بارانشهر
یوسف صدیق (گیلراد)
•
باران شبنم و برگ
باران موسیقی.
چتری، سرپناهی کوچک
کنار شعر سایه و گلسرخ.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۶ آبان ۱٣۹۱ -
۲۷ اکتبر ۲۰۱۲
باران شبنم و برگ
باران موسیقی.
چتری، سرپناهی کوچک
کنار شعر سایه و گلسرخ.
. . . .
آکنده ی یادش
به کتابخانه ی " پورداوود " می روم؛
دست در دستی که نیست، نیست.
و می اندیشم:
کاش کمی هم " گات ها " می خواندم،
وقتی او، پشت میزی دیگر
پاییز را ورق می زد.
. . . .
شهری، بارانشهری آن دورها
و طعم سرخ تمشک
و بوی سبز شالیزار
و حسی زرین
که خیابان های دبیرستانی ام را
تنگ می فشرد در خود.
آه، آن سال ها
آن سال های رفاقت
آن سال های پویش و رویش.
. . . .
آیا هنوزهم در بازار
خواب ماهیان سفید
از بیداری تورها پر است
و فروشندگان
از زیبایی پولک ها سخن می گویند ؟
آیا هنوزهم بافه های بلند سیر
سقف ها را چهل گیسو می کنند ؟
آیا هنوز هم کتابفروشی " نصرت "
کتاب ممنوعه ی " گالیله " را
پشت جرقه ی تشویش می فروشد ؟
آیا هنوز هم آن دوشیزه ی خرامان
کتابی به یک دست و
چتری به دیگر دست
روانه ی ترنم باران است ؟
و آن جوانک پویان
آیا هنوز هم در نوجوانی باغ
با دوستانش " صدای میرا " می خواند ؟
. . . .
آه، ای سال های رفته ی بی مرزی !
می خواهم
فانوس واژه را
به درگاه مهتاب و سکوت بیاویزم.
بر پلکان خاطره های نامیرا بنشینم
و ازنسیم بخواهم
شالی از بوی سبز شالیزار
بر شانه های خسته ی من بگذارد.
اردیبهشت و آبان ۱۳۹۱
● صدای میرا ، نام مجموعه ی شعری از جاودان یاد ، سعید سلطانپور.
|