پرسش از خود سرآغازی برای خردورزی و تحمل دیگری است
مجید عبدالرحیم پور
•
آقای خامنه ای در حالیکه از اهمیت و ضرورت پرسشگری و خرد ورزی سخن می گوید، خود، حکومت، شیوه حکومت کردن و سیاستهای کلان خودرا - که جامعه و کشور را دچار عمیقترین بحرانهای فرساینده و فساد کرده و در معرض خطرات بزرگ و ویران کننده قرار داده است - مورد پرسش، خرد ورزی و سنجش قرار نمی دهد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۹ آبان ۱٣۹۱ -
٣۰ اکتبر ۲۰۱۲
آقای خامنهای ۲۰ مهر ماه ۱٣۹۱ در دیدار از معلمان، اساتید و اعضای هیأت علمی دانشگاههای استان خراسان شمالی، در باره اهمیت پرسشگری، خردورزی و ایجاد امید و نشاط و خود باوری در میان کودکان و جوانان رهنمود هائی را به معلمین، اساتید و دانشگاهیان ارائه داده ازجمله گفتند:
باید از همان دوران کودکی، ذهن کودکان را به فکرکردن و خردورزی عادت داد. ترویج روحیه کنجکاوی و پرسشگری، کار جمعی و همکاری، کار و دوری از تنبلی، و مطالعه و کتابخوانی در میان کودکان و نسل جوان و ایجاد روحیه امید به آینده و حرکت و نشاط، خودباوری و اینکه ما می توانیم، در میان نسل جوان، اساسی ترین نیاز کشور است. ترویج اینها از وظایف مهم آموزش و پرورش و آموزش عالی بشمار می رود.. خودباوری که در مقابل غرب باوری قراردارد، باید در میان کودکان و جوانان گسترش یابد و از وظایف مهم آموزش و پرورش و آموزش عالی تزریق روحیه خودباوری است. اگر گروههای سیاسی با صبر و بردباری با یکدیگر برخوردکنند، فضا بهتر خواهد شد.»
این واقعیت دارد که پرسش گری و خردورزی و... از اساسی ترین نیاز جامعه ما بوده و از اهمیت حیاتی و روز برخورداراست. اما مساله این است که آقای خامنه ای تا کنون خود چنین نکرده و نمی کند.
پرسش از خود و زیر پرسش قرار دادن حکومت خود، سرآغازی برای خردورزی و سنجش افکار، سیاست ها و رفتار خود، راهی برای برون رفت از دنیای بسته خود، پنجره ای برای گفت و شنود و تحمل دگراندیشی و دگراندیشان است. حکومت فقیه (ولایت فقیه) پرسشگری، خردورزی نقاد و دیگر اندیشی و دگر اندیشان را بر نمی تابد و راهی، پنجره ای برای برون رفت خود از خود (فقاهت) و گفت وشنود و تحمل دیگری ندارد.
آقای خامنه ای در حالیکه از اهمیت و ضرورت پرسشگری و خرد ورزی سخن می گوید، خود، حکومت، شیوه حکومت کردن و سیاستهای کلان خودرا - که جامعه و کشور را دچار عمیقترین بحرانهای فرساینده و فساد کرده و در معرض خطرات بزرگ و ویران کننده قرار داده است - مورد پرسش، خرد ورزی و سنجش قرار نداده و در معرض داوری ورای آزاد مردم قرارنداده و نمی دهد. این پاشنه آشیل حکومت فقیه (ولایت فقیه) است.
آیا کسی که نمی خواهد خودو حکومتش را، مورد پرسش، تعمق وسنجش و داوری و رای آزاد مردم قرار دهد، می تواند راهنمای صالح، خلاق و صادقی برای دیگران و مردم باشد؟
آیا آقای خامنه ای نمی داند که حضور ممتد و طولانی یک فرد و گروه فکری و سیاسی در راس و متن حکومت و قدرت سیاسی و اقتصادی کشور- بدرازای ۲٣ سال - فساد آور است- فسادآورده و مانع مشارکت آزاد و دمکراتیک شهروندان در قدرت سیاسی و حکومت واداره امور کشور شده و جامعه را به بحران ها فرساینده و فسادآور و خطرات ویران کننده ای دچارمی کند و کرده است؟
این پرسش ساده چرا به ذهن آقای خامنه ای خطور نکرده و نمی کند که تا چه زمانی و به چه دلایل عقلانی، قدرت ، حکومت و رهبری حکومت باید در دست ایشان ویک گروه بندی مشخصی بماند و جامعه و کشور به همین شیوه و سیاستهای کلان تا کنونی اداره شود؟!
حکومت فقیه (ولایت فقیه) از بدو تاسیس تا به امروز، هزاران معلم و استاد پرسشگر، خرد ورزو شریف جامعه را بخاطر اینکه متفاوت از آن فکر می کردند و می کنند از مدارس و دانشگاها اخراج کرده، بسیاری از آنها را روانه مهاجرت اجباری و زندان و دارکرده است.
تهی کردن متون درسی مدارس و دانشگاها از علوم انسانی معاصر که محصول تلاش و رنج هزاران سال هزاران دانشمند پرسشگر و خردورز جهان است و اخراج معلمها و اساتید از مدارس و دانشگاهها، پرسشگرانه و خردورزانه نبوده و نیست بلکه درست برخلاف آن و برای مقابله با روحیه و اندیشه و عقل پرسشگر، نقاد و اندیشه ورزی خلاق بوده است.
فرزاد کمانگر، دکترشیرین احمدنیا، دکتر حسین بشیریه، دکتر احمد دهقانی، دکتر احمد قاضی زاده، دکتر رامین جهانبگلو و دکتر فریبرز رئیس دانا، فقط نمونه هائی از صدها معلم و استاد پرسشگر و دگر اندیشی هستند که اعدام، اخراج، زندانی، یا مجبور به ترک وطن شده اند.
پرسش از و اعتراض مسالمت آمیز به دستگاه ولایت فقیه، سیاستها و اعمال آن، به از دست دان شغل، آرامش و زندانی شدن معترضین منجرشده و می شود.
آقای خامنه ای قبل از رهنمود دادن به معلمها و اساتید، لازم است از خود و حکومت خود سوال کند که چرازنان، تحت زور، شلاق، زندان، دار و تیرباران هستند؟
چراحکومت، سرمایه های بزرگ ملی کشور را اخراج، زندانی و فراری و روانه کشورهای دیگرکرده و مردم کشور ایران را از دانش و تجربه و نیروی آنها محروم می کند؟
میلیون ها زن و مرد جوان و سالخورده و هزاران اصلاح طلب حکومتی، از جمله خانم زهرا رهنورد و آقایان میرحسن موسوی و کروبی مگر کاری بجز دفاع از حرمت شان و کرامت انسانی، آزادی بیان، آزادی رای و آزادی صندوق رای می کردند؟
چند میلیون نفر از زنان و مردان جوان و پیر جامعه بعد از اینکه متوجه شدند رایشان ربوده شده است بشیوه مسالمت آمیز و متمدانه به خیابا نها آمدند، دست به اعتراض زدند و با صدای بلند پرسیدند «رای من کو؟» این پرسش، پرسشی در ابعاد ۲۰ میلیونی- ملی بود.
آقای خامنه ای!
شما و اطرفیانتان چرا بجای کنجکاوی و پرسش از خود و حکومت خود، بجای سنجش سیاستها و اعمال خود و بجای خرد ورزی و بردباری و تحمل دگراندشان و پاسخ عقلانی و دمکراتیک به سوال ملی دهها میلیونی، هزاران نفر از سوال کنندگان محق معترض را روانه زندان، شکنجه و دار و راهی مهاجرت اجباری به کشورهای دیگر کردید؟
آیا شما نمی دانستید و نمی دانید که سرکوب، زندان، شلاق و دار و تیرباران زنان و مردان جوان، ضد روحیه کنجکاوی، پرسشگری و خردورزی نقاد است و روحیه امید به آینده، نشاط و خودباوری را به سمت ناامیدی و عصبیت و خودباختگی فرومی برد؟
آیا نمی دانستید و نمی دانید که پرسشگری، خردوزی، امید به آینده و خودباوری، در فضای آزاد، وجود آزادی بیان، احزاب، سندیکاها، انجوی ها، تشکل زنان و در شرایط دمکراتیک و امنیت اجتماعی، شکفته و بارور می شوند نه زیر سرکوب و درفش و دار؟ چرا این سوالات را در برابر خود و حکومت خود قرار نمی دهید؟
اگر واقعا خواهان حل مشکلات و رفع نیازهای اساسی کشورهستید، باید زندانی های سیاسی – عقیدتی را آزاد کنید و سیاست کلان بستن زندانهای سیاسی و عقیدتی و تبدیل کردن ساختمان آنها به پرسشگاه، کتابخانه، سالن گفتگو و شنود و تبادل نظر میان جوانان و پیران کشور را اتخاذ و در دستور قرار دهید.
مطمئن باشید که حکومتهائی که - هر حکومتی چه دینی و چه غیر دینی - معلمها، اساتید و دانشجویان و دیگر شهروندان پرسشگر، خرد ورز و دگراندیش کشور خود را، دسته دسته از کار اخراج، از کشور فراری و راهی زندان، شکنجه، دار و تیرباران بکند و بدین ترتیب زندگیشان را تباه، حیاتشان را نابود و شان و کرامت انسانی اشان را زیر پا بگذارد، نمی تواند دوام بیاورد. برای فهم این موضوع لازم نیست به تاریخ دور و دراز جوامع مراجعه شود فقط کافی است وقایع و تاریخ ٣٣ سال اخیر مورد توجه قرار بگیرد. در همین ٣٣ سال، دهها رژیم خودکامه و دیکتاتور که به درایت، صلاحیت، توانائی و رای آزاد شهروندان خود باور نداشتند و بجای باور به مردم به خود باور داشتند و حکومت خود را جایگزین حاکمیت مردم قرار داده بودند، رفتند. حکومت فقیه نیز تافته جدابافته ای نیست. حکومت خدائی نیز نیست. این را فقها و رهبران جمهوری اسلامی بهتراز همه می دانند.
خدا را به قدرت سیاسی، حکومت و مملکت داری، انرژی هسته و سلاح هسته ای، جنگ، اخراج، زندانی کردن و کشتن دگراندیش و دیگران توسط حکومتها چه کار؟
خدای مردم را، دخیل و شریک قدرت و حکومت و سیاستها و دعواهای درونی و بیرونی خود نکنید.
اگر قبل از انقلاب جامعه و مردم ما این را تجربه نکرده بود و نمی دانستند که خدا، دخیل، شریک و مسول قدرت و حکومت نیست، و طی ٣٣ سال حکومت فقیه، متوجه شده اند و می دانند. به برکت انقلاب بهمن و ٣٣ سال حکومت فقیه، بخش اعظم شهروندان کشور ما، دیگر عکس رخ یار و رهبران معمم و مکلا را در ماه، آسمان، تاریخ، شاهنامه، داستانها و شعرها جستجو نمی کنند.
پرسشگری، خرورزی نقاد، عقلانیت، خرد دمکرتیک، آزادی بیان، آزادی رای، آزادی صندوق رای، حاکمیت مردم، حکومت قانون، برون رفت از از انزوا و پیوستن به جهان توسعه یافته و فرایند جهانی شدن جهان، رشد و توسعه اقتصادی، علمی وفنی، تامین رفاه وعدالت و امنیت اجتماعی، اتخاذ سیاست تشنج زدائی و دفاع از صلح و برقراری رابطه مسالمت آمیز و همکاری با همسایگان و دولتهای منطقه و جهان، سالهای درازی است نیاز اصلی و راهنمای اصلی جامعه ما است. جامعه ایران در حال گذار به جامعه ای با چنین مضمون و کیفتی است. هرنیروی در مقابل این تحول و فرایند قرار بگیرد و با آن درافتد، قطعا دیر و یا زود، خود بر خواهد افتاد. هر نیروی سیاسی این تحول و فرایند را بشناسد و بفمهد و عقل و درایت و انرژی و نیرو ی خود و جامعه را در آن مسیر سامان و سازمان بدهد، خواهد توانست یکی از نیروهای موثر و جدی جامعه دمکراتیک و نوین ایران باشد.
|