سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

مرگ در شعر فروغ فرخزاد


دکتر بیژن باران


• مرگ حادثه در طبیعت است که هر موجود زنده- چه نر چه ماده- در چرخه حیاتش با آن روبرو می شود. ولی مرگ از دید زنانه – بویژه در جامعه گذاری از پدرسالاری به مدرن– شاید با عبارت "راحت شد" در فارسی سوای مفهوم طبیعی، بیانگر وضع اجتماعی زن هم می باشد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۹ مهر ۱٣۹۱ -  ۱۰ اکتبر ۲۰۱۲


  پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی است. -ف.ف.

مرگ حادثه در طبیعت است که هر موجود زنده- چه نر چه ماده- در چرخه حیاتش با آن روبرو می شود. ولی مرگ از دید زنانه – بویژه در جامعه گذاری از پدرسالاری به مدرن– شاید با عبارت "راحت شد" در فارسی سوای مفهوم طبیعی، بیانگر وضع اجتماعی زن هم می باشد. نیز زن نگران فرزند، تمثیلی از آینده انسان است. آیا مرگ، تنهایی کامل نیست؟ تن تنها با غم، گرایش به مرگ داشته؛ رویدادی بد در زندگی تکانه ای برای خودکشی می شود. در اینجا روی فلسفه مرگ فروغ تاکید شده تا علل، حادثه، ذهنیات ش تا بهمن 45.

برای فروغ زوال طبیعی ابدیست؛ ولی روشنفکر با لذت آفرینش آثار ادبی، مرگ تن را به بیمرگی نام تبدیل می کند. لذا تناقض عمده زندگی او تسریع زوال تن و تعمیق بیمرگی یا نامآوری بود. افسردگیش کاتالیزوری برای زوال تن با چند بار خودکشی شد. نوجویی و خلاقیت ادبی-هنری او در جهت جاودانگی او بودند. البته جامعه به زوال تن خیلی بیشتر کمک کرد؛ ولی در نهایت خلاقیتش پیروزی ابدی را نصیب او کرد.

اگر از مقوله پیش‎بینی مرگ در شعر شاعران بگذریم، گاهی هم حدیث گفتن مرگ تصویری می‎سازد که مرگ گرگ وار با چهره قهار در می‎کوبد تا موجود "مردنی" را به "آن دهان سرد مکنده" فرو ‎برد. از آخرین شعر فروغ "پرنده مردنی است" می توان دریافت که مرگ به تن شاعر نزدیک شده، بر در می‎کوبد؛ شاعر اتمام حجت بتاریخ می کند که نام او یعنی "پرواز را بخاطر بسپار." maskh4.blogfa.com

آیا شعر فروغ، صدای فقط زن در جامعه گذاری نیمه دوم سده 20م است؟ او پاسخ می دهد که انسان دربرگیرنده زن و مرد می باشد. این عدم جنسیت در برابر مرگ عیان است: "اگر شعر من یک مقدار حالت زنانه دارد، خب این خیلی طبیعی است که به علت زن بودنم است. من خوشبختانه یک زنم، اما اگر پای سنجش ارزشهای هنری پیش بیاید. فکر می کنم دیگر جنسیت نمی تواند مطرح باشد. اصلا مطرح کردن این قضیه صحیح نیست.

طبیعی است که زن به علت شرایط جسمانی، حسی و روحیش به مسائلی توجه می کند که شاید مورد توجه یک مرد نباشد و یک "دید" زنانه نسبت به مسائلی بدهد که با مال مرد فرق کند. من فکر می کنم کسانی که کار هنر را برای بیان وجودشان انتخاب می کنند اگر قرار باشد جنسیت خودشان را یک حدی برای کار هنری خودشان قرار بدهند، همیشه در همین حد باقی خواهند ماند و این واقعا درست نیست.

من اگر فکر کنم چون یک زن هستم پس تمام مدت عمر باید راجع به زنانگی خودم صحبت کنم، این نه به عنوان یک شاعر بلکه به عنوان یک آدم، دلیل متوقف بودن و یک نوع از بین رفتگی است. چون آن چیزی که مطرح است این است که آدم جنبه های مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد، اصل کار آدم است، زن و مرد مطرح نیست. به هر حال من وقتی شعر می گویم آنقدرها به این موضوع توجه ندارم و اگر می آید خیلی ناآگاهانه است، جبری است."

فکر می کنم همه آنها که کار هنری دارند، علتش – یا لااقل یکی از علتهایش – یک جور نیاز ناآگاهانه است
به مقابله و ایستادگی در برابر زوال. اینها آدمهایی هستند که زندگی را بیشتر دوست دارند و می فهمند و همینطور مرگ را. کار هنری یک جور تلاشی است برای باقی ماندن و یا باقی گذاشتن "خود" و نفی معنی مرگ. گاهی اوقات فکر می کنم درست است که مرگ هم یکی از قوانین طبیعت است، فقط دوست داشتن من است که حفظم می کند، اما فایده اش چیست؟" forougham.blogfa.com گفتگوی ایرج گرگین با فروغ فرخزاد

آن چنان آلوده است
عشق غمناکم با بیم زوال
که همه زندگیم می لرزد. –گذران، تولدی دیگر، ص 9

مرگ. فروغ چند بار در طول عمر کوتاهش خودکشی ناموفق کرد. آخرین بار خوردن 1 جعبه قرص گاردنال یا فینوباربیتال برای آرامش اعصاب در سال 41 بود. با توان پیشگویی ناشی از ودیعه بنظرآمدن clairvoyance او مرگش را 8-10 سال پیش از وقوع تصادف بهمن 45 و نیز وقوع انقلاب 57 را 14-15 سال پیش از وقوع آن پیش بینی کرد. پیش بینی وقوع انقلاب در جستاری دیگر، مقایسه فروغ فرخزاد با سعید سلطانپور، آمده است. پیشگویی مرگ خود، و برادرش فریدون، حتی جان سپاریش در زمستان در نگینه گوییهای زیر آمده اند.

در آخرین- 1345؟- نامه به برادرش، فریدون در مونیخ، فروغ می نویسد: اولین کسی که در فامیل ما می میرد من هستم و بعد از من نوبت تو است. من اینرا می دانم. در زمستان 1958 /1337 در مونیخ، 8سال پیش از مرگش در زمستان، آن را با ثنویت ذهنی "نام و ننگ" در شعرش پیش بینی کرده؛ اینگونه پایان بندی می کند:
مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ در زمستانی غبارآلود و دور.
آه شاید عاشقانم نیمه شب/ ُگل بروی گور غمناکم نهند.
گور من گمنام می ماند به راه/ فارغ از افسانه های نام و ننگ. -بعدها، عصیان، ص 127-130.

صفت "غبارآلود" نه برای زمستان است بلکه برای تجسم غیرشفاف آینده دور در ذهن، بهنگام نگارش شعر در حال، توام با افسردگی ذاتی می باشد. ننگ به برچسب لعن و طعن اجتماعی مربوط است که فکر ثابت و مرکزی در تنظیم رفتار اجتماعی زن خاور میانه است. ترس هم از بدنامی، آبروی در خطر، و از دست دادن ماواء در جامعه مردسالار است.

خواهرش پوران خاطره زیر را {در رابطه با رفتن پوران و فروغ به گورستان} بیان کرد. فروغ گفت: حیف ماها را این جا (گورستان) راه نمیدهند، گفتم: چرا؟ گفت: آخر شنیدم زمین اینجا وقفی است، میگویند مال داماد ناصر الدینشاه بوده؛ علیخان ظهیرالدوله، زنش- ملکه ی ایران هم مثل خودش از آزادی خواهای معروف بوده- هر دو با استبداد قاجاری می جنگیدند. گفتم: اینها همه درست، ولی چرا این جور دربسته است؛ انگار خانه ی شخصیه؟! گفت: همینجور هم هست چون فقط آدمهای سفارشی را اینجا خاک میکنند. باید هم خیلی بزرگ باشی، هم خیلی معروف.

نوری علاء در باره خاکسپاری فروغ در ظهیرالدوله، 25 بهمن 1345، نوشت: کسی کنارمان ایستاده بود. جائی را که فروغ بخاک سپرده شده بود را نشان داد و گفت «گلستان قبر کناری را برای خودش خریده است. اما چرا امروز اینجا نیست؟» من فکر می کنم که به احتمال زیاد گلستان هرگز به آنجا نرفته باشد.

گلستان در مصاحبه ای گفت او فروغ را پس از تصادف به بیمارستان برد؛ خرج پزشگی و پول زمین گور را او پرداخت. {بقول پوران شان نزول شعر} مرگ من روزی فرا خواهد رسید: این شعر هم البته ریشه ای دارد؛ همینطوری نیامده است. فروغ رفته بود آلمان پیش برادرم، سه چهار ماهی در 1337 آن جا زندگی میکرد، داشت زبان آلمانی میخواند. یک شب، کتابی را از کتاب خانه ی برادرم {امیر مسعود 1314-1383} برمیدارد. برادرم میگوید این کتاب مجموعه ی شعرهایی است که شاعران مخالف هیتلر سروده اند.

خیلی علاقمند میشود که این کتاب را ترجمه کنند به فارسی. البته فروغ که آن قدرها آلمانی نمیدانست. برادرم میگوید من به فارسی میگویم، تو آن را بنویس و به شعر تبدیل ش کن. یک مقداری از این کار انجام میشود؛ بقیه میماند پیش برادرم- دکتر فرخ زاد. فروغ هم بر میگردد؛ بعد آن فاجعه {قتل فریدون در بن 1317-1371} اتفاق میافتد.

وقتی برادرم (امیر مسعود) از آلمان آمد، برایم تعریف کرد چنین کار ترجمه را با فروغ انجام داده ایم. اما آن دفتر را گم کرده ام، لای کتابهای من مانده است. هی میگفتم تو را به خدا برادر، این را پیدا کن. او نمیتوانست پیدا کند. تا یک روز، حدود 15 سال پیش {یعنی 1373}، زنگ زد که آنها را پیدا کردم. روز بعد آن دفتر را داد دست من. من قول دادم که چاپش کنم. بعد برادرم موضوع سرودن شعر مرگ من روزی فرا خواهد رسید را برایم تعریف کرد.

او گفت که شبی با فروغ در 1337، شعری با مضمونی این چنین را از آلمانی ترجمه کردیم. وقتی شعر تمام شد، دیدم فروغ سخت رفته تو هم. بعدش هم بلند شد؛ گفت من شام نمیخورم؛ رفت توی اتاق اش. صبح سر صبحانه دیدم که فروغ گریه کرده است. گفتم چه شده. گفت: هیچ، یک شعر گفتم با الهام از آن شعر آلمانی دیشب که برایت میخوانم. آن همین شعر مرگ من روزی فرا خواهد رسید، بود. بعد از خواندش باز هم گریه اش گرفت. من هم آن روز پشت رل تا بیمارستان گریه کردم.

در خاطره فوق، پوران نام نویسنده/ ناشر، محل/ سال چاپ کتاب آلمانی را نمی دهد. شاید کتاب از توماس مان 1954-1875 باشد. امیر مسعود پزشگ اورولوگ بود. فروغ حدیث گفتن انسان مشوش با "دلهره ویرانی" جبر و نامیدی دم مرگ را تصویر می کند:

در شب اکنون چیزی می گذرد
ماه سرخ است و مشوش
و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است
ابرها، همچون انبوه عزاداران
لحظه باریدن را گویی منتظرند.

تمام روز، تمام روز،
رها شده، رها شده چون لاشه ای بر آب
به سوی سهمناکترین صخره پیش می رفتم
به سوی ژرفترین غارهای دریایی
و گوشتخوارترین ماهیان
و مهره های نازک پشتم
از حس مرگ تیر کشیدند..

کدام قله؟ کدام اوج؟
مگر تمامی این راههای پیچاپیچ
در آن دهان سرد مکنده
به نقطه تلاقی و پایان نمی رسند؟ -وهم سبز، تولدی دیگر، ص 108-113

مرگ رهیدن از تنهایی زمینی به تنهای ابدی مطلق زیر خاک رسیدن به آرامش می شود. از شعر ایمان بیآوریم:
امروز، روز اول دی ماه است
من راز فصلها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک، خاک پذیرنده
اشارتی است به آرامش.

او می گوید: "می ترسم زودتر از آنچه فکر می کنم بمیرم و کارهایم ناتمام بمانند." او با پوچیگرایی خیام و هدایت، می گوید: "همه هستی من آیه تاریکی است." او خود را در زوال تنهایی بسوی "مرده های هزاران ساله" در شعر ایمان بیآوریم، می بیند. در این شعر برف و سردی تداعی بی پناهی و پیش بینی مرگ جسمانی او در 24 بهمن 1345 اند:

من سردم است و می دانم
که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی به جا نخواهد ماند.
ما مثل مرده های هزاران هزار ساله به هم می رسیم و آنگاه
خورشید بر تباهی اجساد ما قضاوت خواهد کرد..

شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد.
ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه های باغهای تخیل
به داس های واژگون شده بیکار
و دانه های زندانی
نگاه کن که چه برفی می بارد..

مصاحبه اردیبهشت 1388 آرش نصرت اللهی با پوران فرخزاد- درباره شان نزول آخرین شعر- و این منم زنی تنها، بخشی از ایمان بیآوریم چنین آمده: این شعر را فروغ برای اولین بار در جمع سهراب، جلال خسرو شاهی، م. آزاد و فکر میکنم احمدرضا احمدی خوانده است. صبح جمعه ای {در بهمن 1345} بوده که بنا به عادت رفته بودند پیش فروغ. البته پس از مدتی که فروغ آنها را دعوت نکرده بود.

به هر حال آن روز که فروغ خیلی هم کسل و رنگپریده مینمود، به آنها میگوید: بچه ها من یک شعر تازه گفتم. بعد که شعر را میخواند، همه میروند توی خودشان و حرفی نمی زنند. جلال خسروشاهی به گفته ی خودش، زودتر از همه بلند میشود؛ خداحافظی میکند؛ از در میرود بیرون. وقتی به سر کوچه میرسد، بر میگردد می بیند که هنوز فروغ دم در ایستاده برایش دست تکان میدهد. در واقع این آخرین وداع بوده؛ آخرین باری بوده است که همدیگر را میدیدند. چون از جمع دوستان نزدیک فقط سهراب مرگ فروغ را به چشم دید.

آن روز تصادف سهراب در استودیو گلستان بود. در 1337 سهراب؟ را به استودیو برای شغل معرفی کرد. فروغ نقاشیهای سپهری را به گلستان نشان داده بود. او هم از سهراب خواست چند تابلوی بزرگ برای دیوارهای استودیو بیآورد. آن روز سهراب سرگرم نصب یکی از تابلوها به دیوار بود. یکباره مستخدم دفتر وحشت زده وارد میشود. می گوید خبر داده اند که فروغ خانم، سر چهار راه مرودشت تصادف کرده است. سهراب و گلستان به سرعت میدوند بیرون؛ او را به بیمارستان می برند.
forougham.blogfa.com

شهرگی. شهره گی/ سلبرتی مانا نیست. هنرمند با مرگ تن با مانایی نام به تاریخ می پیوندد. فروغ سرشار از صمیمت و استعداد ادبی است. این شاعر مانند صادق هدایت بروی خواننده اثرگذار است. در نیم قرن گذشته، دهها فارسی زبان در ایران، افغانستان، خارج دیده شده که برخی اشعار فروغ را از بر بودند. آنها در میهمانیها شعر فروغ را دکلمه کرده، باعث حظ و اعجاب حضار می شوند. شعر فروغ محبوبیت ویژه ای بین فارسی زبانان بویژه زنها دارد. در 1387 شاعر ناشناسی 20 بند بسبک شاعران بزرگ فارسی در پیامگیر تلفن شان نگاشته؛ در جهان مجازی دست به دست شدند. پیامگیر فروغ این شعر را دارد:

نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار
می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد..
kavehpix.blogfa.com

محبوبیت را در جدول زیر می توان بطور کمٌی دید. این آمار می توانند نسبتی از شمارگان چاپی 5 کتاب فروغ داشته باشند. لذا فروغ در بازه زمانی 31-45 یعنی 14 سال 128 شعر، بطور متوسط 9 شعر در سال یا ماهی یک شعر می سرود. این حجم کم شعر حکایت از وسواس در گزینش تعداد شعر برای نشر کتاب دارد. کتاب اول، اسیر، بالاترین تعداد بازدید کننده را در 5 کتاب فروغ داشته؛ سپس تولدی دیگر مقام 2م را دارد. در کل این 5 کتاب در اینترنت ربع میلیون یا 213497 بازدیدکننده تا سال 1388 داشته اند.

لیست 5 کتاب شعر فروغ با تعداد شعر در هر کدام، تعداد بازدیدکننده تا 14/2/1388 و سال نشر کتاب در جدول زیر آمده اند.
عنوان       تعداد شعر تعداد بازدید       سال
اسیر            44        81289          1331
ایمان بیاوریم 7        18928             1352
تولدی دیگر    35         58332            1342
دیوار 25                27100          1336                  
عصیان 17                25848            1337
کل 128             213497          1388
www.shereno.com

مقایسه فروغ با 2 شاعر فارسی زبان دیگر، سیمین و پروین، جذبه فوق العاده فروغ را نشان می دهد. فروغ با 70% رای یعنی 3 برابر پروین محبویبت دارد. تاریخ شروع نظرسنجی: 1388/2/14. مجموع نظرات: 1126. کدام شاعر شایسته بانوی شعر ایران میباشد؟
فروغ فرخزاد 793رای 70.4%
پروین اعتصامی 263رای 23.3%
سیمین بهبهانی 70رای 6.2%
http://forougham.blogfa.com      ‏2012‏/10‏/09

منابع. دیوان اشعار فروغ فرخزاد، مقدمه بهروز جلالی، انتشارات مروارید.
www.saffarian.ws سه گانه فروغ فرخ زاد
www.youtube.com   بهنود-گلستان
www.youtube.com منصوری-گلستان
آلبوم خاطره ها- در باره فروغ. نوری علا، ص 18.
www.facebook.com فروغ و فریدون فرخزاد.
پیشگامان شعر معاصر ترک، پدیدآور: جلال خسروشاهی؛ رضا سیدحسینی؛ عمران صلاحی، مروارید 1383
ادای دین به سهراب و یاد یاران قدیم، جلال خسروشاهی 1379، انتشارات نگاه.
www.youtube.com    3گانه جام جان: شعر و نویسندگی فروغ فرخزاد.
www.youtube.com   ناصر صفاریان 3 مستند زندگی فروغ فرخزاد.
www.akhbar-rooz.com   فروغ "باب" گذار شعر مدرن به پسامدرن: دکتر بیژن باران. forougham.blogfa.com   عشق اول و آخر فروغ فرخزاد: دکتر بیژن باران.

 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست