یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جوابی به معاندان جنبش ملی کرد


امیر گوشه نشین


• اکنون نیز معاندین جنبش ملی کرد نمی دانند که در دنیای امروز، ملتی چهل و پنج میلیونی با سوابق درخشان مبارزاتی و تاریخی را نمی توان همواره در بند اسارت و رقیت نگاه داشت. بجای اینکه لااقل از لحاظ معنوی با جنبش کردهای ترکیه و سوریه و عراق اظهار همدردی کنند، لبهء تیز حملات ستیزه جویانه شان را متوجه کردهای ساکن ایران کرده اند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ مهر ۱٣۹۱ -  ۱۵ اکتبر ۲۰۱۲


مقدمه – خواهران و برادران گرامی

نوشته ای که از نظرتان می گذرد، نه اعلام مواضعی سیاسی است و نه برنامه ای برای فردای ایران.
در شرایطی که خلقهای سراسر ایران در معرض سبعانه ترین نوع سرکوب از یک سو، و از سوی دیگر تنزل فوق العاده ریال ایران و نایابی و کمیابی مایحتاج عمومی، زندگی را تلخ تر از زهر کرده است، دل مشغولی هر فرد شرافتمند باید تلاش برای رهایی از این زندگی مذ لت بار باشد؛ ستیزه جویی بخشی از از اپۆزیسیون بر علیه بخشی دیگر جز ریختن آب به آسیاب رژیم اسلامی چیز دیگری نیست۔ ڵذا نوشتن متنی که در ذیل می خوانید صرفا برای رفع شبهاتی است که معاندان جنبش ملی کرد به شکلی گسترده القاء و پخش کرده اند۔
****

یکی داستانی است پرآب چشم

انتشار توافق نامه دو سازمان کرد موجب زمین لرزهء شدید در محافل اوپوزیسیون خارجه نشین گردید و متعاقب آن گروه نسبتا کثیری بقول خودشان "مرزبندی قاطع و روشن" خود را با این توافقنامه اعلام کردند۔ دقت در مندرجات این باصطلاح مرزبندی قاطع و روشن نشان می دهد که امضاکنندگان آن علیرغم چندین دهه سکونت در ممالک دموکرات غربی، از دگرگونیهائی که در عرصه سیاست بین المللی صورت گرفته، و موازینی که بر روابط بین المللی حاکم گردیده است بکلی بی اطلاعند و همچنین علیرغم اینکه تعداد نسبتا زیادی از امضاکنندگان از کباده کشان عرصه سیاست بوده اند، از تاریخ و جغرافیای کشورشان، حتی در مقیاسی نازل آگاهی ندارند. اگر نبود گفتار و نوشتار روشنفکرانی روشن دل، مانند دکتر لاجوردی و خانم شادی صدر و دیگران، که سنجیده و مستدل موضعگیری این حضرات را زیر سوال برده و آنرا محکوم کردند، ما حق داشتیم که بگوئیم و بنویسیم: نه بر مرده بر زنده باید گریست.

نگارنده بدون پرخاشگری و تهاجم، دلایل متقن ادعاهای دوگانه فوق را بعرض خوانندگان گرامی می رساند:

١- برای اینکه زمینه بحث روشن و فارغ از هرگونه ابهام باشد ناگزیر مطالبی را بعنوان مقدمه یادآور می شوم :

الف - پس از پیروزی ائتلاف ضدفاشیستی در جنگ بین المللی دوم، سران ائتلاف ضدفاشیستی همراه با تعداد دیگری از سران کشورهای جهان، برای اینکه بار دیگر دنیا دستخوش جنگ و ویرانی و تباهی نسل ها نگردد به تدوین و انتشار "منشور ملل متحد در ٢٦ ژوئن ١٩٤٦ پرداختند. منشور ملل متحد که قانون اساسی بشریت متمدن است مشتمل بر مقدمه و ١١١ ماده است و اساسنامه دادگاه بین المللی نیز جزو لایتجزای آنست. اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای متعدد دیگر منبعث از این منشور و بر مبنای آن تدوین و تصویب گردیده است. قبول عضویت در سازمان ملل متحد مشروط به قبول و تعهد اجرای تمام مندرجات منشور است. در صورتیکه یکی از کشورهای عضو، مقررات منشور را زیرپا بگذارد و از اجرای مصوبات شورای امنیت سر باز زند سازمان حق دارد، آن عضو را از سازمان ملل اخراج کند.


ب– در منشور ملل متحد بر متساوی الحقوق بودن کلیه ملتها از بزرگ و کوچک تاکید و نیز برخورداری آنها از استقلال کامل تسجیل گردیده و در بند ٢ از ماده ١ مشخصا حق تعیین سرنوشت، بعنوان یکی از حقوق ملتها شناخته شده است.

ج – با توجه به این مراتب، وقتی حضرات می نویسند: "طرح ترهاتی مانند جنبش رهایی بخش ملت کرد در کردستان ایران و این نظر که حقوق سیاسی ملت کرد که در راس آنها حق تعیین سرنوشت قرار دارد و از آن روشن تر پێشنهاد فدرالیسم ملی- جغرافیائی به عنوان شعار اصلی و برنامهء سیاسی با تکیه بر ملتهای ایران فدرال گواهی بر این طرز تفکر است" آیا صراحتا مدلول و منطوق منشور ملل متحد را زیر سوال نبرده اند و از آن مهم تر تصریحات منشور ملل متحد را ترهات قلمداد نمی کنند؟ و آیا این اظهارنظر شباهت کامل با نظریات و اظهارات احمدی نژاد و علی خامنه ای ندارد؟

د- حضرات نوشته اند: "روشن است که تکیه بر حق ملل بر سرنوشت خویش لاجرم به شناسائی و پذیرش حق جدائی واحداهای ملی و تشکیل دولتهای ساختگی می انجامد"
چنین نوشته ای موید ادعای ما میباشد که نویسندگان اعلامیه کذائی از تحولات دنیای معاصر، خاصه پس از تشکیل سازمان ملل متحد یا بی اطلاعند یا خود را چنین معرفی می نمایند. مقایسه کنید تعداد نسبتا کم کشورهای مستقل، هنگام تدوین منشور ملل متحد بعضویت سازمان ملل متحد پذیرفته شدند! تعداد کشورهای عضو در حال حاضر بالغ بر ١٩٥ دولت است. تشکیل این دولتها بر اساس اراده آزاد ملتها صورت گرفته و هیچیک ساختگی نمی باشند. آیا خاور میانه و ایران تافته جدا بافته اند و از شمول قواعد کلی حاکم برسرنوشت جهان معاصر مستثنی می باشند؟ باین واقعیات توجه کنید:

در سال ١٩٧٥ تمام کشورهای اروپایی طی پیمانی بنام پیمان آتلانتیک، مرزهای اتحاد جماهیر شوروی را برسمیت شناختند و آنرا تضمین کردند. آیا وقتی که بر اثر توطئه ی یلتسین و شوارنادزه اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید، همین دولتهای امضاکنندهء پیمان ١٩٧٥، اولین دولتهایی نبودند که جمهوریهای جداشده از اتحاد جماهیر شوروی را برسمیت شناختند؟ تمامیت ارضی و مرزهای کشور یوگوسلاوی در پایان جنگ جهانی اول بوسیله سه پیمان بین المللی تضمین گردید و در پایان جنگ جهانی دوم به جهت مقاومت قهرمانانه پارتیزانهای یوگوسلاوی به رهبری تیتو، این پیمانها چهار میخه شدند. پس از در گذشت تیتو، کشور واحد یوگوسلاوی بر مبنای خواست اهالی جمهوریهای موتلفه، به چند کشور مستقل تبدیل شد. شما این واقعیات را ندیده می گیرید، غافل از اینکه حکم تاریخ استیناف ناپذیر است و مارش ملتها بسوی رهائی و استقلال ملی برگشت ناپذیر.

٢– حضرات نوشته اند: "در ایران علیرغم وجود نارسائیهای بسیار در رفتارهای حاکمیت ها هیچگاه دولتی منبعث از گروهی قومی در راس ملت یا ملتهای زیر سلطه دیده نشده است"، این ادعا موید این حقیقت است که نویسندگان آن از تاریخ و تحولات تاریخی سرزمین ایران شناخت درستی ندارند۔ سرزمین ایران پس از حمله ی اعراب و انقراض سلسلهء ساسانی، توسط حکام و والی هائی اداره می شد که از مرکز خلافت مامور و منصوب می شدند زیرا ایران جزء سرزمینهای مفتوحته العنوه بود، و طبعا هر کدام از این حکام و والی ها قوای مسلح عرب و غیرعرب را برای اجرای ماموریت خویش در اختیار داشتند، بعدها که قبایل کثیرالعدهء ترک اسلام را پذیرفتند. روسا و افراد مسلح این قبایل طوق عبودیت خلیفه ی اسلام را بر گردن گرفته و به نیابت از جانب خلیفه هر یک بر قسمتی از فلات ایران حکم می راندند. حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی که در قرن چهارم هجری، در زمان سلطنت سلطان محمود غزنوی می زیست با دیدهء بصیرت اوضاع اجتماعی آن زمان را چنین تصویر کرده است:

از ایران و از ترک و از تازیان                           نژادی پدید آید اندر میان
نه ایران، نه ترک و نه تازی بود                           سخن ها به کردار بازی بود
بعدها هجوم چنگیزخان مغول و اولاد او منتهی به اشغال تمام فلات ایران گردید و پس از قبایل مغول، قبایل تاتار به ریاست امیرتیمور، جایگزین پادشاهان و امرای مغول گردیدند۔ در زمان زمامداری مغول یاسای چنگیزی دستورالعمل کار امرا و زمامداران بود که همگی از اولاد یا نواده های چنگیز بودند، و سپس تزوک تیموری جانشین یاسای چنگیزی گردید.
برای اجتناب از اطاله کلام یاد آور می شویم که تا زمان انقلاب مشروطیت تمام حکومتهای ایران از نظر جامعه شناسی، حکومتهای قبیله ای بودند و قبیلهء حاکم پس از استیلا، صاحب بلامنازع سرزمینها و جان و مال ساکنین آنها می شدند، همه چیز حتی جان انسانها ملک طلق روسای قبایل حاکم بود و این آن چیزی است که در جامعه شناسی از آن بعنوان استبداد شرقی نام برده شده است. در این جا مخصوصا لازم است یاد آوری کنیم که تعدادی از نویسندگان و مورخین شوونیست ایران، در وصف سلسلهء صفویه داد سخن داده اند. غافل از اینکه حکومت صفوی که بر مبنای ائتلاف ٤١ ایل ترک پا گرفت یک حکومت شیعه بود نه ایرانی و در تایید این حقیقت لازم است یادآور شویم که شاه اسمعیل صفوی صد ها هزارساکنین تبریز را بعنوان اینکه سنی بودند از دم تیغ گذراند و تعداد کشته ها در شهر های دیگر بهمین نسبت در سطح بسیار بالائی بود۔ از فجایعی که سلاطین صفویه بخصوص شاه عباس در کردستان مرتکب شدند فقط با اشاره ای اکتفا می کنیم و به شرح آنها نمی پردازیم.

مشروطه خواهان پس از دریافت فرمان مشروطیت و گشودن مجلس شورای ملی در صدد بر آمدند که حکومتی واقعا ملی بنیان بگذارند. چنانچه می دانیم در اثر دخالت دولتهای استعمارگر و مقاومت فئودالها و روحانیون و همد ستان مرتجع آنان، تلاشهای صادقانه مشروطه خواهان به نتیجه نرسید. کودتای انگلیسی ١٢٩٩ خورشیدی منتهی به انقراض سلسلهء قاجاریه، و پادشاهی رضا شاه پهلوی گردید. ناسیونالیسم کاذب رضاشاهی مدلول و محتوائی جز پرستش کیش شخصیت دیکتاتور نداشت. سخنرانان پرورش افکاری مداهنه و تملق را بآنجا رساندند که برای رضاشاه مقام الوهیت قائل گردیدند... سردار انتصار علم در یک سخنرانی پرورش افکاری اشعاری از سعدی را این چنین تحریف کرد:
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه رضا آورد
ورنه سزاوار جهانداریش کس نتواند که بجا آورد !

شعر سعدی در مقدمه گلستان چنین است:
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجا آورد

٣- حضرات سخن گفتن از جنبش رهایی بخش ملت کرد را "ترهات" نامیده اند. یادآوری می کنم که پس از استقرار فرمانروائی خلفای اسلامی همه جا در تواریخ و دواین شعرا از "کرد" بعنوان یک هویت ویژه و مستقل یاد شده است: به شاهنامه فردوسی مراجعه کنید و داستانی را که در باره منشا کردها سروده است. این خود بهترین دلیل است که در آن زمان، کرد بعنوان هویت شاخص مستقل، مشهور خاص و عام بوده است... نظامی گنجوی نیز چنین سروده است:

چون مادر من رئیسهء کرد                      مادرصفتانه پیش من مرد

آیا این بیت نیز گواه این نیست که "کرد" بعنوان هویت مستقل و مشخص جا افتاده بوده است؟ از دیوان مولانا جلال الدین نیز لازم است یاد کنیم که در موارد عدیده کرد را بعنوان هویت مستقل نام برده است و چه بسیار لغات کردی نیز بهمان معنی مصطلح در نزد کردها بکار برده شده است۔ کردها مانند سایر ملل مسلمان در تکوین تمدن بسیار محتشم اسلامی نقش داشته اند چه بسیار از حکما و علما و هنرمندان کرد درطول چند قرن همواره پس از نام خود صفت "الکردی" را افزوده اند تا هویت ملی خویش را یاد آور شده باشند.

سید احمد کسروی مورخ و مولف نامدار تالیفی دارد به نام "شهریاران گمنام"، این کتاب تاریخ سلسله هائی است که برای نخستین بار بر علیه مسلمانان قیام و اعلام استقلال کردند. اکثریت این سلسله ها هویت کردی دارند از آن جمله است سلسله ایوبیان، می دانیم که جنگجویان صلیبی شام و فلسطین را اشغال کرده بودند و این صلاح الدین ایوبی پادشاه این سلسله بود که جنگجویان صلیبی را شکست داد و فلسطین و شام را آزاد کرد.

در برابر هجوم مغول و تاتار، شدید ترین و موثرترین مقاومت را کردها انجام دادند و بزرگترین تلفات را بر مهاجمین وارد کردند، دفاع جانانه کردها از تبریز در تواریخ ثبت است، امیر تیمور گورگانی در کردستان گروه کثیری از سربازانش را از دست داد و پسرش میرزا میرانشاه به دست کردها به قتل رسید و جنازه او در محلی بین دیواندره و سقز به خاک سپرده شد و بر آن آبادی نام "میرزا میرانشاه" گذاشتند که در زمان ر ضاشاه به "ایرانشاه" تبدیل گردید. مقاومت کردها در برابر جانشینان اقوام مغول و تاتار و ترک همچنان ادامه داشت و نتیجهء آن صرفنظر از تلفات بسیار زیاد ی که بر کردها وارد شد، کوچاندن طوایف کرد به خارج از کردستان و حتی نقا ط دور دست بود.

در مقدمه این بحث نوشتم که نویسندگان آن اعلامیه از چگونگی تحولات اجتماعی ایران آگاهی نداشته و ندارند، برای تایید این مطلب نگاهی می افکنیم ، هر چند اجمالی، به کوچ های اجباری و تخته قاپو کردن طوایف کرد و انتقال آنان به نواحی و نقاط خارج از سرزمین کردستان و حتی نقاط دورد ست :

از تهران به سوی کرج می رویم بلافاصله پس از کرج به هشتگرد می رسیم هم هشتگرد هم سایر آبادیهای آن بخش کردنشین است و با وجود گذشتن چند قرن زبان و مذهب و آداب و رسوم خود را حفظ کرده اند. از قزوین به طرف همدان می رویم به شهرستان تاکستان می رسیم که ساکنان آ ن کرد هستند، از قزوین به طرف رشت می رویم به گردنه ملا علی می رسیم تمام آبادیهای حوالی این گردنه کردنشین هستند۔ از تهران به طرف شمال و دماوند می رویم آبادیهای بومهن و رودهن و جاپلوق تماما کرد نشین هستند. در منطقهء کلاردشت آبادی بزرگی کرد نشین وجود دارد به نام حسن کیف، ساکنان این آبادی در زمان شاه عباس بآنجا منتقل شده اند و چون موطن اصلی شان شهر بسیارقدیمی کردستان غربی به نام "حسن کیف" بوده برای ابراز علاقه به مرز و بوم اصلی شان، آبادی جدید محل سکونت خود را حسن کیف نامیده اند. شهر تاریخی حسن کیف در زمان سلطنت سلطان سنجر سلجوقی حاکم نشین کردستان بوده و دارای آثار باستانی قدیمی است، در سالهای اخیر به جهت اجرای پروژه های متعدد سد سازی، این شهر زیر هزاران متر مکعب آب غرق خواهد شد. علاقمندان به آثار تاریخی در کشورهای مختلف به دولت ترکیه اعتراض کرده اند و خواستار تغییر نقشه سد سازی شده اند.

از کردهای ساکن سه ولایت قوچان و بجنورد و دره جز در خراسان شمالی باید نام ببریم، کردهای این سه ولایت با وجود گذشت صدها سال از کوچ اجباری شان هویت و آداب و رسوم خو د را حفظ کرده اند . در نزدیکی شهر نهاوند در مرکز ایران یک ایل بزرگ کرد ساکن است که آنان نیز هویت کردی و مشخصات خو د را حفظ کرده اند…

ما می پرسیم نه تنها در ایران بلکه در کدام کشور دیگر شما می توانید نشان دهید که طوایف یک ملت را این چنین در گوشه و کنار مناطق صعب العبور بالاجبار پخش و پلا کرده باشند؟ آیا این کوچهای اجباری که با هزاران مرگ و میر و مصیبت های فراوان توام بوده است به قول حضرات "نارسائیهایی در رفتار حاکمیت بوده است" ؟

٣- حضرات نوشته اند : " در درازای تاریخ ایران تا پس از جنگ جهانی دوم (١٣٢٤ خورشیدی) هرگزجنبشی با مضمون جدائێ طلبانه از سوی اقوام ایرانی دیده نشده است... نخستین بار این روسها بودند با اهداف استعماری زمینه تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد راپدید آوردند" این داوری بی پایه موید سخن ما است که نویسندگان آن اعلامیه از وقایع تاریخی گذشته آگاهی هرچند اندک ندارند. من در این زمینه :

اولا: بطور اجمال به پیام شیخ عبیدالله نهری، که در سال ١٨٨٠ به ایران تاخت، خطاب به ژنرال کنسول انگلیس در تبریز بنام "ویلیام ابوت" اشاره و قسمتی از آنرا عینا نقل می کنم :
" ملت کرد، مردم مجزائی است، مذهب این مردم جدا از مذهب دیگران است و قوانین و رسومشان متفاوت است. روسا و حکام کردستان چه اتباع عثمانی یا ایران، و ساکنان کردستان همه متفق الرای اند بر این که این کاررا نمیتوان با این دو دولت عثمانی و قاجار ادامه داد. باید کاری کرد که دولتهای اروپائی متوجه امر گردند، در صدد تحقیق و تفحص در احوال ما بر آیند. ما ملتی جدا هستیم و می خواهیم امورمان را خود در دست داشته باشیم" (اسناد پارلمانی ترکیه، شماره ٥-١٨٨٦).
دقت در مندرجات همین چند سطر نشان می دهد که این رهبر کرد در ١٣٢ سال پیش با چه اندازه روشن بینی علل قیام ملت خو د را بر علیه عثمانیها و ایران بیان کرده و چگونه با جملاتی ساده و در عین حال رسا خواستار شناسائی حق تعیین سرنوشت در مورد ملت کرد گردیده است. در تواریخ رسمی ایران از قیام شیخ عبیدالله نهری به عنوان فتنه یاد شده است. چه شباهتی پر معنا بین این اسناد    (Esnad) و روایت جمهوری اسلامی ایران، در مورد قیام مردم به مناسبت انتصاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری وجود دارد، که آن را فتنهء ١٣٨٨ نا م نهاده اند، فاعبتروا یا اولی الابصار!

ثانیا : به قیام اسمعیل آقا (شکاک) سمکو، در پایان جنگ اول جهانی و تصرف ولایات شمالی کردستان و شکست دادن قوای دولتی اشاره می کنیم . سرانجام چون در میدان جنگ از نیروهای دولتی کاری ساخته نبود، اسمعیل اقا را برای مذاکره دعوت کردند و به دستور سرتیپ حسن مقدم (ظفرالدوله) سروان بزرگ ابراهیمی با سربازانش، وقتی که اسمعیل آقا از منزلش خارج و راهی محل مذاکره شد، او را به رگبار بسته و به قتل رساندند. البته در این مورد نیز مورخین رسمی اسماعیل آقا را قاتل و غارتگر معرفی کرده و تا کنون هیچ نوشته ای که بیان کننده ماهیت واقعی قیام سمکو باشد در ایران منتشر نشده است.

من در این نوشته اجمالا به خیزش های ملت کرد بسنده کردم و از خیزش و شورشهای ملیتهای دیگر (عرب، بلوچ و ترکمن) سخنی نگفته ام زیرا من وکیل و وصی آنان نیستم و یقین دارم آنان نیز به خوبی پاسخ حضرات را خواهند داد.

٤- حضرات نوشته اند : " به نظر ما سیستم فدرال با واقعیت های تاریخی و سیاسی کشور ما همخوانی ندارد" همانگونه که مشهود است، حضرات برای تایید ادعای خویش هیچگونه دلیلی اقامه نکرده اند. به نظر ما بر عکس با توجه باینکه هر یک از اقوام و ملتهای ساکن ایران، در بخشی از سرزمین ایران که کاملا مشخص است سکونت دارند و تفاوت زبان و مذهب وآداب و رسوم و سیر تکامل اجتماعی و اقتصادی، آنهارا از یکدیگر متمایز کرده است، سیستم فدرال تنها شیوه مناسب برای سیستم اداری کشور و شرکت مردم در اداره امور اچتماعی است . تقسیمات فعلی اداری کشور، عموما بر مبنای مناسبات شخصی (خواست متنفذین محلی) یا ملاحظات سیاسی-امنیتی صورت گرفته و چه بسا شهرستان یا بخشی با مذهب و زبان متفاوت به یک استان منضم گشته است و برای عامه مردم مشکلات و گرفتاریهای عدیده بوجود آورده است۔ برای اجتناب از این گونه نا رسائی ها، فدرالیسم بر مبنای قومیت مناسب ترین سیستم اداری است۔

٥- به نظر ما رویدادهائی که در بخشهای کردنشین ترکیه، سوریه و عراق در سالها و بخصوص ماههای اخیر بوقوع پیوسته و جنبش اگاهانه و پیروزمند کردهای ساکن آن کشورها، زمینه ساز اصلی تکاپوی معاندین جنبش ملی کرد در ایران بوده است. باید خاطرنشان کنیم که متاسفانه هیچگاه حکومتهای ایران چه در دوران قاجار یا دوران پهلوی ها و یا جمهوری اسلامی، سیاستی اگاهانه و منطبق با مصالح واقعی و دراز مدت ایران، در مورد کردها نداشته اند.
در پایان جنگ اول جهانی وقتی که امپراتوری عثمانی از هم پاشید و ملتهای ساکن آن امپراتوری علم استقلال برافراشتند، کردهای ساکن امپراتوری عثمانی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و حقوق کردها برای داشتن دولتی مستقل در عهدنامه "سور" تایید گردید، در آن زمان دولت وقت ایران غافل از این واقعیت بود که وجود کشوری در جوار ایران و فاصل بین ایران و ترکیه و عراق، با توجه به خویشاوندی نزدیک کردها با ایرانیان و مشترکات فرهنگی این دو قوم، از هر لحاظ بنفع ایران است، بجای اینکه بطرق مختلف لااقل از جهت معنوی ، پشتیبان استقلال طلبان کردستان عثمانی باشد، دست در دست آتاتورک و دولت دست نشانده انگلستان در عراق، بر علیه کردهای ترکیه و عراق عملیاتی نظامی انجام داد و از نظر سیاسی نیز جانب حکومت فاشیستی ترکیه و دولت دست نشانده انگلستان در عراق را گرفت و بدین وسیله یکی از عوامل شکست جنبش رهائی بخش کردهای عثمانی بود. اکنون نیز معاندین جنبش ملی کرد، که دورتر از نوک دماغ خود را نمی بینند و نمی دانند که در دنیای امروز، ملتی چهل و پنج میلیونی با سوابق درخشان مبارزاتی و تاریخی را نمی توان همواره در بند اسارت و رقیت نگاه داشت. بجای اینکه لااقل از لحاظ معنوی با جنبش کردهای ترکیه و سوریه و عراق اظهار همدردی کنند، لبهء تیز حملات ستیزه جویانه شان را متوجه کردهای ساکن ایران کرده اند و تیشه به ریشهء مصالح آتی و درازمدت کشور خویش زده اند۔ العاقل یکفیه الاشاره. 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست