شووینیسم و نژادپرستی
بخش اول: شوونیسم و نژادپرستی در میان ایرانیان
کاظم موافق
•
گمان ندارم کسی قادر به پاسخ دادن به این پرسش ساده باشد که: جنس آنچه با نام "خون و نژاد آریایی" نامیده میشود از چیست؟ و این عنوان شایسته چند در صد از ساکنان آن سرزمین و شامل کدام مناطق از "ایران" است؟ میزان اصالت آن را چه کسی و با کدامین معیار تعیین میکند؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ آبان ۱٣۹۱ -
٨ نوامبر ۲۰۱۲
شوونیسم در معنای اصلی و ابتدایی آن، یک نوع میهنپرستی افراطی و ستیزهجو، و یک ایمان کور به برتری و شکوه ملی است. با بسط معنا، شوونیسم طرفداری مفرط و غیرعقلانی به نام هر گروهی که کسی عضو آن است را شامل میشود، خصوصاً هر وقت طرفداری، کینه و بداندیشی نسبت به گروه رقیب را شامل باشد. نژادپرستی به معنای برتر دانستن یک نژاد بر نژادهای دیگر است و به عبارت دیگر نژاد پرستی پدیدهای است که با گذشت زمان و پیشرفت ظاهری تمدن بشر و پیدایش دولت/ملت ها، تغییر شکل داده و در قالب "شوونیسم" به حیات ننگین خود ادامه میدهد.
شاید از زمان پیدایش واژه "نژادپرستی" مدت زمان زیادی نگذرد، اما رد پای این بیماری مهلک و مزمن را میتوان در درازای تاریخ و در سراسر جهان یافت. براورد دقیق شمار قربانیان این ویروس قاتل که در جنگهای نژادی در طول تاریخ در آتش "آز و نیاز" خداوندان "اندیشههای نژاد پرستانه" سوخته و خاکستر شده اند، به خاطر وسعت، تنوع و درازای تاریخیش غیرممکن است.
تنها جرم بسیاری از این قربانیان "دگربودن" و "دگراندیشی" بوده و این روند به صورتهای مختلف روزانه در گوشه و کنار جهان، بخصوص در منطقه بلازده خاورمیانه و جای جای "ایران" به شکل مستمر و سازمان یافته ادامه دارد.
در این نوشتار به صورتهای گوناگون نژاد پرستی و شوونیسم در ایران میپردازم و بررسی نژاد پرستی در خاورمیانه و کشورهای "عربی - اسلامی" و برخورد ابزاری با مساله فلسطین را به نوشتار بعدی میسپارم.
شوونیسم "آریایی" و "نژادپرستی ایرانی "
گمان ندارم کسی قادر به پاسخ دادن به این پرسش ساده باشد که: جنس آنچه با نام "خون و نژاد آریایی" نامیده میشود از چیست؟ و این عنوان شایسته چند در صد از ساکنان آن سرزمین و شامل کدام مناطق از "ایران" است؟ میزان اصالت آن را چه کسی و با کدامین معیار تعیین میکند؟
یافتن پاسخی دقیق و در خور برای این پرسشها نیازمند توجه به میزان زاد و ولدهای "خواسته" و "ناخواسته"ای که نتیجه پیوندهای رسمی و غیررسمی میان اقوام مختلف بوده و تغییر پیوسته بافت "جمعیتی-نژادی" کشور در طول دههها و صدههای گذشته است. در این میان از کنار نسلهایی که در اثر آمیزشهای "قهرآمیز" با فاتحان مغول، ترک، عرب، افغان، یونانی، انگلیسی و روس پدید آمدند نیز به سادگی نمیتوان گذشت، نسلهایی که هویت ایرانی خود را حفظ کرده و پدران و مادران نسلهای بعدی بودند.
بنابراین احتمال اثبات ادعای "خون آریایی" در ایران امروز نیازمند آزمایشهای بسیار پیچیده علمی است که بیگمان بسیاری از جمله مدعیان امروز "نژاد آریایی" علاقهای به انجام آن ندارند. این واقعیت دربر گیرنده کلیه اقوام و تیره هایی است که در طول تاریخ در چهارچوب جغرافیایی ایران زیسته اند و انکار آن به گونهای "خودفریبی" و ورود به وادی "نژادپرستی" است.
بنا بر تعریف رایج نژادپرستی، هرگونه سخن یا رفتاری که در جهت "تحقیر" یا "توهین" به دیگری به منظور اثبات "بهتری" یا " برتری" یکی بر دیگری "نژادپرستی"است، پدیدهای که شوربختانه در ایران امروز ابعاد گستردهای پیدا کرده است.
بسیاری از ساکنان امروز "تهران" در سالهای دور و نزدیک و به دلایل مختلف به آنجا مهاجرت کرده و به سرعت "تهرانی" شده و در بازی ابلهانه "تهرانی - شهرستانی" همبازی و مشوق تیم تهرانی گشتند. در این بازی بازیکنان و تماشاچیان "تهرانی" همگی دانا، توانا و همه فن حریفند و بازیکنان "شهرستانی" گروهی بازیکن آماتور و عموما "جواد" هستند که از سوی جمعی پابرهنه بیسواد دهاتی نیز همراهی و حمایت میشوند. این بازی در تهران انجام میشود و تیم داوری نیز از تهران است،” تهران“ی که علیرغم شکاف طبقاتی عمیقی که در قلب خود دارد برای پیروزی در این نبرد یکپارچه ایستاده است.
در درون "اژدها شهر" تهران که اینک امّ القرای اسلام و پایتخت حکومت عدل و داد است و میتوان آن را کشور هفتاد و دو ملت نامید، این نبرد میان حکومت با ملت، فقیر و غنی، بالا شهری با پایین شهری، مرد با زن، معلم با شاگرد، استاد با دانشجو، کارفرما با کارگر، فروشنده با خریدار و در عمیقترین لایههای اجتماع و درون خانهها به صورت روزمره در جریان است.
در کنار آن میتوان به برخورد "چندش آور" اکثریت قاطع ایرانیان با "افغان" و گاهاً استفاده از واژه "عرب" به عنوان دشنام که یادآور رفتار نازیها با یهودیان در زمان جنگ جهانی دوم است نام برد. "افغان"هایی که هم دین و هم زبان ما هستند و بنا به ادعای خودمان روزگاری هم وطنمان بوده اند. همچنین دشنام دادن بیامان به "اعراب" به نیت مرهم نهادن به زخم شکستی نظامی در ۱۴۰۰ سال پیش که کمترین زیانش درگیری بیهوده در نبردی "ابلهانه" است، نبردی که بجز بازنده نخواهد داشت و تنها باعث تحلیل و هدر رفتن وقت ، سرمایه و نیرویی میگردد که میباید در جهت سازندگی و پیشرفت به کار گرفته شود. فراموش نکنیم که اعراب ایران ریشهای تاریخی در کشور ما دارند و سابقه حضور آنها در ایران از بسیاری از نیاکان برخی از مدعیان خون آریایی بیشتر و نفوذ آنها در بافت جمعیتی (کنونی) ایران از تمام اقوام دیگر ایرانی بیشتر است. صحت این مدعا با بازنگری نامهای نیاکان و شمارش تعداد سادات غیر عرب در سراسر کشور به سادگی قابل اثبات است.
نمونههای ریز و درشت دیگر را نیز میتوان با نسبت دادن "القاب" ناپسند به شهروندان استانها و اقوام مختلف و ترویج جوکهای قومی-نژادی میتوان یافت، غافل از اینکه "سرزدن" و "پابریدن" دیگران برای اظهار وجود نشانه بزرگی و بالندگی نیست.
در استان خوزستان نیز مانند سراسر ایران "اختلافات" تمسخر و "متلک پراندن" و "دشنام دادن"ها وجود دارد و به صورتی جزئئ از زندگی روزمره و فرهنگ عامه درآمده است. اما علیرغم تمام اختلافات و تضادهای موجود، قرنهاست که مردم با مسالمت در کنار هم زندگی میکنند و میان اقوام و تیرههای مختلف استان از جمله اعراب پیوندهای خونی فراوانی صورت گرفته، به صورتی که تفکیک آنها را از هم تقریبا غیر ممکن میسازد.
جمعیت "اعراب خوزستان" که از قدیمیترین ساکنان این استان هستند نسبت به یکایک اقوام و تیرههای مختلف خوزستان بسیار بیشتر است و تقریبا معادل نیمی از جمعیت استان است. علیرغم این واقعیت میزان مشارکت آنها در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بسیار محدود است و این محدودیت به دو عامل "بیرونی" و "درونی" دارد.
عامل بیرونی شامل محدودیتهای قانونی - حکومتی است با استفاده و "سو استفاده" از قوانین و مقرراتی که بیشتر رویکرد امنیتی دارد و مانع تبلور، ورود و پیشرفت "نخبگان عرب" در پروسههای مختلف اجتماعی میگردد و گاها با چاشنی "تبعیض نژادی" همراه میگردد و راهکارهای تقابل با آن برای مردم بسیار محدود و غالباً مفقود است.
عامل درونی مربوط به "کم کاری" اعراب خوزستان است در تقویت بنیه خود برای بیشتر کردن شانس مشارکت خود در پروسههای مختلف (دیگر) اجتماعی و تسلیم شدن در برابر شرایط تحمیل شده "عوامل بیرونی". به عبارت دیگر "عدم شناخت صحیح از نقاط ضعف و قدرت خود، تحلیل غلط شرایط و عدم تاکتیک پذیری" .
در روند یک پروسه سیاسی هدف رسیدن به حداکثر اهداف با دادن کمترین هزینه است. ما امروز چه به خواهیم و چه نخواهیم و چه خوشمان بیاید یا نیاید، بنا به جبر تاریخ زاده سرزمینی هستیم که "ایران" نام دارد و سرنوشت ما و فرزندان و نوادگانمان به سرنوشت ایران وابسته است و تا روزی هم که ما به خود مشغولیم دولتمردان "مرکز نشین" کوچکترین باکی از بابت ادامه حکومتشان به دل راه نمیدهند و از ادامه این بازی که ترجمه ضرب المثل انگلیسی "تفرقه بینداز و حکومت کن" است نهایت لذت را میبرند.
|