روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۱ آبان ۱٣۹۱ -
۱۱ نوامبر ۲۰۱۲
«برادران و آتش درگیری!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛یکی از نتایج و کارکردهای دین در جامعه اسلامی ایجاد الفت و برادری و از میان برداشتن کینه و عداوت است. در استدلال برای این موضوع، می توان صدها آیه قرآن را گواه گرفت و به سیره پیامبر بزرگوار اسلام(ص) استناد کرد. قرآن کریم در آیه ۱۰٣ سوره آل عمران زمانی که می خواهد از یکی از مهمترین نعمت های خدا بر مسلمانان مدینه یاد کند، خطاب به آنان که بعد از رسیدن به نعمت برادری و امنیت، در حفظ آن کم توجهی کردند، می فرماید؛ یاد آورید نعمت خدا را به خود، آن زمانی که دشمن یکدیگر بودید و میان قلوب شما نسبت به یکدیگر الفت داد تا آنجا که به لطف اسلام، برادر شدید. شما در آن زمان بر حفره هایی از آتش بودید- و آتش درگیری میان شما هر لحظه شعله می کشید- و خدا آن را از شما بر گرفت. اما با این حال ما در جوامع اسلامی به جای آنکه فضایی آکنده از برادری و الفت ببینیم هر طرف که نگاه می کنیم خون و آتش می بینیم چرا؟
امتی که پیامبر بزرگوار ما با «اسلام» ساخت، امتی یکپارچه، فعال، موحد، متواضع، هدفمند، بیدار، متدین و انسانی بود و می توانست با «حداقل» ها به دستاوردهای حداکثری دست یابد. از این رو، مسلمانان در سخت ترین شرایط اقتصادی، سیاسی و امنیتی توانستند امپراتوری های بزرگ را در ایران و روم از پای در آورند و تمدنی جدید را بر ویرانه های آنها بنیان نهند. مسلمانان حامل تمدن جدید در یک دوره بسیار کوتاه توانستند اسلام را به بلند آوازه ترین نام تبدیل کرده و خود در پناه آن به موقعیت های عالی دست پیدا کنند. اما این فضا استمرار پیدا نکرد. از یک سو مسلمانان بشدت درگیر منازعات داخلی شدند و همانطور که پیش بینی می شد نتیجه آن فشل شدن و رو به ضعف گذاشتن (فتفشلوا و تذهب ریحکم) بود. از آن پس معرفی دین خدا به جوامع جای خود را به حفظ موقعیت خود در منازعات داخلی داد و در این میدان بهترین شخصیت های اسلامی- و در رأس آنان امیرالمومنین و حسین بن علی علیهماالسلام- فدا شدند و جای آنان را مسلمان نماهای بی دین که آشکارا احکام خدا را نقض می کردند، گرفتند و به زودی از آن همه مجد و عظمت جز نام و نشانی در صفحه تاریخ باقی نماند.
وقتی آتش منازعه میان گروههای مسلمان شعله ور شد و جهان اسلام به چندین بخش تقسیم گردید، دشمن شناخته شده بیرونی به جای آنکه یک تهدید جدی دیده شود یک فرصت مناسب تلقی گردید و از این رو آرام آرام سلاطین و امرایی در جهان اسلام روی کارآمدند که عار نداشتند از اینکه «وابسته به دشمنان اسلام» دیده شوند. این در حالی است که خداوند متعال در قرآن کریم- از جمله در آیه ۱۲٣ سوره نساء- مسلمانان را از اعتماد به سران کفر منع کرد، و متاسفانه امروزه می بینیم که این طیف برای از پا درآوردن «عده ای از برادران» با کفار غربی هم پیمان می شوند و عجیب تر اینکه همین موضوع در میان جهان اسلام اعتراض چندانی را برنمی انگیزد. این نشان می دهد که انحراف از اصول و مسلمات اسلامی در چرخه پرمشغله محیط و فضاسازی روانی آنچنان گم شده که به چشم نمی آید!
در این میان و درست از زمانی که ثابت شد نزاع گرم و مسلحانه غرب و اسلام به ضرر غرب و به نفع اسلام است، دشمنان صلیبی که از مسیحیت فقط صلیب آن را قبول دارند، جنگ را در جغرافیای اسلام -آسیای غربی- نهادینه کرده و هر روز ورق جدیدی از آن را به اجرا می گذارند. یک روز غربی ها به نام مسئولیت بین المللی به یک کشور حمله می کنند و روز دیگر این جنگ را به گلادیاتورها واگذار کرده و خود به تماشا می نشینند. گلادیاتورها در نقاط مختلف جهان اسلام به راه افتاده اند و خون مسلمان را با سهولت بر زمین می ریزند. اگر آماری از شمار مسلمانان بی گناهی که در درگیری های دو دهه اخیر در کشورهای اسلامی کشته شده اند گرفته شود، احتمالا به تعدادکشته های جنگ های جهانی که در آن صدها لشکر در مقابل هم قرار گرفته اند بیشتر می شود؛ این همه در حالی است که در این درگیری ها حتی یک نفر مسلمان سود نبرده است.
در اکثر موارد وقتی رد پای این درگیری ها را دنبال می کنیم به یک پل می رسیم. این پل «وهابیت» است که نتیجه این درگیری ها را به غرب منتقل می گرداند. وهابیت از اواسط قرن ۱٨- زمانی که سیطره انگلیسی ها بر شبه قاره هند و مناطق اطراف آن رو به توسعه بود-، در منطقه نجد به وجود آمد. آنان از همان ابتدا شکستن قدرت مسلمانان از طریق درگیری و خونریزی را دنبال کردند.
دامنه این خونریزی از مکه و مدینه تا کربلا و نجف امتداد داشت. از این رو وهابیون در فاصله سال های ۱۱۲٣ تا ۱۱۹۷ هجری به بزرگترین فتنه در میان جوامع اسلامی تبدیل شدند. آل سعود حدود ۱۰۰ سال بعد به بازتولید وهابیت روی آوردند تا دو هدف مهم تامین شود. یکی تحقق طرح انگلیسی ها برای فروپاشی امپراتوری عثمانی و دیگری سیطره خاندان فاسد آل سعود بر سرزمین وحی. وقتی این دو هدف بزرگ تامین شد، غرب به وهابیت به عنوان مهمترین سلاح برای به زانو درآوردن مسلمانان دل بست و هر روز بر تقویت آنان و روزآمدکردنشان افزود.
غرب که با بنیان اسلام مخالف است، گسترش تفکر متحجرانه و قشری گرایانه وهابی را غنیمت شمرده و بر آن تاکید می کند. امروز می بینیم که از پاکستان تا لیبی هر روز خون صدها مسلمان به تیغ وهابی هایی که به نیابت از آمریکا و رژیم صهیونیستی به میدان آمده اند، ریخته می شود. سعودی ها که به خوان نفت به عنوان میراث مسلمین مسلط شده اند، روزانه میلیون ها بشکه نفت را می فروشند و با پول آن خون مسلمانان را در این کشورها می ریزند. وهابیت و نفت به عنوان دو سلاح کارآمد در دستان جنایتکاران قرار گرفته و جهان اسلام را که براساس میراث اسلامی باید میدان اخوت و الفت باشد به خونین ترین نقطه دنیا تبدیل کرده است.
موضوع دیگری که در این صحنه از اهمیت زیادی برخوردار است غفلت علما و برجستگان جهان اسلام است. ای کاش بر مبنای رهنمود قرآنی، علمای اسلام دست به دست هم می دادند و حفظ خون مسلمان که حرمت آن با شدت تمام در قرآن ذکر شده است را به فرق مسلمان یادآور می شدند و از هر خونریزی برائت می جستند. تردیدی وجود ندارد که اگر علمای اسلام در مقابل فتنه گران وابسته به کانون های برنامه ریز تروریزم قرار می گرفتند، ما شاهد ریخته شدن خون مسلمانان از میانمار تا لیبی نبودیم. در واقع علمای اسلام باید مانند پیامبر اعظم(ص) که وقتی شنیدند دو قبیله اوس و خزرج تحت تاثیر گفتگوی تفاخرآمیز و تمایزطلبانه ثعلبه بن غنم و اسعدبن زراره بار دیگر در آستانه جنگی خونین قرار گرفته اند، فوراً خود را به معرکه رساندند و مانع رویارویی درونی مسلمین شدند، به میدان می آمدند و به مسئولیت خویش عمل می کردند.
ای کاش در سطح نخبگان جهان اسلام، متفکرینی مانند سیدجمال، اقبال، مودودی، شرف الدین و عبده پیدا می شدند تا با حضور در میان صفوف مسلمین دست های فتنه گر غرب در میان مسلمانان را نشان می دادند و علت العلل این همه شکاف و نقار در میان «برادران» را بیان می کردند. درگیری شدید میان مسلمانان درست در زمانه ای روی داده که بیش از همیشه توجهات به سمت ناب ترین حقیقت هستی، یعنی اسلام ناب محمدی(ص) معطوف شده و چه چیزی بیش از این جنایت های خونین می تواند مانع رسیدن حقیقت بر ذهن و دل پرسشگران شود.
آیا همین یک دلیل کافی نیست که همت علما و نخبگان جهان اسلام مصروف فرو نشاندن شعله های ویرانگر اختلاف و درگیری در جهان اسلام شود؟ ای کاش کاغذ سفیدی به دست علمای اسلام داده و از آنان خواسته شود در پاسخ به این سوال که «اگر رسول خدا- ص- همین امروز بازگردد، اولویت اول او چه خواهد بود؟» نظر خود را بنویسند. آیا غیر از این است که همه یکصدا در پاسخ خواهند گفت «فرو نشاندن شعله های درگیری و نفرت میان جوامع اسلامی»؟ پس آیا خود علما و نخبگان جهان اسلام این وظیفه را برعهده ندارند و آیا این نیاز اولویت دار آنان نیست؟ ای کاش این ندا از علمای شیعه در قم و نجف که همیشه کانون بهم رساننده دل ها و دژ مقابله با نفوذ غرب بوده اند، به اقطار عالم برسد.
بدون شک مراجع معظم تقلید در قم و نجف می توانند پرچم بسیج بزرگ علما برای خاموش کردن شعله های درگیری را بر دوش بگیرند. البته همه می دانند که در اکثر این درگیری ها خون برادران اهل سنت بوسیله گروه های سلفی و وهابی که وابسته به حکومت عربستان هستند بر زمین ریخته می شود. کما اینکه خون شیعیان نیز در بحرین، یمن، سوریه و... بدست نیروهایی بر زمین ریخته می شود که آشکارا تحت حمایت رژیم سعودی قرار دارند. با این وصف کاملاً پیداست که دفاع از حریم مسلمانان بیش از آنکه دفاع از حریم شیعیان باشد دفاع از حریم گروه های سنی است.
بدون تردید امروز کشاندن درگیری های سیاسی و نیابتی به درگیری های مذهبی در دستور کار غرب قرار دارد و مهمترین راهکار غرب برای غلبه بر جهان اسلام به حساب می آید. این موضوعی است که حتی در مواضع رسمی سران غرب هم آمده است. چندی پیش دیوید پترائوس- که اخیراً از سمت ریاست سازمان سیا استعفا داد- در نطقی خطاب به اعضای کنگره آمریکا گفت: «سیاست هجوم به یک کشور ولو از توانایی اندکی برخوردار باشد، نادرست بوده و پیامدهای خطرناکی به همراه می آورد و این در حالی است که دشمن را می توان در درون مرز خود درگیر کرد بدون آنکه نیازی به اعزام یک عنصر نظامی نیز باشد».
با این وصف نباید تردید کرد که هر چه جلوتر می رویم تلاش دشمن برای تشدید درگیری ها در جهان اسلام و دشوارتر کردن حل اختلافات تحمیلی بیشتر می شود. بر این اساس ما باید طرحی بزرگ برای حل اختلافات در جهان اسلام و مقابله با نفوذ و برنامه ریزی غرب آماده کنیم و یک اجماع عمومی بخصوص در حوزه نخبگان برای توقف درگیری ها به وجود آوریم.
خراسان:آیا اژدهای زرد همچنان "به پیش" خواهد رفت؟
«آیا اژدهای زرد همچنان "به پیش" خواهد رفت؟»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم سیدمحمد اسلامی است که در آن میخوانید؛با برگزاری هجدهمین نشست ۲۲۷۰ نفری حزب کمونیست چین، آقای "شی جینپینگ" به عنوان دبیرکل جدید معرفی شده است. او معاون کنونی هو جین تائو، رئیس جمهور چین است. شی – رئیس جمهور جدید چین - چهره ناآشنایی نیست و در دوره معاونت رئیس جمهوری به بیش از ۵۰ کشور جهان سفر کرده است. به ویژه اینکه او اسفند سال گذشته به واشنگتن سفر کرد و با باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا دیدار کرد. "شی" البته در همان سفر با "جو بایدن" معاون رییس جمهور، "جان بوئنر" رییس مجلس نمایندگان آمریکا و "جان مک کین" سناتور با نفوذ جمهوری خواه نیز دیدار کرد تا شناختی متقابل از پکن جدید و واشنگتن در دست داشته باشد.
کهن سالی اژدهای زرد
ناظران با وجود فضای محرمانه سیاسی چین، تغییر ترکیب رهبران حزب کمونیست را دنبال کرده اند. این تغییرات از آن رو مهم است که سیاست های ۱۰ سال آینده پر جمعیت ترین کشور جهان را نیز تعیین خواهد کرد. این بار حزب کمونیست، که در دو دوره ۵ ساله نسل جدیدی از رهبران را به قدرت می رساند، البته با چالش هایی روبرو است که می توانند تهدیدها یا فرصت های پیش روی کشور چین باشند.
جوان گرایی از جمله موضوعاتی است که در سیاست های حزب قرار دارد. مقامات حزب تلاش می کنند تا از اینکه تبدیل به حزب پیرمردها بشوند پرهیز کنند. براساس قوانین داخلی حزب، شمار بسیاری از مدیران کنونی کشور از نصاب سنی بالاتر رفته اند، با برگزاری نشست حزب بازنشسته می شوند و جای خود را به جوان تر ها می دهند. البته آن ها به دلایل گوناگون رهبران کهنسال خود را نیز به حاشیه نرانده اند. در تصاویر محدودی که رسانه ها از نشست پکن منتشر کرده اند، جیانگ زمین، رئیس جمهور پیشین چین در حالی که برای کمک زیر بغل او را گرفته اند، دیده می شود. یافتن راه حل برای "مسئله کهنسالی" البته محدود به فضای داخلی حزب نیست.
چین امروز با استمرار سیاست تک فرزندی با جامعه ای روبرو است که رو به پیری می رود. بنابراین جوانان این کشور علاوه بر تحمل بار حجیم ترین اقتصاد جهان، باید بار مسئولیت سالمندان را هم بر عهده بگیرند. سالمندانی که دیگر در چرخه تولید نقشی ندارند و حجم ثقیل مصرف کننده های جامعه را تشکیل داده اند. علاوه بر "مسئله کهن سالی"، موضوعات داخلی مهم دیگری نیز پیش روی رهبران جدید این کشور خواهد بود. در میان ۲۰ شهر آلوده جهان، نام ۱۶ شهر چینی دیده می شود. بنابراین یکی دیگر از این موضوعات بحران محیط زیست در چین خواهد بود.
اقتصاد چین همچنان "به پیش"
اما صرف نظر از ابعاد داخلی، تاثیر چین جدید بر سیاست و اقتصاد جهان نیز شگرف خواهد بود. هرچند اوباما در رقابت های ریاست جمهوری شعار "به پیش" را انتخاب کرده بود، اما این چشم بادامی ها هستند که خیره کننده "به پیش" می روند. سازمان توسعه و همکاری اقتصادی که مقر آن در پاریس است اعلام کرده که چین تا ۴ سال آینده با پشت سر گذاشتن آمریکا به قدرت اول اقتصادی جهان تبدیل خواهد شد.در گزارش این سازمان علاوه بر این اعلام شده است که حجم اقتصاد چین تا سال ۲۰۱۶ از مجموع اقتصادهای کشورهای حوزه یورو هم بزرگ تر خواهد شد. چین در سال های گذشته به خوبی قدرت اقتصادی اش را بر نظام سرمایه داری جهان تحمیل کرده است.
موضوعی که بیش از هر کشور دیگر جهان، بر آمریکا تاثیر داشته است. اوباما در ۴ سال گذشته با وجود تلاش بسیار، نتوانست موازنه اقتصادی واشنگتن-پکن را به نفع ایالات متحده سامان دهد. پکن سالهاست که با کاهش ارزش واحد پول ملی خود در برابر دلار، سیل کالاهای چینی را وارد بازارهای اروپایی و آمریکایی کرده است. اندیشکده آمریکایی آتلانتیک (Atlantic Council) در گزارشی که به تازگی منتشر کرده (۱) تصریح کرده است که ناظران بین المللی چین را کماکان رو به پیشرفت و قدرت آمریکا را رو به افول می بینند. این گزارش با اینکه سعی می کند مشکلات پیش روی کشور چین را با بزرگ نمایی نشان بدهد، ناگزیر تصریح می کند که بر اساس نظرسنجی موسسه پیو (Pew Research Center) عموم آمریکایی ها و اروپایی ها نیز همین باور را دارند و معتقدند که اقتصاد چین بزرگتر از اقتصاد ایالات متحده است. البته آمریکا در حوزه سیاست جهانی نیز همچنان مجبور به مدارا با چینی هاست. اوباما نشان داده است که در شورای امنیت و همچنین مسائلی از قبیل تبت، تایوان و دریای جنوبی چین قصدی برای تقابل مستقیم با چینی ها ندارد.
چین در دوراهی غرب و شرق
با این همه حزب کمونیست و مقامات چین صرف نظر از مسائل خارجی باید برای آینده خود تصمیم بگیرند. آن ها با دشواری های روزافزون اقتصادی و اجتماعی از جمله کاهش نسبی نرخ رشد، پیدایش حباب در بخش مسکن، فساد بسیار پردامنه، نابرابری های اجتماعی، پیری جمعیت، مشکلات زیست محیطی و ... روبرو هستند. گفته می شود که در فضای داخلی حزب کمونیست درحالی که "جیانگ زمین" و افراد تحت نفوذ او پایبندی به سیاست های سنتی را ترویج می کنند، هوجین تائو رئیس جمهور کنونی و "شی جینپینگ" رئیس جمهور جدید به ایده های جدید که به اصلاحات سیاسی و اقتصادی می انجامد، باور دارند. آن ها در در حوزه اقتصادی ۲ گزینه "اقتصاد دولتی" و "اقتصاد لیبرالی" را پیش رو دارند.
درحالی که حوزه سیاسی باید بین ۲ گزینه "پایبندی به اقتدارگرایی" و "آغاز روند اصلاحات دموکراتیک" یکی را برگزینند. سیر کنونی رشد اقتصادی و بهبود سطح زندگی مردم چین که با نزدیک شدن به سبک زندگی غربی به پیش می رود، این پرسش را ایجاد می کند که رهبران جدید این کشور چقدر برای انعطاف پذیری در اعطای آزادی های سیاسی آمادگی خواهند داشت. فضای بسته رسانه های چین به گونه ای است که خبری از مذاکرات داخلی حزب کمونیست منتشر نمی شود. بنابراین باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا اژدهای زرد همچنان "به پیش" خواهد رفت؟
مراجعه کنید به مقاله اندیشکده آتلانتیک با عنوان: "رهبران آینده ایالات متحده و چین، یک دنیا تفاوت"
جمهوری اسلامی:آمریکا در دور دوم ریاست اوباما
«آمریکا در دور دوم ریاست اوباما»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛برخلاف پیش بینیها و اعلام نتیجه نظرسنجیها که میگفتند رقابت میان اوباما و رامنی در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تنگاتنگ است، نتایج این انتخابات نشان داد واقعیت چیز دیگری بود. در این انتخابات، اوباما توانست به سرعت فراتر از حدنصاب ۲۷۰ کارت الکترال را از مجموع ۵٣٨ کارت الکترال کسب کند و مجوز باقی ماندن در کاخ سفید را دریافت نماید.
اگرچه فاصله کارت الکترال اوباما با رامنی حدود ۱۰۰ کارت است ولی اختلاف آرای مردمی آنها حدود ۲ میلیون رأی بوده است. نظام انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا برپایه کارت الکترال است به این مفهوم که هر ایالتی دارای تعداد مشخصی کارت الکترال میباشد که مجموع کارتهای الکترال ۵۰ ایالت آمریکا به ۵٣٨ میرسد. هر نامزدی که بتواند در ایالتهای مختلف اکثریت ۵۰ بعلاوه یک رأی، رأی دهندگان را داشته باشد تمامی کارت الکترال آن ایالت متعلق به وی خواهد بود و رقیب وی از کسب کارت الکترال در آن ایالت محروم میشود.
همزمان با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، انتخابات مجلس نمایندگان و سنا نیز برگزار گردید که به دلیل تحتالشعاع انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفتن، رسانهها کمتر به آن پرداختند. در این انتخابات، جمهوریخواهان توانستند اکثریت کرسیهای مجلس را تصاحب کنند درحالی که در سنا، این دمکراتها بودند که حائز اکثریت شدند.
درباره انتخابات آمریکا و نتیجه آن چند نکته وجود دارد. نخستین و قابل تأملترین موضوع، مقید بودن آمریکاییها برای انتخاب بین دو رقیب است.
اگرچه ادعا میشود انتخابات آمریکا چند صدایی و چند گزینهای است ولی واقعیت این است که هیچ نامزدی قدرت و امکان رقابت با دو نامزد اصلی که متعلق به دو حزب شاخص هستند را ندارد چنانکه در انتخابات اخیر نیز، دو نامزد حدود ۹۹ درصد آرا را به خود اختصاص دادند و یک درصد باقیمانده سهم نامزدهای دیگر شد. مفهوم دیگر این مطلب این است که مردم آمریکا که مجبور به انتخاب بین دو نفر هستند در انتخابات اخیر نیز مجاز به گزینش بین بد و بدتر بودند چرا که نه از عملکرد اوباما رضایت لازم را داشتند و نه شعارها و وعدههای رامنی برای آنها امیدواری به بهبود اوضاع را ایجاد میکرد. در انتخابات سهشنبه، بخش عمده آراء اوباما مرهون تنفر مردم آمریکا از شعارهای ماجراجویانه، نژادپرستانه و افراطی رامنی بوده است. آمریکاییها از آن بیم داشتهاند که رامنی، بوش دیگری باشد و جنگهای جدیدی را بر مردم آمریکا تحمیل کند که به شدت اوضاع اقتصادی نامساعد آمریکاییها را وخیمتر سازد و جنازه هزاران سرباز دیگر را بردوش آنها بگذارد.
براین اساس است که باید گفت انتخابات آمریکا برخلاف تبلیغات و ادعاهای حکومتی، چندان هم بر محور دمکراسی قرار ندارد. محافلی در آمریکا که به دلیل نفوذ در مراکز اقتصادی و سیاسی قدرت فوقالعادهای دارند بر روی چهرههای خاصی سرمایهگذاری میکنند و آنگاه به بمباران تبلیغاتی افکار عمومی میپردازند و سرانجام یکی به عنوان رئیسجمهور برگزیده میشود.
برای نامزدهای انتخاباتی چارچوب خاص و از پیش برنامهریزی شده، تعیین گردیده است و آنها باید در این چارچوب حرکت نمایند. به همین دلیل است که بخش قابل توجهی از مردم آمریکا در انتخابات شرکت نمیکنند و آن عده که شرکت میکنند، نیز به این موضوع آگاهی دارند ولی به امید اینکه شرایطشان بدتر از آنچه هست نشود به یکی از دو نامزد روی میآورند. یکی از این چارچوبها، که به عنوان خط قرمز قرار دارد التزام نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا به پیروی از دستورالعمل شبکه قدرتمند صهیونیستی داخل آمریکا و همچنین ابراز سرسپردگی به رژیم صهیونیستی و حمایت از منافع آن رژیم است. این موضوع که به شکلی گسترده سیاستهای داخلی و خارجی آمریکا را تحت تأثیر قرار میدهد، مورد مخالفت و انزجار اکثریت مردم آمریکاست ولی آنها مجبورند این سیاست تحقیرآمیز را تحمل نمایند.
انزجار افکار عمومی مردم آمریکا از سرسپردگی روسای جمهورشان به رژیم صهیونیستی در انتخابات اخیر ریاست جمهوری نیز مشهود بود و در پیروزی اوباما نقش داشت. به این صورت که شایع شده بود رامنی سرسپردهتر از اوباما به رژیم صهیونیستی است.
حتی در مبارزات انتخاباتی نیز، یکی از محورهایی که رامنی برای حمله به اوباما استفاده میکرد کم توجهی اوباما به رژیم صهیونیستی بوده است. البته این برداشت، با واقعیت منطق نبود زیرا در ۴ سال گذشته، اوباما در دفاع از موجودیت نامشروع و سیاستهای ضدانسانی رژیم صهیونیستی چیزی کم نگذاشت و هر جا که لازم بود وارد میدان شد. از جمله این اقدامات، هم سویی اوباما با رژیم صهیونیستی در حمله به کشورها و محافل ضدصهیونیست منطقه و همچنین کمک هنگفت نظامی اوباما به رژیم صهیونیستی، از جمله در احداث سامانه دفاعی موسوم به "گنبد آهنین" بوده است. به عبارت روشن تر، هر کس که سکان حکومت آمریکا به وی سپرده میشود باید آنرا در مسیر از پیش تعیین شده پیش ببرد و اوباما نیز از این قاعده مستثنی نیست.
تنها تفاوتی که میان میت رامنی و باراک اوباما در تبلیغات انتخاباتی وجود داشته لحن و شیوه برخورد آنها با مسائل سیاسی به ویژه سیاست خارجی بوده است. متأسفانه این تفاوت ظاهری، عدهای را در خارج از آمریکا تحت تأثیر قرار داده و آنها را فریفته است به گونهای که تصور میکنند اکنون که اوباما بار دیگر به قدرت رسیده میتوان تغییر در سیاستهای آمریکا امیدوار بود ولی این یک واقعیت غیرقابل انکار است که سیاستهای آمریکا تا زمانی که تحت هدایت و نفوذ شبکههای صهیونیستی و جناحهای سرمایهدار و استعمارگر قرار دارد هرگز تغییر نخواهد کرد و در هر انتخابات، این ماسکها و پوششهاست که تعویض میشود ولی روال، همان روال گذشته خواهد بود. هرگونه تصور غیر از این، ساده اندیشی و بیخبری از واقعیتهای موجود است.
رسالت:سئوال از رئیس جمهور چالش نخبگانی و مشترکات بین الاذهانی
«سئوال از رئیس جمهور چالش نخبگانی و مشترکات بین الاذهانی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛مسئله سئوال از رئیس جمهور و نحوه انجام آن طی چند روز گذشته به یکی از چالشهای فکری حوزه نخبگی تبدیل شده و سئوالات مختلفی را در بین نخبگان سیاسی با گرایشات مختلف برتابیده است.این موضوع که آیا اساسا طرح سئوال از رئیس جمهور در شرایط کنونی اقتضای تدبیر هست یا خیر؟ اگر سئوالی صورت نگیرد تدبیر طرفداران عدم سئوال برای برون رفت از شرایط کنونی چیست؟ برایند کنشها و واکنشهای جبهه موافقین و مخالفین در مجلس شورای اسلامی در نحوه مواجهه با سئوال چه می تواند باشد؟ آیا نتیجه ای که از طرح سئوال و آمدن رئیس جمهور به دست می آید را نمی شد از طرق دیگر تحصیل کرد؟ آیا طرق دیگر برد، دامنه و امکاناتی که از طریق سئوال از رئیس جمهور را به دست می دهند را فراهم می کند و آیا در خصوص کم و کیف قانونی آن اندیشیده شده است؟ نحوه مواجهه رئیس جمهور با سئوال چگونه است؟ آیا ایشان مثل سئوال قبلی قرار است با فرافکنی و عبور از پرسشهای واقعی با سئوال مواجه شود؟ آیا سئوال از رئیس جمهور منجر به التهاب در مجلس و کشاندن اختلاف بین مردم نمی شود؟ آیا سئوال از رئیس جمهور که حق قانونی مجلس و یکی از ابزارهای پیش بینی شده در قانون اساسی برای نظارت بر عملکرد دولت و شخص رئیس جمهور می باشد مصداق کشاندن اختلافات میان مردم است؟ آیا افکار عمومی از رئیس جمهور می پذیرد که ایشان این بار نیز در پاسخ به سئوالی که کاملا مشخص، مصرح و ناظر به مسئولیت های اقتصادی شخص رئیس جمهور است با مزاح و رویکرد فرار به جلو برخورد کند؟ آیا شخص رئیس جمهور نمی بایست در خصوص مسئولیت های اقتصادی که در قانون اساسی متوجه شخص ایشان است به مردم و مقام معظم رهبری پاسخگو باشد؟و ...
پرسشهای فوق الذکر تنها بخشی از چالشی است که اذهان نخبگانی کشور را درگیر کرده است اما آنچه در فضای بین الاذهانی نخبگان کشور مشترک است ضرورت پاسخگو سازی دولت در خصوص عملکرد اقتصادی خویش است. به هر حال هیچ کس نمی تواند منکر این فهم عمومی در کشور شود که تمام مشکلات اقتصادی ناشی از تحریم ها نیست. بلکه نمی توان منکر عدم تدبیر و حتی عدم کفایت برخی مسئولان اقتصادی شد. چرا که کشور شرایط به مراتب سخت تری در مقاطع بحرانی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی را سپری کرده است اما وضعیت اقتصادی هیچ وقت تا به این اندازه نابسامان و "رها" نبوده است.
چالش نخبگی اما اینجاست که آیا تنها راه پاسخگو سازی دولت سئوال از رئیس جمهور است؟ آیا از ابزارهای قوی تر و کارآمد تری نظیر "دیوان محاسبات" نمی توان نتایج بیشتری را به دست آورد؟ هر چند نمی توان آثار مثبت سئوال را نادیده گرفت. حداقل اثر ملموسی که سئوال از رئیس جمهور طی چند روز گذشته داشته کاهش نسبی قیمت ارز در بازارهای داخلی بوده است که البته ممکن است برخی این ارتباط را منکر شوند ولی به هر حال مهم سفره های مردم است که این اثر را به خود می بیند.
مجلس شورای اسلامی امروز بر اساس خرد جمعی به این تصمیم رسیده است که از رئیس جمهور سئوال کند. وکلای مردم که اغلب آنها گرایشات غیر سیاسی دارند و نمایندگان شهرستان ها هستند یک مطالبه کاملا واقعی را در کشور مطرح می کنند و این مطالبه چیزی نیست جز فشارهایی که در اثر نرخ افسار گسیخته برابری ارز به مردم وارد می شود و سفره های آنها را روز به روز تنگ تر می کند. از این رو می توان خطاب به جناحین مجلس شورای اسلامی و همچنین دولت محترم و شخص رئیس جمهور در مقام تواصی و از سر نصح نکاتی را مطرح کرد:
۱-برداشت های سیاسی از سئوالی که کاملا ماهیت اقتصادی دارد چه از جانب طراحان و چه از سوی مخالفان و چه شخص رئیس جمهور که در مقام پاسخگویی است می تواند به اهدافی که در این ابزار نظارتی قانون اساسی تعبیه شده، لطمه بزند.
یعنی اگر موافقان سئوال از رئیس جمهور از این مکانیسم به عنوان وسیله ای برای مچ گیری و یقه گیری استفاده کنند و یا مخالفان سئوال مبنای مخالفتشان صرفا همسویی سیاسی با دولت باشد و یا رئیس جمهور محترم از نفس سئوال مجلس یک برداشت سیاسی کند و بخواهد پاسخ سیاسی بدهد عملا می توان گفت که هر سه طیف به قانون اساسی پشت پا زده اند.
۲- نه موافقان و نه مخالفان و نه جریانی که باید پاسخگو باشد از مقام معظم رهبری هزینه نکنند.معظم له بارها نشان داده اند گه اگر پیرامون موضوعی نظر خاصی داشته باشند خود را درگیر تعارفات و محذورات متداول نمی نمایند.هزینه از رهبر معظم انقلاب با نیت خوانی های ناصواب توسط موافقان و مخالفان و حتی شخص رئیس جمهور نه تنها هیچ کمکی به حل مسئله نمی کند بلکه سبب می شود که موضوعی غیر حقیقی به مقام معظم رهبری منتسب شود در حالی که ممکن است ایشان نیز مانند برخی از نخبگان خارج از مجلس کار را به خود نمایندگان واگذار کرده باشند.
٣- در نظرسنجی یکی از برنامه های سازمان صدا و سیما نزدیک به
٨۰ درصد مخاطبین برنامه موافق طرح سئوال از رئیس جمهور در صحن علنی بودند.اگر چه این نظرسنجی مبنای صحیحی برای قضاوت نهایی نیست اما مخالفین و شخص رئیس جمهور یک درصد در ذهن خود این احتمال را بدهند که مردم انتظار دارند رئیس جمهورشان به سئوالات اقتصادی آنها که از زبان نمایندگانشان مطرح می شود پاسخگو باشد.نفی احتمال این انتظار و ربط دادن سئوال به یک پروژه سیاسی برای
زمین گیر کردن رئیس جمهور بیشتر نوعی "توهم توطئه" است. قرار است یک سئوال در مجلس مطرح شود و در یک فضای کاملا عادی رئیس جمهور محترم به سئوال پاسخ قانع کننده ای بدهد. یکی از عواملی که باعث شد سئوال پیشین از رئیس جمهور بی نتیجه بماند از یک طرف همین توهم توطئه در بین برخی از نزدیکان و مشاوران رئیس جمهور بود و از طرف دیگر رویکردهای سیاسی برخی از نمایندگانی بود که طراح سئوال بودند و در چند سال گدشته در مقام مخالفت سیاسی با تمام افعال مثبت و منفی رئیس جمهور بوده اند.
این دسته مارک دار با پرچم داری سئوال قبلی ضمن تحریک رئیس جمهور و طرح یک سئوال بی مبنا و بدون توجه به پاسخ های آن باعث شدند این ابزار نظارتی در آن مرحله خاصیت خود را از دست بدهد. از این رو ضروری است که بیش از ۷۰ نماینده شهرستانی که امضا کننده سئوال بودند خود متولی سئوالشان باشند و اجازه ندهند در مناظره ها و دیالوگ های سیاسی کسانی که از سئوال برداشت سیاسی دارند پیش بیفتند چرا که آنها در تنور سئوال نان خود را می پزند و کاری به نانی که امروز سر سفره های مردم باید باشد، ندارند.
۴- توصیه آخر خطاب به رئیس جمهور محترم است. ایشان بارها نشان داده است که از یک تاکتیک دو بار استفاده نمی کند. همانطور که در مناظره های انتخاباتی از چند تاکتیک متفاوت بهره برد. مطمئنا نحوه مواجهه رئیس جمهور با سئوال نمایندگان در این دور کاملا متفاوت با پاسخگویی ایشان در دور پیشین خواهد بود.
اما صرف نظر از تاکتیک های مختلف رئیس جمهور انتظاری که از ایشان وجود دارد این است که سفره های مردمی را که حداقل حقوق را در تهران و برخی شهرستان ها دریافت می کنند و با ماهی کمتر از پانصد هزار تومان روزگار سپری می کنند روا ندانند که دستخوش بازی های سیاسی شود. صرف نظر از طراحان سئوال خود سئوال کاملا مشخص و بخشی از مطالبه همان مردمی است که ایشان خود را متعلق به آنها می داند و با شعار بازگشت دولت به همین مردم سر کار آمده است.سئوال در خصوص مهمترین اولویت های اقتصادی و معیشتی مردم است.
سئوال درباره چند موضوع کاملا مشخص مثل نرخ برابری ارز، واردات خودرو و گندم است. رئیس جمهور بهتر از هر کسی می داند که افکار عمومی فرار به جلو از مهمترین موضوعات زندگی اقتصادی مردم را نمی پذیرد و مطمئنا ایشان در روز سئوال یک چهره کاملا منطقی از خود به نمایش خواهند گذاشت. در آخرین سال دولت به غیر از این نیز انتظاری از احمدی نژاد نمی رود.
سیاست روز:پرسش از رئیسجمهور و خواست مردم
«پرسش از رئیسجمهور و خواست مردم»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم امیرحسین حدیدی زواره است که در آن میخوانید؛ارزیابی فهرست نمایندگان امضاکننده طرح سوال از رئیسجمهور در یک نگاه میتواند بیانگر آن باشد که شاید هنوز راههایی به غیر از طرح پرسش در صحن علنی مجلس وجود دارد. به نحوی که در نگاه نخست به این فهرست مشاهده میشود که از مجموع ۷۰ یا ۷۶ نفر موافق پرسش از رییس جمهور، بیش از آنکه به سوابق سیاسی شهرت داشته باشند به امتیازات دیگری مشهورند که شاید عبارت دقیقتر در تشریح موقعیت آنها، گفته مطهری نماینده آنها در مناظره با علی اصغر زارعی در برنامه «دیروز، امروز، فردا» باشد که عنوان کرد: «بیشتر نمایندگان امضاءکننده طرح سوال از رئیسجمهور، سابقه سیاسی چندانی ندارند.»
به علاوه مطلب تامل برانگیز دیگر آن است که با وجود حضور تعداد قابل توجهی از اعضای سابق دولت در جمع نمایندگان مجلس دهم و همچنین سوابق ذهنی منفی آنها درباره عملکرد اقتصادی دولت در بسیاری از بخشها؛ با آنکه سوالات مطرح شده کاملا اقتصادی است باز هم امضای هیچ یک از آنها پای برگه سوال از رئیسجمهور دیده نمیشود.
همچنین ادامه بررسی این فهرست، نشان میدهد که تعدادی از نمایندگان پرسابقه و معروف مجلس که در دور قبل از طراحان اصلی سوال از رئیسجمهور بودند در این دوره از امضا علیه رئیسجمهور، امتناع کردهاند.
به هر ترتیب اگر تحلیلهای فوق را به برداشت مخالفان طرح سوال از فرمایشات مقام معظم رهبری در روزهای اخیر اضافه کنیم وبرداشت آنها درباره ضرورت پرهیزاز جنجال آفرینی میان قوا با طرح موضوع سوال از رییس جمهور را بپذیریم ؛ لاجرم به جمع مخالفان طرح پرسش علنی از رئیسجمهور در شرایط فعلی میپیوندیم و شاید تاثیر چنین استدلالهایی بود که نویسنده این مطلب را مجاب کرد که درزمان پخش مناظره تلویزیونی فوقالذکر در پاسخ به سوال مطرح شده، گزینه «۲» یعنی برگزاری طرح پرسش از رئیسجمهور به صورت غیرعلنی را ارسال کند.
اما به طور حتم نقطه عطف این مناظره زمانی اتفاق افتاد که در آخرین دقیقه نتایج نظرسنجی برنامه، اعلام شد. نظرسنجی که در آن ۷۹ درصد مردم (یا با نگاهی محدودتر، ۷۹ درصد از افرادی که مسایل سیاسی کشور را به دقت دنبال میکنند) خواستار طرح سوال از رئیسجمهور در جلسه علنی مجلس شدند.
بدون شک، نتایج این نظرسنجی که با زیرکی هر چه تمام تر و شاید در بهترین زمان از اجرای یک برنامه سیاسی تلویزیونی اعلام شد، حجت را بر همگان تمام کرد و کلیه شک و تردیدها را در این مورد از میان برد.
در واقع، گرچه نتیجه اعلام شده ناگهان مناظره را به میزان قابل توجهی به نفع طراحان سوال تغییر داد اما بدون شک موضوع پرسش از رئیسجمهور را از حالت یک مانور تبلیغاتی و سیاسی به یک تکلیف (آن هم از نوع خواست مردم) تبدیل کرد.
در عمل از آنجاییکه برپایه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، همه مسئولان باید پاسخگوی مردم باشند و پرسش و نظارت جزو ابتداییترین حقوق مردم محسوب میشود؛ بنابراین مطابق این نظرسنجی، طرح سوال از رئیسجمهور آن هم در جلسه علنی مجلس، پاسخ به کمترین خواسته مردم محسوب میشود.
اما مردمی که در این نظرسنجی شرکت کردهاند و درخواستشان، حضور رئیسجمهور در صحن علنی و پاسخگویی به پرسش نمایندگان است، چه توقعی از این جلسه دارند؟ آیا خواهان جلسهای جنجالی و تنشآمیز هستند؟ یا اینکه میخواهند هم نمایندگان و هم رئیسجمهور ضمن رعایت مصالح کشور به دور از هرگونه جنگ و جدال سیاسی به گونهای رفتار کنند که قدری از التهاب وفشار اقتصادی حاکم بر جامعه بکاهند.
قدر مسلم، از آنجایی که هم نمایندگان مجلس و هم شخص رئیسجمهور، حیات سیاسی خود را مدیون مردم هستند باید میدانگاه پیشرو را فرصتی بدانند که در آن با طرح پرسشهای منطقی و قانونی و همچنین بیان پاسخ های منطقی و قانونی، فضایی فراهم کنند که مردم را بیش از پیش با نظام و ارزشهای انقلاب همراه کنند.
وطن امروز:انزوای بدون جرح خاندان هاشمی
«انزوای بدون جرح خاندان هاشمی»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم دکتر زهرا طباخی است که ر آن میخوانید؛فعالیتهای رسانهای پیش از موعد خاندان هاشمیرفسنجانی و شخص وی، یک سال مانده به زمان انتخابات در چند دوره گذشته افزایش معناداری یافته است. بخشی از مردم علاقهمند به سیاست چنین واکنشهایی را به مفهوم تاثیرگذار بودن و تصمیمسازی هاشمی در آینده سیاسی کشور تعبیر میکنند اما اوراق تاریخ انقلاب روایتگر دوران افول هاشمی در چند سال اخیر است.
تقریبا بعد از ۹ دی، همه سیاستمداران عاقل و علاقهمند به حضور مستمر در عرصه سیاست کشور از بازی فاش زیر بلیت این خاندان بشدت پرهیز کردهاند به نحوی که هاشمیها برای باقی ماندن در اذهان عمومی ناچار به انجام عملیاتهای انتحاری پیدرپی شخصیت شدهاند.
مصاحبههای متنوع و مختلف با رسانههای صهیونیستی و آویزان شدن به روزنامهها و سایتهای درجه ٣ اصلاحطلبان که از تیراژ خوب و قدرت تاثیر مناسب در جامعه برخوردار نیستند تنها به همین علت در دستور کار قرار گرفته است. به قول معروف از «دل برود هر آن که از دیده برفت» منتها تفاوت این مثل در بیان تاریخ این خاندان آنجاست که هاشمیها اول از «دل» مردم بیرون رفتند و حال چیزی نمانده به لطف جفتکهای سیاسی فتنهگران و مدیریت بینظیر صحنه سیاست کشور، از دیدهها نیز اندکاندک حذف شوند.
شیوه مدیریت جمهوری اسلامی در برخورد با ناراضیان و ناسازگاران با وزن سیاسی بالا به اندازهای برنامهریزی شده است که از قابلیت تدریس در محیطهای دانشگاهی برخوردار است. در هر سیستمی همیشه تعدادی عنصر ناراضی که تمایل به برهم زدن شیوه بازی سیاست و تحمیل روشهای خود به سایرین دارند، یافت میشوند.
بدترین شکل مقابله، مبارزه خشونتزاست و در مقابل قطعا بهترین شکل اداره، مدیریت فرد و اطرافیانش با توسل به حداقل درگیری و فضاسازی حداکثری است. بهترین نمونههای اداره ناراضیان در تاریخ انقلاب، نمونه کنترل حسینعلی منتظری و کاظم شریعتمداری است. هر دو این افراد در مقایسه با ناراضیان فعلی از دفتر و دستک باشکوهی به علت تکیه زدن بر کرسی مرجعیت و پتانسیل براندازی بالاتری برخوردار بودند. با وجود اینکه امام خمینی(ره) از قدرت کافی برای مقابله رو دررو برخوردار بودند شأن مبارزه حکم میکرد تصمیماتی اتخاذ شود که حداقل ریزش مردمی را در پیش داشته باشد. پس سلب مرجعیت و حصر خانگی به عنوان آخرین مرحله مقابله با فتنه شریعتمداری در نظر گرفته شد در شرایطی که عدهای تندرو که اتفاقا خود را دلسوز نظام و امام نیز میشمردند از «اعدام انقلابی» این افراد و اطرافیان درجه یک سیاسیشان حمایت میکردند.
تیتر یک خبر رسانههای دشمن مثل بیبیسی و العربیه شدن به بهانه دیدار با جمعی مجهول از ایثارگران یا عدهای ناشناس به نام فارغالتحصیلان ادوار دانشگاه آزاد یا نمایندگان هیات علمی فلان دانشکده، خبر از صحت و دقت مهندسی نظام در خلع سلاح دوستانه عناصر ناراضی و انزوای سیاسیشان دارد. تاریخ نشان از این دارد که افراد در شرایطی وارد جنگ روانی- رسانهای با مردم به محوریت فرزندان و نزدیکان خود میشوند که «ابزار» یا «پتانسیل» کافی برای قدرتنمایی باقی نمانده باشد.
در حالی که صدای «بوم بوم» این طبل توخالی به گوش برخی از اصحاب سیاست هنوز سنگین و قدرتمندانه میرسد! واقعیت این است که سطح جنگ رسانهای از ناامنی خیابانی پایتخت به «دیزی چرب و چیپس و پفک» پسر زندانی حاج آقا در بیمارستان نزول کرده تا شاید تحت فشار «چربی دریافتی اضافی»؛ یک هاشمی، زیر آنژیو سکته کند یا از بوی «توالت فرنگی و حشرهکش» زندان خفه شود و چند روزی خوراک برای دوام سیاسی تهیه شود. کفگیر استوانههای فتنه گری به ته دیگ سیاست خورده و دوام وابسته به «جان دادن» عزیز کردههاست. تحلیلها نشان میدهد جبهه انقلاب به درستی زمان قطع بازوان جنگ رسانهای خاندان هاشمی را تشخیص داد.
به زندان افتادن فائزه و مهدی که به هیچ وجه از وزن سیاسی یا حتی محبوبیت اجتماعی در جامعه برخوردار نبودند موجب شد برای حریف گزینهای به جز تمکین به قانون باقی نماند چون رودررویی با قانون در چنین شرایطی موجبات ریزش شدید حداقل اطرافیان باقیمانده را فراهم میکرد.
نگارش نامه کذایی مادر مهدی و فائزه یا مصاحبه با عنوان «بچههای من هم مثل بچههای مردم» یعنی پایین آمدن اجباری از پلههای قدرت به واسطه فشار منطق استوار بر ارزشهای انقلاب اسلامی! توجه کنید همان پدری ناچار به بر زبان آوردن چنین «برابری دردناکی» شده است که برابر دستگیری و به زندان افتادن داماد خاندان هاشمی یا کرباسچی که وی را فرزندخوانده سیاسی حاج آقا میخواندند حاضر به پذیرش همسطحی با ملت نشده بود. آنها که سعی در القای این موضوع دارند که جبهه انقلاب از برخورد مستقیم با هاشمی یا کروبی و موسوی «ترس» دارد، خواسته یا ناخواسته در زمین حریف بازی میکنند.
بزرگترین «عمل» هاشمی و دوستان در شرایط فعلی سرمایهگذاری بر گزینه «خشونتزایی» و سر باز زدن مردم از فرمان رهبری با عنوان شیرین «کمکرسانی به فرمانده» است. چه بسا در نظر داشته باشند با تحریک مردمی و بالا بردن فتیله جنگ روانی شرایطی مشابه آبان ۷۶ قم را با واسطه قرار دادن هواداران خود هاشمی فراهم سازند.
«بصیرت» حکم میکند در شرایط اقتدار نظام جمهوری اسلامی و رهبر بزرگش، درگیر صحنهسازیهای مزورانه حریف از قدرت افتاده داخلی نشده و چشم به عرصههای نبرد جهانی بدوزیم. اینها فریادهای آخرین یک غریق پیش از استغراق کامل است. در میان مدیریت فرمانده دعا کنیم و اطاعت، کفایت میکند. یا علی از تو مدد
حمایت:یک رسوایی و چند تحلیل
«یک رسوایی و چند تحلیل»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛
ژنرال دیوید پترائوس فرمانده سابق نیروهای آمریکایی در خاورمیانه و افغانستان که از سال ۲۰۱۱ به سمت رئیس سازمان جاسوسی آمریکا منصوب شده بود، دیروز استعفا خود را اعلام کرد. محافل رسانهای و سیاسی آمریکا ادعا کردهاند وی طی نامهای ضمن اذعان به داشتن روابط نامشروع با زنی به نام «پائولا برودول» که وی نیز دارای سوابق نظامی و اطلاعاتی میباشد از سمت ریاست سیا کنارهگیری کرده است.
در باب این استعفا و اهداف و پیامدهای آن دیدگاههای متعددی مطرح است.اولا با توجه به سوابق فساد اخلاقی حاکم بر مقامات آمریکایی در ردههای مختلف، این سناریو مطرح است که فساد پترائوس نیز امری واقعی باشد و وی نیز به دلیل افشای این رسوایی وادار به استعفا شده است.
به عبارتی وی برای آنکه این مسئله از سوی رسانهها افشا نشود و به نوعی اوباما در روزهای ابتداری تمدید ریاست جمهوریاش با بحران مواجه نشود شخصا اعتراف کرده است. ثنانیا، بررسی کارنامه پترائوس نشان میدهد که وی توانسته بود به قدرتی قابل توجه در عرصه سیاسی ، نظامی و اطلاعاتی آمریکا دست یابد بگونهای که برخی تاکید دارند وی ساختار پنتاگون را به ساختاری نظامی مبدل کرده است.
با توجه به قدرت روز افزون پترائوس این مسئله مطرح است که اوباما و برخی مقامات کاخ سفید برای مقابله با این قدرت یابی طرح برکناری وی را در قالب یک رسوایی طراحی کردهاند. با توجه به اینکه چندی پیش اخباری مبنی بر تمرد پترائوس از دستورات اوباما و انتقاد پترائوس از عملکردهای وی منتشر شده بود این احتمال وجود دارد که کاخ سفید با حربه رسوایی هم وی را برکنار کردهاند و هم با اتهام رسوایی اخلاقی تمام سوابق وی را مخدوش ساختهاند.
ثالثا، گزینه سوم آن است که برخلاف سیاستهای اتخاذ شده در قالب قدرت هوشمند اوباما مبنی بر به کارگیری سه مولفه دیپلماسی، نظامیگری و اطلاعاتی چندان دستاوردی در این عرصه حاصل نشده بگونهای پترائوس برای اجرای طرحهای خود نیازمند تغییرات در این ساختار است. در حوزه دیپلماسی هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه به بهانه خستگی از کار برکنار شده و در ساختار اطلاعاتی پترائوس به نام رسوایی اخلاقی کنار گذاشته میشود و در آینده نیز احتمال کنارهگیری پانهتا وزیر دفاع به عنوان رکن دیگر قدرت هوشمند دور از ذهن نمیباشد.
با توجه به اینکه برکناری این ارکان به صورت عادی به منزله افشای شکست سیاستهای اوباما در قالب قدرت هوشمند میباشد این سناریو مطرح است که هر کدام از این افراد به عنوانی به جز کارنامه کاری خود از صحنه کنار گذاشته میشوند تا اوباما ضمن جایگزین کردن مهرههای جدید بر شکست راهبرد قدرت هوشمند سرپوش گذارد.
آفرینش: بیشترین پتانسیل و کمترین سرمایه گذاری
«بیشترین پتانسیل و کمترین سرمایه گذاری»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛مرکز مشاوره تجارت خارجی در گزارشی جدید اعلام کرد که ایران ریسک پذیر ترین کشور دنیا برای سرمایه گذاری در سال ۲۰۱۲ بوده است. پس ازایران کشورهای عراق و یونان به سبب بی ثباتی سیاسی و سوریه به سبب جنگ داخلی در رتبه های بعدی قرار دارند. از سوی دیگر چین، آمریکا، برزیل،هند ، روسیه، آلمان، بریتانیا و استرالیا مقصد اول سرمایه گذاری ها هستند.
اما سوالی که ذهن هر مخاطبی را به خود مشغول می کند این است که علت اینکه کشوری همچون ایران با گستره منابع طبیعی درزمینه های مختلف، استعدادهای فراوان کشاورزی، فرصت های سرمایه گذاری صنعتی و تولیدی، پتانسیل تجارت آزاد در بنادر شمالی و جنوبی، جذابیت برای حضورغول های صنعت و تکنولوژی، موقعیت استراتژیک تجاری در منطقه ، یکی از بهترین مسیرهای ترانزیت انرژی و کالا، برخورداری از جذابیت های فراوان گردشگری به سبب آب و هوای چهارفصل و آثارباستانی منحصربه فرد و هزاران ویژگی دیگر، بازهم باید هم ردیف کشورهایی همچون عراق و سوریه قرار بگیرد که درگیر جنگ هستند و حتی از آنها نیز عقب تر شمرده می شود!؟
عملکرد و نوع نگاه ما به امر سرمایه گذاری در بخش های مختلف، به سبب ناکارآمدی تصمیمات اتخاذ شده و عدم احقاق سیاست گذاری های کلان کشور همچون چشم انداز بیست ساله و برنامه پنجم توسعه، نتوانسته موجب جذب سرمایه گذاری در بخش داخلی و خارجی گردد.
بخشی از این چالش سرمایه گذاری در کشورمان مربوط به مسائل سیاسی است که ایران را درسطح جهان به عنوان کشوری پرخطر و نا امن جلوه داده اند که حتی سفر به آن برای امرگردشگری نیز توصیه نمی شود چه برسد به سرمایه گذاری های کلان اقتصادی! . تحریم های اقتصادی نیز عامل دیگری است که باعث جلوگیری از تمایل و ورود سرمایه گذاران خارجی در عرصه اقتصاد کشور گردیده است. منع شرکت های صنعتی، کارتل های بزرگ اقتصادی درعرصه های گوناگون و تحریم صنعت نفت به عنوان جذاب ترین بخش سرمایه گذاری خارجی، باعث بی نصیب ماندن اقتصاد کشور از این فرصت ها گردیده است.
اما بخش دیگری از این رکود سرمایه گذاری مربوط به سیاست های اقتصادی در داخل کشور مربوط می شود. اعمال مدیریت های غیرکارشناسی درامر تولید، درچند سال گذشته باعث شده بسیاری از تولید کنندگان فعال کشور واحدهای تولیدی خود را تعطیل وسرمایه های خود را از این بخش خارج و حتی در کشورهای دیگر سرمایه گذاری کنند. شاید نبود سرمایه گذاری خارجی توجیهی همچون تحریم ها را داشته باشد، اما رکود امر سرمایه گذاری در داخل صرفاً به سبب نوع نگاه و سیاست های ناکارآمد تیم اقتصادی کشور می باشد.
عدم ایجاد مشوق های مالی، عدم ارائه تسهیلات مناسب برای سرمایه گذاران، نقش موثر روابط غیرقانونی در دسترسی به منابع بانکی و تسهیلات سرمایه گذاری، سلیقه ای عمل کردن در امرحمایت های دولتی از صنایع و از همه مهمتر سلب اعتماد و امنیت از سرمایه گذار داخلی، باعث شده تا امروز سرمایه های سرگردان درکشور در بخش هایی مثل دلار، طلا ومسکن گردش داشته باشد و یا از کشور خارج شده و در شیخ نشین های خلیج فارس سرمایه گذاری گردد.
انتظاری بی مورد است که از سرمایه گذار داخلی خواسته شود تا دسترنج یک عمر تلاش خود را در بستر اقتصادی به کار گیرد که ثباتش لحظه ای است و هرلحظه امکان سقوط و صعود بی قاعده آن متصور است. احساس امنیت مهمترین مولفه ای است که انگیزه سرمایه گذاری را در افراد ایجاد می کند. انتظار نداریم که مسولان اقتصادی کشور بتوانند ثبات اقتصادی را به کشور بازگردانند اما توقع می رود وضعیت فعلی را مدیریت کنند و مانع از هدر رفتن فرصت های سرمایه گذاری در داخل گردند.
حمایت از تولیدکنندگان و صنعت گران فعال در عرصه اقتصاد کشور می تواند باعث ثبات وانگیزه ای برای دیگر سرمایه گذاران گردد، و به کار گیری دیپلماسی فعال و اعتماد ساز در عرصه خارجی نیز می تواند باعث بازگشت سرمایه گذاران خارجی به بخش های مختلف اقتصاد ما شود. این امر مستلزم نگاه مساعد و کارشناسانه سیاست گذاران اقتصادی و سیاسی است تا باعث افزایش امنیت و ثبات اقتصادی در داخل و ایجاد حس اعتماد درمیان سرمایه گذاران خارجی گردند.
جوان:غرب هشدار اسد را جدی بگیرد
«غرب هشدار اسد را جدی بگیرد»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛در هفته گذشته بشار اسد رئیسجمهور سوریه در مصاحبه با شبکه «روسیاالیوم» در خصوص بحران در سوریه به سوالات خبرنگار این شبکه صریح و بیپرده پاسخ داد.
اسد در پاسخ به سوالی در خصوص احتمال حمله خارجی به سوریه گفت: «من معتقدم که چنین جنگی هزینههای بسیار زیادی برای منطقه و جهان به دنبال خواهد داشت و در صورت آغاز جنگ علیه سوریه،یقیناً به قدری بزرگ خواهد بود که تمامی جهان نیز نمیتواند بار سنگین آن را تحمل کند.» در صورتی که جنگ رخ دهد اثر دومینویی آن برجهان سیطره خواهد یافت و به این ترتیب از اقیانوس اطلس به اقیانوس آرام گسترش خواهد یافت و پیامدهای آن تمامی جهان را تحتالشعاع قرار میدهد و من معتقدم غرب به سمت چنین آیندهای حرکت نمیکند، چرا که در این صورت هیچکس نمیتواند پیشبینی کند چه روی خواهد داد.»
به نظر میرسد واقعیات منطقه و جهان و روند تحولات کنونی در نظام بینالملل به گونهای است که غربیها و کشورهای همسو در بحران سوریه، باید این هشدار بشار اسد را جدی بگیرند و با برآوردها و محاسبات غلط، مرتکب اشتباهات راهبردی نشوند. البته تاکنون آنان اینگونه عمل کردهاند و مبتنی بر این نگاه که مدل لیبی را نمیتوان در سوریه تکرار کرد، از مداخله نظامی در بحران سوریه خودداری نمودهاند. اما پرهیز از مداخله نظامی با این فرض بود که با تقویت بیش از پیش معارضین و مخالفین و گروههای مسلح در سوریه، در نهایت حکومت سوریه فرو خواهد ریخت. اکنون تمامی برآوردها نشان میدهد که چنین فرض و پیشبینیای نادرست بوده و حاکمیت در سوریه علاوه بر مقاومت در برابر تمامی فشارهای خارجی، توانسته با سرکوب تروریستهای مسلح، بحران سوریه را به خوبی مدیریت نماید.
شرایط داخلی سوریه به گونهای است که گروههای مخالف با جنایتهایی که مرتکب شدند، هیچ پایگاهی در میان مردم سوریه ندارند و بر همین اساس این گروهها و حامیان منطقهای و فرامنطقهای آنها به رغم هزینههای میلیاردی، هیچ آینده روشن و اطمینانبخشی را برای تداوم حرکت در مسیر کنونی نمیتوانند برای خود پیشبینی کنند. در این وضعیت، راهحل سیاسی با دست برتر حاکمیت،تنها راهحل معقول برای پایان دادن به خشونتها و درگیریها در سوریه در حال تبدیل شدن به یک گفتمان غالب است، اما از آنجا که این راهحل، نه تنها نمیتواند اهداف غربیها از ایجاد بحران در سوریه را تأمین کند، بلکه موقعیت آنان در منطقه و جهان را نسبت به قبل ضعیفتر خواهد کرد، احتمال روی آوردن آنان برای اندیشیدن به گزینه مداخله نظامی، هر چند ضعیف، دور از ذهن نیست.
از همین روی، بازماندگان بحران سوریه باید به عواقب هر نوع تجاوز نظامی خارجی به سوریه بیش از پیش بیندیشند و هشدار رئیسجمهور سوریه را جدی بگیرند. دلایل جدی گرفتن این هشدار را میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:
۱- بحران سوریه ابعاد بینالمللی پیدا کرده است. بازیگران خارجی بحران سوریه شامل محور غربی- عربی، صهیونیستها و ترکها، با ایجاد بحران در سوریه و تلاش برای ساقط کردن حکومت بشار اسد، به دنبال تضعیف محور مقاومت در منطقه و در نهایت فشار بر ایران برای تغییر ژئوپولیتیک غرب آسیا (خاورمیانه) هستند. بدیهی است که شکلدهی به یک نظم جدید در منطقه راهبردی آسیا از سوی غربیها، با منافع راهبردی برخی از کشورهای منطقه و قدرتهای هستهای آسیایی چون روسیه، چین و هند ناسازگاری دارد. همین تضاد منافع راهبردی بین قدرتهای هستهای کفایت میکند که برخی از کشورهای منطقه و قدرتهای مذکور در قبال مداخله نظامی غرب در بحران سوریه، به تماشاگری صحنه بسنده نکنند و در راستای حفظ منافع راهبردی خود وارد عمل گردند.
۲- به محض مداخله نظامی غرب در بحران سوریه، پیشبینی میشد خواسته یا ناخواسته شعلههای آتش دامن رژیم صهیونیستی را در بر گیرد. با کشیده شدن پای رژیم صهیونیستی در این جنگ، برخی دیگر از کشورهای منطقه و مجموعههای قدرتمندی چون حزبالله لبنان و گروههایی از فلسطینیان علیه رژیم صهیونیستی وارد جنگ خواهند شد.
پرواضح است که در چنین جنگی، امنیت که نه، موجودیت رژیم اشغالگر قدس شریف به پاشنه آشیل غرب تبدیل میگردد. از همه مهمتر، دست زدن سوریها به مقاومت در برابر هر نوع تجاوز خارجی است. سوریها طی ۲۰ ماه بحران اخیر نشان دادند نسبت به سرنوشت کشورشان حساس هستند و با تحولاتی که با مدیریت خارجی و بیگانه در کشورشان بخواهد به انجام برسد، موافق نیستند. حمایتهای مردمی از بشار اسد و در نهایت تشکیل جیشالشعبی، حفظ و پالایش ساختار قدرت سیاسی و حفظ یکپارچگی ارتش سوریه و نمایش وفاداری ارتش به آرمانهای ملی و حاکمیت کنونی از عوامل اصلی در خنثیسازی توطئهها و بحرانآفرینیهای بیگانگان در سوریه میباشد.
به طور قطع این ظرفیتها با یک همافزایی قابل ملاحظه در برابر تهاجم نظامی بیگانه فعالتر خواهد شد. ارتش سوریه با توجه به آمادگیهای بیش از شش دهه در برابر رژیم صهیونیستی از قویترین ارتشهای منطقه با توان موشکی بالا میباشد. آسیبپذیری طرف مقابل به ویژه رژیم صهیونیستی در برابر چنین ارتشی، کار مداخلهگران خارجی با اقدام نظامی را سخت خواهد کرد.
آرمان:پیشبینی دور جدید مذاکرات با آژانس
«پیشبینی دور جدید مذاکرات با آژانس»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم داوود هرمیداس باوند است که در آن میخوانید؛مساله دور جدید مذاکرات ایران این روزها همراه شده با تحلیلهای مختلف در روزنامهها و رسانههای مختلف غرب از جمله رویترز و واشنگتنپست که در سرمقالههای خودشان از دور جدید مذاکره ایران و آژانس نوشته بودند. معتقدم مطالب روزنامههای بزرگ غرب را از دو جهت میشود بررسی کرد، اول اینکه این رسانهها، از جزئیات کمابیش باخبرند و اطلاعات خود را منتشر میکنند و دوم آنکه اطلاعات چندانی نسبت به موضوعات ندارند، که البته این مساله را هم میتوان از این زاویه بررسی کرد که آنها به دنبال ترغیب ایران برای مذاکره هستند. مصالح و منافع ایران اقتضا میکند که با آژانس همکاری کند بنابراین عمل این رسانه حرکت غیرمستقیمی برای تشویق ایران برای مذاکره است.
انتخاب مجدد اوباما و تاثیر آن بر سرنوشت مذاکرات مساله بسیار مهمی است که باید به آن توجه بشود چراکه حداقل اوباما از عمق مساله و جزئیات این پرونده آگاهی دارد. اوباما هم در مناظره انتخاباتی مورد انتقاد بود که موضعی ملایم در قبال ایران دارد و هم از سوی اسرائیل تحت فشار قرار گرفته است بنابراین با انتخاب مجدد اوباما، میتوان انتظار ابتکار عمل جدیدی را از سوی آمریکا نسبت به ایران داشت. از نظر مقامات ایرانی، این میل وجود دارد که فضای نسبتا ملایم و قابل قبولی ایجاد و تمام دیدگاه در قالب همان آژانس باید پیگیری شود و نه در نشستهای دیگر.
با توجه به نزدیکی مذاکرات ۱+۵، بهترین کار داشتن برنامه مناسب و حضور با برنامه در این نشست است، به این صورت ابتدا باید تمام مواضع ایران و پاسخهای احتمالی غرب بررسی شود و از جوابهای کلی و بحثهای کلان و بینتیجه اجتناب کرد.
موضوع را باید با حسن نیت نگریست و به دنبال تعدیل در مواضع اولیه بود، چراکه این امکان را میشود به عنوان یک فتحباب در مذاکرات جدید نگریست، اگر این مساله را در کنار شایعات مذاکره ایران و آمریکا قرار دهیم نتیجهای بهتر به دست میآید. از آن سو محمود احمدینژاد هم در سفر اندونزی به عنوان رئیسجمهوری ایران تاکید کرده که این مساله میتواند بین ایران و آمریکا به طور مستقیم حل شود. آژانس هیچگاه بهصورت متقن اعلام نکرده که دلایل و قرائن یا شواهد آنچنانی وجود دارد که ایران به دنبال دسترسی حتمی به سلاح هستهای است. اظهارات آژانس معمولا مبهم بوده و بزرگترین تردید آنها مساله پارچین است که آنهم البته هنوز برای آژانس مبهم و غیرحتمی است.
با توجه به خواست ایران در مسئله هستهای که تنها در بعد سوخت هستهای است، بهتر آن است که همکاریهای بیشتری با آژانس انجام شود و دسترسیها در جهت منافع ملی داده شود چراکه یقینا حضور اوباما در دور دوم ریاستجمهوری آمریکا میتواند با اختیارات بیشتری همراه باشد و این اختیارات میتواند باعث پیشرفت مذاکرات ایران و آژانس شود.
مردم سالاری:آقای خاتمی! حال نوبت شماست
«آقای خاتمی! حال نوبت شماست»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم میرزابابا مطهرینژاد است که در آن میخوانید؛ اصلاحطلبان سراسر کشور، ۱۹ آبان در همایش ملی: «تبیین طرح مناسک» (مجمع نخبگان اصلاحطلب سراسر کشور) گرد هم آمدند و پیرامون چرایی و چگونگی حضور یا عدم حضورشان در انتخاباتهای پیش روی، یعنی انتخابات یازدهم ریاست جمهوری و انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا به گفتوگو نشستند. در این همایش ۱۲ نفر از چهرههای سرشناس، مطرح اصلاحطلب، دبیران کل احزاب یا اعضای شوراهای مرکزی احزاب یا اعضای برجسته و شخصیتهای مستقل و مشهور به سخنرانی پرداختند و به همین تعداد هم چهرههایی مشابه که در همایش حضور یافته بودند، برای سخنرانی اعلام آمادگی کردند که زمان در نظر گرفته شده برای همایش امکان سخنرانی برای آنان نداشت. این همایش با یک قطعنامه که به طور واقعی برگرفته شده از محتوای سخنان ایراد شده بود تکلیف را مشخص کرد.
آنچه که در سخنان و قطعنامه همایش برجسته بود، این بود که اولا اصلاحطلبان از هیچ اصولگرا حمایت نخواهند کرد، ثانیا در انتخاباتهای ذکر شده فوق، حضور فعال خواهند داشت، ثالثا اگر خاتمی برای نامزدی اعلام آمادگی نماید، اجماع اصلاحطلبان بر او قطعی است و اگر به هر علت این مورد محقق نشود با روشی دموکراتیک که در طرح مناسک پیشنهاد شده است، با نظر و رای مجمعی به نام مجمع نخبگان سراسر کشور به اجماع خواهند رسید و بر یک نامزد متمرکز خواهند شد.
در این همایش ٣۰ حزب از ٣۵ حزب اصلاحطلب بعلاوه جمعی گسترده از اصلاحطلبان مستقل از سراسر کشور، حضور در انتخابات و معرفی نامزدی که مقبولیت بیشتری نزد اصلاحطلبان دارد را یک رسالت اجتماعی و یک ضرورت و اقدامی برای خدمت به مردم و همراهی با آنان در تغییر شرایط و برونرفت از وضعیت موجود و یک وظیفه، تکلیف در حراست و صیانت از امانت امام(ره) و شهیدان بر شمردند.
حاضرین در این همایش بر تلاش برای حضور خاتمی تاکید داشتند، و معتقد بودند در صورت محقق نشدن این مهم، باید با روشی دموکراتیک متکی برخرد جمعی به اجماع رسید. جز یکی از سخنرانان که معتقد بود یا خاتمی خود بیاید و یا شخصی را تایید کند و همه بر آن شخص مورد تایید خاتمی، اجماع کنند.
بعد از این رویداد در فضای یخزده که اصلاحطلبان خود، برای خود تصمیم گرفتند و فضای جدیدی را برای ایفای نقش موثر و قرار گرفتن در کنار مردم خلق کردند، اکنون نوبت خاتمی است که اولا بر تردیدها فائق آید و برای حضور در انتخابات اعلام آمادگی کند تا فرصت فضاسازی و به وجود آوردن جریان اجتماعی قوی از دست نرود.
زیرا برای کنارهگیری، چنانچه شرایط حداقلی حاصل نشود تا یک روز قبل از روز انتخابات هم فرصت هست، اما برای ایجاد یک جریان فعال آگاهیبخش و ایجاد انگیزه برای همراهی در علاقمندان بالقوه و بالفعل در آوردن استعدادهای مورد اتکا به زمانی حداقل یک ساله نیاز است بنابراین حتی اگر از هم اکنون در صحنه حاضر شویم، باز هم دیر است، پس لازم است بر تردیدها فائق آییم و به قول خودتان با نگاه به آینده بدون پشیمانی از گذشته باید تکلیف را روشن کرد.
ثانیا چنانچه به هر علت تصمیم بر عدم حضور دارند، صحنهگردانی موضوع را در دست گیرند و فرآیند اجماع در یک اقدام دموکراتیک را هدایت کنند. این معنا مسلم است که خاتمی بنا بر سیره و روش گذشته و مخالفتی که با قهرمانسازی داشته و دارد، هرگز بدون نظر مجموعه اصلاحطلبان، فردی خاص را تایید نخواهد کرد و اصولا خاتمی با این هویت خاتمی است که اهل تحمیل نبوده و نیست، بنابراین موضوع را به فرآیندی دموکراتیک محول خواهد نمود.
این فرآیند نمیتواند از دل این جبهه یا آن جبهه که بخشی از اصلاحطلبان را نمایندگی میکنند، بیرون نخواهد آمد، باید به فرآیندی فراگیر آن طور که طرح مناسک تبیین شده در همایش اخیر پیشنهاد داده است چنین امری محقق شود.
دنیای اقتصاد: نبایدهای مبارزه با احتکار
«نبایدهای مبارزه با احتکار»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر حجت قندی است که در آن میخوانید؛مبارزه با احتکار، اگر به درستی انجام نشود، به مبارزه با یکی از ضروریات اقتصاد که انبارداری است منجر میشود و این کار نادرست میتواند حتی به قحطی بعضی از کالاها منجر شود.
به نظر میرسد که برای بحث درباره احتکار باید از تعریف دقیق قانونی آن شروع شود. تمرکز این مختصر نوشته اما متوجه بحث اقتصادی به جای بحث قانونی است، به این جهت که آنچه قانونی است در نحوه برخورد دولت با آنچه احتکار خوانده میشود چندان تاثیر نداشته است و نحوه برخورد با انبارداری معمولا بیشتر متاثر از شرایط جانبی است تا عملکرد انباردار. بحث خود را از سوالی شروع میکنم: انبارداری چه سودمندی برای اقتصاد دارد؟
علاوه بر مباحث مربوط به «اقتصاد مقیاس» و زمان و چند سودمندی دیگر اقتصادی که بحثاش اینجا نیست، مهمترین سود انبارداری برای اقتصاد این است که انبارداری نوسان قیمت را در بازار بسیاری از کالاها کاهش میدهد. دلیلش هم ساده است: مثلا زمان تولید پیاز، دقیقا منطبق با زمان مصرفش نیست. بدون انبارداری موثر، قیمت پیاز در فصل تولید بسیار ناچیز و در فصول دیگر بسیار گران میشود. انبارداران که به دنبال سود خود هستند، با کار خود در حقیقت این تضمین را میدهند که پیاز در همه فصول قابل خرید خواهد بود.
سوال دوم: آیا ممکن است که انبارداران پیاز کاری انجام دهند که به ضرر رفاه اقتصادی جامعه باشد؟ مثلا با انبارداری خود باعث گرانی بیش از حد پیاز شوند؟
جواب این است که تحت شرایط خاصی این امکان وجود دارد. اگر انبارداری پیاز در انحصار یک بنگاه اقتصادی باشد یا تعداد انبارداران به حدی کم باشد که تبانی بین آنها ممکن شود و تبانی هم صورت بگیرد به صورتی که انحصار شکل گرفته حاضر شود مقداری از کالای انبارشده را نابود کند تا قیمت را متاثر سازد، در این صورت میتوان از طریق اقتصادی نشان داد که این نوع انبارداری به نوعی منطبق با حداکثر کردن رفاه در جامعه نیست.
در این صورت شاید مداخله دولت مشکلی را حل کند. اگر انحصاری نتواند صورت گیرد، تصور اینکه انباردار بتواند شرایط را بدتر کند از دید مدلهای اقتصادی ممکن نیست (البته من از شرایط استثنایی عدم اطمینان بسیار در بازارها میگذرم که مدل کردن آنها از نظر اقتصادی بسیار سخت است).
سوال سوم: پس چرا دولتها گاهی به اسم مثلا مبارزه با احتکار به انبارداری حمله میکنند؟
در جواب میتوان به چند دلیل فکر کرد: یکی اینکه وقتی شوکی به عرضه وارد میشود، معمولا راحتتر است که حلقه تولید یا انبارداری را متهم کرد تا اتهام متوجه ضعف سیاست نشود.
دوم اینکه، بسیاری از مردم و سیاستمداران به اهمیت انبارداری در اقتصاد واقف نیستند و علاوه بر آن متوجه این مساله (از نظر اقتصادی ساده) هم نیستند که حمله به انبارداری باعث افزایش ریسک در این صنعت میشود و همین ممکن است باعث کاهش انبارداری (به دلیل افزایش هزینه آن که احتمال مصادره بخشی از آن است)، افزایش نوسان در بازارها و در حالت حاد وقتی که مبارزه با «احتکار» به مجازاتهای حاد منجر میشود، باعث قحطی شود.
در واقع خیلی راحت است که وقتی کالایی کم میشود برویم و کسی را که آن کالا را انبار کرده بگیریم و متهم کنیم، سخت آن است که چشمها را به حقیقت اقتصادی باز کنیم. شرایط کنونی اقتصاد ایران شرایط خطیری است، با سیاستهای اشتباه نباید شرایط را سختتر کرد.
|