جمهوریخواهان قوم گرای وطنی - دنیز ایشچی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۲ مهر ۱٣۹۱ -
٣ اکتبر ۲۰۱۲
علت اصلی عامل گریز ازمرکز و گریز از وحدت جنبش ملیتهای غیر فارس ایران را چه عواملی شامل میشوند؟ نیروهای جنبش چپ و بخش دموکرات جمهوریخواه آن هیچموقع نمیخواهند در آیینه نگاه کرده و کاستیهای خود را در این زمینه دیده، به آنها اقرار کرده و در راه رفع آنها گامی بردارند. با این همه چپ و راست زدنها، زمین خوردن و بلند شدنها، شکست و پیروزها، درجا زدنها و عقب رفتنها، دنباله رویها و از دست دادن پیشگامی آرمانی جنبش مردمی، ببینیم آیا استراتژی های محوری شما ها تا چه اندازه درست بوده است؟
این دوستان ما که در تاکتیکها و استراتژیهای خود انواع و اقسام این شاخه آن شاخه را تجربه کرده اند، باید شهامت آن را داشته باشند و اقرار بکنند که از زمان رهبری مرحوم عبدرلرحمان قاسملو تا امروز، صحیحترین موضع گیریهای استراتژیک و اکثریت غالب تاکتیک های مرحله ای اتخاذ شده توسط حزب دموکرات کردستان ایران، بمراتب درست تر از مواضع این دوستان ما بوده است. بهتر است این دوستان ما دست از درس دادن بردارند و خود آغاز به درس آموزی از این مکتب بنمایند. استراتژیها و تاکتیکهای سی ساله گذشته خود را با حزب دموکرات کردستان مقایسه بکنید و ببینید مراحلی که شما ها بیراهه میرفتید، مواضع این حزب چگونه بوده است.
برای من آذربایجانی که خواهان بازگشت ازادی، عدالت، حکومت قانون و استقرار ارزشهای حقوق بشری بر تمامی ایران میباشد، کسی که باورمندی به ارزشهای حقوق ملی را بخشی جدائی ناپذیر از حقوق بشر و خواسته های دموکراتیک بیش از هفتاد درصد مردم ایران میداند، ار مطالعه موافقنتامه حزب دموکرات کردستان ایران هیچ جای تعجبی نیست، بلکه اقرار نامه آشکار آنها به پراتیک همکاریهای مشترکی میباشد که دهه هاست بین این دو سازمان بر قرار بوده و جاری می باشد.
آن بخش از اپوزیسیون سکولار دموکراتی که یا از خواستگاه لیبرال دموکراسی و یا از خواستگاه چپ و سوسیالیستی برخواسته اند و هنوز هفتاد درصد از مردم کشور ایران را "اقوام و عشایر" تعریف میکنند، چه ارزشهایی را نمایندگی میکنند؟ آنها هنوز در موقعیت ناامیدیهای بعد از شکستهای مکرر استراتژیک، نه فقط اساسی ترین حقوق هفتاد درصد از مردم ایران از قبیل به رسمیت شناختن هویت تاریخی، فرهنگی، زبانی و در مجموع همیت ملی را انکار میکنند، بلکه نشان میدهند که اگر بر سر کار بیایند، دست کمی از جمهوری اسلامی ایران در حذف این حقوق نخواهند داشت. این بخش از سیاسیون جنبش"دموکراتیک" عملا از یک طرف بر آرمانهای نژادپرستانه محافظه کاران سلطنتی و جمهوری اسلامی ایرذان تکیه کرده اند.
دوستان "اتحاد جمهوریخواهان" ما در اطلاعیه خویش از یک طرف در ایران فقط "جمهوری اسلامی ایران" را بعنوان نهاد سیاسی اعمال کننده تبعیض و ستم بر علیه "اقوام" ساکن ایران معرفی میکنند و برای رفع ستم "قومی" در پلافورم خویش "حکومت ساختاری غیر متمرکز"ی را پیشنهاد میکنند نه بر پایه های (ملی، جغرافیائی و فدرالیسم"قومی")، بلکه بر پایه های (اداره امور محلی)، پیشنهاد میکنند. این دوستان ما دست جمهوری اسلامی ایران را از پشت بسته اند. این دوستان نه فقط به خود اجازه می دهند به احزاب ملی دموکراتیک به درس آموزی بپردازند و به آنها بیاموزند که "بهتر است به شعار دموکراسی برای ایران، خود گردانی برای کردستان، برگردند"، بلکه در آئینه سیاسی تاریخ نمی بینند که سیاستهای "مونو اتنیک"، "مونو لینگوال" آنها به قیمت حذف هویت تاریخی مدنی ملیتهای دیگر چه ضربات جبران ناپذیری به از هم گسستگی ملیتها در ایران وارد میکند.
آیا از نظر این دوستان، مردم اتنیک فارس در ایران هم یک"قوم" اقلیت می باشند؟ در یک کشور متنوع از بابت اتنیکی مفهوم اقلیت و اکثریت چگونه تعریف میگردد؟ آیا فرقی بین حقوق "اکثریت" و "اقلیت" از بابت برخوردار بودن از برابر حقوقی از بابت امکانات رادیو تلویزیونی، آموزش به زبان مادی، امکان انتشار روزنامه جات و نشریات به زبان خود، برخورداری از بودجه برابر در ارتقا موسیقی و هنرهای ملی خویش وجود خواهد داشت. اگر در ایران ملیتهای ایران توسط خودگردانی ملی قادر به حفظ و تعمیق چنین حقوقی نخواهند بود، دوستان جمهوریخواه ما با سیتم "غیر اتنیک" خودگردانی محلی آن را پیاده خواهند کرد.
خوشبختانه تعداد اندکی از روشنفکران مستقل فعال اجتماعی پیشگامتر از این دوستان به این واقعیت پی برده اند که یکپارچگی مدنی در مقابل جمهوری اسلامی ایران تا تعمیق حقوق دموکراتیک، از قبیل به رسمیت شناختن برابر حقوقی اتنیکهای مختلف ملی در ایران قابل تحقق میباشد، نه با انکار، استحاله و ترویج سیاستهای اسیمیله گرانه. نمونه تجربه اروپای متحد به ما می آموزد که وحدت مستحکم ملیتها در دنیای مدرن امروزی، نه فقط ناشی از ضرورتهای اقتصادی، جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و غیره ناشی میشود، بلکه وحدتی بر پایه های برسمیت شناختن کامل حقوق دموکراتیک و انسانی ملی تک تک ملیتها می باشد. وحدت مستحکم ملیتها در ایران بر پایه های پذیرفتن واقعیت تنوع اتنیکی در ایران و به رسمیت شناختن آن ارزش گذاری برابر حقوقانه در تنظیم برنامه های سیاسی اجتماعی می باشد.
اعمال سیاستهای مونو اتنیک به قیمت کوچک و "اقلیت قومی" نامیدن بیش ازهفتاد درصد مردم ایران، اصلی ترین و اساسی ترین عامل جلو گیرنده و اتحاد ملیتهای مختلف جهت صف بندی در مقابل جمفوری اسلامی ایران از یکطرف و امکان یابی آنها جهت همزیستی به همدیگر می باشد. این سیاست نه فقط توسط جمهوری اسلامی ایران، بلکه از طرف محافظه کاران سلطنتی و دنباله روان لیبرال و به اصطلاح سوسیالیست آنها اعمال می گردد.
عزیزان سرگردانی که در زمینه موضع گیری در قبال مساله ملی در ایران چند پهلو می زدند، امروز هم پرچمهای خود را در مسیر بادهایی که می وزد به احتزاز در آورده اند. عزیزانی که از آنها انتظار می رود راهکار استراتژیک دراز مدت محوری برنامه ای برخورد با مساله ملی را ترسیم بکنند، امروز از یک طرف چند پهلو می زنند، از طرف دیگر جوهر یک استراتژی تبعیض گرانه تک ملیتی را ترویج میکنند.
رفیق "جمشید طاهری پور" از یک طرف "رشد مذهب شیعه در زمان صفویه" را یکی از عوامل سازنده مثبت شکل گیری استحکام ملی در ایران ارزیابی میکنند، از طرف دیگر سیاست انگلیسی – رضاشاهی تک زبانی کردن ایران به قیمت از بین بردن امکانات رشد یابی زبانها و فرهنگهای دیگر را جهت تبدیل ایران به یک کشور مونو لینگوال با هژمونی فرهنگ و زبان یک ملیت بر هفتاد درصد بقیه را "خدمت بزرگ برای قرار دادن ایران در مسیر تکامل و ترقی اجتماعی" ارزیابی میکنند.ایشان بر این اساس بافت اجتماعی دموگرافیک ایرانی بر بر اساس ویژگیهای "فرش ایرانی" ارزیابی میکنند. برای اولین بار من این شیوه تصویر بافت اجتماعی دموگرافیک ایرانی بصورت انتخاب بین "فرش ایرانی" و " بافت موزائیکی" را در تحلیل رفیق "بهزاد کریمی" مشاهده کردم.
بر اساس تحلیل آقای طاهری پور میشود استنباط کرد که کشتن دهها هزار نفر در تبریز در زمان شاه اسماعیل بخاطر از بین بردن مذهب سنی و غالب کردن مذهب شیعه گامی مثبت جهت یکپارچی ایران تلقی میشود، به همان طریقی که اعمال سیاست انگلیسی "ملت واحد، زبان و فرهنگ فارسی واحد، به قیمت استحاله ملیتهای غیر فارس" توسط دولت رضا خان گامی بزرگ در مسیر ترقی و تعالی کشور ارزیابی میشود. هر دم از این باغ بری می رسد. آیا این دوستان ما دست کمی از جمهوری اسلامی ایران در زمینه تدوین، توجیه و اعمال سیاستهای تبعیض گرانه ملی دارند؟
اگر در ایران تجزیه طلبانی وجود داشته باشند، این ها غیر از کسانی میباشند که با ترویج اندیشه های تبعیض گرانه و گاها آپارتایدی خود مانع تعمیق ارزشهای انسانی، دموکراتیک و مودت و دوستی واقعی بین ملیتها می گردند؟ کسانی که در سرزمینی که "سومریها"، "ایلامیها"،"بابلیها"، "اسوریها"، "اورارتوها"، "مانا ها"، "مادها" و "اریائیها" در تاریخ باستانی در کنار همدیگر زندگی میکردند، بغیر از آریائیها، دیگران را همگی متجاوزینی از نژادهای"پست" معرفی می نمایند،وقتی در آئینه تاریخ امروز نگاه میکنند، صورت چه کسانی را می بینیند؟
این دوستان نه تنها از نظرگاه بلوغ یافتگی از بابت برخورداری از ارزشهای آزادگی، آزادمنشی انساتی جهت برسمیت شناختن برابر حقوقی هویتهای ملی خیلی عقب مانده هستند، همچنان که در عرصه های سیاسی استراتژی کلان همچنان فرسنگها از زمان عقب هستند، در عرصه حل مساله ملی هم از موانع اصلی استحکام یافتن رشته های وحدت میان ملیتهای مختلف در ایران می باشند. دقیقا به همین دلیل است که سازمانهای سیاسی ملیتهای مختلف بصورت صف بندی پارالل دیگری وارد میدان سیاسی اجتماعی شده و این خلا و عقب ماندگیها را تا حدود زیادی پر میکند. اگر بخش قابل توجهی از لیبرال دموکراسی و "سوسیال دموکراسی" در ایران در کنار عقب ماندگی دهشتناک خویش از جنبش مردمی، بعنوان نیروی ایجاد کننده پراکندگی و گسستگی ملی عمل خواهند کرد، علاج این بیماریها را باید سازمانهای پارالل ملی دموکراتیک ملیتهای کرد، ترک، عرب، بلوچ و ترکمن باید بر عهده بگیرند.
دنیز ایشچی ۰٣/۱۰/۲۰۱۲
|