•
شرط بسته بود پستان های پر شیر و برجسته اش را بزند، توله ها اما مزاحم بودند .از پستان ها کنده نمی شدند. مرتضی خوشگله به کمک اش آمد وپاره آجری حواله ی کمر" برفی" کرد.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۱ مهر ۱٣۹۱ -
۱۲ اکتبر ۲۰۱۲
شرط بسته بود پستان های پر شیر و برجسته اش را بزند، توله ها اما مزاحم بودند .از پستان ها کنده نمی شدند. مرتضی خوشگله به کمک اش آمد وپاره آجری حواله ی کمر" برفی" کرد. وقتی وغ وغ کنان از زمین و توله های اش کنده شد، پستان های اش را نشانه گرفت و زد. زوزه اش بیابان زغالی ی تیر دو قلو را پر کرد.
" تیر کمون به این میگن"
" نه بابایی، نشونه گیری حرف نداشت"
از درد دور خودش می پیچید .توله ها ، مثل گوله های برف، این سو وآن سو به دنبال پستان ها می گشتند.
**************
روی مبل دراز می کشد. می آید وروی شکم اش ولو می شود . پوزه اش را روی سینه اش می خواباند. نگاه اش می کند. گردن اش را که می لیسد از خواب بیدار می شود . وقت بیرون رفتن اش است . باید کارهای اش را بکند. می رود ، کارهای اش را می کند وبر می گردد. به عادت همیشگی پشت اش را به او می کند، یعنی :
" کونمو تمیز کن "
با دستمال کاغذی نرمی که کمی هم نم دارش کرده ، تمیزش می کند.
به طرف گنجه ای که غذاهای اش آنجاست می رود. می ایستد و نگاه اش می کند، یعنی:
" غذام یادت نره "
ظرف پلاستیکی قرمز رنگ اش را پر از غذا می کند، آب تازه و تصفیه شده اش را هم توی ظرف آب اش می ریزد.
سلانه سلانه می رود روی پتوی اش دراز می کشد . خیره به او دم تکان می دهد، یعنی:
" نازم کن .وقت مالیدن گردن و شکممه ، چرا معطلی ؟ به جنب "
اورلندو – فوریه ۲۰۱۱
|