"مسولیت مشترک" - حمیدرضا برهانی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱٨ آبان ۱٣۹۱ -
٨ نوامبر ۲۰۱۲
بعد از خبر کشته شدن ستار بهشتی وبلاگ نویس ایرانی این احساس که شاید نفر بعدی من باشم که کشته خواهم شد مرا به شدت آزار میدهد و حاضر نیستم به این راحتی اجازه مرگ خود را به دیگری بسپارم و با این انگیزه که زندگی کردن را دوست دارم این مطلب را برای شما مینویسم.
شما ومن با هم دارای نکات مشترکی هستیم، شاید هر دوی ما زبان فارسی را مینگاریم، میخوانیم و یا آنرا متوجه میشویم. تلاش میکنیم از طریق همین زبان احساساتمان را برای یکدیگر بازگو سازیم و رابطه های انسانی خود را گسترش دهیم. زمانی که درد قسمتی از بدنمان را مشغول ساخته بوسیله همین زبان از دیگران تقاضای کمک داریم و امیدواریم دیگران درد ما را احساس کرده و آنگونه که شخصا مایلیم از درد رها شویم آنها نیز ما را در رهایی از درد مان یاری رسانند. در اینجا شاید سو تفاهمی میان من، شما و زبان رایج میان ما بوجود آمده است. همدردی آنگونه که من تجربه کرده ام با این روش انجام میشود که در مقابل درد شما احساس ترحم نشان میدهم و منتظر میمانم تا از درد بمیرید و آنگاه برای درد و مرگ شما سوگواری میکنم. گاهی اتفاق میافتد که ناله های شما مرا آزار میدهد و آنگونه که در فرهنگ مادری آموخته ام از میان داروهای تاریخ مصرف به پایان رسیده آرام بخشی را برای فراموشی موقت دردتان و البته بدون هیچ تخصصی تجویز میکنم یا آنرا مستقیما به شما میدهم آنهم بدون آنکه چیزی از دلایل درد شما بدانم. بله من در مورد شما تا کنون اینگونه همدردی کرده ام، اما امروز توقع دارم شما درد مرا واقعا احساس کنید و تصور کنید درد خود شما است، شمایی که دوست ندارید از این درد بمیرید یا داروی اشتباهی مصرف کنید. شاید میباید نامی دیگر برای همدردی انتخاب کرد، در کشورهای انگلیسی زبان، زمانی که مردم از Solidarity میگویند شاید منظورشان مسولیت مشترک باشد و نه تنها همدردی. زنان و مردان بسیاری خود بودن و ساختن خانه را وظیفه شخصی میدانند، آنها میگویند هویت شخصی خود را میخواهند و باور دارند چنین هویتی قسمتی از هویت ملی آنهاست و بدون داشتن چنین هویتی امکان خود بودن و ساختن آشیانه برایشان ناممکن است. از طرفی دولتمردان مذهبی حاکم بر ایران بنا به عقاید مذهبی خود، باوری به ارزشهای ملیتها، زبانها و فرهنگ بومی اهالی منطقه ما ندارند و شدیدا هر گونه تفکری که هویت شخصی اهالی را تقویت کند سرکوب کرده اند. شکنجه و کشتار بسیاری از زنان و مردان ساکن ایران با این انگیزه که اندیشه آنها را بتوان خاموش ساخت سندی است بر این واقعیت و قدرت های سیاسی، اقتصادی جهان نیز مدارک آنرا دریافت کرده اند و بخوبی از چنین فاجعه ای آگاه هستند. قسمتی از نسل جوان ایرانی با درک این مشکل، تقاضای همکاری هنرمندان، روشنفکران و سیاسیون دمکرات را دارد و تلاش میکند با استفاده از امکانات زبان آنرا برای متخصصین بازگو سازد تا شاید بتوان پاسخی برای تغییر چنین شرایطی فراهم سازد. در سالهای گذشته تصور شده بود کلمه "اتحاد" شاید کلمه جادویی برای دستیابی به چنین همکاری باشد اما نخبگان سیاسی، هنرمندان و روشنفکران ما تحت تاثیر تشکیلات خود تعریفی دیگر از اتحاد داشته اند و به این دلیل که آنها اتحاد را شریک بودن در منافع گروه خود پنداشته اند از همکاری با دیگرانی که نتوانستند منافع آنها را تایید کنند سرباز زده اند. هماکنون بجای تقاضای اتحاد برای پایان بخشیدن به حکومت مذهبی شاید خواستن مسولیت پذیری مشترک و همگانی برای انتخابی نوین زیاد دور از انتظار نباشد. بله این درست است که خانم نسرین ستوده و هزاران ایرانی دیگر مسولیت دفاع از جرم های مرتکب نشده هموطنانشان را بعهده گرفته اند اما آنها به تنهایی یا جداگانه نمیتوانند در مقابل دلارهای نفتی و گلوله های آتشین به دفاع از کرامت انسانی ما ادامه دهند. سوگواری برای ستار زندگی را به او باز نخواهد گرداند و او دیگر زنده نیست که احتیاجی به هویت شخصی یا نیاز به ساختن خانه خود را داشته باشد، اما مادر و خواهر او هنوز به زندگی بهتر میاندیشند و امیدوارند که ما مشترکا مسولیت پذیر باشیم و نگذاریم برای نسرین ستوده ها نیز داستان تکرار شود.
حمیدرضا برهانی
آنتورپن
|