یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تبلیغات، تهدیدی جدی برای سلامتِ محیطِ زیست
مایکل لوی (۱) مانتلی ریویو


• تغییراتِ اقلیمی ریشه های بحرانِ عالمگیرِ محیط زیست را در معرضِ دید همگان قرار داده است. نکته ی ابتدایی که باید مورد توجه قرار گیرد شتابِ گیری تغییراتِ اقلیمی است، با شدتی بسیار بیش از آنچه پیش بینی شده بود. انباشتِ دی اکسید کربن، افزایشِ دما، آب شدنِ یخ های قطبی و یخچال ها، خشکسالی و سیل در حال فزونی اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ مهر ۱٣۹۱ -  ۶ اکتبر ۲۰۱۲


تغییراتِ اقلیمی ریشه های بحرانِ عالمگیرِ محیط زیست را در معرضِ دید همگان قرار داده است. نکته ی ابتدایی که باید مورد توجه قرار گیرد شتابِ گیری تغییراتِ اقلیمی است، با شدتی بسیار بیش از آنچه پیش بینی شده بود. انباشتِ دی اکسید کربن، افزایشِ دما، آب شدنِ یخهای قطبی و یخچالها، خشکسالی و سیل در حال فزونی اند و کلیه ی تحلیل های علمی پیشین، قبل از آنکه مُرکبشان خشک شود به تحلیل های بسیار خوشبینانه تبدیل می شوند. در پیش بینی یک – دو و یا سه دهه ی آینده، بالاترین برآورد بلایای طبیعی، بیشتر و بیشتر به حداقلهای پذیرفته شده تبدیل می گردند.
باید اضافه کرد که عواملِ تقویت کننده، که بسیار کم مورد مطالعه قرار گرفته اند و امروزه خطرِ یک جهشِ کیفی در اثراتِ گازهای گلخانه ای را به نمایش می گذارند، گرمایشِ زمین را به مرزهای خارج شدنِ از کنترل هدایت می کنند.
هنوز 400 میلیارد تُن دی اکسیدِ کربن زیر لایه های همیشه یخی زمین نهفته است که مناطقِ قطبی بدون درخت را، که از کانادا تا سیبری گسترده است، منجمد نگه می دارند. یخچالهای طبیعی چگونه بدون ذوبِ این لایه های همیشه یخی آب می شوند؟ تصویرهای کمی از بدترین حالت که در آن دمای کُره ی زمین 6-5 درجه ی سانتیگراد افزایش می یابد در دست است. دانشمندان تصویرِ ترسناکی را بدست میدهند. هم اکنون میدانیم که چه خطری بر فرازِ سرمان است – سیلابهای ناشی از بالا آمدنِ سطح دریاها، نه فقط در داکا و دیگر شهرهای ساحلی آسیایی بلکه در لندن، آمستردام، ونیز و نیویورک هم – بیابان گستری در مقیاسِ وسیع – کمبودِ آب آشامیدنی و بلایای طبیعی مکرر. این لیست ادامه دارد. ادامه ی زندگی بشر بر روی کُره ی زمین در دمای 6 درجه ی سانتیگراد بیش از دمای کنونی قابلِ تردید است. افسوس که سیاره ی دیگری نیست که بدانجا نقل مکان نماییم.
چه کسی مسئولِ این وضعِ بی سابقه در تاریخ بشر است؟ دانشمندان می گویند انسانها – جوابی درست ولی نا کامل. انسانها چندین هزاره بر روی این سیاره زندگی کرده اند ولی دی اکسید کربن در جو فقط در چند دهه ی اخیر بحدِ خطرناکی رسیده است. در واقع مسئول سیستمِ سرمایه داری است با منطقِ چرند و غیر عقلایی توسعه و انباشتِ نامحدودِ سرمایه – و جهت گیری وسواسی آن برای افزایشِ تولیدِ کالا در پی سودِ بیشتر.
منطقِ کوته فکرانه ی بازارِ سرمایه با محاسبه ی کوتاه مدتِ سود و زیان ذاتاً با منطقِ محیطِ زندگی که بر اساسِ دوره های طبیعی بلندمدت عمل می کند متناقض است. موضوع این نیست که سرمایه ی بدِ بوم کُش بر سرِ راه سرمایه ی خوبِ سبز مانع ایجاد می کند. این خودِ سیستم سرمایه است که با رقابتِ بیرحمانه – تقاضای بازدهی سرمایه گذاری و جستجوی سودِ سریع در کارِ نابودی تعادل اکولوژیکی (بوم – محیطِ زندگی) است.
علیرغمِ شیفتگی به خرافه پرستی تولید کالایی و خود - تنظیم گردانی اتوماتیکِ اقتصاد چنانچه اقتصاددانانِ نئولیبرال ادعا می کنند چیزی که در خطر است ظهورِ اقتصادِ عادلانه است.اقتصادِ عادلانه به معنای سیاستهای اقتصادی بر پایه ی معیارهای غیر پولی و معیارهای فرا-اقتصادی، چنانچه ای. پی. تامپسون (2) پیشنهاد می کند "تلفیقِ دوباره ی اقتصادیات با ملاحظاتِ زیست محیطی، اجتماعی و سیاسی آن.” اصلاحاتِ جزئی بکلی نارسا هستند. چیزی که لازم است جایگزینی عقلانیتِ خُردِ معیارهای سوددهی با عقلانیتِ کلی زیست محیطی و اجتماعی است به این معنا که تمدن باید مطابقِ نمونه ی جدیدی عمل کند. این بدونِ دگرگونی تمام و کمالِ جهت دهی فنآوری در مسیرِ جایگزینی منابعِ موجود انرژی با منابعِ غیرآلاینده و قابلِ تمدید مثلِ انرژی خورشید و باد غیر ممکن است. بنابراین اولین سوالی که باید جواب داده شود کنترل بر وسایلِ تولید و برتر از همه تصمیم گیریهای سرمایه گذاری و انتخابِ فنآوری است که باید از بانکها و دیگرِ شرکتهای بزرگ گرفته شود و به امرِ مصلحتِ عمومی تبدیل شود.
البته تغییر رادیکال درآنِ واحد باید شاملِ تولید و مصرف گردد. مشکلِ تمدنِ صنعتی سرمایه داری مصرفِ زیاده از حدِ توده های مردم نیست (چنانچه مکرراً توسط کارشناسانِ محیطِ زیست عنوان میگردد) و راه حلِ مشکل محدود سازی کلی مصرف نیست (حتی در کشورهای پیشرفته ی صنعتی). مشکل، نوعِ غالبِ مصرف بر اساسِ نیازهای غیرِ ضروری است که نتیجه ی ِافاده فروختن، اتلاف و کالاپرستی اند. آنچه مورد نیاز است تولید برای ارضای نیازهای اصلی است که نیازهای انجیلی نیز نامیده می شوند که شاملِ غذا، آب، مسکن و پوشاک است. این نیازهای واقعی چگونه میتوانند از همتایانِ بظاهر مهم (ولی بی ارزش) متمایز گردند؟ با توجه به این واقعیت که گروه اخیر به کمکِ سیستمِ دستکاری فکری معروف به تبلیغات تولید می گردند. بر خلافِ ادعای ایدئولوژی بازارِ آزاد عرضه پاسخِ به تقاضا نیست. شرکتهای سرمایه داری بوسیله ی اصولِ بازاریابی، حقه های تبلیغاتی و کهنگی طرح ریزی شده ی کالاها، تقاضای لازم برای تولیداتشان را بوجود می آورند. تبلیغات با اختراعِ نیازهای غلط و با تحریکِ شکل گیری عاداتِ اجباری مصرفی که کاملاً شرایطِ لازم برای حفظِ تعادلِ اکولوژیکی سیاره را نادیده می گیرد نقشی اساسی در تولیدِ تقاضای مصرف ایفا می نماید. معیاری که با آن نیازِ واقعی و تصنعی را می توان تشخیص داد، دوامِ نیاز و تقاضا برای کالا بدونِ کمک گرفتن از تبلیغات است. مصرفِ کوکاکولا یا پپسی تا کی بدرازا می کشد اگر تبلیغاتِ سرسخت برای آنها حذف گردد؟ چنین نمونه هایی می توانند بی حد باشند.
البته، بدبینها جواب خواهند داد که افراد با میل بی پایان و اشتیاق برانگیخته می شوند و آنها هستند که باید کنترل گردند. امید به تغییری نمونه وار در تمدن در واقع بر پایه ی شرطی است که بقولِ مارکس در جامعه ی رها شده از سرمایه داری ارضای انسانها بیشتر از کانالِ فعالیتهای فرهنگی، ورزشی، جنسی، سیاسی، هنری و تفریحات تحقق می یابد تا انباشتِ بی حد دارایی و کالا. نوعِ انباشتِ ترغیب شده توسط مصرف پرستی، جزئی ذاتی از سیستمِ سرمایه داری است که هیچ ارتباطی با طبیعتِ جاودانه ی بشری ندارد.
در حالیکه سرمایه داری در شکلِ نئولیبرال و جهانی شده ی کنونی اش در جستجوی کالایی کردنِ دنیا است تا هر چیزی اعم از زمین، آب، هوا، موجوداتِ زنده، بدنِ انسان، روابطی انسانی، عشق و مذهب را به کالا تبدیل کند، تبلیغات با وادار ساختنِ انسانها به خدمتگزاری به اهدافِ تجاری سرمایه، کارِ فروشِ این کالاها را بعهده می گیرد. سرمایه داری در کل و تبلیغات بعنوانِ مکانیسمِ اصلی فرمانروایی آن - هر دو – کاهش هر ارزشی تا حدِ پول، انباشتِ نامحدود کالا - سرمایه و فرهنگ مصرف گرایی را به بُت تبدیل کرده اند. غقلانیتِ سیستمِ تبلیغات و سیستمِ سرمایه داری صمیمانه بهم مرتبط و هر دو ذاتاً منحرف اند.
   تبلیغات چشم اندازِ فکر را همانند چشم اندازِ شهر و روستا می آلاید. مغز را همانندِ صندوقِ پستی انباشته می سازد. سلطه اش را بر مطبوعات، سینما، تلویزیون و رادیو تحمیل می کند. هیچ چیزی را یارای فرار از نفوذِ مخرب و نابودگرش نیست. تبلیغات امروزه بر ورزش، مذهب، فرهنگ، روزنامه نگاری، ادبیات و سیاست حکم می راند. همه ی اینها بروش، سبک، متُد و شیوه ی تبلیغی منتشر می گردند. در ضمن، همیشه و بی وقفه با تبلیغات به ستوه آمده ایم – بدون توقف – بدون آتش بس – سخت گیرانه و بدون تعطیلی ما را دنبال کرده و موردِ هجوم قرار می دهد. در شهر و روستا، در خانه و خیابان – از صبح تا غروب – در تمامِ طولِ هفته و تمامی طولِ سال – از گهواره تا گور.
تبلیغات چیزی جز یک ابزار نیست که سرمایه بوسیله ی آن تولیدش را عرضه، اجناسِ بنجُلش را تخلیه، سودِ سرمایه گذاری اش را تأمین، حاشیه ی سودش را بیشتر و بخشهایی از بازار را به تسخیر در می آورد. تبلیغات در خلأ اتفاق نمی افتد. بخشی اساسی و از چرخ دنده های اصلی سیستمِ تولید و مصرفِ سرمایه داری است. بدون سرمایه داری تبلیغات دلیلی برای حیات ندارد و نمی تواند حتی برای لحظه ای در جامعه ی پسا – سرمایه داری دوام آورد. برعکس، سرمایه داری بدونِ تبلیغات حالتِ ماشینی را دارد که لای چرخ دنده هایش پر از شن است.
اجازه دهید بطور گذرا اضافه کنیم که گرچه تبلیغات در اقتصادهای برنامه ریزی شده که با فروریزی دیوار برلین از هم پاشیدند وجود نداشت، در آنها تبلیغاتِ دروغینِ سیاسی حاکم بود که کمتر از تبلیغاتِ تجاری جوامعِ سرمایه داری غیر انسانی نبود و در گذار به جوامعِ پُست – سرمایه داری باید از آن پرهیز کرد. تبلیغاتِ تجاری فراگیرِ امروزه بطور گریزناپذیری با سرمایه داری درهم تنیده اند. این شرکتهای سرمایه داری اند که کارزارهای تبلیغاتی را طراحی – تغذیه ی مالی و از آن سود می برند. حمایت مالی تبلیغاتی، بعبارتی آلودنِ روزنامه ها، تلویزیون، رقابتهای ورزشی و وقایعِ فرهنگی با تبلیغات است. تبلیغات نقشِ سخنگوی پر سرو صدا، کارچاق کن و خدمتگزارِ مشتاقِ علایق سرمایه را بازی می کند. رئیس اجرایی تلویزیون فرانسه توضیح میدهد که "هدفِ ما فروش کوکاکولا در تمامِ طول مدتی است که مغز بینندگانمان را در اختیار داریم." سرمایه داری و تبلیغات بطورِ جدایی ناپذیری درهم تنیده، خالق و مشوقِ کالایی کردنی دنیا، تجاری کردنِ روابطِ اجتماعی و آلودن روح به پول اند.
با این اوصاف تأثیرِ تبلیغات بر محیطِ زیست چیست؟ "اتحاد برای سیاره" حق دارد که از استفاده از تبلیغات برای مباحثِ گول زنکِ زیست محیطی که می خواهد هر چیزی را سبز شویی کند ناراحت باشد از جمله نیروگاههای برق اتمی – ارگانیسمهای از نظرِ ژنتیکی دستکاری شده – اتومبیلها و بزودی – چرا که نه – حمل و نقل جاده ای. برای مخالفانِ تبلیغات اینها اخبار جدیدی نیستند: ما مدتها است که می دانیم که تبلیغات براحتی نفس کشیدن دروغ می گوید. نه به دلیلِ نقص اخلاقی دست اندر کارانش، بلکه بخاطرِ طبیعتِ ذاتاً منحرفِ سیستمِ تبلیغات. سر در گم کردن و دستکاری آگاهی تنها توجیه وجودی آن است. تبلیغاتِ راستگو جانوری است به نایابی تمساحِ علفخوار. اعتبار و تأثیرِ "اداره ی صداقت در تبلیغات" که تماماً از نمایندگانِ شرکتهای بزرگِ تبلیغاتی تشکیل شده است، بیش از اعتبار و تأثیرِ "ادراره ی سلامتی مرغانِ خانگی" که وسیله ی نمایندگانِ معتبرِ "انجمنِ برادری روباهان" اداره می شود نیست. تبلیغاتِ "سبز" فقط نوکِ کوه یخ است. بیشتر به دلایلِ اساسی و ساختاری است که ماشینِ تبلیغات دشمنِ خطرناکِ محیطِ زیست است. به دو دلیلِ زیر توجه نمایید؛
1 – تبلیغات اتلافِ وسیع و وحشتناکِ منابعِ محدودِ کره ی زمین است. هزینه ی تبلیعات فقط در فرانسه سالانه بالغ بر دهها میلیلارد یورو است   که بیش از بودجه ی دولتی بسیاری از کشورهای آفریقایی است. با چنین مبلغی می توان هزاران مرکز نگهداری از کودکان، بیمارستان، مدرسه و خانه ساخت و مشکل بیکاری را حل کرد. میتوان کمکهای بزرگ مقیاس به جهانِ سوم کرد. چند میلیون هکتار از جنگلهای زمین هر ساله نابود می گردد تا چاپِ مدام افزاینده ی بروشورهای تبلیغاتی که صندوقهای پستی ما را انباشته میکنند ممکن گردد یا تابلوهای تبلیغاتی و پوسترهایی که دیوار شهر و روستاهای ما را پوشانده اند تهیه گردد. چند صد میلیون کیلووات ساعت برق هر ساله مصرف می گردد تا تابلوهای نئون زینتی را در شهرها از شانگهای گرفته تا نیویورک و پاریس تغذیه نماید؟ چندین تُن آشغال از این عملیات بر جای می ماند و علی غیرالنهایه؟ صدمات، گرچه محاسبه ی کمی اشان سخت است، عظیم اند. این اتلافِ عظیم در خدمتِ چه هدفی است؟ که مردم را راضی کنند که یک پودر رختشویی از دیگری بهتر است؟ این با عقلِ سلیم جور در می آید؟ البته که نه، ولی برای آگهی دهندگان سودآور است. اگر میخواهید بخشی از اقتصاد را که به آسانی می تواند حذف شود، بدون آنکه کوچکترین زیانی به توده های مردم برساند و هزینه های سنگینِ انرژی و موادخام مصرفی آن حذف گردد، نام ببرید بدون شک صنعتِ تبلیغات به ذهن متبادر میگردد. این بدون شک به بیکاری تعدادِ زیادی از شاغلینِ این صنعت منجر می گردد که بجای محکوم کردنشان به بیکاری می توان از آنها بطور مفیدی در شغلهای "سبز" استفاده کرد.
2 – همه ی کارشناسانِ محیط زیست در محکوم کردنِ مصرف گرایی کشورهای پیشرفته ی سرمایه داری غرب به مثابه یکی از عللِ اصلی مصیبت اکولوژیکی که ما را تهدید می کند متفق القولند، ولی نمی دانند چگونه شرایط را تغییر دهند؛ با دادنِ احساسِ گناه به خریداران؟ با نطق هایی در ثنای صرفه جویی؟ با تبدیلِ زندگی افراد به نمونه ی ریاضت کشی؟ همه ی اینها اقداماتِ مشروعی اند اما در مقیاسِ تود ه های مردم تأثیر بسیار محدودی دارند و حاوی این ریسکند که در حالاتِ بخصوصی اشتیاقِ مردم به تبعیت از الزاماتِ زیست محیطی را کاهش می دهند. تغییر در عاداتِ مصرف یکروزه اتفاق نمی افتد بلکه روندی اجتماعی است که سالها بدرازا می کشد. این نه می تواند از بالا تحمیل شود و نه می تواند به امید حسن نیتِ پرهیزکارانه ی اشخاص رها گردد. این تغییر نیازمندِ مبارزه ای سیاسی است که در آن مسئولین نقشِ فعالی در آموزشِ توده ها داشته اما عاملی اصلی تغییر آموزش و مبارزه ی انجمنهای مصرف کنندگان، اتحادیه ها، جنبشهای زیست محیطی و (چرا نه؟) احزابِ سیاسی است. یکی از خطوطِ مقدمِ این نبردِ سرنوشت ساز جنگ برای توقفِ کامل و مسلمِ امپریالیسمِ تبلیغاتی است که کار عظیمش استعمارِ ذهن و رفتار ما است که در تأثیراتِ هولناکش نمی توان مبالغه کرد.
چنانچه دیده ایم تبلیغات از عواملِ اصلی مصرفِ زیاده از حدِ جوامع مُدرن است، مسئولِ تمایل غیر عقلایی به جمع کردنِ کالاهای غیرضروری یا بعبارتی الگوی غیر قابلِ ادامه ی مصرف. مصرفِ وسواسی یکی از موتورهای محرکِ روند توسعه و رشد نا محدود است که همیشه مشخصه ی جوامعِ مُدرن سرمایه داری بوده و اکنون ما را با سرعتی مدام فزاینده بسوی پرتگاه گرمایشِ کره ی زمین می برد. بهمین علت اتفاقی نیست که ناشرِ یکی از مجلاتِ خلاقی که نگرانِ تأثیرات تبلیغات است "مجله ی ادباسترس (3)" در سالهای اخیر انتشار مجله ی زیست محیطی "رشد – معترضانِ وجدانی (4)" را نیز شروع نموده است که می گوید؛ فشار تبلیغات و رشد نا محدود دو عاملِ جدایی ناپذیر سیستم و دو منبعی اند که انباشتِ سرمایه از آنها تغذیه می کند، و ادامه می دهد که تغییر الگوی مصرف کنونی ارتباطِ نزدیکی با مبارزه علیه تبلیغات دارد. مردم چگونه می توانند قانع شوند که عاداتِ مصرفی ناسازگار با تعادل اکولوژیکی را ترک گویند بدون آنکه ضرباهنگ مداومِ تبلیغات که آنان را شب و روز به خرید بیشتر و بیشتر تحریک و تشویق می کند متوقف گردد؟ مردم چگونه میتوانند از فرهنگِ اشکارا مصرفی که به آنان می گوید که فقط با خرید و نمایشِ باصطلاح محصولاتِ استثنایی می توانند هویت شان را ثابت کنند رها شوند بدون انکه از شرِ تبلیغاتی خلاصی یابند که بدونِ وقفه این فرهنگِ خیالی را واقعی جلوه می دهد؟ اجتماع چگونه می تواند از شرِ دیکتاتوری "مُد" که کهنه شدنِ سریعِ کالاها را ایجاب می کند خلاصی یابد بدون آنکه انباشتنِ مغز با تبلیغات و شستشوی مغزی مردم متوقف شود؟ چگونه می توان به ستمگری "مارکها" و وسواسِ عصبی به "آرمها" پایان داد بدون آنکه تلاشِ ترسناکِ همیشگی سیستم تبلیغاتی برای جراحی و تسخیرمغزهایمان را در هم بشکنیم؟ رفتارِ وسواسی مصرفی جوامعِ پیشرفته ی صنعتی نه نماینده ی "طبیعتِ بشری" و نه نماینده ی تمایلِ مادرزادی افرادِ به مصرف بیشتر و بیشتر است. هیچ رفتاری مشابه این در تاریخِ بشر در جوامعِ ماقبلِ سرمایه داری وجود نداشته است. این رفتار خاصِ سرمایه داری مُدرن و جزئی جدایی ناپذیر از ایدئولوژی بت پرستانه و آئین پرستشِ کالا است که توسطِ سیستمِ تبلیغاتی دامن زده می شود. و آنچه که تولید می کند فقط تمنای بدست آوردن این یا آن کالا نیست، یک فرهنگ، نگرشِ جهانی، عادت و رفتار یا بطورِ خلاصه یک شیوه ی زندگی است.
بجای واداشتن افراد به تنزلِ استانداردهای زندگی و یا کاهشِ مصرفشان (مسیری کوتاه و صرفاً کمیتی)، چیزی که نیاز است ایجاد شرایطی است که در آن مردم می توانند بتدریج نیازهای واقعیشان را دریابند و کیفیتاً راههای مصرفشان را تغییر دهند. برای مثال؛ با انتخاب بیشتر فرهنگ، آموزش، سلامت و بهبود مسکن بجای خریدِ ابزارهای نو – بعبارتی با روی آوردن به کالاهای مفیدِ جدید با ابعاد محدودتر – برای این امر توقف فشارِ تبلیغات یک شرطِ ضروری است. البته این به تنهایی کافی نیست. برای مثال کالای معروفِ جامعه ی فوردیست را در نظر بگیرید – وسیله ی نقلیه ی خصوصی – که زیانش برای محیط زیست در کل با آلودن هوا، آسفالت کردن سطح بیشتری از کره ی زمین و برتر از همه ببار آوردنِ تغییراتِ اقلیمی از طریقِ صعود بیشتر دی اُکسید کربن نیازی به اثبات ندارد. کاهش مستمر وسیله ی نقلیه ی شخصی در شهرهایمان – با تصمیمِ دمکراتیک جمعی – فقط در صورتی می تواند بطور موفقیت آمیز تحقق یابد که به موازاتِ توقفِ تبلیغاتِ مداوم و دروغین برای وسیله ی نقلیه ی شخصی برنامه ریزی شهری بطور موثر شیوه های نقلیه ی جایگزین مانند وسایلِ نقلیه ی عمومی، استفاده از دوچرخه و پیاده روی را تشویق نمایند.
تبلیغات از چرخ دنده های اصلی مارپیچِ جهنمی مدام فزاینده و بسط یابنده ی تولید – مصرف – انباشتِ سرمایه داری نئولیبرال است. مارپیچی که نیروی اصلی تنزلِ کیفی محیط زیست (با نرخِ تصاعدی هندسی) است که ما را از طریقِ تغییراتِ اقلیمی به مصیبتی که در تاریخِ بشر نظیر ندارد رهنمون گردیده است. تبلیغات در واقع نقشِ روغنکاری چرخهای سیستمی را ایفا می کند که در چند دهه ی آینده زمین را برای بشر غیر قابلِ سکونت می گرداند.
درسِ اخلاقی این نوشته اینست؛ دنیای دیگری ورای تخیلاتِ سرمایه داری، کالا پرستی و تبلیغات ممکن است. ولی ما نمی توانیم منتظرِ رسیدن آن بمانیم. مبارزه برای یک فرهنگ متفاوت اینجا و اکنون باید شروع گردد. هر تلاشی برای محدودیتِ تهاجم تبلیغات – تا روزی که بتوانیم بکلی از شرِ آن خلاص شویم – یک وظیفه ی زیست محیطی و یک الزامِ سیاسی و اخلاقی برای همه ی آنانی است که امیدوارند محیط زیست طبیعی را از نابودی نجات دهند. نبرد برای الگوی تمدنِ متفاوت دقیقاً از مسیر چنین ابتکاری می گذرد. از این به بعد، ما برای متوقف کردنِ دیوانگی تبلیغات مبارزه می کنیم به همان طریقی که جنبشِ ضد سرمایه داری برای اقداماتی از قبیلِ مالیاتِ توبین (که ترمزی بر اشتهای سیری ناپذیر سرمایه است) بسیج می گردد. هر موفقیتی که از طریقِ عملِ جمعی حاصل آید – ولو محدود – گامی در جهت صحیح است. مهمتر از آن پیشرفتی در مسیرِ آگاهی یابی و خود – سازماندهی مردم است که شرطِ اصلی فرارفتن از سیستم است.

یادداشتها
1- Michael Lowy
2- E.P. Thompson
3- Adbusters
4- Growth – Conscientious Objectors


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست