی اگر در خانواده ای جادوگری پیدا شود، ما از آن استقبال خواهیم کرد". چقدر یورش امروزی این سحر و کهنه پرستی در کشور شبیه برنامه ها و آرزوهای هیتلر است!
میخائیل کوستریکوف: این حقایق وحشتناک دال بر وحشی شدن جامعه ماست، که در پی دمونتاژ سیستم آموزش و پرورش شوروی رخ داده است. آموزش و پرورش در تمدن شوروی حقیقتا که مسئله کلیدی بود. در سال گذشته در سالگرد پرواز یوری گاگارین به فضا ما در استودیوی حزب یک فیلم مستند تهیه کردیم. و وقتی که تصمیم گرفیتم از کجا شروع کنیم، چاره ای ندیدیم جز شروع فیلم با سیاست ریشه کن سازی بی سوادی، همان چیزی که باعث این پرواز گردید. دقیقا درست است که سیستم آموزشی شوروی در تاریخ جهان منحصر بفرد بود. گذشته از این شامل یک بخش آموزشی بسیار قوی نیز بود. این در درجه نخست شامل سیستم میشد، دوما، این سیستم سرتاسری بود، که این دو سهم بزرگ تمدن شوروی در تجارب جهانی میباشند. آیا این تجربه امروز نیز مورد نیاز است؟ پر واضح است، که در چارچوب سیستم سرمایه داری حتی برای پیشرفته ترین کشورهای جهان نیز مورد نیاز نمی باشد، چراکه بی نهایت خطرناک است. طبقه حاکم هرگز در آموزش مطلوب به توده مردم به دلایلی روشن مساعدت نکرده است: تا به برخی چیزها نیندیشند، از جمله، به علل نابرابری های اجتماعی. دمونتاژ هدفمند سیستم آموزشی شوروی در کشور ما، که فورا بعد از تخریب دولت اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد، دقیقا از همین جا نشآت گرفت. کارا مورزا در کتاب خود "تمدن شوروی" مینویسد منتقدان لیبرال، آموزش و پرورش شوروی را به مساوات طلبی محکوم میکنند. آری، آموزش و پرورش حقیقا نیز مساوات طلب بود. ولی از چه لحاظ؟ مساوات در دسترسی به تحصیل برای همه، جدا از سطح درآمد، فرهنگ خانواده، شهری است یا روستایی، حتی جدا از سن – بچه یا بزرگسال، چونکه بزرگسال نیز سطح تحصیل خود را در مدرسه یا دانشگاه میتوانست افزایش دهد. آن میزان اولیه که باید همه فرا میگرفتند – آری – همگانی بود. ولی آن سطح در مکان بالایی قرار داشت. که از سویی نیز در اتحاد شوروی بالاتر و بالاتر میرفت. آیا این برابری بد بود؟ بسیاری هم اکنون حاضرند بگویند نه، این همان چیزی است که امروز لازم داریم. اینکه سیستم آموزشی شوروی از گروهای مختلف اجتماعی، ملیت های گوناگون یک خانواده بزرگ ساخت بسیار ارزشمند بود. چرا که سطح دانش، فرهنگ، تربیت همه فارغ التحصیلان مدارس شوروی اساسا برابر بود. البته، با برخی امکانات، ولی این مردم بودند که همیشه میتوانستند بین همدیگر زبان مشترک بیابند و همدیگر را درک کنند. چیزی که اینک پیچیده تر میگردد. و تازه در چارچوب سیستمی که امروزه اعمال میگردد (کافیست یک امتحان انجام گیرد) ما امکان خلق کردن را نداریم. بویژه اینکه، وزیر اخیر آموزش و پرورش فورسینکو چندی پیش در این مورد بطور اتفاقی اشاره کرد، او گفت که "یکی از کمبودهای سیستم آموزشی شوروی پرورش انسان خلاق بود، اما وظیفه ما تربیت مصرف کننده شایسته، بویژه جهت مصرف درست نتایج کار خالقان دیگر است". یعنی از خلاقیت محروممان کردند! در عین حال یکی از عمده ترین ویژگی های تمدن شوروی و سیستم آموزشی آن تلاش در جهت کشف حداکثر ظرفیت اشخاص بود.
از پیروزی تا شکست... باید بفهمیم و درک کنیم
آرسنی زاموستیانوف: تمدن شوروی – یعنی تمدن فاتح. پیروزی بر بی عدالتی، بر فردگرائی، چپاول، رباخواری، پیروزی بر جنگ، پیروزی بر شرایط سخت... یادآورمیشوم که: جایگزین آن تمدن، تمدن شکست، ضدروشنگری (Counter-Enlightenment) مستی و عیاشی شد. حکومت شوروی در عمل امکان میداد تا بهترین کیفیت های انسانی مردم پدیدار گردد. در مجموع گرایش به سمت بهتر شدن بود. آنچه که انسان را از حیوان متمایر می کرد، در شوروی رونق داشت. چیزهای غیر از آن، در محدویت بود.
ویکتور کوژیمیاکو: کارا مورزا جمله ای دارد: غریزه درندگی را مهار کرده، و بر درندگان ناسازگار پوزه بند زده بودند.
آرسنی زاموستیانوف: همه چیز در جهت منافع بنیادی اکثریت بود، اکثریت زحمتکشان. با پیروی از این منافع، تمدن شوروی برآمده از گرایشات عدالت اجتماعی تبدیل به تمدنی با گرایشات ملی میگردد، و هنگامیکه از ملی گرایی به سمت سوسیالیسم میرود، هیچ چیز عاید نمیشود. بدین خاطر ناسیونالیستها بیهوده کمونیستها را به پایمال کردن سنن روس متهم میکنند. موضوع خلاف این است! به عنوان مثال: سده بیستم عصر شهرنشینی و همراه با آن گذر از فرهنگ فلکولر به تولید انبوه بود. که به نیاز جامعه تبدیل شد. اما در امپراتوری روس تا انقلاب بزرگ اکتبر یک فرهنگ توده ای مستقل ایجاد نشد. و روشنگری در آن زمان عمیقا نخبه گرایانه بوده، و فرهنگ توده ای، همچون امروز ما، تاحد زیادی وارداتی بود. اما تمدن شوروی - یکی از معدود تمدنهایی است که – به ایجاد فرهنگ گسترده مستقل مردمی به زبان روسی پرداخت. کاری که آلمانیهای گرفتارشده در فرهنگ انگلیسی، آمریکائی و شکست خوردگان اسکاندیناوی نتوانستند به انجام رسانند. و اینک یک نروژی ۱۷ ساله به مراتب بهتر از نروژی به انگلیسی حرف میزند و حتی به انگلیسی فکر میکند. ضمنا، بخاطر دارم، که "در آغاز رفرمها" لیبرال برجسته روس گفت "۱۰ الی ۱۵ سال به ما فرصت بدهید ما از الفبای سریلیک دست کشیده، به حروف لاتین خواهیم نوشت، ۵۰ سال به ما وقت بدهید ما بجای روسی به انگلیسی حرف خواهیم زد". ادامه میدهم حتی فکر خواهیم کرد. باید گفت، آرزو بر جوانان عیب نیست. دولت شوروی از یک چنین تعرضی، به همت سیاستهای عاقلانه، متمایل به اکثریت زحمتکشان بطور کامل ما را در امان نگاهداشته بود. در ابتدا بایست این روشنگری و فرهنگ را برای این اکثریت سازگار ساخته، گسترش داده، تا بتوان بطور مستمر و موفقیت آمیز اجراء کرد. و هم پوشکین و هم چایکوفسکی در دسترس عموم بودند، چونکه دائما از رادیو شنیده میشدند. گنادی آندره ویچ از ورژن الکترونیکی همه شماره های "پراودا" گفتند که، این حقیقتا کاری است بزرگ. در سالهای ٣۰ "پراودا" برنامه روزانه رادیو را بطور منظم منتشر میکرد، بیش از ٨۰ % برنامه رادیو موسیقی کلاسیک، اپرا، بهترین ارکسترهای سمفونی و خوانده گان موسیقی کلاسیک بود.
ویکتور کوژیمیاکو: امروزه خیلی ها در شگفتند که ما چگونه اجازه دادایم یک چنین چیز خوبی را به تباهی بکشانند؟!
آرسنی زاموستیانوف: اجازه دهید بازهم نگاهی به آن آموزش همگانی بیاندازیم که نه تنها رایگان و همگانی بود، بلکه تا دروه دبیرستان الزامی بود. یعنی در اینجا عنصر "خشونت"؟ دیده شد، و از همین جا میشود گفت یورشی، بر جایگاه عمیق اخلاقی آغاز گردید. ناخداگاه جنایت بزرگی کشف شد: معلمان با معدل ٣ دانش آموزان را به مرحله بالاتر میبرند! بیاد بیاورید، در زمان "دگرگونسازی" چه سرو صدایی بلند کرده بودند؟ "آموزش دروغ به کودکان میدهند، آنها را به تن پروری عادت میدهند!" اینک آن جنایات وحشتناک محو شده- و ما میلیونها بی سواد پرورش میدهیم. توجه کنید، تمدن شوروی را نابود کردند، آنرا با ایده آل ها مقایسه می کردند، و اگر در جایی این مقدسات فرو میریخت ، و آنگاه روشن میشد که، خورشیدهم لکه دار است، در چنین مواردی حکم یکی بود: لغو کنید، ویران کنید. البته در این کار شیوه جدلی (پولیمیک) قدیم مورد کاربرد قرارمیگرفت: ذکر کمبودها بدون تعیین سطح رواج آن، افسوس، این کار ثمر داد! ضمنا، این شیوه هنوز هم مورد کاربرد دارد. در مورد بی خانمانها در روسیه سئوال کنید، به شما خواهند گفت: در شوروی نیز بی خانمان وجود داشت. چیزی که در آن دوران ناچیز بود و امروزه شامل میلیونها تن میگردد و در این مورد سخنی بیان نمی شود. و یا اینکه در برنامه های تلویزیونی حرفهای رکیک گسترش مییابد. آقای ملیچین با لبخند و خنده میگوید "چه کار میشود کرد، نگذارید در تلویزیون برنامه اجراء کنم، مگر در شوروی فحاشی وجود نداشت؟" البته که بود، در اینجا سخن بر سر گستردگی آن است که، بطرز چشمگیری با امروز متمایز بود. خلاصه شیوه ای کثیف، که برخی عیب ها را به کل پدیده بسط داده اند. من تاکید ویژه ای دارم که، از آنجایی که ما باید تجربه تلخ گذشته را برای پیکار آینده در نظر بگیریم، در همه موارد فکر میکنم این تز را میتوان پیش کشید: که حکومت شوروی ایده آل نبود، اما خوب بود. که بحث های امروزی باید بر این منوال باشد.
لاریسا بارانووا – کونچینکو: در مورد خوب و یا یده آل بودن. من هنوز اصرار دارم که در احیای تصویر تمدن شوروی ما بحث ایده آل ها را نمی توانیم نادیده بگیریم. چراکه در تاریخ داستان ها و افسانه ها می مانند. انتقال داستان ها و افسانه ها به شکل ایده آل آنها به جوانان وظیقه ماست.
آرسنی زاموستیانوف: البته موافقم . تمدن شوروی – گداخته ای ازرئالیسم و آرزوها ست. هر دو دارای ارزش برابر هستند. آری، هم به گذشته ها ،هم به ایده آلها باید از موضع بالا برخورد کرد. اما، درنظام فردای زندگی ما، از نظر من، جا دارد از مبالغه ایده آل ها گریخت، چراکه کوچک ترین شکاف مردم را بی اندازه ناامید میکند. تا افسردگی و یا حتی در پانیک فرو میبرد. خواهند گفت: هرچه بادا باد.
ژانا بالوتووا: برای من این فکر جالب است که چگونه مزورانه ما را فریب دادند، تا تمدن بزرگی را به تباهی بکشند. گذشته از این، درد و غم همچنان ادامه دارد، چرا که بسیاری همه این فریب ها را پذیرفتند و موافقت کردند، و بی حرمتی به گذشته شوروی همچنان ادامه دارد. چگونه، چرا؟ مگر نمی فهمند چه فاجعه ای برای کشور ما رخ داد؟ این داده های آماری وحشتناک است. مردم یکی از کتابخوان ترین کشورهای جهان درحال تبدیل به گروهی کودن شده اند. و عواملی که جهت وحشی کردن مردم اعمال میگردند، نه تنها خنده دار است، بلکه وحشت آفرین است. برخی اوقات آدم گریه اش میگیرد... ولی هر بار دوباره و دوباره متوجه میشود که، سینمای ما، ادبیات ما، ترانه های ما چقدر دوست داشتنی و... روسی بود. آخرین مصاحبه با اولیانوا را بیاد میآورم، از او پرسیدند، چه آرزویی برای هم میهنان خود دارید. او در جواب میگوید "روس بمانید". امروزه در زمینه هنر باید با آمریکائی ها برابر شد، در غیر این صورت نیازی به شما نیست. "دموکراسی" توتالیتر است این نه تنها نظر دولت مردان ما است، بلکه نظر غربی ها نیز میباشد. به چه کسی از روسیه و به چه علت جایزه میدهند؟ مثل فیلم "تصویر قربانی". با آن صحنه های تاسف آورش! این جوایز نصیب کسانی میشود که روسیه را چندش آور جلوه دهند. مثل دعوتنامه ای میماند برای فریفتن: اگر میخواهی معروف شوی راه این است. آری، فیلمهایی مثل "تصنیفی در باره یک سرباز"، "غازها پرواز میکنند"، "جنگ و صلح" جایزه گرفتن را بنا گذاشتند. اکنون همه چیز عادی شده، جایی برای خجالت نیست. آنها در غرب آموزش تحمل و بردباری میبینند. ولی حاکمان ما دارای تحمل و بردباری نسبت به تعداد زیادی، یعنی میلیونها تن از مردم شوروی نمی باشند! درحالی که همه آرا و نظرسنجی ها نشان میدهد که این آرتش میلیونی به شوروی وفادار مانده اند.
ویکتور کوژیمیاکو: تازه دریک وضعیت انزوا نیز قرار گرفته اند.
ژانا بالوتووا: بطوری که اصلا وجود ندارند. هرچه میخواهی بگو، کدام گوش شنوا. مثلا در مورد تئاتر، تئاتر درونین و تئاتر گوبینکا داریم، مردم این دو تئاتر را دوست دارند. به تماشای آن میروند. اما مخالفین در مورد آن میگویند که این تئاتر "لجن" است رسانه ها و کانالهای تلویزیونی حتی به عمد آنها را نمی بینند. اما تئاتر سریبریانیکوف – تئاتر نیست هیولا است، ولی میگویند، یک "حرف تازه" است، برای دیدن آن تبلیغات میکنند.
ویکتور کوژیمیاکو: واقعا شگفت آرونیست که چنین هنری توسط دولت تشویق و حمایت میشود؟
ژانا بالوتووا: شگفت آوراست، زمانی که در تئاتر واختان در نمایش نامه "دایی وانیا" چگونه آستروف بر روی چهار دست و پا ایستاده و عرق سگی میخورد. به نظر من این حرکت به مسخره گرفتن چخوف است. ولی مورد نیاز قرارگرفته است! میگویند برای یهودیان وحشتناکترین مجازات – مجازات از یادزدائی است. به همین دلیل لایه بزرگ فرهنگ بزرگ شوروی امروزه به فراموشی سپرده شده است. من موافقم که، بازآفرینی تصویر تمدن شوروی برای جوانان بسیار مهم است. تا جوانان بهترین فیلمهای شوروی را ببینند، بهترین ترانه های شوروی را بشنوند، چیزی که امروز نه میبینند و نه میشنوند. البته اینها به تنهایی تصویر زندگی شوروی و امور روزانه آن را به نمایش نمیگذارند. زمانی که دختر بچه بودم میتوانستند به تنهایی با قطار مرا به سیبری نزد مادر بزرگم بفرستند، این یک چیز عادی بود. ما هیچ چیزی در مورد کودک آزاری و کودک ربائی نشنیده بودیم. من چهل سال است که در خیابان فروزنسکی نابرژنی زندگی می کنم، در طی بیست سال نخست از آن در حیاط خانه ما هیچ حادثه جنایی رخ نداد، حتی از دست کسی ساعتی را بزور در نیاوردند. اما در طی سالهای اخیر در این خیابان پنچ قتل انجام گرفت. این برمیگردد به حمایت و امنیت .... یا اینکه پرداخت هزینه های شهری ۱۶ روبل بود. در رابطه با امروز مثل افسانه است! اگر درجایی در عمق یاکوتا آپاندیسیت یک چوپان درد میگرفت فورا به آنجا یا هواپیما یا چرخ بال میفرستادند. روابطی کاملا دگرگونه و بسیار متفاوت. اما امروز؟ یک بانکدار را کشتند، و من به آشنایی آن گفتم چه مصیبت بزرگی برای همسرش، اودر جواب گفت، چیزی نشده است، شما نگاه کنید چه پولی به او خواهد رسید. این است جوهر زمان ما. امروزه همه خاطرات دروان شوروی مثل خوابی شیرین میماند، یک فانتزی بسیار زیبا، که توسط یک نویسنده نابغه نوشته شده است. زندگی ما در آن زمان بسیار زیبا و شایسته بود. چرا اجازه دادیم که آن را از ما بگیرند؟ آیا برای همیشه گرفتند؟
آینده این تمدن
ویکتور کوژمیاکو: ژانا اندریونا سئوال مهمی را مطرح کردند. در پایان این نشست، از همه شما خواهش میکنم به این پرسش پاسخ دهید.
سرگئی یسن: من اعتقاد راسخ دارم که، آن تمدن بزرگ ما نه تنها از یادها نمی رود، بلکه بی تردید تکرار خواهد شد. شاید، در سطحی دیگر، ولی بی تردید. جهان بدین سوی میرود، تعداد زیادی از جمعیت کره ما، ایده ها و اندیشه های زیادی ما را بدین سمت میبرند، از دید من برگشت غیر قابل انکار است.
یوری بیلوف: آری ، تمدن شوروی – تمدن آینده است. همانطور که در این مورد گفته شد، این تمدن پدیده ای کاملا نوین در تاریخ بشریت بوده، بدین خاطر در راستای تلاشی آن کوشش فراوانی انجام شد. من نیز اعتقاد دارم به هر مارپیچ کج دیالکتیکی که هر از چندگاهی بشریت در آن فرو می غلطد، بالاخره بر پایه قانون همان دیالکتیک از آن برمیآید.
آرسنی زاماستیانوف: این ساختار فعلی دایناسوری برای مدت طولانی نخواهد ماند. آن غریزه صیانت نفس بوجود آمده در مردم، نگرش شوروی نسبت به انسانها را برمیگرداند و مسیر سوسیالیسم را در پیش خواهد گرفت. با تکنولوژی سده بیست و یکم واژه قهرمانانه "تراژدی خوش بینانه" حیاتی تر از قبل شده است: "خوب – زمانی خوب است که همه خوب باشند. این همان سوسیالیسم است".
میخائیل کاستریکوف: تمدن شوروی چیزهای زیادی به مردم ما داد، که توسط جهانیان نیز دیده شد. این چیزی است که به تجربه جهانی تعلق گرفته است. مسئله این است که چه وقت بطور عملی مورد نیاز میگردد. بی تردید مورد نیاز قرار خواهد گرفت، چونکه مخالفان ما هیچ چیز ارزشمندی نتوانستند جایگزین کنند. و خود آنها اقرار دارند که نظام سرمایه داری دچار بحران است. و خودشان آثار مارکس را به پرفروشترین کتاب تبدیل کردند. در نتیجه، پاسخ به چالشهای زمان، در مورد تمدن شوروی، قطعا به نفع کشور ما و همه بشریت میباشد.
لاریسا بارانووا – کونچینکو: یک ضرب المثل روسی میگوید "اگر آماده مردن شدی، گندم را بکار". ما هنوز قرار نیست بمیریم. و هدف ما – افشاندن بذر مهربانی، برای ابد است. خلق روس و شوروی از ما صمیمانه سپاسگزاری خواهند کرد. امیدوارم نسل جدید نظام زندگی هدفمند را برگزینند. چیزی که نزدیک به تمدن شوروی ما باشد. ما نیز در این مورد به آنها کمک خواهیم کرد.
یوری ایمیلیانوف: آنچه که اینک در کشور ما میگذرد میتوان تلاشی مصنوعی در راستای بازسازی آنچه که سزاوار فنا است نامید. و به گواهی تجارب بشریت هرگز کامیاب نمی باشد. برگراندن تاریخ به عقب در نهایت به شکست می انجامد.
ژانا بالوتووا: فکر اینکه چه چیزهایی را ازدست داده و تحمل این واقعیات روز به روز بسیار دردناک و غیرممکن میگردد. در سال ۱۹۱۱ احمدوا نوشت "در اینجا هرگز اتفاقی رخ نخواهد داد" هرگز! اما بزودی در سال ۱۹۱۷ اتفاقی رخ داد که اتفاق بود...، با این همه، من به عقل سلیم مردم باور دارم.
بوریس لیئونوف: من بر این باورم که، هر کدام از ما در هر جایی که هستیم باید خود را بعنوان انسانی که تمدن شوروی تربیت کرده نشان دهیم. باید در باره آن بدون واهمه و پوزش با جوانان صحبت کنیم، همانطور که در اینجا گفته شد. این همان چیزی است که من به دانشجویانم می آموزم. درک و واکنش های مثبتی وجود دارد، چراکه زندگی فعلی ما هرچه بیشتر جوانان را به بن بست میکشد. کسی که دانشگاه ادبیات را تمام میکند – مورد نیاز نمی باشد. و من به آنها میگویم که در چه کشور زیبا و مهربان و خردمندی زندگی میکردیم. بیاید آنرا در خود نگاه داریم و به دیگران انتقال دهیم.
گنادی آندره ویچ زوگانوف: اغلب اوقات حزب ما را به فراخوان به قبل و گذشته شوروی متهم میکنند. ولی ما به شوروی آینده فرامی خوانیم! به تجارب بزرگ تمدن سوسیالیستی شوروی بر اساس برنامه حزب و در راستای اجرای این برنامه ما با تمام قدرت و بطور مستمر و پیگیرانه پیکار می کنیم.
از هیئت تحریریه: صحبتهای این نشست جبرا خلاصه شده است. و این "میز گرد" مسلما نتوانست همه جوانب گسترده این موضوع را دربر گیرد. با توجه به اهمیت ویژه آن، خوانندگان را جهت ادامه این بحث فرامی خوانیم. منتظر جوابهای شما هستیم.
"پراودا" حزب کمونیست روسیه
برگردان از: اردشیر قلندری
|