گزارش برگزاری مراسم مشترک بزرگداشت جانباختگان کشتار سال ۶۷ در شهر تورنتو
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٣ مهر ۱٣۹۱ -
۴ اکتبر ۲۰۱۲
آغاز برنامه توسط خانم مریم مجری مراسم با خواندن شعر زیر آغاز شد:
بر نو کردن ماه بر بام شدم با عقیق و سبزه و آینه
داس سرد بر آسمان گذشت که پرواز کبوتر ممنوع
صنوبرها به نجوا چیزی گفتند و گزمگان به هیاهو
شمشیر بر پرندگان نهادند
و ماه بر نیامد!!
با درود و سپاس فراوان به شما خانمها، آقایان و دوستان عزیزی که امروز در مراسم بزرگداشت جانباختگان فاجعه ملی کشتار سال ۶۷ شرکت کردید.
هموطنان عزیز؛
از آن حادثه شوم و جنایتکارانه بیش از ۲۴ سال می گذرد. مراسم امروز به همه ما ایرانیان تعلق دارد. همه ما هستیم که می خواهیم این خاطرات تلخ را با وجود همه آلام و زخم هایی که بر روح و روانمان می گذارد، همچنان به یاد داشته باشیم و هر ساله در شهرها و کشورهای مختلف جهان برایش سالگرد بگیریم. چرا باید چنین کنیم؟ آیا می خواهیم کینه ها را تازه نگه داریم و زخم را همچنان خون آلود؟ آیا می خواهیم دشنه انتقام را تیز کنیم؟ پاسخ ما به این سئوالات منفی است. تلاش ما برای حفظ حافظه تاریخی یک ملت نه برای تیز کردن چاقوی انتقام بلکه برای آب دادن نهالی است تا تجربه تاریخی آینده کشورمان ایران باشد. ما چنین جنایت عظیم و وحشتناکی را به یاد می آوریم تا هرگز تکرار نشود. کسانی که در آن سال های سیاه در زندانها بودند امروز به چشم و گوش و زبان گویای هزارانی تبدیل شدند که امروز دیگر در میان ما نیستند. آری مردها و زن های آن سالها زنده ترین زنده گان بودند زیرا که امروز هم با زبانی دیگر می توانند با ما سخن بگویند. از درد ها و شکنجه ها بگویند و از گل هایی که به ناحق پژمردند. ولی پیام این سخن چنانکه پیشتر متذکر شدم امید و آینده است در حالی که چادر سیاه شب همچنان چهره میهن ما را پوشانده است و مرگ و شکنجه پیر و جوان، در دخمه ها ادامه دارد، در این روز در این مراسم از شما دعوت می کنم که برخیزیم و به یاد همه به خاک افتادگان دهه ۶۰، با هم یک دقیقه سکوت کنیم.
پس از پایان یک دقیقه سکوت مجری برنامه اعلام برنامه کرد:
یک- پیام سه جریان به فارسی و انگلیسی
دو- دکلمه یک شعر
سه- سخنران- آقای زرهی سردبیر نشریه شهروند
چهار- موسیقی کردی
استراحت
پنج - میز گردی از زندانیان سیاسی سالهای ۶۰ تا ۶۷
شش- سخنرانی اقای مریدی نماینده پارلمان کانادا
هفت- پخش سرود کوهستان و خواندن همه حاضرین بعنوان پایان برنامه.
- بعد از اعلام برنامه از آقای ارشد دعوت بعمل آمد که پیام مشترک حزب دمکرات کردستان ایران – کمیته شرق کانادا، حزب کومهله کردستان ایران- تورنتو – کانادا و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) تورنتو – کانادا، را به فارسی و سپس در ادامه آقای صلاح به انگلیسی قرائت کنند. در بخشی از پیام مشترک سه سازمان آمده است : "درخاوران صدها تن از قربانیان اعدامهای دهه شصت که به حکم آیت الله خمینی در زندانها به قتل رسیدند، در گورهای دستهجمعی دفن شدهاند. در طول بیست چهار سال گذشته، بهرغم سرکوبهای شدید، بگیر و ببندها، ضرب و شتم و آزار و بازداشت خانوادهها توسط مامورین رژیم، خاوران گلباران میشود وخاطره و یاد آن آزادگان گرامی داشته میشود. اما خاوران تنها میعادگاه مادران، همسران و فرزندان جانباختگان قتلعام سال ۶۷ نیست، بلکه خاوران و گورهای دستهجمعی آن گواه روشنی بر چگونگی برخورد این نظام ضد بشری و آزادی ستیز با مخالفین و دگراندیشان است.
هراس از برملا شدن بیش از پیش حقایق که تنفر و بیزاری هرچه بیشتر تودههای مردم ایران و وجدانهای بیدار و آگاه در سطح جهان را به همراه دارد، حکومت جمهوری اسلامی را براین خیال باطل داشته است تا با تخریب و تغییر چهره گورستان خاوران و جلوگیری از تجمع خانوادهها، از رسوائی خود بکاهد. بدین ترتیب جمهوری اسلامی میکوشد تا ضمن سرپوش گذاشتن برجنایات خود، خاطره هزاران انسان شریفی که در فاصله کوتاهی در زندانهای رژیم اعدام شدند را از اذهان و افکار مردم محو کند. اما علیرغم همه ترفندها و رفتار ضد انسانی حکومت، پرونده قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، به عنوان فاجعه ملی و جنابت علیه بشریت نزد مردم ایران گشوده است و تا روشن شدن ابعاد کامل این فاجعه و محاکمه آمرین و عاملین آن، از پای نباید نشست."
- در بخش بعدی برنامه، خانم بهناز با صدایی زیبای خود به دکلمه شعری از احمد شاملو پرداخت.
- سپس خانم مریم قطعه ای از شعر طوقیان کبود که توسط یک زندانی سیاسی سروده شده بود را برای حاضرین خواند.:
طوقیان کبود
هنوز بر دارهای جنگلی میرقصیدند
که دارکوبان به دارهاشان نیز دشنه میکوبیدند
پرهای ریخته اشان در کارگاه جهان
بالشت موریانهاست
هنوز هم بر بلند بالشان جا پای تازیانه هاست.
- در ادامه برنامه، آقای حسن زرهی روزنامه نگار پرسابقه و نیز مسئول نشریه شهروند در تورنتو به صحنه آمد و صحبت های خود را برای حاضرین در مراسم ایراد کردند. ایشان در بخشی از گفتار خود متذکر شدند:" آقای زرهی در آغاز از سازمان فدائیان خلق ایران ( اکثریت) تورنتو برای دعوت ایشان به مراسم یادمان فاجعه ملی تابستان ۶۷ تشکر کردند. بیان ایشان از یک داستان عاشقانه شروع شد اینکه چگونه مجنون عاشق لیلی شد و چرا مجنون اینقدر عاشق شد که سر به بیابان زد و سپس نتیجه گیری کرد که در واقع این عشق بوده که او را ماندگار کرد و نتیجه اینکه آنهایی که عاشقانه جان باختند ماندگارترین انسانها هستند چون از جانشان که تنها یکبار بدست آدمی میاید هزینه کردند. در ادامه آقای زرهی در مورد اتحاد احزای و سازمان های ایرانی بیاناتی را اعلام کردند. ایشان از اینکه حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله بعد از سالها بالاخره دست دوستی به هم دادنید و برای فعالیت های بعدی در کردستان ایران با هم توافق نامه نوشتند و اتحاد کردند، استقبال کرد و اینکه خبرهای خوبی در باره اتحاد میان اپوزیسیون ایرانی دارد ولی الان در اینجا نمیتواند درز وقتی که دارد گزارش دهد. آقای زرهی از ابتکار مشترک سه جریان ایرانی برای برگزاری یادمان تمجید میکرد و تاکید کرد که همه باید این نوع فعالیت را سرمشق خود انجام دهند و یاد بگیرند در جهت اتحاد و همکاری پیش بروند. آیا هزینه کردن جانها برای آزادی لازم است؟ آیا از راههای دیگری نیز می شود برای رسیدن به هدف خود رسید. ایشان اعتقاد داشتند که باید کف مطالبات را به هم نزدیک کرد تا بتوان بهتر به مقصد رسید.
- در پایان بخش اول همه حاضرین در فضائی احساسی و همبستگی با عزیزان از دست رفته قرار داشتند. در چنین جوی خواننده و هنرمند کرد ایرانی آقای شهروز چند قطعه موسیقی در این مراسم اجرا کرد و همراه با موسیقی ایشان اسلایدهای اعدامیان آن سالها بر روی صحنه تصویر شد. در مراسم روحیه همبستگی با مبارزین اعدام شده توسط بسیاری از ایرانیان شرکت کننده در مراسم برجسته بود.
- در هنگام استراحت از حاضرین با شیرینی، چای و قهوه پذیرائی بعمل آمد. در سالن میز کتابی از اسناد و اعلانات سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) گذاشته شده بود که در آن گل و سرودهای سازمان بصورت سی دی بفروش می رسید. بر روی میز کتاب آخرین گزارش تحلیلی"کمیسیون بررسی علل و عوامل ضربات به تشکیلات مخفی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) طی سال های ١٣٦٢ تا ١٣٦٥" تهیه و بصورت جزوه ای روی میز در دسترس عموم گذاشته شده بود.
- پس از استراحت، برنامه بخش دوم آغاز شد. مجری برنامه از شش نفر از زندانیان سیاسی که در سالهای ۶۰ تا ۶۷ در زندان های جمهوری اسلامی بسر برده بودند دعوت کرد که در میز گردی شرکت کنند و قسمتی بسیار کوتاه از خاطرات خود را با حاضرین در مراسم در میان بگذارند. در این میز گرد مریم، شهرام، ابوبکر، ساسان، جمشید و صدیق شرکت داشتند. سخنران اول مریم بود. هر سخنران هشت دقیقه می توانست صحبت کند. هماهنگ کننده میزگرد خانم مریم بود. ایشان سخنان خود را خطاب به حاضرین آغاز کردند.
بخشی از خاطرات مریم: من تلاش می کنم بخش هایی از خاطراتم را که مربوط به مشکلات زنان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی می شود را امروز با شما در میان بگذارم. البته من زندانی دو رژیم شاه و خمینی بوده ام و چون زمان اندک است تلاش می کنم به اختصار مواردی را که به دوران زندان در جمهوری اسلامی بر می گردد را به اطلاع شما حاضرین در برنامه برسانم:
۱- شکنجه- ما زنان در زندان در هنگام شکنجه بصورت مضاعف مورد آزار و اذیت قرار می گرفتیم. ما را نیز همانند مبارزان مرد مورد شکنجه های سخت و خشن جسمی مثل شلاق، کابل، دست بند قپونی، کتک، مشت و لگد، آویزان کردن از سقف، انفرادی و غیره می کردند اما علاوه بر اینها ما زنان زندانی را برای تحقیر کردنمان بصورت اجباری لخت می کردند و به اشکال گوناگون به بدن ما دست می زدند و گاه به تجاوز روی می آوردند تا بلکه از این طریق سرکوب و خشونت توام با تحقیر و در آخر شکستن غرور و شخصیت فرد توام شود. من شاهد این بودم که زنانی در هنگام دستگیری باردار بودند؛ آنها برای اینکه موقع شکنجه فرزند خود را از دست ندهند اعلام میکردند که حامله هستند و گاهی همین امر عاملی برای شکنجه بیشتر زن زندانی باردار برای گرفتن اعتراف می شد . همه این موارد در هنگام بازجوئی، شرایط را به لحاظ روحی برای ما زنان بسیار دشوار می کرد. آنها در واقع حساب شده و با برنامه بطور سیستماتیک از هر امکانی برای شکستن جسم و روح ما بهره می گرفتند تا بلکه ما را خاموش کنند.
۲ – بهداشت در زندان: یادم میاد سال ۶۱ که دستگیر شدم مرا به زندان دادستانی بردند. در آنجا در یک سلول بسیار کوچک، من و دو نفر دیگر را با هم قرار دادند. در میان ما یک دختر جوان حضور داشت که بر اثر شکنجه پاهایش آش و لاش بود. او را بعلت تعزیر فراوان به این روز در آورده بودند. او اصلاً نمیتوانست راه برود و مجبور بود دمپائی هایش را در دستانش کند و چهار دست و پا تا نیمه راه دستشویی حرکت کند و بقیه راه را ما دو نفر دیگر، می بایست زیر بغلش را می گرفتیم و تا دستشویی می بردیم. اگر چه یکی دیگر از ما سه نفر یک زن باردار بود و برای او انجام اینکار بسیار دشوار بود. در سه دقیقه ای که ما سه نفر وقت استفاده از دستشویی داشتیم می بایست در آنزمان کوتاه همه کارهایمان را انجام می دادیم که در غالب مواقع با کمک به مریض ترین فرد میان خود، همه وقت مان را میگرفت و نمی توانستیم هر سه نفر از دستشوئی استفاده کنیم. در آن سلول ما سه وقت دستشویی داشتیم و خانمی که حامله بود و مجبور بود مرتب به دستشویی برود بعلت فشار مربوط به حاملگی، ما پارچ آبمان را در لیوانها خالی میکردیم و تا او بتواند مثانه اش را خالی کند و کمتر درد بکشد. مشکلات مربوط به بهداشت در زندان برای خانمها بسیار پر اهمیت و آزار دهنده بود و زندانبانان از این بابت نهایت استفاده را برای آزار و اذیت ما استفاده می کردند.
۳- کودکان در زندان: در زندان زنان حامله چه در زمان بازجویی و چه در هنگامی که در سلول بودند مشکلات زیادی داشتند. یکی از زنان زندانی یکماه قبل از زایمانش در بهداری زندان بستری میشود تا بلکه از این طریق خونریزیش کنترل شود. بعد از زایمانی سخت، نوزاد را به زندان میاورد ولی بعلت استرس، فشار و آزار و اذیت دوران بازجویی، شیر در سینه نداشته به کودکش بدهد و مجبور به دادن شیر خشک به بچه اش می شود که آنرا هم در زندان جیره بندی کرده بودند. بعلت عدم بهداشت کودک مننژیت میگیرد و بعد از سه روز میمیرد. مادرها مجبور بودند برای سلامت بچه هایشان آنها را به بیرون به مادر بزرگها بسپرند و اگر کسی را در بیرون نداشتند بچه ها را در زندان نگه می داشتند. یک پسر بچه سه ساله که در زندان به دنیا آمده بود و مادرش مجبور شد او را در زندان در سلول خود نگه دارد. این کودک در دوران زندگیش فقط مادرش و بقیه زنان زندانی را با حجاب در زندان دیده بود. او از مادرش می خواهد که برای او هم یک چادر بدوزد چرا که همه در زندان زنان باید چادر بر سر می کردند و این کودک خردسال هم با سر کردن چادر می خواست شبیه بقیه شود. البته وجود این کودکان نشاط و امید را در درون سلول ها در میان زندانیان تقویت می کرد اما آن کودکان شاهد ده ها خشونتی که بر سر مادرانشان و زنانی که در یک سلول با آنها زندگی می کردند، بودند. و این موارد تاثیرات روحی و روانی سنگینی را بر آنان می گذاشت.
۴ - موضوع حجاب در زندان زنان: در زندان، جمهوری اسلامی سعی داشت حجاب را بزور به زندانیان بقبولاند. ما را مجبور میکردند در تمام مدت چادر بپوشیم. چه برای رفتن به دستشویی یا قدم زدن در بند یا هواخوری. حتی در زمان جنگ با عراق درزندان عادل آباد شیراز ما را مجبور میکردند که با جوراب، مقنعه و چادر بخوابیم چون ممکن بود بمبی به زندان بخورد و ما خدای ناکرده بی حجاب بمیریم.
۵ - تعداد زنان زندانی و اعدامی: من پیش از انقلاب در سالهای ۵۵ تا ۵۷ بعنوان یک زن زندانی سیاسی در زندان بودم. در آن هنگام در زندانی که ما در آنجا بودیم فقط بین ۱۰-۱۵ نفر زندانی سیاسی زن بود که البته ما را با زندانیان عادی در بند چهار طبقه سه جا داده بودند. در سال ۶۱ مرا به عادل آباد شیراز بردند این دفعه به بند یک که در قبل از انقلاب بند انفرادی ها بود، انتقالم دادند. تمام سه طبقه بند پر از دختران جوان زندانی از طیف های مختلف بود. در هر اتاق یکنفره، سه نفر را جا داده بودند. در سال ۶۳ عده ای اعدام وعده ای دیگر آزاد شده بودند و فقط دو طبقه زندان پر از زنان بود.
در تابستان سال ۶۷ یکی از بهترین دوستان من که همیشه با هم بودیم برای اعدام بردند. صدیقه را شب عروسی اش گرفته بودند و شوهرش را قبلاً اعدام کرده بودند. بعد از دو سال او را صدا کردند و برای اعدام بردند. آن روز یکی از تلخ ترین روزهای زندگی من بوده است. بعد از آن مرا بدون هیچ دلیلی به انفرادی بردند و ملاقاتهای من نیز قطع شد. بعد از دو ماه که از انفرادی برگشتم زندان کاملاً خالی شده بود. بسیاری از مادران و دختران جوان را با هم اعدام کرده بودند. تنها تعداد کمی از زندانیان زن، زنده باقی مانده بودند. بسیاری در بیرون از زندان با پاکسازی زندان از زنان فکر می کردند من هم اعدام شده ام و اسم مرا نیز در میان انبوه زندانیان اعدام شده آورده بودند و هنوز هم نامم در میان این لیست اعدام شدگان قرار دارد.
من در اینجا در برابر شما یاد همه انسانهایی که برای آزادی و سعادت مردمشان مبارزه کردند را گرامی می دارم و خواستار محاکمه آمران و عاملان این جنایت ضد بشری میباشم.
- فرازی کوتاه از صحبت های شهرام: ایشان در مورد سالهای ۶۰ تا ۶۷ زندان صحبت کرد و متذکر شد که در زندان اعدامها در این سالها علنی بود و اسامی را براحتی اعلام میکردند. بدون هیچ ابایی مرتب فشار می آوردند تا بلکه زندانیان جلوی تلویزیون بروند و اقرار به ندامت کنند. آقای شهرام در مورد سال ۶۷ اعتقاد داشت که جمهوری اسلامی کشتار زندانیان را مخفی کرد و حتی قبر اعدامیها را هم نشان نداد. این نشان از این است که در سال ۶۰ جمهوری اسلامی در قدرت بلامانع بود ولی در سال ۶۷ در موقعیت ضعف قرار داشت. ایشان از حاضرین این سوال را کرد که چگونه می شود جلوی ماشین سرکوب جمهوری اسلامی را گرفت که دیگر از این جنایت فاجعه بار اتفاق نیفتد؟ او از مردم خواست که روی این سوال فکر کنند. از نظر او افشای جنایت های رژیم و شکستن سکوت میتواند چرخ ماشین سرکوب رژیم را از حرکت بیاندازد.
- بخش کوتاهی از زندانی سیاسی ابوبکر: ایشان صحبت از فشار مضاعف روی زندانیان کرد در ایران کرد و اینکه اورا برای تبعید به تهران فرستاده بودند و در موقع ملاقات با مادرش او را مجبور میکردند که به فارسی صحبت کند تا بلکه اینجوری بتوانند صحبت های او را کنترل کنند. او همچنین در مورد آزار و اذیت توابان کرد در زندان سخن گفت و ادامه داد که فارسها دشمن نیستند این دولت جمهوری اسلامی است که دشمن است و در این بین برخی از کردها هم میتوانند با دشمن همکاری کنند.
- سخنران بعدی آقای ساسان بود: ایشان درمورد "سیاست سکوت " جمهوری اسلامی مسائلی را متذکر شد که در اینجا به بخش کوتاهی از صحبت ایشان می پردازیم: " ایشان سخنان خود را با حکایت زیر آغاز کرد"
موشی در خانه تله موش دید؛
به مرغ، گوسفند و گاو خبر داد. آنها گفتند تله موش مساله توست، به ما مربوط نیست. ماری در تله افتاد و زن خانه را گزید.
از مرغ برایش سوپ درست کردند؛
گوسفند را کشتند برای پذیرائی عیادت کنندگان و گاو را برای مراسم ترحم قربانی کردن
و موش در تمام این مدت از سوراخش مینگریست و مینگریست
نگید به من مربوط نیست
آقای ساسان سپس از خاطرات زندان در هنگام ملاقات با خانواده ها مسائلی را مطرح کردند. در این عرصه جمهوری اسلامی با ایجاد مزاحمت و محدودیت برای خانواده ها سعی در کنترل آنها و القاء این که همین ملاقات هم اهرمی در دست آنهاست. ایشان ادامه دادند که یکی دیگر از اهرمها برای حفظ "سکوت" در داخل زندان، استفاده گسترده از "توابین" بوده است که در این مورد چند مثال مطرح کردند. در ادامه ساسان به مساله "ملی کشی" و " معرفی ماهانه" خود به زندان تا ۶ سال پس از آزادی پرداخت و متذکر شد در این ملاقات های ماهانه عر بار با چشم بند از او بازجوئی می کردند. در پایان ایشان از صحبت های خود چنین نتیجه گرفت که جمهوری اسلامی ایران در آن زمان از هر اهرمی برای ایجاد "سکوت" و خفقان استفاده می کرد. ولی امروز بعلت پیشرفت تکنولوژی ارتباطی دیگر قادر به ایجاد آن خفقان گذشته نیست.
- پنجمین سخنران آقای جمشید بود: درابتدا شعری کوتاهی خواند و سپس در مورد تواب و توابین صحبت کرد. او معتقد بود که شهدای سالهای ۶۰ و ۶۷ در راه آرمانهایشان با افتخار کشته شدند. در باره توابین ایشان متذکر شدند که آنها یعنی توابین اول مثل همه مبارزین، آرمانخواه و مبارز بودند ولی جمهوری اسلامی با شکنجه و شکستن شخصیت شان در یک زمان مشخص وقتی که فرد سست و ضعیف شده بود به او فشار و شوک وارد کردند و آنها را تواب نمودند و بدین طریق آن مبارزین را تحقیر و با تواب شدن بدین طریق انها را نابود کرد. این افراد فقط بخاطر سیاست های تواب سازی جمهوری اسلامی تباه شدند. او در ادامه از خاطره دیدن زنده یاد رحیم اسداللهی در زندان و احوالپرسی با او و اینکه چگونه از توابینی که به این خاطر کتک خورده بود مسائلی را متذکر شد. آقای جمشید معتقد بود که باید به مساله تواب یا تواب سازی بیشتر پرداخته شود تا روشن شود که مساله تواب سازی در درجه اول از جنایتهای بزرگ این حکومت اسلامی است. یکی از کارهایی که جمهوری اسلامی در رابطه با زندانیان بطور سیستماتیک انجام می داد شکستن شخصیت و تهی کردن اشخاص مبارز از مرام انسانی و از بین بردن هویت انسانی آنان بود. این خود نوعی کشتن در خود بود. نیاز به دادخواهی از این گروه که زمانی یاران ما بودند و انسانهایی مبارزی بودند که سیانور در زیر زبانشان بود یا گلوله خورده یا شکنجه شده بودند و در زندان آنها را به افرادی تواب تبدیل کرده بودند که حتی به شکنجه و بازجویی از زندانیان می پرداختند و یا تیر خلاص به آنها میزدند. مطلب سومی که رویش تاکید دارم این است که با نزدیک شدن به این انسانهای شکسته می یایست اعتماد آنها را جلب کرد تا بلکه از این طریق بشود پرده از اسرار جمهوری اسلامی در رابطه با جنایتهایش در زندان ها برداشت. در واقع این موضوع نیاز به مطالعه جدی برای پیامدهای تاثیرات دوران تواب بودن دارد. سوال من این است که چگونه میشود حربه تواب کردن یا شدن را از دست رژیم در زندان ها خارج کرد؟
- آخرین سخنران از دوستان حاضر در میزگرد آقای صدیق بود: ایشان متذکر شد که مدت کوتاهی در زندان بوده ولی امروز میخواهد در مورد بیانیه مشترک حزب دمکرات با کومله صحبت کند و اینکه آنها جدایی خواه نیستند و بقول قاسملو کردها از ایرانیها هم ایرانی تر هستند. ایشان در صحبت های خود گفتند که ما قصد جدا کردن خاک کردستان را از کشور ایران نداریم ولی چگونه ترکهای ترکیه کردهای بیشماری را کشتند و یا در سوریه چگونه کردها حتی به رسمیت شناخته نمیشوند و اینکه در ایران هنوز با کردها دشمنی میکنند. ما کردها میخواهیم یک هویت مستقل داشته باشیم و آزادی ملی و قومی - فرهنگی میخواهیم. ما میخواهیم هویت خودمان را داشته باشیم و از این هم ابایی نداریم که باز بجنگیم و کشته شویم. ایشان گفتند برخی با این هیاهویی که راه انداخته اند ما را از خود میرانند و در واقع ما را به سمت جدایی طلبی هل می دهند.
- در پایان میزگرد مجری برنامه از هر شش دوستی که زحمت کشیدند و قبول کردند که گوشه هایی از رنج و سختی هایی را که در زندان های جمهوری اسلامی کشیدند را برای حاضرین در مراسم تعریف کنند تشکر کرد و متذکر شد که می داند بازگشت به آن دوران سیاه زندان و یادآوری آن جنایت ها بسیار دشوار و آزار دهنده است. اما از اینکه امروز قبول کردید تا بخش هایی اندک از آن مصائب سنگین را با شرکت کنندگان در این مراسم در میان بگذارید از شما صمیمانه تشکر می کنیم. بخشی از ایرانیان تورنتو که در مراسم حضور داشتند با شنیدن مرارت ها و سختی های زندانیان در بند که امروز جز شاهدین آن دوران خونین می باشند بسیار متاثر شده بودند و با حمایت و تشویق سخنرانان به حمایت از این مبارزین راه آزادی و عدالت پرداختند.
- در اینجا آقای ارشد به صحنه می آید و با صدائی طنین و شیوا شروع به خواندن می کند:
ای مردان دشنه ها و تشنگی
از میان شما کسی آیا
نام خواهران گمنام برکه ها را بر بوم ماه خواهد نوشت؟
آوای دختران سرو و صنوبر را
در جنگل بکر ستیزه ها خواهد شنید؟
به شیر بیشه ها گفتم
آیا شما
فریاد مادران بکر شهامت و شمشیر را شنیده اید؟
- در ادامه برنامه از چهره بسیار آشنای ایرانیان در کانادا و بویژه در تورنتو که نماینده پارلمان از ریچموندهیل هستند دعوت بعمل آمد که زحمت بکشند و به صحنه بیایند. خانم مجری از آقای رضا مریدی خواست که صحبت های خود را برای این مراسم بیان کنند: " آقای مریدی از اینکه به این برنامه دعوت شده است تشکر کرد و حمایت خودش را از زندانیانی که از سختی هایی که در زندان های جمهوری اسلامی کشیدند و امروز تنها گوشه هایی از آن سختی ها را بیان کردند، تشکر کرد و گفتند آقای رضا براهنی هم که امروز در این مراسم حضور دارند زندانی دو رژیم شاه و خمینی بوده اند و من سر تعظیم در مقابل شما زندانیان فرود میاورم که هنوز هم با این همه خاطرات تلخی که از زمان اسارت خود در زندان ها دارید اما همچنان در صف اول مبارزه هستید و فعالانه در افشای جنایت جمهوری اسلامی فعالید. ایشان از برنامه مشترک سه جریان سیاسی که بعد از سال ها بی عملی در تورنتو مراسم یادمان را مشترکاً برگزارکردند تشکر کرد و روی اتحاد نیروهای سیاسی ایران تاکید ویژه نمودند و از آن سیاست اعلام حمایت کردند. ایشان از اینکه در مراسم از عکس های شهدای دیگر گروه های سیاسی هم استفاده شده بسیار تشکر کرد که چنین ابتکاری انجام شده است و تنگ نظری در این عرصه اعمال نشده است."
- در بخش پایانی برنامه خانم مجری از حضور همه ایرانیانی که در مراسم شرکت کرده بودند تشکر کرد و با امید به آزادی مردم ایران از یوغ استبداد و دیکتاتوری از هنرمند عزیز شهروز دعوت کرد که به صحنه بیاید و آهنگ سرود کوهستان را بنوازد و مجری از حاضرین در برنامه دعوت کرد که بصورت دستجمعی سرود کوهستان را بخوانند. ظنین صدای مشترک ایرانیان در همبستگی با زندانیان سیاسی و تمام عزیزانی که جانشان را در این مبارزه از دست داده بودند در طول مراسم و در پایان آن بسیار برجسته بود.
تهیه گزارش از مریم تنگستانی
|