یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اصالت آزادگی


آزاده بی پروا


• ساعتها به بانگ بلند خندیدند
و عقربه ها ,لرزان
بر بامهای بیهودگی و تشویش
دویدند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ آبان ۱٣۹۱ -  ٨ نوامبر ۲۰۱۲


 
 
برادران ,

قابهای چوبی را

برای هر گونه عکس یادگاری ساختند

و تسمه ها ی چرمی و محکم بلوغ را

بر گردن سنگها انداختند

و تمام شب را

در دل ریختند

_سیاه ِ سیاه

کبود ِ کبود _

و ضربه های پَست ِ ناباوری را

چه دلبرانه بر گرده های افراشته

نواختند !

ساعتها به بانگ بلند خندیدند

و عقربه ها ,لرزان

بر بامهای بیهودگی و تشویش

دویدند

-

برادران ,

چراغها را روشن کردند

مبادا در تاریکی زمین

_آنجا که بی نشان و بی نام

زیباییهای خفته پرسه می زنند_

کسی بترسد !

و زنجیرهای پولادین بی کلید را

بر گردن لاله ها و سوسن ها

آویختند

و دنباله اش را

به دست بادهای مسموم سپردند

و جَواز سفر "به هر کجا که دلت بخواهد را"

صادر کردند

چقدر برادران ِ شفیق , ایثارگرند!

هرگاه دسته ی کلاغها می آید

مرواریدها و الماسها

با دستهای زمخت و چشمان ِ خونباره

در چاله های غربت و گمنامی

پنهان می شوند

و فردا

آلاله های درخشان

با ساقه ها و گلبرگهای استوار

با چشمانی پُر از الماس

و دلهای دریاگون

قد می کشند

برادران ,می دانند

ریشه ی اصالت ِ آزادگی

از کویریترین دشتها هم

سر می کِشد

لحظه ها نزدیک است

لحظه هایی که قابها ی چوبی

بی عکس بمانند

و زنجیرها تا همیشه

پوسیده شوند

و بادها

اسبهای رام را

با یالهای افشان و چشمان ِ عاشق

تداعی کنند

لحظه ها نزدیک است

امّا

دل زمین

_بی طاقت و لرزان از نابرادری ها _

هر بار

چون آوار

فرو می ریزد !

دوم آبان ۱٣۹۱



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست