یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

در ستایشِ ابراهیم جانِ گلستان
به زادروز خجسته اش


اسماعیل خویی


• به رود مانی: رفتن روالِ هستن توست؛
به عمر مانی: پا در رکاب می مانی.

جهان به دوش ات و نشکستنی ست طاقتِ تو:
به سنگِ زیرین در آسیاب می مانی. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۶ مهر ۱٣۹۱ -  ۱۷ اکتبر ۲۰۱۲



 به پاکی و به روانی، به آب می مانی.

به مهربانی، با آفتاب می مانی.

کسی همال ندیدم تو را به بیداری:

به آن که دیده ام اورا به خواب می مانی.

تو گوهری که گُم آمد به هفت اقیانوس:

شگفت نیست اگر دیر یاب می مانی.

نه شد، نه می شود، از دل برانم ات یک دم:

به شعر مانی، با اضطراب می مانی.

به تاب و تب فکنی ، گرم و روشن ام داری:

خوشا که هم به تب و هم به تاب می مانی.

برای دوست شدن ، چون خودی مجوی؛ ار نه،

تو نیز، همچو خدا، در عذاب می مانی.

نشان دهی همه کس را به خویش، آینه وار،

و باز از همگان در نقاب می مانی.

تمام ِ هستی ی ما از تو گشت زیر وزبر:

درست گویم: با انقلاب می مانی.

به ذاتِ پاکِ تو راهی نیابد آلایش:

تو از تبارِ بلوری، که ناب می مانی.

ز خود شکفته می آیی:تویی بهار انگار؛

ز خویش مست شوی، با شراب می مانی.

به رود مانی: رفتن روالِ هستن توست؛

به عمر مانی: پا در رکاب می مانی.

جهان به دوش ات و نشکستنی ست طاقتِ تو:

به سنگِ زیرین در آسیاب می مانی.

چو می نشینی اندیشه گر، در آرامش،

به خوابِ گل ها در ماهتاب می مانی.

به جان ودل، همه گاهی شکی وگاه یقین:

گهی به پرسش و گه با جواب می مانی.



بیست وسوم مهرماه ۱٣۹۱،
بیدرکجای لندن


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست