آیا افزایش بهای نفت فرصتهایی برای سیستمِ کشاورزی جدید فراهم می آورد؟
فردریک کِرشِن من (۱) - مانتلی ریویو
•
اگرچه صنعتی کردن کشاورزی تا حدی در رسیدن به اهدافِ محدودش از قبیل به حداکثر رساندنِ تولید بر مبنای تقاضای بازار و سودآوری در کوتاه مدت موفق بود، در کل بسیاری از عواقبِ منفی غیر عمدی خود مثلِ فروسایی خاک - آب و اتلافِ سرمایهی انسانی (کشاورزان) و سرمایهی اجتماعی (اجتماعات پویای روستایی) را نادیده گرفت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲۶ مهر ۱٣۹۱ -
۱۷ اکتبر ۲۰۱۲
یکی از قضاوت های خطا در اکثرِ تبلیغات رسانه های عمومی اشاعهی این ایده است که ما می توانیم به سوختِ جایگزین یا انرژی قابلِ تجدید دست یافته و خود را از شرِ نفتِ خاورمیانه برهانیم. فرضی که این تصورِ اشتباه بر آن بنا شده آنست که تأمینِ انرژی چالشِ مجردی است که بدونِ تغییراتِ عمده در سیستم قابلِ رفع کردن است. گویا ما قادر خواهیم بود که مشکل را صرفاً با تغییر از یک انرژی به دیگری حل کنیم، مثلاً از سوختِ فسیلی به انرژی باد، خورشید و یا سوختهای بیولوژیکی بدست آمده از محصولاتِ غذایی – کشاورزی و یا گروه دیگری از انواعِ انرژی و اینکه پس از این تغییرات فرهنگ جاری و یا اقتصاد می توانند بروشهای موجود ادامه دهند.
احتمالاً هیچ چیزی نمی تواند بیشتر از این ادعا از حقیقت دور باشد. ریچارد هاینبرگ (2) خاطر نشان می سازد که "جوامعِ متکی به نفت را حفظ کردن کارِ بسیار سختی است. نهایتاً همهی سیستم باید دوباره طراحی گردد – از حمل و نقل گرفته تا غذا، بهداشت، درمان و تولید." هاینبرگ ادامه می دهد که این جوامع باید به جوامعِ بی نیاز از نفت تغییر یابند. چنین تغییری بطورِ قطع شاملِ سیستمِ غذایی گردیده ولی محدودِ به آن نمی ماند. تغییرات باید جامع و فراگیر باشند. فرهنگِ بشری را باید از نو نوشت. راب هاپکینز (3)، معلمی با تحصیلاتِ اکولوژیکی، جنبشِ گذار به جوامع غیرمتکی به نفت را با علم به رویکردِ فراگیر لازم در روندِ گذار بنا نهاد که هدفش یاری رساندن به جوامعِ در حالِ گذار بود. جنبش که در بدو امر محدود به شهرهای در حالِ گذار بود اکنون به جزایر، دره ها و شبه جزایری دیگر گسترش یافته و ممکن است به مثابه مُدلی برای تغییر در سیستمِ غذایی – کشاورزی در نظر گرفته شود. هاپکینز در کتابِ جدیدش می گوید که گذار بر اساسِ چهار فرضِ اصلی استوار است؛
1 – زندگی با مصرفِ سوختِ بسیار کمتر ناگذیر است و بهتر است طرحی برای آن داشت تا وسیلهی آن غافلگیر نشویم.
2 – جوامع ما در حالِ حاضر فاقدِ توانایی لازم برای تحمل و دفعِ شوکهای ناشی از کمبودِ انرژی حاصل از کاهشِ استخراجِ نفت هستند.
3 – باید بصورتِ همه جانبه و هم اکنون عمل کنیم.
4 – طرحِ کاهش مصرفِ انرژی را باید با استفاده از نبوغِ جمعی بصورتِ فعال طراحی کرد. ما می توانیم روشهای زندگیمان را چنان بیافرینیم که غنا بخش بوده و محدودیت های بیولوژیکی سیارهی ما را درک کند.
مثل هر سیستم دیگری که عملاً باید از نو طراحی گردد، تجدیدِ طرح سیستمِ مُدرنِ صنعتی غذایی – کشاورزی ما امری فوری است زیرا غذا نیازی اساسی است و سیستمِ موجود غذایی ما تقریباً بطور کامل به مصرفِ سوخت فسیلی در همهی سطوح وابسته است. چنانچه دیل آلن فایفر (4) متذکر می گردد در واقع ما در حالِ خوردنِ سوخت فسیلی از طریقِ سیستمِ غذاییمان هستیم. همهی کودها و سموم به نوعی از سوخت فسیلی درست شده اند. جریانِ تولید و استفاده از ماشین آلاتِ کشاورزی و دامداری به سوخت فسیلی وابسته است. سیستمهای آبیاری با همین سوختها کار می کنند و غذایی که میخوریم با استفاده از این سوختها عمل آمده، بسته بندی گردیده و از مزرعه به منازلِ ما حمل گردیده است. بدونِ سوخت فسیلی، سیستمِ غذایی سقوط خواهد کرد.
محدودیت های کشاورزی صنعتی
اگرچه صنعتی کردن کشاورزی تا حدی در رسیدن به اهدافِ محدودش از قبیل به حداکثر رساندنِ تولید بر مبنای تقاضای بازار و سودآوری در کوتاه مدت موفق بود، در کل بسیاری از عواقبِ منفی غیر عمدی خود مثلِ فروسایی خاک - آب و اتلافِ سرمایهی انسانی (کشاورزان) و سرمایهی اجتماعی (اجتماعات پویای روستایی) را نادیده گرفت. عواقبِ ناخواسته ای که اخیراً توسطِ گزارشِ ارزیابی اکوسیستم هزارهی سازمان ملل متحد ثبت گردیده است. کشاورزی نیاز به تولید بادوام (سازگار با محیط و خاک) و بازده اقتصادی در دراز مدت را نیز نادیده گرفت. نتیجتاً فرسایش سرمایه ای را که موجب موفقیتش گردید – یعنی سوختِ ارزان، فراوانی، آب گوارا، وضعِ جَوی پایدار، خاکِ سالم و جوامعِ پویا را رقم زد. از آنجاییکه این منابع بهم وابسته اند در طراحی سیستمِ جدید کشاورزی باید هزینهی کمیابی گستردهی آنها را بحساب آوریم.
بقولِ نگارندهی گزارش اخیر سازمان ملل – ارزیابی بین المللی علوم کشاورزی و تکنولوژی برای توسعه (5) - کشاورزی صنعتی بر سر یک دوراهی قرار گرفته است.
گسترشِ جهانی کشاورزی صنعتی بر اساسِ فرضیاتی محوری از جمله تکنولوژی، تجارت و یارانه استوار بود که انتظار میرفت با موفقیت، کمبود جهانی غذا و نا برابری را حل کرده و با تکیه بر اجزای کلیدی خود؛ یعنی بازده اقتصادی کوتاه مدت، توسعهی نامحدود، بازارِ آزاد و کارآمدی نیروی کار معجزهی غذایی را رقم زند.
در حینِ ارزیابی نتایجِ کلی کشاورزی مکانیزه سوالاتِ بیشماری در موردِ سیستمِ غذایی به ذهن میرسد که نه تنها موجبِ نگرانی فعالین سیستمی غذایی، متخصصین سیستمِ سلامتی، تغذیه و کشاورززان می گردد که بطور فزاینده ای جامعهی علمی را هم نگران می سازد. نویسندهی گزارش فوق خاطر نشان می سازد که : ارزیابیهای اخیر علمی موجبِ هشیاری دنیا در موردِ تأثیراتِ فزایندهی کشاورزی بر تغییراتِ آب و هوایی و فاسد کردنِ منابع گردیده است. بعضی تجزیه و تحلیل ها کشاورزی را بزرگترین تهدید برای تنوعِ حیات قلمداد می کنند. کشاورزی بیش از هر صنعتِ دیگری نیازمندِ زمین، آب و نیروی کار است. 75% فقرا و گرسنگانِ دنیا در مناطقِ روستایی زندگی می کنند و مستقیم یا غیر مستقیم برای امرارِ معاش به کشاورزی وابسته اند. همزمان با رشد قیمت غلات و عدمِ رشدِ تولید آنها به ازای جمعیت، سیاستگذاران بین تخصیصِ زمین به تولید غذا یا سوخت سرگردانند. نویسندهی گزارش سپس پیشنهاد می نماید که "اگر کشاورزی بخواهد نیازهای حال و آیندهی بشر را تأمین نماید باید با تفکری نوین اداره گردد."
به موازاتِ تشخیصِ تأثیراتِ عدیدهی منفی و ناخواستهی کشاورزی صنعتی باید متوجه باشیم که جمعیتِ کرهی زمین در مدتِ عمر ما سه برابر شده است و بر اساسِ گزارشات تا نیمهی قرنِ حاضر به میزان حداکثرِ 9 میلیون نفر می رسد. این جمعیتِ فزاینده با تغییر رژیمِ غذایی، بسرعت میزانِ مصرفش را افزایش می دهد. بر اساسِ پاره ای برآوردها میزانِ مصرف گوشت تا سال 2070 دو تا سه برابر می گردد. تولید گوشت با استفاده از غلات و بُنشن آسیایی که می توانند مستقیماً بعنوانِ غذا مصرف گردند یک راه ناکارآمدِ تولید کالری و پروتئین است. مضافاً اینکه، اگر همهی مردم سیاره به نرخِ مصرفِ ما در آمریکا برسند کشاورزی باید برای 72 میلیون نفر تولید نماید (برآورد جیرد دایموند (6) ). میدانیم که بیش از نیمی از جمعیت دنیا در مناطقی که حاشیه خوانده می شود زندگی می کنند. همچنین می دانیم که سیستمِ کشاورزی برای تأمین نیازهای بلند مدت انسان و محیطِ زیست نیازمند دانش و بذل توجه انسانهایی بیشتر از آنانی است که مستقیماً درگیر کشاورزی مکانیزهی صنعتی می باشند. اما شمارِ کشاورزان کوچکی که لازمند تا سیستمِ جدید کشاورزی را، که خاک و بوم محلی را احیا می کند، طرح و به اجرا گذارند بطور جدی کاهش یافته، خصوصاً در مناطقی که کشاورزی صنعتی مورد استفاده بوده است. برای مثال در سال 2002 در ایالات متحدهی آمریکا فقط کمی بیش از 400,000 کشاورز بیش از 94% کالاهای کشاورزی را تولید و فقط 5.8% از زارعین زیر 35 سال سن داشتند. در کشورهای فقیر نیز، مهاجرتِ عمدهی چند دههی اخیرِ کشاورزان از روستاها که عمدتاً آنها را به بیکارانِ ساکن زاغه نشینهای حاشیهی شهرها تبدیل نمود، بطور جدی جمعیت کشاورزان را کاهش داد. این بدان معنا است که در نیمهی قرن جاری باید کوشید غذای جمعیتی دو برابر جمعیت کنونی را با نصفِ خاک قابلِ کشت کنونی و میزان قلیلِ خِرد مبتنی بر تجربهی کشتِ آن خاک تأمین نماییم.
چالشها و فرصتهای پایه گذاری کشاورزی پایدار
آنچه گفته شد ما را با چالشهای ترسناکی روبرو می سازد. چگونه کشاورزی پایدار را در دهه های آینده عملی می سازیم با علمِ به اینکه؛
1 – با کاهشِ تولید نفت بهای آن ممکن است به بشکه ای 300 دلار بالغ گردد.
2 – فقط نصفِ آب تازه ای را که لازم است در اختیار داریم.
3 – دو برابر حوادثِ شدید جوی خواهیم داشت.
4 – فقط اندکی از جمعیت دارای مهارتهای تولیدِ موادغذایی، نگهداری از آب و مدیریتِ اصلاح خاک کشاورزی هستند.
چگونه سیستمی را که در مصرفِ انرژی صرفه جویی می نماید طراحی خواهیم کرد؟
خوشبختانه پیشامدهای امیدوار کننده ای در افق، ممکن است مسیر جدیدی را ارائه کنند. متخصصین مراقبت های پزشکی و تغذیه خاطر نشان کردن تغییراتِ ضروری در کیفیت غذا را شروع کرده اند که یاریگر ما خواهد بود تا به پاره ای از نگرانیهای حادِ تندرستی بپردازیم. در حالِ دریافتن این حقیقت هستیم که غذای کاملِ متنوعِ تازه با گوشت کمتر و غذای تولید شده در زمینهای سالم (از نظرِ بیولوژیکی) ممکن است نتایج بسیار سودمندی یرای سلامت انسان ببار آورد. تجاربِ بعمل آمده در بعضی مدارس ( از جمله مدارس عمومی اَپِلتون ویسکانسین) جایی که غذای مضر، سودا و غذاهای آماده با سبزیجات، شیر، آبمیوه و نانِ غلات جایگزین گردید، بهبودِ برجستهی علمی و رفتاری دانش آموزان را بهمراه داشته و موجبِ کاهشِ هزینه های این مدارس گردید.
در همین حال کشاورزانِ کوچک سیستمهای کشاورزی با مصرفِ سوخت بالا را در نقاطِ مختلفِ دنیا کنار گذاشته اند. بجای این سیستمها، کشاورزی مختلط، مزارعِ بیولوژیکی با محصولاتِ متنوع (که در آنها کارِ توام بیولوژیکی برای ذخیرهی انرژی هدف است) با بازده بالا موردِ استفاده قرار گرفته است. مزارعی که در آنها مقدار بسیار کمی از انرژی مصرفی از خارجِ مزرعه تأمین می گردد. تحقیق، اکنون منافعِ این مزارع را که وسیلهی کشاورزان ایجاد می گردند ثابت می کند. حرکتِ مثبتِ دیگری که در افق دید است گسترشِ کشاورزی در حومهی شهرها است که از هاوانای کوبا تا نیویورک، دیترویت و خیلی شهرهای دیگر در حال رشد است. نیویورک اخیراً میزبانِ یک گرهمایی بود که توسطِ شهردار، مایکل بلومبرگ و دیگر رهبرانِ شهر سازمان داده شده و موردِ توجه بیش از 500 نفر از فعالین صنایعی غذایی قرار گرفت که آستینها را برای خلقِ یک منشور غذایی جدید در نیویورک بالا زدند. موسسه ای غیر انتفاعی که در 80 هکتار زمینِ اهدایی راکفلر در املاکِ او در تپه های اطرافِ نیویورک واقع است در حالِ کاووش راههایی برای تولیدِ مواد غذایی بروشهای اکولوژیکی صحیح در اطراف و حومهی شهرها است. این مرکز اکنون نشان می دهد که چگونه سبزیجات در همهی فصول سال با حداقلِ مصرف انرژی می تواند تولید گردد و چگونه دامها می توانند از مراتع تغذیه نمایند که به سودِ دامها و محیطِ زیست است.
همهی اینها، نسلِ جدیدی از کشاورزان را که خواهانِ تولید غذای سالم با استراتژی رشدِ پرقوت و بر اساسِ مصرفِ کم انرژی و روی زمینهای محدود هستند، علاقمند می سازد.
رشدِ این انقلابِ غذایی نمونهی جدیدی است که ممکن است جایگزینِ تکنولوژی، تجارت و یارانه ها گردد، همان رویکردی که در گزارشِ سازمان ملل متحد پیشنهاد گردیده است (5) . این جهت گیری جدید، ریشه در اصولی دارد که در گردهمایی اخیرِ نیویورک بروشنی آمده است؛ عدالتِ غذایی، دمکراسی غذایی و استقلالِ غذایی. این مفهومِ زیر بنایی، چهارچوبِ سیستمِ غذایی "فودشِدها" (7) است. "فودشِدها" مفهومِ غذایی منطقه ای هستند که بر اساسِ پاره ای اولویتهای جدید شکل گرفته اند، که اولین اولویت آنها تغذیهی مردم منطقه توسط خود مردم است، با خود کفا کردن آنها تا حدِ امکان و تأمینِ بقیهی نیازها از طریقِ تجارت. این نگرش جدید به سیستمِ غذایی آتی به مردم هر منطقه قدرتِ کنترلِ بیشتری بر تولید و مصرف داده آنها را قادر می سازد بفهمند که چگونه این سیستم به اجتماع آنها یاری می رساند. این حرکت جدید پتانسیلِ رشد سریع و تبدیل شدن به یک همکاری موثرِ غذایی، بین جوامعِ شهری و روستایی، را دارد که در آن کشاورزان و مصرف کنندگان، به مثابه شهروندان هر منطقه، همکاری خواهند کرد تا سیستمهای غذایی نوینی را بر اساسِ تولید پایدار و بازده دراز مدت ایجاد کنند. این از نظرِ اقتصادی، اکولوژیکی و اجتماعی به سود این اجتماعات است که در غیر این صورت بر موسساتِ دوردستی متکی خواهند بود که به آنها نفعِ ناچیزی میرسانند و هیچ کنترلی بر آنها ندارند. همانطوریکه جان کاب مدتی قبل گفت "مردم متوجه خواهند شد که تجارت فقط وقتی آزاد است که ما آزاد باشیم که تجارت نکنیم."
از آنجاییکه کشاورزی بر سر یک دو راهی است فرصتِ بی سابقه ای پدید آمده است تا پاره ای از تغییراتِ ضروری برای توسعهی کشاورزی پایدار در آینده اعمال گردند. آیندهی انرژی احتمالاً یکی از عواملِ اصلی تغییر خواهد بود. بدلایلی که قبلاً ذکر شد پایانِ سوختِ ارزان یکی از چالشهای سیستمِ کشاورزی صنعتی خواهد بود. از آنجاییکه نفت انرژی مورد نیازِ تمام فعالیتهای کشاورزی صنعتی است هزینه ها بشکل مارپیچ بالا رفته که کشاورزی صنعتی را بصورت فزاینده ای، خصوصاً برای کشاورزان، غیر قابلِ دفاع می کند. برای مثال وقتی که قیمتِ هر بشکه نفت خام از 50 به 140 دلار در سال 2007 رسید، بهای کود آمونیاک دیم برای زارعین ایالت آیوا از 200 به 1300 دلار بر تُن رسید. وقتی نفت به بشکه ای 300 دلار برسد (چنانچه انتظار میرود در دههی آینده به این قیمت برسد) ممکن است کشاورزی صنعتی را از نظرِ هزینها غیر قابلِ ادامه نماید.
آیندهی انرژی فرصتی برای طرحِ سیستم جدید غذایی
منبعِ انرژی جایگزینِ قابل تجدیدی وجود ندارد که همان نسبت بازده هیدروکربن متمرکز که طی میلیونها سال انباشته شده را ارائه نماید. بازیافت انرژی از مواد نفتی به نسبتِ انرژی مصرف شده برای استحصال آن چنان بالا است که هیچ سوختِ جایگزین مشابهی برای آن نمی توان یافت. این آن دلیلِ اصلی است که طراحی مجدد سیستمِ کشاورزی را الزامی می نماید.
مطبوعاتِ مشهور تقریباً هیچگاه قوانین ترمودینامیک را در بحثِ آیندهی انرژی منظور نمی کنند. این قوانین دلیلِ مهم دیگری اند که این طراحی مجدد را لازم می گرداند. تام وسلس (8) در کتابِ "افسانهی پیشرفت" به شیوایی جزئیاتِ اساسی قوانین اول و دوم ترمودینامیک و چگونگی تأثیر آنها بر دنیای انرژی را توضیح داده است. قانون اول بسادگی بیان می کند که انرژی نمی تواند خلق و یا نابود گردد. قانونِ دوم که به قانونِ "انتراپی" (9) (آشفتگی و بی نظمی) معروف است بیان می کند که گرچه انرژی نمی تواند خلق یا نابود گردد، می تواند از فُرمی به فُرم دیگر تغییر یابد. بعبارت دیگر، گرچه انرژی در جریانِ تغییر فُرم خلق یا نابود نمی گردد، در داخلِ سیستمی که این تغییر فُرم در آن اتفاق می افتد، مقداری انرژی تلف می گردد. این انرژی از بین نرفته بلکه سیستمی را که تحول در آن صورت پذیرفته ترک می کند. این اتلافِ انرژی به انتراپی منتهی می گردد که روندِ طبیعی گذار اشیاء از نظم به حالتِ بی نظمی است. سیستمِ پیچیدهی طبیعت با نظمِ آن در اثر فعالیتهای بشری (که در جهت خلافِ طبیعت بوده است) بهم ریخته است که نتیجه اش انتراپی یا اتلافِ قابلِ توجه انرژی بوده است.
وسلس خاطر نشان می سازد که کلیهی مشکلاتِ زیست محیطی که امروزه مشاهده می کنیم محصولِ انتراپی در کرهی زمین است و نحوهی کشاورزی ما به میزانِ زیادی این سناریو را رقم زده است. اقداماتی از قبیلِ ؛
1 – از دست رفتنِ پوششِ طبیعی جنگلی و جایگزینی آن با کشتِ محصولاتِ ثابت و یکدست
2 – تبدیلِ اراضی جنگلی نیمه بایر به بیابان از طریقِ بهره برداری فزون از حد
3 – فرسایشِ خاکِ کشاورزی و کاهشِ مواد مغذی موجود در خاک
4 – کاهشِ اکسیژن آب در محیطهای آبی - دریایی (پدیدهی یوتروفیکیشن (10))
5 – از دست دادن تنوع حیاطِ کرهی خاکی
6 - تغییراتِ اقلیمی – آب و هوایی متأثر از افزایشِ دی اکسید کربن در جَو حاصل از سوزاندن سوختهای فسیلی، به ساده سازی سیستمِ پیچیدهی طبیعت و اتلافِ قابلِ توجه انرژی ختم گردیده است.
تجزیه و تحلیلِ متقاعد کنندهی پدیدهی انتراپی در دنیای صنعتی ما روشن می سازد که سیستمِ کشاورزی موجود و جایگزین آن، که باید ساخته شود، موضوعاتی تجریدی نیستند. سیستمی که طراحی خواهیم کرد باید راههایی را در نظر داشته باشد که نه تنها به نیازهای فوری غذا، الیاف و سوخت بلکه به موضوعاتِ پیچیده ای که این نیازها را احاطه کرده اند پرداخته، بصورتی که کشاورزی بتواند واقعاً بخشی از تلاشِ ما برای بازیافتِ سلامت بخشِ کرهی زمینِ قابلِ زیست باشد.
شاید بتوان سوال اولیهی این نوشته را از این منظر پاسخ گفت. آیا افزایش بهای نفت فرصتی برای یک سیستمی جدید کشاورزی است؟ آری، بدون شک پاسخ کوتاه این پرسش است. با افزایش بهای سوختهای فسیلی کشاورزی با مصرفِ سوخت زیاد غیر اقتصادی است. این شرایط به طرحهای مبتنی بر اشتراکِ مساعی پیچیدهی بیولوژیکی موجود در سیستمِ بزرگتر طبیعت مزیت اقتصادی می بخشد. خوشبختانه عده ای کشاورز هم اکنون با موفقیت در حالِ آزمایش این سیستمِ پیچیدهی بیولوژیکی هستند. امکاناتِ این سیستم را در مناطقِ مختلفِ بیشتری آزمایش خواهیم کرد. این احتمالاً نخستین فازِ تغییری است که می خواهیم ایجاد نماییم. به محضِ شروع اینکار بدون شک منافعِ اقتصادی این سیستمِ از نو طراحی شده را تجربه خواهیم کرد. تحقیق نشان داده است که به محضِ اصلاح سلامتی بیولوژیکی خاک نیاز به آبیاری و مصرفِ مواد مصنوعی بشدت و مصرفِ ماشین آلات تا حدودی کاهش می یابد که همگی مواد سوختی مصرف می کنند.
تعدادی از کشاورزان مایلند که بیشتر در جهتِ کشاورزی اکولوژیکی گام بردارند. موسساتِ اکولوژیکی کشاورزان در چند دههی اخیر در همه جای ایالات متحدهی آمریکا بوجود آمده است. این دهقانان در حالِ آزمایشِ کشت محصولات متنوع، کشت پوششهای گیاهی که فرسایش خاک را کاهش می دهند و ترویجِ چرای چهارفصلِ دامها هستند.
باید بطور فزاینده تجزیه و تحلیل های بلند مدتی از عملکرد این سیستمها انجام دهیم تا اطمینان حاصل نماییم که از طریقِ تجدید سیستمِ پیچیدهی طبیعت به هدفِ نهایی اصلاحِ سلامت "زیست کره" دست می یابیم. پیچیدگی سیستمِ طبیعت، آنچنانکه در اصل بود، موجب میگردد که تولید انرژی سیستم از مصرفِ انرژی آن فراتر رود. هدف باید در حدِ امکان احیای مجددِ ظرفیت کرهی زمین برای نوسازی و خود – تنظیم گردانی باشد که از عناصرِ حیاتی هر سیستمِ دوام پذیر است.
این ما را به مشاهداتِ لئوپُلد (11) رجعت می دهد که بقا نه در صرفه جویی که در بازگرداندنِ سلامت زمین است که ظرفیت نوسازی و نوزایی آنرا تظمین می کند. از آنجاییکه این سیستمِ کشاورزی متنوعِ جدید که در دل سیستمِ بزرگتر طبیعت جا دارد میتواند بیشتر انرژی جذب کند، به احتمالِ قوی مزیت اقتصادی مهمی بر کشاورزی صنعتی خواهد داشت. گرچه در تحلیلِ نهایی، اقتصاد در این عرصه تعیین کنندهی اصلی نیست. لئوپُلد تصریح می کند که "خلاصه آنکه یک سیستم بقا بر اساسِ منافع اقتصادی بطرز نا امید کننده ای غیر متعادل است. این سیستم مایل به حذفِ نهایی خیلی از عناصِر زمین که ارزش تجاری ندارند ولی (تا آنجا که ما میدانیم) برای عملکردِ سالم آن مهم اند می باشد."
ضرورتِ جدیدِ اخلاقی
نهایتاً، اضافه بر انگیزه های اقتصادی که آیندهی سوخت به ما تحمیل خواهد کرد، نیاز به توسعهی سرمایهی اجتماعی – انسانی داریم. این اشاره به حکمِ اخلاقی جدیدی دارد که باید به مثابه جزئی از یک فرهنگ جدید و اقتصادِ دوران پسا – صنعتی مورد حمایت قرار دهیم.
این نوشته در واقع یک حکم اخلاقی دو گانهی غیر مستقیم دارد. از یک طرف درکِ پسا – صنعتی ما از دنیا (که دنیایی پیچیده با وابستگی شدیدِ متقابلِ انواع موجودات زنده است که مملو از خواص نوظهورِ غیر قابلِ انتظار و غیر قابلِ پیش بینی است)حکمِ اخلاقی مشابهی با وجدانِ اکولوژیکی آلدو لئوپُلد عرضه می دارد که مبتنی بر ارج نهادن به ارزشهای کُل حیات است. از طرفِ دیگر، نیاز عملی به حفظ خاک، آب، شرایط آب و هوایی، انسان و منابعِ اجتماعی برای تغذیهی جمعیت انسانی در شرایطِ دشوار کنونی، اخلاقِ برابری طلبانه ای را ایجاب می کند.
از میانِ همهی عواقبِ ناخواستهی تولید، کاهش سرمایهی اجتماعی – انسانی احتمالاً بدترین خسارت وارده از کشاورزی صنعتی است که ارمغانِ سیستمی اقتصادی است که پایداری درازمدت را فدای منافعِ کوتاه مدت اشخاص و شرکتها می کند. صنعتی کردنِ سیستمِ زراعت بطور سیستمایتک کشاورزانی را که رابطهی نزدیکی با زمینهایشان داشتند را حذف کرده است. نیروی بازار در اقتصاد صنعتی سرمایه داری، علاقمند به تمرکز مدیریتِ زراعت در عملیاتِ بزرگ و یک کاسه شده است تا بهای اجرایی حملِ مواد خام به تولید کنندگان بزرگ را کاهش دهد. فرهنگ جاری ظاهراً هنوز قادر نیست اثراتِ فرسایش دانش بومی و خلاقیت بشری را، بر توانایی ما در حلِ چالشهای فرارو، درک کند. اینجاست که توسل به اخلاقی که بیشترین نتیجه را ببار می آورد جالبترین کار ممکن است.
احتمالاً وِندل بِری (12) بهتر از هر کس دیگر رابطهی بین سرمایهی اجتماعی – انسانی و توانایی ما برای حفظِ ظرفیتهای بهره وری زمین را بروشنی بیان کرده است. او می گوید که " اگر کشاورزی بخواهد بهره ور بماند باید زمین، حاصلخیزی و سلامتِ اکولوژیکی آنراحفظ کند. زمینی که باید بدرستی مورد بهره برداری قرار گیرد. بنابراین نیاز بعدی آنست که برای استفادهی درست از زمین، کسانی که روی آن کار می کنند باید آنرا بشناسند – به میزان زیادی انگیزهی استفادهی درست از آنرا داشته – بدانند چگونه اینکار را انجام دهند – وقتِ این کار را داشته باشند و از نظر مالی قادر به این کار باشند. اتفاقاتی که در تغییراتِ بنیادی کشاورزی در 50 سال گدشته روی داده است، خلافِ ادعاهای فوق نبوده، گرچه همهی این اتفاقات، این نیازها را نادیده گرفته اند. بری ادامه می دهد که "منطقی نیست انتظار داشته باشیم که سیستمهای اکولوژیکی یا کشاورزی – اکولوژیکی در نبود انسانهایی که بمدت کافی در آنها ساکن بوده و از نزدیک آموخته اند چگونه آنها را اداره کنند، بخوبی مدیریت گردند." او بدرستی اظهار میدارد که ما نیازمندِ سیستم حمایتی اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی هستیم تا این مدیریت عقلایی را حفظ کنیم. بعبارت دیگر مدیریتِ صحیح زمین حکمِ عملی – اخلاقی است که در اقتصادهای سرمایه داری صنعتی، که بر حداکثرِ تولید و سودِ کوتاه مدت متمرکزند، قابل دستیابی نیست.
آکادمی علوم آمریکا موضعِ مشابهی داشته و بیش از یک دهه قبل اعلام کرد که "فروسایی خاک پدیدهی پیچیده ای است که وسیلهی عملِ متقابل فاکتورهای اقتصادی – اجتماعی و بیوفیزیکی ایجاد می گردند." آکادمی علوم تشخیص داد که مدیریتِ بهینهی زمین بطور همزمان فرصتِ بهبود سوددهی و مسائل زیست محیطی را فراهم می کند. بعبارتِ دیگر باروری و سودآوری دراز مدت یک امر سادهی کسب و کار نیست بلکه ریشه در عواملِ اجتماعی و فرهنگی دارد که در مراقبتِ دراز مدت از خاک نهفته است. یک اقتصاد کشاورزی پایدار نهایتاً در ارتباطِ تنگاتنگ با تعهداتِ اجتماعی – فرهنگی و اخلاقی است که از سلامتِ زمین محافظت می کند.
هستهی مرکزی راهبردِ سیستمِ زراعت صنعتی تخصص یافتن در یک یا دو محصول با تنوعِ بیولوژیکی کم، یا بدون تنوع، است که بدنبال کاهش هزینهی مدیریتِ تولید، در حدِ استفاده از تاکتیکهای محدودی مانند کود و سمومِ دفع آفات نباتی است. این فرایند به سیستمِ تولیدی ختم گردیده است که با حداقلِ نیروی کار انسانی بر تولید حداکثر و سوددهی کوتاه مدت اقتصادی متمرکز است که توجه به نیازهای دوامِ دراز مدتِ سیستم را نادیده می گیرد.
خصوصیت دیگر کشاورزی بزرگ مقیاسِ صنعتی حذفِ سیستماتیک کشاورزانی بوده است که خرَدِ اکولوژیکی و فرهنگی و تعهد لازم برای اصلاحِ سلامت فیزیکی و بیولوژیکی زمین را دراند. کشاورزانی که مالک زمینشان بودند، بر روی آن زندگی می کردند، نزدیکترین رابطه را با آن داشتند و در فکرِ انتقال آن به نسلهای آیندهی خانواده بودند – عواملی که فرهنگِ مراقبتِ از زمین را پرورش دادند.
خوشبختانه از دست رفتن شناخت جوامع دهقانی – خودِ این جوامع و تنزل کیفی زمین، گونه ای از آگاهی را پدید آورد که به پاره ای تحقیقات و فهمِ کلی اصولِ لازم برای بازیافت سلامتِ زمین منجر گردید. مجلهی "علوم" از تحقیقی گزارش داد که در سوئیس خواصِ بیولوژیکی و فیزیکی زمینهای تحتی کشت صنعتی و کشتِ اکولوژیکی را در یک دورهی بیست ساله مقایسه می کند. محققین متوجه شدند که زمینهای زیر کشت اکولوژیکی که از کودهای طبیعی و حیوانی برای تجدید مواد مقوی خاک استفاده کرده اند کیفیت بسیار بالاتری داشته و از جمله فعالیتهای بیولوژیکی در آنها به مراتب بیشتر و پایداری دانه های سنگی موجود در خاک از 10% تا 60% بیشتر است که موجبِ جذب و ذخیرهی بهترآاب در زمین می گردد.
این اطلاعات حکمِ اخلاقی حساسی را در بردارد. از آنجاییکه توانسته ایم که کاهش باروری خاک را که نتیجهی از دست رفتنِ سلامت خاک بود با مواد افزودنی حاصل از سوختهای فسیلی جبران کنیم به این حقیقت توجه نکردیم که حفظِ سلامت خاک امری حیاتی است. مطالعهی آکادمی علومِ آمریکا یادآوری می نماید که فروسایی خاک احتمالاً اثراتِ بزرگی در توان ایالات متحدهی آمریکا در حفظ یک سیستم کشاورزی بارور خواهد داشت. بیانیهی این آکادمی اهمیت بیشتری می یابد وقتی که به نقصانِ عواملی توجه شود که ما را قادر ساختند که اهمیت سلامت خاک را نادیده بگیریم - عواملی مانند سوخت ارزان – آبهای سطحی و شرایطِ آب و هوایی پایدار. می توان ادعا کرد که امروزه اجباری عملی برای یافتنِ راههای طبیعی که به کمک آنها بتوان سلامت خاک را اصلاح کرد و مشوقهای فرهنگی – اجتماعی و اقتصادی برای گماشتن کسانی برروی زمین که آنرا بخوبی می شناسند و می دانند چگونه از آن استفاده کنند وجود دارد.
همهی اینها نشان می دهد که همانگونه که آقای آلبرت هاوارد 70 سالِ پیش متذکر گردید سلامتی زمین کشاورزی نشانه ای از سلامت جوامعِ انسانی است. امید که عوامل دوگانهی افزایش بهای سوختهای فسیلی و اخلاقِ جدید، مراقبت از زمین کشاورزی را ممکن سازد، امری که فرزندان و نوه های ما نیازمند آنند.
یادداشتها
1. Fredric Kirschenmann
2. Heinberg
3. Rob Hopkins
4. Dale Allen Pfeiffer
5. IAASTD
6. Jared Diamond
7. Foodsheds
8. Tom Wessels
9. Entropy
10. Eutrophication
11. Leopold
12. Wendell Berry
|